مصاحبه سایت مباحثات با آیت الله احمدی شاهرودی در مورد استاد الفقهاء و المجتهدین میرزا جواد تبریزی (ره):
این مجتهد ۵۱ ساله شاهرودی حدود ۱۰ سال در جلسات درس میرزا شرکت کرده و بیش از ۲۰ سال جزو حواریون و اصحاب خاص آن فقیه نامدار معاصر بوده است. گفتوگو با آیتالله احمدی شاهرودی از ممیزات درس میرزا (ره) آغاز شد و با بررسی تفاوتهای قم و نجف در نحوه اجتهاد و تدریس ادامه یافت:
حضرتعالی از چه زمانی با مرحوم آیتالله میرزا جواد تبریزی آشنا شدید و چند سال شاگرد ایشان بودید؟
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. والصلوة و السلام علی خیر خلقه و اشرف رسله ابیالقاسم المصطفی محمد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعن الدائم الأبدی علی أعدائهم أعداء الله و مخالفیهم و معاندیهم و منکری فضائلهم و مناقبهم و ولایتهم أجمعین من الان إلی لقاء یوم الدین. اللهم عجل لولیک الفرج و سهّل مخرجه و ارزقنا رؤیته و اجعلنا من اعوانه و انصاره و شیعته و الذابّین عنه. اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذلک. السلام علیک یا اباعبدالله الحسین.
در ابتدا از شما و مسؤولین این سایت تشکر میکنم که سعی دارید علما را به فضلا و طلاب حوزه معرفی کنید. انشاءالله عمل و سیره علمی و تقوایی سلف، درس و برنامه خلف باشد.
بنده در سال ۱۳۶۴ وارد حوزه علمیه قم شدم و در اصول فقه به محضر آیتاللهالعظمی تبریزی مشرف شدم. درس خارج اصول ایشان در آن زمان، یک ساعت به غروب در حسینیه ارک برگزار میشد و گاهی مواقع هم درس ایشان تا ۵۵ دقیقه به طول میکشید. بحث اصول ایشان در آن زمان به «امر به شیء و اقتضای نهی از ضد آن» رسیده بود. بنده تا آخرین لحظات حیاتشان در سال ۱۳۸۵ با ایشان مراوده داشتم و از خدمت ایشان استفاده میکردم. فقه ایشان هم ابتدا در حسینیه ارک بود و پس از افزایش تعداد شاگردان به مسجد اعظم منتقل شد.
ایشان هم از بزرگان قم همچون مرحوم آیتالله حجت و مرحوم آیتالله بروجردی استفاده کرده بودند و هم از بزرگان نجف به ویژه مرحوم آیتالله خویی سالها بهره گرفته بودند. روش تدریس و مبانی فکری و استدلالی ایشان متأثر از کدام حوزه بود؟
ایشان وقتی قصد تشرف از قم به نجف را داشتند، در قم کتاب لمعه را تدریس میکردند و از نظر دوستانشان مستغنی از درس بودند. بعد از تشرف به نجف حدود ۲۵ سال در آنجا حضور داشتند و بدون اغراق میشود گفت شالوده فکری و انسجام ذهنی ایشان متأثر از مرحوم آیتاللهالعظمی خویی بود. اگرچه در درس بزرگان قم هم شرکت کرده بودند، ولی شیوه تدریس و فرمایشهای علمی ایشان تا ۹۵ درصد متأثر از مرحوم آقای خویی (ره) بود. مرحوم آیتالله میلانی درباره آقا سید ابراهیم علمالهدی تعبیری داشتند که آقای علمالهدی علم منفصل من است. من هم همیشه به رفقای طلبه گفتهام که مرحوم آقای تبریزی وجود ثانی و علم منفصل مرحوم آیتالله خویی بود. نحوه ورود و خروج ایشان به مطالب و تسلط و احاطه ایشان به مبانی، بسیار کمنظیر بود و شیوههای علمی قم را در بیان ایشان و کتب ایشان مشاهده نکردهایم. البته عدم الوجدان لایدلّ علی عدم الوجود، ولی ما که خیلی خدمت ایشان بودیم و در جلوت و خلوت محرم اسرار ایشان بودیم، تأثری از ایشان نسبت به اساتید محترم قم مشاهده نکردیم.
ویژگیهایی که برای قمیها از قبیل اهتمام خاص به روایات و رجال و برای نجفیها از قبیل اهتمام و اعتنا به اصول فقه و تأسیس اصل میشمارند، از نظر شما تا چه حد دقیق است و این ویژگیها در مرحوم میرزا چه بروز و ظهوری داشت؟
من خدای ناکرده قصد تنقیص بزرگان و مراجع محترم قم را ندارم و صرفا یک برداشت است و ممکن است درست نباشد و غالب اساتید حوزه نظر مخالف بنده را داشته باشند، ولی این که در شیوه تدریس باید کدام یک را انفع و اصح دانست، من به دوستان همیشه عرض میکنم که در شیوه نجفیها از قبیل میرزای نائینی، آقا ضیاء عراقی، آقای خویی و شاگردان ایشان مثل مرحوم میرزا، بیشتر به دقتهای اصولی و دقت در روایت میپردازند. من به کرّات از مرحوم آیتاللهالعظمی تبریزی شنیدم که اگر کسی بیشتر اصولی باشد افقه در فقه است، این حرف حسابی است، منتها معنای اصولی این نیست که به کبریات اصول مسلط باشد. مثلا کسی بداند که اجتماع امر و نهی در ترکیب اتحادی محال است و در ترکیب انضمامی جایز است، یا مثلا بداند که استصحاب در شبهات حکمیه جاری نمیشود و این قبیل کبریات را خوب بلد باشد، اما در تطبیق آنها متبحر نباشد و نداند که این ترکیب، اتحادی است یا انضمامی، چنین فردی را نمیتوان افقه دانست. اگر کسی در کبریات و صغریات اصولی وارد باشد، افقه است.
در روایات هم ایشان میفرمود که به جای تتبع در اقوال علما، اگر به فهم فرمایشهای معصومین (ع) وقت بگذاریم انفع و مصابتر است. البته این بدان معنا نیست که حوزه نجف به رجال اهمیت نمیداده است. به هر جهت باید برای فهم روایت به روات مسلط بود. خود مرحوم میرزا همواره به رجال اهمیت میدادند و در کنار درس، روایات کتب اربعه را یک به یک بررسی میکردند و طبقات رجال را مینوشتند. یادم هست که در اواخر عمرشان که چند سرطان دست و پا گیرشان شده بود و دچار ضعف بودند، یک بار با گریه میفرمودند که دیشب استادم مرحوم آیتالله خویی را در خواب دیدم و به ایشان عرض کردم که من کتابی در رجال مینویسم ولی غصه میخورم که نمیتوانم آن را تکمیل کنم. ایشان هم در خواب فرمود که شما ادامه بده و چاپ بکن که خدا بزرگ است. همان جا با چشمان اشکبار به آقازادهشان آقا شیخ جعفر فرمودند که بروید آن نوشتهها را از روستای فردو بیاورید.
این یک شیوه است که به رجال هم اهمیت میدهد. یک شیوه دیگر هم شیوه آقایان قمیهاست که به نقل مطالب و تتبع آنها میپردازند و به دقتهای اصولی بها نمیدهند. البته همه آقایان قمیها اینگونه نیستند. مثلا مرحوم آیتالله داماد به دقتهای اصولی اهمیت میداد، اما قمیها به رجال و نقل کلمات و استیناس میپردازند. از نظر ما به عنوان یک طلبه کوچک، بزرگان مدرسه و مکتب نجف با توجه به نتیجه آن، در تربیت مجتهد و اصابه به مطالب، اقوی بودهاند. معمولا و قریب به کل هم میشود گفت که مراجع نجف، اعلم بودهاند و در شیوه مدرسه آخوند و آقای نائینی تربیت شده بودند. پس اگر مورد اتفاق کل نبودهاند، مورد اتفاق جُلّ بودهاند. حتی حوزه قم نیز از برکات وجودی مدرسه نجف بهره میبرده است و بزرگان تربیت شده در نجف، در قم نیز محوریت داشتهاند. البته این به معنای نادیده گرفتن بزرگان قم (رحمةاللهعلیهم) نیست.
مدرسه قم به شیوه کنونی آن از زمان حاج شیخ آغاز شده و یا آغازگر آن را باید آقای بروجردی بدانیم؟
تا جایی که بنده اطلاع دارم، از زمان مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی بوده است. حتی مرحوم آیتالله محقق داماد هم با توجه به تقریراتی که از ایشان به جا مانده، مشرب نجفیها را داشتهاند.
ویژگیهای شیوه درسی مرحوم میرزا جواد تبریزی را در چه نکاتی میدانید؟
یکی از مهمترین ویژگیهای درسی و علمی ایشان، استحضار و احاطه ایشان نسبت به مسائل فقهی، اصولی و رجالی بود. مثلا وقتی اجتماع امر و نهی را درس میداد و اشکالی درباره استصحاب کلی میشد، ایشان به گونهای پاسخ میداد که گویا همین دیشب درباره «استصحاب کلی» مطالعه کردهاند. یعنی اصلا در جواب دادن ناتوان نمیماندند و این در شیوه تدریس خیلی مهم است. این باعث میشود که طلبه با رغبت بیشتری گوش بدهد و در تربیت طلبه خیلی مهم است. من کمتر سراغ دارم که یک مرجع تقلیدی استفتا را فیالمجلس جواب بدهد. معمولا استفتا را به هیئت استفتا موکول میکنند. اما مرحوم میرزا پاکت استفتا که باز میشد فورا در همان جا جواب میدادند و سرعت پاسخگوییشان به استفتائات بینظیر بود و نیاز به مطالعه و بررسی مجدد روایات نداشتند و استحضارشان به مطالب عالی بود.
نکته دومی که سبب موفقیت ایشان در تربیت فضلا و اساتید شده بود، این بود که واقعا برای طلبهها وقت میگذاشت. بعد از درس در منزلشان به راحتی قابل دسترسی بودند و جواب طلبهها را میدادند. امتیاز دیگر ایشان بود که وقتی طلبهای سؤال میکرد، مغز ابهام و سؤال طلبه را میفهمید و حاشیه نمیرفت. نکته چهارم درس ایشان این بود که نکات ابهام و بزنگاههای بحث در دستشان بود. البته برخی میگفتند که ایشان بیان شیوایی ندارند، ولی من این را قبول ندارم. ایشان گرهها را میدانست و مقدمات لازم را بیان میکرد و به قول خودشان طوری بیان میکردند که دیگر جای مناقشه نباشد. اصلا مطلب با وجود آدم عجین میشد.
نکته دیگر روش درسی ایشان این بود که اقوال را زیاد طرح نمیکردند که طلبه بین اقوال گم و گیج شود. بیشتر به بیانات مرحوم آقای نائینی و مرحوم آقای خویی (ره) بسنده میکردند و گهگاهی هم از مرحوم آقا ضیاء و مرحوم امام و حاج شیخ اصفهانی هم به ندرت نقل میکرد. من هم همیشه به طلبهها عرض میکنم که استاد خوب، استادی نیست که هشت قول را بیان کند. چون ممکن است بعد از فوت او قول نهم هم بیاید. بلکه استادی خوب است که سه چهار قول را بگوید و کاری کند که خود طلبه بقیه اقوال را مطرح و رد کند تا اگر بعد از استاد، قول جدیدی درآمد چارچوب در دستش باشد و بتواند پاسخ بگوید. باید خطکش فهم مطالب را به دست طلبه داد و درس مرحوم آقای تبریزی اینگونه بود و بعد از پنج سال میشد مبانی و روش استدلال و نقد را درک کرد. درسی که اینگونه نباشد طلبه باسواد تربیت نمیکند. نشاط علمی درس مرحوم میرزا بسیار زیاد بود و خصوصا قبل از مرجعیتشان این همّ و غمّ در ایشان بسیار محسوس بود.
گفته میشود که نجفیها بر خلاف قمیها به شهرت و عرف بها نمیدهند. نگاه مرحوم میرزا به شهرت و عرف چه بود؟
اتفاقا ایشان نسبت به عرف خیلی مقید بود که باید ظهور عرفی را از روایات استخراج کرد. بارها میفرمود اینکه میگویند ظهور عرفی حجیت دارد به این معنی نیست که از بقال محل معنای روایات را بپرسید. بلکه مراد این است که مجتهد باید فهم عرفی خود را به کار بیندازد. معنای عرفی به این نیست که از عوام بپرسیم. اصلا مرحوم استاد معروف به این بود که ذوق عرفی خوبی دارند و از همین جهت، درس فقه ایشان شلوغتر بود. در حالی که من همواره به ایشان عرض میکردم که اگر فقه شما قوی است و عظمت دارد، به این علت است که اصول شما قوی است. در حالی که عموما فکر میکردند فقط فقه ایشان قوی است و این یکی از اشتباهاتی است که درباره ایشان میشد. درباره شهرت هم معتقد بودند که اساسا اجماع، تحقق خارجی ندارد چرا که خیلی از فقها نظرات خود را مکتوب نکردهاند و یا اگر مکتوب کردهاند چاپ نشده یا ما ندیدهایم و به دست ما نرسیده و از بین رفته است، پس لبّ همه اجماعها به شهرت برمیگردد. اینکه گفته میشود قمیها به شهرت خیلی بها میدهند، لزوما اینطور نیست. من قمیهای زیادی میشناسم که بر خلاف شهرت فتوا میدهند. پس این درست نیست که بگوییم مرحوم میرزا به عرف و شهرت اعتنا نمیکرد.
آیا ایشان در فقه و اصول و رجال، متفردات و نوآوری داشتند؟
بله ایشان فقط نقل کلمات نمیکرد. برخی تصورشان این است که ایشان کلمات فقها را آن هم به صورت به هم ریخته نقل میکرد و هیچ ابتکاری نداشت. ایشان مثلا در بحث حجیت قطع، بر خلاف همه اَعلام معتقد به حجیت ذاتی قطع نبودند و میگفتند که قطع را شارع میتواند از حجیت ساقط کند. در تزاحم ایشان معتقد بود که مثلا اهدای عضو حرام است، چون طبق مبنای ایشان، اگر بین مقدمه و ذیالمقدمه تزاحم شود و مقدمه، دلیل لفظی داشته باشد، اطلاق آن در صورت شک، مقدم است و تکلیف نسبت به ذیالمقدمه ساقط میشود. همچنین در قیام امارات و مقام قطع موضوعی نظر جدیدی داشتند. یا همانند شیخ معتقد بود که قطع موضوعی، حجت به معنای اصولی نیست بلکه حجت به معنای منطقی است، ولی ظن را حجت به معنای اصولی میدانست که برخی مراجع به شیخ اشکال کردهاند. در حکومت امارات بر استصحاب، اماره و استصحاب را تعبدا علم میدانست. در امضای سیره عقلا میفرمود که اگر دلیل امضا اضیق از سیره باشد و سیره اوسع باشد، در مازاد آن، از عدم ردع نمیشود کشف امضا کرد. طبق همین مبنا بود که تقلید ابتدایی از میت را جایز نمیدانست. در رجال میفرمود که اگر کسی از معاریف باشد و قدحی درباره او نرسیده باشد، ولو به سند ضعیف باشد میتوان روایت او را پذیرفت.
دوره مرجعیت ایشان (۱۳۸۵ – ۱۳۷۳ شمسی) مصادف با دورهای شد که برخی قمیها سعی داشتند فقه را با افکار روز و نیازهای برخی طبقات مدرن تطبیق دهند. یادم هست که مرحوم میرزا درباره اینگونه تلاشها میفرمودند که با مذاق فقهی سازگار نیست. مراد ایشان از «مذاق فقهی» چه بود؟ این مذاق فقهی آیا امری ضابطهمند بود یا سلیقهای؟
گاهی اوقات ایشان اینگونه فتواها را به من نشان میداد و میگفت: «دیدی؟! اینها مال بیسوادی و درس نخواندن است.» اگر کسی طبق موازین فقهی حرفی میزد، ایشان نمیگفت که با مذاق فقهی سازگار نیست. ولی اگر سیره عقلا به امری تعلق میگرفت که مبنای علمی نداشت، ایشان نمیتوانست بپذیرد. مثلا اگر سیره عقلا زمانی بر این بوده که زمین به شکل مستطیل است، این به خاطر مبنای علمی نبوده و نمیشد از آن به عنوان بنای عقلا استفاده کرد. مثلا وقتی گفتند که زن میتواند قاضی بشود، ایشان ناراحت شد. چون میفرمود که اصل اولی بر این است که هیچ کس حق قضاوت ندارد و حکمش بر دیگری نافذ نیست. شما باید دلیل شرعی بیاورید که زن از این اصل استثناست. ولی اگر کسی طبق موازین فقهی حرفی میزد ایشان نمیگفت که با مذاق فقهی سازگار نیست. فقه و اصول ایشان کاملا خطکشیشده و منضبط بود و بر خلاف قمیها به شدت قائل به قاعدهمند بودن استنباطات و استدلالها بودند، پس طبعا با حرفی که طبق موازین فقهی و اصولی نباشد مشکل داشتند. این حرفهای جدید نتیجه عدم تسلط به فقه و اصول است. یک بار به آقایی گفتم که این اشکالات و حرفهای شما را پیرزن محل هم میتواند مطرح کند. البته ممکن است کسی طبق موازین فقهی به یک رأی شاذ برسد، اما این خیلی نادر است. حرف بیاساس گفتن اگر به معنی حرف نو باشد، هر بیسوادی میتواند نواندیش تلقی شود!
ایشان جزو مراجعی بود که به ابعاد مناسکی دین اهمیت ویژه میدادند و به قول برخی جامعهشناسان، آیینهایی مثل فاطمیه را وارد مناسک دینی جامعه کردند. این روحیه ایشان چه جایگاهی در منظومه فکریشان داشت؟
ایشان نسبت به ساحت مقدسه ائمه معصومین (علیهمالسلام) و بیزاری نسبت به دشمنان آن بزرگواران و خصوصا به ساحت مقدسه حضرت زهرا (س) تعصب عجیبی داشتند. در عزاداری و گریه به تعبیر مرحوم آیتالله بروجردی، روحیه عوامانهای داشتند. به باور من، خطر روشنفکرمآبی برای مرجعیت از خطر وهابیت بیشتر است. من وهابیت را بزرگترین خطر برای شیعه میدانم، ولی خطر روشنفکرمآبی برخی آقایان حوزوی از خطر وهابیت هم بیشتر است. اعتقادات نسبت به ائمه (ع) که در سیره سلف بوده نباید مخدوش شود، چون دیگر از دین چیزی باقی نخواهد ماند. یادم هست که در تابستان سال ۱۳۷۱ یک بار خدمت ایشان به مشهد رفتیم و در طول مسیر، ایشان نوار روضه عربی گوش میداد و گریه میکرد و گاهی هم به فکر فرومیرفت. بعد از شنیدن خبر تخریب قبور عسکریین (علیهماالسلام) که سوم اسفند ۱۳۸۴ و در بحبوحه بیماری ایشان بود با اینکه سرطان ایشان را از پای درآورده بود، اما ایشان با پای پیاده به سمت حرم حرکت کردند و مقداری توانستند در آن زمستان سرد به همراه ما پیادهروی کنند.
اعتراض ایشان به اعزام سرباز روحانی یا حضور اهل سنت در هیأت رئیسه مجلس هم به همین دلیل بود. حتی در یک جریان، روی تعصبی که به ساحت ائمه (ع) داشتند تهدید کردند که مالیات را تحریم خواهند کرد. بعد از جسارت فضلالله هم ایشان و آیتاللهالعظمی وحید خیلی ناراحت شدند و همین ناراحتی سبب شد که دیگر او را به ایران دعوت نکنند. آن وقتها ما در گرگان نمیتوانستیم در فاطمیه جمعیت را جمع کنیم و دسته عزاداری راه بیندازیم، ولی الان بحمدالله فراگیر شده است. یا مثلا آیتاللهالعظمی وحید میفرمودند که یک بار به آقای تبریزی زنگ زدم و گفتم که شهادت امام صادق (ع) را هم دسته عزاداری راه بیندازیم و ایشان خیلی خوشحال بود که آقای تبریزی در زمان حیات خود این دسته را هم دیدند. اگر دین قرار است پیش برود به کمک همین دستهجات و عزاداریهاست و به بحثهای امثال ما پیش نخواهد رفت. بدون توجه به این امور قطعا مورد بیمهری ائمه (علیهمالسلام) قرار خواهیم گرفت.
رابطه عاطفی ایشان با استادشان مرحوم آیتالله خویی چگونه بود؟
در همان سفر مشهد، بنا شد موقع بازگشت از مشهد به گرگان برویم. راننده خسته بود و شب که در راه بودیم، من کنار راننده بودم و مرحوم آقا هم پشت سر نشسته بود. یادم هست ایشان هر از گاهی به کتف من میزد و میفرمود که مبادا بخوابید. صبح که به گرگان رسیدیم، همسایه داماد ما خبر داد که آقای خویی از دنیا رفته است، وقتی خبر وفات آقای خویی را به ایشان گفتم، فرمودند که دیگر در اینجا نباید بمانیم و باید حرکت کنیم. در راه به من فرمودند که خواب من تعبیر شد، چون من در مشهد خواب دیدم که در جایی هستم و سقف آنجا بر سر ما خراب شد و من به زحمت توانستم خودم را از زیر آوار نجات دهم. ظاهرا مرحوم آقا خواب را در ابتدا به این تعبیر کرده بود که ممکن است در راه گرگان برای ما تصادفی پیش بیاید و ما دچار گرفتاری شویم و ایشان صدمه نبینند، برای همین بود که مدام به کتف من میزدند که مبادا کنار راننده به خواب بروم. اما بعد از شنیدن خبر فوت آقای خویی فرمودند که تعبیر خواب من، وفات آقای خویی بوده است.
به عنوان یکی از شاگردان برجسته مرحوم میرزا جواد تبریزی (ره) و یکی از استادان برجسته حوزه چه توصیهای به اساتید و فضلای حوزه دارید؟
به عنوان یک طلبه کوچک باید عرض کنم که من از ۲۰ سال پیش دغدغهای داشتم که به آقایان مراجع هم عرض کردهام. حوزه دو امتیاز داشته؛ یکی تقوا و بیهوا بودن طلبهها و دیگری هم علمیت. الان متأسفانه افت علمی حوزه به جایی رسیده که گاهی شرم میکنیم بگوییم این حوزه امام صادق (ع) است. گاهی میبینیم که طلبه درس خارج نمیتواند متن عربی را درست بخواند و ابتداییترین مطالب را درست توضیح بدهد. این واقعا جای تأسف دارد که چه شده که ما سرمایه پیشینیان خود را به باد دادهایم؟ چرا باید طلبهها با خواندن جزوهها و شروح فارسی به نمرات بالا دست پیدا کنند؟ چرا گاهی ببینیم که طلاب ممتاز ما در ابتداییترین مسائل علمی معطل میمانند؟ چرا طرح سؤال به گونهای انجام نمیشود که طلبهها تشویق شوند که در درس استادان خوب حوزه شرکت کنند؟ باید جامعه مدرسین و شورای عالی و مدیریت حوزه فکری به حال این اوضاع بکنند. کثرت درسهای جنبی باعث شده که طلبهها از فقه و اصول عقب بمانند و حتی همان دروس جنبی را هم متوجه نشوند. اکثر مسئولین حوزه از رفقای من هستند و نظر مرا میدانند. من حتی خدمت مقام معظم رهبری هم عرض کردم که باید فکری به حال این وضعیت کرد. چرا روحانیونی که به دانشگاهها میروند نمیتوانند دانشجوها را جذب کنند؟ چرا در زمان سابق، امثال استاد مطهری همین دانشجویان را جذب میکردند؟ نمیشود گفت که دانشجویان ما لقمه حرام خوردهاند و حرف روحانیون را نمیپذیرند! اینها فرزندان ما هستند و باید آنها را جذب کرد. به عقل قاصر من میرسد که امام زمان (عج) از حوزه گلایه شدید دارد و باید فکری کرد.