دروس خارج فقه / صلاة / درس ۱۱: جمع نماز عید فطر یا قربان با جمعه

 دروس خارج فقه / صلاة / درس ۱۱: جمع نماز عید فطر یا قربان با جمعه

بررسی ادله اختصاص امامت جمعه به امام معصوم (ع) یا منصوب او
کلام در وجوه و روایاتی بود که بعض اصحابنا از آن روایات استظهار کرده بودند که امامت جمعه منصب است و این منصب مختص به امام معصوم (ع) و شخصی است که ایشان او را به نصب خاص، امام جمعه کرده اند. بنابر این در زمان غیبت و مثل آن زمان، که امام معصوم (ع) مبسوط الید نباشد و نصب خاص هم که نیست، صلاة الجمعه مشروعیتی ندارد. قهرا نتیجه این می شود اگر کسی در زمان غیبت بخواهد نماز جمعه بخواند، باید رجائا بخواند، چون بمقتضی الادلة که مشروعیت آن ثابت نشده است- اگر خلافش ثابت نشود!- و چون این ادله علم وجدانی نمی آورد و احتمال است که مشروع باشد، مکلفین می توانند به احتمال مشروعیت، صلاة الجمعه را اتیان کنند، ولکن این نماز جمعه مجزی از ظهر نمی شود، باید ظهر را اتیان کنند تا یقین پیدا کنند که تکلیف واقعی امتثال شده باشد، که اگر صلاة جمعه و یا ظهر بود، هر دو اتیان شده است. این که صلاة الجمعه در مانحن فیه مشروعیت ندارد، مقتضای ادله ای است که مفید علم نیستند و معارض هم دارند. یکی از این روایات،روایتی است که در اجتماع عید الفطر با روز جمعه یا عید الاضحی در یوم الجمعه می باشد.در آن وقت، دو صلاة جمع می شود: یکی صلاة العید و یکی هم صلاة الجمعه.
در روایات وارد شده است وقتی که عیدین جمع شدند، یعنی جمعه با یکی از آن عیدین جمع شد، صلاة العید وقتش قبل الظهر است، امام وقتی که صلاة العید را می خواند، چون خطبه اش بعد از صلاة العید است، می تواند آن خطبه را خطبه اول صلاة جمعه قرار بدهد، در آن خطبه یا در خطبه اول صلاة جمعه بگوید که اعلام کنند یا خودش در همان خطبه اعلام کند: ایهاالناس در این روز دو تا عید و دو تا فرض الله جمع شده است،- چون در زمان حضور واجب است بر امام معصوم (ع) ، اقامه صلاة العید کند- آنهایی که از راه دور آمده اند، چه از خارج بلد و چه از دو فرسخی، می توانند منتظر صلاة جمعه نشوند و به محلشان بر گردند و در این روز جمعه، صلاة ظهر بخوانند.
حتی در کتب مشهور اصحابنا این را برای امام الجمعه مستحب شمر ده اند که وقتی صلاة الجمعه اقامه بشود چنین بگوید. امام معصوم(ع) اذن می دهد که آن عده بر گردند.

نماز جمعه از قبیل حق یا حکم
به مقتضای ادله، حضور در صلاة الجمعه ای که خود امام معصوم(ع) اقامه می کند، واجب است. امام معصوم(ع) نمی تواند اذن بدهد که فرض الله را ترک کنید، یا بگوید: ایهاالناس امروز صلاة مغرب یا صلاة ظهر نخوانید. وقتی که فرض الله شد، امام نمی تواند در ترکش اذن بدهد . از این که بر امام این اذن، واجب یا مستحب است، معلوم می شود که اقامه صلاة جمعه از قبیل حق است نه از قبیل حکم شرعی، از قبیل حق امام معصوم(ع) است که برای مردم اقامه جماعت کند. و حقی است بر گردن مردم که باید حاضر بشوند، اگر امام معصوم(ع) حقش را رئفةً بر عباد اسقاط کند، مثل ترخیص در سایر فرائض نمی شود. کما اینکه نسبت به وجوب الخمس هم حق امام معصوم(ع) است که خمس بگیرد حتی سهم سادات را. بدانجهت امام(ع) در بعض زمان بخشیده بود یا قسمتی از خمس را در بعض اشیاء خفیف کرده بود، گفته بود در این سال لازم نیست بدهد چون حق است، مثل فرض الله که حکم باشد، نیست. صلاة الجمعه هم همینجور است امرش به ید امام معصوم(ع) است. بدانجهت اگر نه امام متصدی بشود،و نه منصوب امام، در آن صورت صلاة الجمعه مشروعیتی ندارد، چون حق امام است.
یکی از روایات صحیحه حلبی است، «محمد بن علی بن الحسین باسناده عن الحلبی، انه سأل اباعبدالله (ع) عن الفطر و الأضحی اذا اجتمعا فی یوم الجمعة» وقتی یکی از این دو ، با نماز جمعه جمع شد«فقال: اجتمعا فی زمان علیّ(ع)» امام فرمود در زمان حضرت علی(ع) جمع شد، شاید اینکه حلبی که از اصحاب خاص امام صادق(ع) است نفرمود که حکمش چیست؟ ایشان فعل حضرت علی (ع) را ذکر کرد، کأنّ بذهن می آید نکته ای دارد که می خواهد بفرماید امر در ید کیست «عن الفطر و الأضحی اذا اجتمعا فی یوم الجمعة فقال: اجتمعا فی زمان علیّ (ع) (در زمان خلافتش ) « اجتمعا فی زمان علیّ(ع) فقال: من شاء ان یأتی الی الجمعة فلیأت» کسی که می خواهد به جمعه بیاید، بیاید« و من قعد» و اگر به صلاة جمعه نیامد« فلا یضره ولیصل الظهر» در منزل صلاة ظهر بخواند، من شاء کسی است که حال ندارد منتظر صلاة الجمعه بشود. چون روایت بعدی توضیح می دهد.«و من قعد فلایضره» اشکالی ندارد «و لیصل الظهر، و خطب خطبتین» در آن روز هم امام(ع) دو خطبه خواند « جمع فیهما خطبة العید و خطبة الجمعة» جمع بین خطبه عید و خطبه جمعه کرد.

جواز یا عدم تقدیم خطبه بر ظهر
یک نکته اینجا عرض کنم: این که خطبه صلاة جمعه را می شود قبل از ظهر خواند یا نه؟ مسأله، اختلافی است که بعد خواهد آمد، آیا چون که دو خطبه بدل از رکعتین من الظهر است، باید بعد از وقت خوانده شود و قبل از ظهر اگر خوانده شد، آن صلاة الجمعه باطل است؟ انجور است یا می شود خطبه را قبل از ظهر هم خواند؟ این روایت بظاهره از آن روایاتی است که دلالت می کند به جواز تقدیم ، چونکه یک خطبه خواند«جمعه فیهما خطبة العید و خطبة الجمعة» یعنی اکتفا به دو خطبه کرد که هم خطبه عید و هم خطبه جمعه باشد. اگر ظاهر معنایش این باشد، که بعد بحث خواهیم کرد ان شاء الله این دلیل می شود که تقدیم خطبة الجمعه بر ظهر عیبی ندارد.
یک روایت دیگری هم در ما نحن فیه شیخ (ره) در تهذیب نقل کرده است « و باسناده عن محمد بن احمد بن یحیی» الاشعری« عن الحسن بن موسی الخشّاب» حسن بن الموسی الخشاب« عن غیاث بن کلوب، عن اسحاق بن عمار» سابقا گفتیم این سند اشکال چندانی ندارد، فقط اشکالش در غیاث بن کلوب است، که توثیق یا از معاریف بودنش هیچ کدام ثابت نشده است،« عن اسحاق بن عمار عن جعفر عن ابیه، ان علیّ بن ابی طالب (ع) کان یقول:» اینجور می گفت:« اذا اجتمع عیدان للناس فی یوم واحد» وقتی که عید فطر یا عید اضحی با جمعه جمع شد « فی یوم واحد فانه ینبغی للإمام» سزاوار است برای امام « ان یقول للناس فی خطبة الأولی» در خطبه اولی جمعه بگوید « انه قد اجتمع لکم عیدان » مردم برای شما دو عید جمع شده است «فانا اصلیهما جمیعا» هر دو را خواهم خواند« فمن کان مکانه قاصیا» کسی که منزلش در جای قاصی، یعنی بعید است« فاحب ان ینصرف عن الآخر» این شخص دوست داشته باشد از صلاة دیگری منصرف بشود یعنی آن را نخواند « قد أذنت له» به او اذن دادم برگردد و برود. کأن در مانحن فیه اینجور استظهار شده است که این از حقوق امام(ع) یا من نصبه است و نصبه را هم که که تعیین می کند چون حق امام است. در صحیحه علی بن مهزیار است که امام(ع) در خمس اینجور تخفیف داد و خمس در بعض اشیاء را عفو کرد، همانطوری که تخمیس واجب است ولکن وجوب حقی للامام(ع) است.لذا صلاة الجمعه هم وجوب اقامه اش تعیینا حق امام است که اگر اذن بدهد این نحو می شود، لازمه این قول این است که اگر امام و منصوبش نباشد، مشروع نیست. ولکن این استدلال به نظر قاصر ما درست نیست و صحیحه حلبی و این روایت دلیل بر این معنا نمی شود.
احکامی که شارع جعل کرده است کما اینکه سابقا گفتیم مبین آنها، ائمه(ع) بعد از رسول اکرم(ص) هستند، گفتیم همانجوری که رسول اکرم(ص) مبین احکام بود ائمه (ع) بعد از او هر کدام مبین احکام شریعت هستند و شریعت باید از آنها اخذ شود. این عقیده ماست که رسول اکرم (ص) فرموده است:« انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا» و نظیر حدیث ثقلین هم روایاتی هست، این حدیث متواتر بین الفریقین است. اما اینکه آنها چرا به آن اخذ نکردند؟ آن چرایش دیگر جای خودش می ماند. اوضح از حدیث ثقلین که متواتر بین الفریقین است، نمی شود پیدا کرد، بدانجهت شأن ائمه(ع) مبین احکام بودن است، ائمه(ع) مثل نبی اکرم(ص) احکام ولایتی دارند، او را منکر نیستیم،طاعت آنها مفروض علی الرعیة است، اگر امر عام بکنند که انجور بکنید، یا امر خاص بکنند که به عنوان ولایتی مصحلتی دیده اند، روی دو چشم گذاشته می شود«نحن قوم فرض الله طاعتنا علی العباد» و در این آیه شریفه ( اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم) هم رسول اکرم(ص) دارد و در مورد “الست اولی بانفسکم ” بیان کرده ایم که خداوند می فرماید( النبی اولی بالمؤمنین من أنفسهم) این ولایت نبی(ع)، ولایت امر و نهی است.
خداوند متعال واجبات و محرماتی دارد، احکامی دارد،آن جاهایی که خداوند متعال ولایت فعل و ترک را به خود مکلف داده است ومکلف را به حسب شرع مخیر در فعلی کرده است . در این افعالی که مکلفین اختیار دارند، خداوند متعال می گوید:(النبی أولی بالمؤمنین من أنفسهم) و در فعل مباح گفته عیب ندارد انجام بده، نفس من که در این موارد مباح ولایت دارد، خداوند متعال این فعل را واجب و حرام نکرده است در این فعل مباح نبی(ص) اولی از نفس انسان است یعنی اگر نبی (ص) بگوید این مباح است ولکن نکنید، دیگر نمی شود آن فعل را انجام داد. اگر بگوید بکنید (النبی أولی بالمؤمنین من أنفسهم) معنایش این است، در صورتی که انسان ولایت دارد، خود شخص به حسب حکم الهی یا حکمی ک رسول اکرم(ص) به عنوان شریعت جعل کرده است که همان سنن است ، نسبت به آنها ملکف، خودش ولایت دارد اما( النبی أولی بالمؤمنین من أنفسهم) چه امر عام بکند چه امر خاص بکند که مثلاً بفرماید زید برو زنت را طلاق بده. این طلاق دادن در اختیار او است« الطلاق بید من اخذ بالساق» ولکن طبق آیه (أولی بالمومنین من أنفسهم) نبی(ص) می تواند و اگر امرش بکند باید اطاعت کند. بدانجهت در آن قضیه دارد که شخصی به رسول الله (ص) عرض کرد:« أتأمرنی یا رسول الله» فرمود« بل انا أشافع» امر نیست. این ولایتی که نبی اکرم(ص) هم نسبت به اشخاص و هم نسبت به جامعه داشت، این مرتبه( الست أولی بالمومنین من أنفسهم) به علی بن ابی طالب(ع) و سایر الائمه(ع) إعطا شده است. این معنای ولایت معتقَد ما است.

لزوم حضور یا عدم حضور در نماز جمعه با خواندن نماز عید
ولکن در مانحن فیه مطلب دیگری هست، خطاب و خبری که از رسول اکرم(ص) می رسد یا آن را که امام (ع) بیان می کند ظاهر اولی این است که بما اینکه، هو مبین حکم الشریعة، شریعت را بیان می کند؛ حمل کردن این حکم، بر حکم ولایتی، کما ذکرنا، قرینه می خواهد، و الا اگر قرینه ای دال بر این معنا نباشد، می گوییم حکم شریعت را بیان می کند.
نماز جمعه وقتی که اقامه بشود و فرض بفرمایید حضور در آن تعیینا واجب است و باید مردم جمع بشوند و امام و منصوب خاص هم شرط نیست هر کسی که شرایط در او جمع است، می تواند اقامه کند. اگر به این صورت گفتیم که حضور واجب است، پس این حضور مطلق وعامی است که قابل تقیید و تخصیص است. ولی اگر صلاة الجمعه با یوم عید فطر، یا در عید اضحی یکی شود، نه! شک دارم بعد از وضو که فلان نقطه از دست یا سر یا صورتم را شسته ام ، می گوید: من می گویم نشور. این به جهت این است که حکم تحصیل بشودو ثابت بماند. بدانجهت اگر حق باشد مثل خمس می شود، اینجور نیست که امام بفرماید روز شنبه اذن دادم که نماز جمعه نخوانید و برگردید . پس معلوم می شود این حکم است، حکم صلاة الجمعه که با عیدین جمع شد این است که مردم مخیر هستند، آنهایی که از راه دور آمدند، یا بمانند، یا برگردند.
نکته ای را صاحب وسائل (ره) بعد از این که این روایت اخیره را از شیخ در تهذیب نقل می کند«باسناده عن محمد بن احمد بن یحیی، عن الحسن بن موسی الخشاب، عن غیاث بن کلوب، عن اسحاق بن عمار» در ذیلش گفته است «قال محمد بن احمد بن یحیی» که شیخ از او نقل کرده است« قال: واخذت هذا الحدیث من کتاب محمد بن حمزة بن الیسع» این حدیث را من از کتاب حمزة بن یسع هم این را از محمد بن فضیل نقل کرده است «و لم اسمع منه» من از حمزة بن یسع نشنیده ام، از کتابش اخذ کرده ام. بعضی از اعاظم(ره) در سند این روایتی که گذشت مناقشه کرده اند، نه به آن چه ما گفتیم که غیاث بن کلوب توثیقش ثابت نشده است، فرموده اند که پس این سند و این حدیث ضعیف است چون محمد بن احمد بن یحیی این را از کتاب محمد بن حمزة بن یسع اخذ کرده است. محمد بن حمزة بن یسع دو نفر به این نام هستند،مشترک بین ثقه و غیر ثقه. محمد بن فضیل هم مشترک است بین محمد بن قاسم بن فضیل که از ثقات و اجلای اصحاب امام رضا(ع) بود، یکی هم محمد بن فضیل که توثیق ندارد، مشترک بین اینها است.
عرض می کنم که این مطلب به سند حدیث سابق ضرر نمی رساند، در این« و اخذت هذا الحدیث» ، (واو) واو عطف است یعنی این حدیث را از کتاب حمزه بن یسع هم اخذ کرده ام ولکن از او نشنیدم، سماعی نیست، وجدانی است. فرض کنید اگر این هم معتبر نشد، ضرری به آن روایت نمی زند، چون این حدیث را از دو جا نقل می کند سند یکی را ذکر کرده و دیگری را هم از کتاب محمد بن حمزة بن یسع نقل کرده است.

استدلال به قرائن در خود نماز جمعه بر تعیین امام جمعه
از اموری که دلالت می کند بر اینکه این صلاة الجمعه منصب الامام و یا منصوب بنصب الخاص است، خود صلاة جمعه است. گفته اند که اگر کسی در آنچه در باره صلاة جمعه وارد شده است، تأمل کند می یابد که صلاة جمعه بید الامام و بید منصوب بنصب الخاص است چرا؟ چون غرض شارع و حدت و اتحاد المسلمین است که تفرقه و نزاع و مخاصمه بین اینها نباشد، غرض رسول اکرم(ص) هم این بود که تفرقه واقع نشود وامت علی وحدته باقی بماند، چه شد؟ به آنها کاری نداریم. این غرض اهم شارع است و صلاة الجمعه هم که قیاس به صلوات دیگر نمی شود. صلاة ظهر یا صلوات در روزهای دیگر را می شود در یک صحن پنج نماز جماعت خواند، اشکالی ندارد. اما در جایی که صلاة الجمعه منعقد شد تا یک فرسخی نمی شود صلاة الجمعه منعقد کرد. اگر صلاة جمعه منعقد شد آنها که در اطراف، علی فرسخین یا اقل من الفرسخین هستند، باید حاضر بشوند، شما حساب کنید چقدر جمعیت می شود؟ خصوصا در مثل زمان ما که ، وقتی اینجور جمع شوند، جماعت کثیره ای هستند.
در روایات جمعه باب دارد« من قتله زحام الجمعة» آن کسی که در ازدحام جمعه کشته شد، یا مثلاً محدث است نمی تواند بیرون بیاید که وضو بگیرد، نماز بخواند؛ در روایات وارد شده بود که تیمم کند، اینها شاهد قطعی است که صلاة الجمعه صلاتی است که جلالت و عزت مسلمین و وحدت کلمه آنها با آن مبیّن می شود. اگر شرائط امام در این صلاة الجمعه همان شرایط امام صلوات دیگر باشد، نمی شود. مردم که جمع می شوند، هر کدام منتسب به یک طایفه هستند، و یک عشیره ای دارند خصوصا عربها که عشیره شان را حمایت می کنند، می گوید خوب از عشیره ما امام الجمعه بشود، چرا از فلان عشیره بشود؟ آن خوب است و این هم خوب است و عادل است ولکن چرا ما نباشیم؟ حتی ما بین خود آن ائمه که صالح هستند، اگر بخواهند صلاة جمعه بخوانند، خود آنها هم می گویند آقا تو رفتی ! پس ما چه؟ روی این حساب چنین نماز جمعه ای ، موجب نزاع واختلاف و تفرقه می شود! صلاة جمعه به این جهت است که مسلمین واحد بشوند اگر در ید امام و منصوب به نصب او باشد، همه ساکت می شوند، چون امام معصوم(ع) گفته است، خودش می خواند و یا فلان کس را تعیین کرده است . ملاحظه صلاة الجمعه و کیفیت جمعه این اقتضا را می کند.
حالا چرا امام انتخاب کند؟ بلکه بگوید مردم اختیار کنند!! مردم خودشان رأی بدهند که چه کسی امام جمعه بشود!! یا اهل حلّ و بزرگان هو قومی جمع بشوند و امام جمعه را اختیار کنند!! این فایده ندارد، چون وقتی پای مردم آمد، نزاع شروع می شود، می گویند اینها خدعه و حیله کردند، مردم را گول زدند فلان شخص از طرف ما، بهتر از او است. کمااینکه در اهل حل و عقد هم همین جور استکه مردم می گویند: بی خود او را گفته اند، مردم را گول زده اند.اگر کسی روی این حساب به اختیار مردم در زمان بعد از نبی اکرم(ص) نگاه کند می فهمد که چطور می شود! ولکن اگر در ید امام معصوم(ع) باشد همه نفسها در سینه حبس می شود. کسی هم که عقیده دارد این امام معصوم(ع) است می گوید امام معصوم (ع) صلاح را در این دیده است.
روایت موید این مطلب چنین است«و فی العلل وعیون الأخبار» صدوق(ره) هم در علل الشرایع و هم در عیون الأخبار نقل کرده است«باسانید تأتی » اسانید آن را صاحب وسائل(ره) بعد خواهد گفت عمده اش محمد بن عبدوس، عبدالواحد بن محمد بن عبدوس است، او نقل می کند از علی بن محمد قیبه که شاگرد فضل بن شاذان است و فضل بن شاذان هم از امام رضا(ع) نقل می کند« عن الفضل بن شاذان، عن الرضا(ع) قال: انما جعلت الخطبة یوم الجمعة» چرا خطبه، یوم الجمعه قرار داده شد؟ « لان الجمعة مشهد عام فأراد أن یکون للأمیر سبب الی موعظتهم» شارع اراده کرده که برای امیر سببی باشد« الی موعظتهم وترغیبهم فی الطاعة و ترهیبهم من المعصیة»‌که همان امر به تقوا و نهی از نواهی است«و توقیفهم علی ما أراد من مصلحة دینهم و دنیاهم» آنها را نگهدارد در آن چیزی که مصلحت دین و دنیایشان هست« و یخبر هم بما ورد علیهم من الآفاق (و) من الأهوال التی فیها المضرة و المنفعة» که آن خبرهایی که از اطراف می رسد که کجا چطور شده است،فلان جا تعدی شده است، یا فلان جا اینجور فتنه شده است، از بلاد و آفاق خبر بدهد. چون در آنها منفعت و اجتناب از مضرة است« و لا لیکون الصابر فی الصلاة مطلقاً» تا آن کسی که در صلاة است، از این امور اطلاع داشته باشد« ولیس بفاعل غیره ممن یؤم الناس» آن امام جماعتهای سایر صلوات، خطبه نمی خوانند آنها تمام صلاة ظهر را چهار رکعت می خوانند، این اخبار در آنجا نیست. روی این اساس گفته شده است که این مال امام (ع) است.
این بیان ، مرکب از دو نکته بود: یک نکته قطع نظر از روایت بود، یک نکته هم با نظر به روایت بود.
اما آن نکته که اول گفتم ما هم ملتزم می شویم که امام معصوم(ع) خلیفه رسول الله(ص) است. امام (ع) وقتی متصدی خلافت و ولی المسلمین شد، باید اجتماع را نظم بدهد، نگذارد نزاع بشود، اجتماع را نظم دادن در مثل این جور صلاة جمعه ها می شود، در آن جاهایی که عادل کم پیدا می شود. یک طایفه هم بیشتر نیستند همه آنها او را دوست دارند، آنجا تعیین لازم نیست، خود او نماز جمعه را می خواند. اما در بلادی که چند مسأله در آنها مطرح باشد، در آنها امام(ع) به جهت حفظ نظم، شخصی را تعیین می کند، یا خودش می خواند و یا می گوید فلانی بخواند معیناً،یا یک جمعه فلانی و جمعه دیگر کس دیگر بخواند. تعیین می کند هر جوری که مصلحت داشت. در این موارد نزاع حاصل نمی شود چون همه می گویند که امام معصوم (ع) چنین گفته است. بدانجهت هم شرط نمی شود.

شرائط امام جمعه
کلام در شرایط امام الجمعه است یعنی چطور امام جمعه اگر عادل نشد، نماز باطل است، اگر منصوب هم نشد، باز باطل است. کلام در این است که این دلیلها وجه این را اثبات نمی کند، فقط این را اثبات می کند که بر امام تکلیفی است به جهت اینکه خللی در مجتمع و در مؤمنین وارد نشود، خودش تعیین کند یا خودش متصدی بشود، یا یک شخصی را تعیین می کند که دیگر حرفی در بین نباشد، اگر امام معصوم(ص) تعیین کرده است کسی به او اشکال نمی کند که چرا این را معیّن کرد؟ کسی دیگر تعیین نمی شود چون در این صورت نمازش باطل است چرا؟ چون این مخالفت نصب امام (ع) کرده است، این کسی که آمده امام جمعه بشود و نماز جمعه بخواند، در این بلدی که امام(ع) شخصی را نصب کرده است. این فاسق می شود چون(اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم)را زیر پا گذاشته است. به این نمی شود اقتدا کرد نه به خاطر اینکه امام او را نصب نکرده است ، بلکه به جهت اینکه او فاسق است، چون با امام(ع) مخالفت کرده است. روی این اساس نمی شود با او نماز خواند. امام در بلادی که اینجور نیست، یک طایفه هستند یا دهات و قُرایی که چند نفر هستند، امام(ع) فرمود هر گاه در قریه چند نفر باشند« أمّهم بعضهم و خطبهم» اینها منافاتی ندارد.اشتراط در خود صلاة الجمعه است که امامش اینجور باید باشد و الا امامتش اگر شرط عدالت نداشته باشد، درست نیست پس همان عدالت شرط است در جایی که مخالفت کن با نصب، عدالت می رود، و الا در امامت شرط دیگری نیست.
اما نسبت به آنچه در این روایت است اینها حکمت صلاة جمعه است، چون هر صلاة جمعه مشهد عام می شود، پس اگر امام جمعه در بعضی دهات وقتی نماز جمعه می خواند که صد نفر،دویست نفر نماز می خوانند، دیگر مشهد عام نیست، این از قبیل حکمت است. حکم برای تلکیف، دایر مدار حکمت نمی شود. مثلاً‌ درصوم، این قدر حکمتها ذکر شده است؛ اگر بعضی از آنها پیدا نشد مثلاً یک نفر روزه گرفت، اصلا قیامت یادش نیفتد که آنجا عطش است، آیا صومش باطل می شود؟ نه، پس اینها حکمت است. صاحب وسائل (ره) اینجا یک نکته دارد می گوید: این که در این روایت وارد شده است، حکم است. حکم یعنی مصالح و حکم دایر مدار حکمت نمی شود و الا لازمه اش این است که اگر یک جمعه ای برای آن امام الجمعه از آفاق خبری نرسد، یا مثلاً خبرهایش را باید قاصد به او خبر بدهد،باید چند جمعه قاصد نیامده، نماز جمعه نخواند،آیا اینجور بود؟ نه، پس اینها حکمت است، دلیل بر مطلب نمی شود، وجوه دیگری گفته اند چون مسأله، مسأله اهمی است ،ان شاء الله در بحث بعد.