ایراد شبه مخالفین و جواب آن – جعفر تبریزی
شبهه اول: در هنگام هجوم با وجود اميرالمؤمنین علیه السلام، چرا حضرت فاطمه زهرا علیها السلام به پشت درب رفت؟
یکی از شبهه مخالفین این است که، میگویند: چگونه ممکن است در هنگام هجوم به خانه وحی با وجود امیرالمؤمنین علیه السلام ]آن صحابی دلیر و شجاع[ در خانه، حضرت فاطمه زهرا علیها السلام به پشت درب خانه آمده باشد، تا مانع هجوم شود؟
قبل از ارائه پاسخ قاطع به این شبهه، سؤالی به ذهن خطور میکند که عامه باید پاسخگوی آن باشند! و آن اینکه اگر قبول کنیم که هنگام هجوم، با وجود امیرالمؤمنین علیه السلام در خانه، حضرت فاطمه زهرا علیها السلام پشت درب آمده باشد، خلیفه اول و دوم به چه دلیل به خانه حضرت فاطمه زهرا علیها السلام هجوم بردند؟
مگر خانه حضرت علیها السلام، خانه وحی نبود؟
مگر خانه بضعه رسول اﷲ صلی الله علیه وآله از برترین خانهها، به نص رسول اکرم صلی الله علیه وآله نبود؟
مگر نه آن است که (به شهادت خلیفه اول)[۱] خانه حضرت فاطمه زهرا علیها السلام از مصادیق (فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ)[۲] بوده است؟!
مگر قرآن کریم نمیفرماید:
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُيُوتًا غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَى أَهْلِهَا ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ)[۳].
اى افرادى كه ايمان آوردهايد! در خانههايى غير از خانه خود وارد نشويد تا اجازه بگيريد، و بر اهل آن خانه سلام كنيد، اين براى شما بهتر است، شايد متذكّر شويد!
و با توجه به آیه شریفه:
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لاتَدْخُلُواْ بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلَّا أَن يُؤْذَنَ لَكُمْ)[۴].
اى افرادى كه ايمان آوردهايد! در خانههاى پيامبر داخل نشويد مگر به شما اجازه داده شود.
پس چگونه است که امر الهی را نادیده گرفتند، و به خانه حضرت علیها السلام هجوم بردند!؟
بعضی از عامه مانند: ابن تیمیة، در مواجه با این سؤال، ضمن قبول هجوم به خانه حضرت علیها السلام؛ خواسته است اینگونه پاسخ دهد که:
«إِنَّهُ كَبَسَ الْبَيْتَ لِيَنْظُرَ هَلْ فِيهِ شَيْءٌ مِنْ مَالِ اللَّهِ الَّذِي يُقَسِّمُهُ، وَأَنْ يُعْطِيَهُ لِمُسْتَحِقِّهِ…»[۵].
همانا او (ابوبکر) به خانه (حضرت فاطمه علیها السلام) یورش برد، تا ببیند آیا از اموال خداوند (بیت المال) چیزی آنجا هست که آن را تقسیم کرده، و به مستحقش عطا کند.
درباره این غیب گویی ابن تیمیه که با گذشت هشت قرن[۶] توانسته نیت و اندرون ابوبکر را بخواند! باید گفت: اینگونه توجیهات را باید از ویژگیهای مختص به ابن تیمیة دانست، که جز دشمنی و حقد با اهل بیت علیهم السلام چیز دیگری نداشت، و کتاب «منهاج السنة» او شاهد بر صحت این گفتار است.
ابن تیمیه بدون هیچ دلیل و منطقی، این ادعای واهی را مطرح نموده است، مگر امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام و حضرت فاطمه زهرا علیها السلام جزء صحابه رسول خدا صلی الله علیه وآله نبودند؟!
پس چگونه شد که ابن تیمیه ادعای علماء خود را در حق صحابه فراموش کرده، و ضمن تأیید هجوم به خانه حضرت علیها السلام، از هتک حرمت به گرامیترین صحابه رسول خدا صلی الله علیه وآله دفاع نکرده!؟
مگر عامه همه صحابه را عادل و اهل بهشت نمیدانند؟
مگر صحابه همگی عادل، و جزو اولیای الهی، و برترین مخلوقات بعد از انبیا نیستند؟!
قرطبی در این زمینه مینویسد:
«فَالصَّحَابَةُ كُلُّهُمْ عُدُولٌ، أَوْلِيَاءُ اللَّهِ تَعَالَى وَأَصْفِيَاؤُهُ، وَخِيَرَتُهُ مِنْ خَلْقِهِ بَعْدَ أَنْبِيَائِهِ وَرُسُلِهِ. هَذَا مَذْهَبُ أَهْلِ السُّنَّةِ، وَالَّذِي عَلَيْهِ الْجَمَاعَةُ مِنْ أَئِمَّةِ هَذِهِ الْأُمَّةِ».[۷]
همه صحابه عادلند، و از اولیای الهی و برگزیدگان او، و برترین مردم بعد از انبیا و رسل! این نظر مذهب عامه است، و آنچه همه امامان این امت به آن اعتقاد داشتهاند!
و بخاری در تعریف صحابه میگوید:
«وَمَنْ صَحِبَ النَّبِيَّ صلی الله علیه وآله، أَوْ رَآهُ مِنَ المُسْلِمِينَ، فَهُوَ مِنْ أَصْحَابِهِ».[۸]
هر مسلمانی که با رسول خدا صلی الله علیه وآله همراه بوده، یا ایشان را دیده است، پس او از اصحاب حضرت صلی الله علیه وآله است.
با توجه به تعریفات قرطبی و بخاری و… از صحابه، حال سؤال میکنیم، مگر امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام و حضرت فاطمه زهرا علیها السلام جزء صحابه رسول خدا صلی الله علیه وآله نبودند!؟
و علاوه بر این ادعای عامه در مورد صحابه، روایات دیگری وجود دارد که رسول خدا صلی الله علیه وآله، اهل بیت علیهم السلام را امان امت معرفی کرده است:
«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله: النُّجُومُ أَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ، وَ أَهْلُ بَیْتِي أَمَانٌ لِأُمَّتِي».[۹] ستارگان مایه امنیت اهل زمین، واهل بیت من مایه امنیت امت من هستند.[۱۰]
اهل بیت علیهم السلام که امان امت هستند حرمتشان حفظ نشد، خلیفه اول و دوم به بدترین صورت به خانه آنان علیهم السلام هجوم بردند، و بهترین بندگان خدا را مورد آزار و اذیت قرار دادند، و امر خدا و رسول خدا صلی الله علیه وآله را زیر پا گذاشتند، به طوری که طبق روایات شیعه و سنّی غضب خدا و رسول خدا صلی الله علیه وآله شامل حالشان شد.[۱۱]
و طبق گفته امام حنابله، نزدیکترین اشخاص به رسول اﷲ صلی الله علیه وآله که بیشترین مصاحبت را با ایشان صلی الله علیه وآله داشتهاند، امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام و حضرت فاطمه زهرا علیها السلام میباشند، چرا که وی در تعریف صحابه گفته است:
«أَصْحَابُ رَسُوْلِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله: كُلُّ مَنْ صَحِبَهُ شَهْراً، أَوْ يَوْماً، أَوْ سَاعَةً، أَوْ رَآه».[۱۲]
اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وآله کسانی هستند که یک ماه، یا یک روز، یا یک ساعت، همراه حضرت صلی الله علیه وآله بوده، و یا ایشان را دیدهاند![۱۳]
حال که ثابت شد مصداق بارز صحابه رسول خدا صلی الله علیه وآله امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام، و حضرت فاطمه زهرا علیها السلام هستند، چگونه عامه، اهل بیت علیهم السلام را به تخلف از بیت المال متهم کرده، و دیگر صحابه را از هر گونه خطاء و نقص مبرّا میکنند؟!
جای بسی تعجب است که عامه، افرادی مانند: معاویه بن ابیسفیان را به عنوان صحابه رسول خدا صلی الله علیه وآله تجلیل میکنند؟! و حال آنکه تاریخ مملو از جنایت این صحابی است.
ابن ابى الحديد از ابوالحسن مدائنى روايت مىكند: وفات حسن بن علی[۱۴] در سال ۴۹ هجرى روى داد. او چهل روز بيمار بود، و ۴۷ سال سن داشت. معاويه سمّى براى جَعْدَه ـ دختر اشعث بن قيس ـ فرستاد، و گفت: اگر او را كشتى، صد هزار درهم به تو خواهم داد، و تو را به عقد يزيد درمىآورم.
چون حسن بن علی وفات يافت، معاويه مبلغ مذکور را براى او فرستاد، ولى او را براى يزيد، تزويج نكرد، و گفت: «مىترسم آنچه را كه با پسر پيغمبر انجام دادى، با پسر من نيز انجام دهى!».[۱۵]
و نيز مدائنى از حصين بن منذر رقاشى روايت مى كند كه گفت: به خدا قسم؛ معاويه آنچه را كه در عهدنامه صلح با حسن بن علی متعهّد شده بود، عمل نكرد. او حجر بن عدى و اصحاب او را به قتل رسانيد، و براى پسرش يزيد بيعت گرفت، و حسن بن علی را مسموم ساخت!!».[۱۶]
ابوالفرج اصفهانى مروانى در كتاب «مقاتل الطالبيين» نوشته است: معاويه خواست براى پسرش يزيد بيعت بگيرد. براى او در اين خصوص چيزى مشكلتر از وجود حسن بن على، و سعد وقّاص نبود. پس هر دو را مسموم كرد، و در اثر آن درگذشتند.[۱۷]
ابن عبدالبر در کتاب «استيعاب» در شرح حال امام حسن علیه السلام از قتاده و ابوبكر بن حفص روايت مى كند كه: دختر اشعث بن قيس، حسن بن على را مسموم كرد. عدهاى مىگويند: اين عمل او به تحريک معاويه بوده است.[۱۸]
از دیگر جنایات معاويه این است که در نقطهاى از شام به نام «مَرْجُ عَذْرَا»[۱۹] در سال۵۱ﻫ، حجر بن عدى كندى صحابى معروف، و ياران او را به جرم اينكه امیرالمؤمنین على بن ابیطالب علیه السلام را لعن نكردند، به قتل رسانيد. صحابه، تابعين و خردمندان اهل ایمان و یقین، اين عمل معاويه را مورد نكوهش و اعتراض قرار دادند.[۲۰]
گمان نمىكنم خواننده عزیز، بتواند قتل عمرو بن حمق خزاعى ـ عابد پارساى مشهور ـ را به وسيله معاويه فراموش كند. سر بريده او اوّلين سری بود كه در اسلام حمل شد.
عمرو بن حَمِق از برگزيدگان صحابه پيغمبر صلی الله علیه وآله بود. و گناهى جز محبّت به امیرالمؤمنین على بن ابیطالب علیه السلام نداشت، چون امیرالمؤمنین علیه السلام، خداوند جل وذکره، و پيغمبر صلی الله علیه وآله را دوست مىداشت، و خدا و پيغمبر هم او را دوست مىداشتند.[۲۱]
در مورد عمل ننگين خالد بن وليد چه میگویید؟ واقعاً جایی برای توجیه دارد؟ چگونه است مثل این شخص را تبرئه میکنید، امّا خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام را با بافتهای واهی متهم میکنید؟ مگر جریان دلخراش مالک بن نویره قابل توجیه است؟ در صورتی که خالد بن ولید از صحابه بود.[۲۲]
ابنحجر عسقلانی در كتاب «الإصابة» در مورد مالک مینویسد:
«… كَانَ شَاعِراً شَرِيْفاً فَارِساً مَعْدُوداً فِي فُرْسانِ بَنِي يَرْبُوعٍ فِي الْجَاهِلِيَّةِ وَأَشْرَافِهِمْ، وَكَانَ مِنْ أَرْدَافِ المُلُوكِ، وَكَانَ النَبِيُّ صلی الله علیه وآله اسْتَعْمَلَهُ عَلَى صَدَقاتِ قَوْمِهِ، فَلَمَّا بَلَغَتْهُ وَفَاةُ النَبِيِّ صلی الله علیه وآله أَمْسَكَ الصَّدَقَةَ، وَفَرَّقَهَا فِي قَوْمِهِ».[۲۳]
مالک بن نويره شاعر و از شخصيتهای برجسته و جنگجو بود، و جزو نامآوران بنی يربوع در جاهليت بود. وقتی كه ايشان مسلمان شد، پيغمبر اكرم صلی الله علیه وآله دستور داد كه او نماينده حضرت صلی الله علیه وآله در قبيله خودش باشد، و در زمان پيامبر اسلام صلی الله علیه وآله او زكوات و صدقات و غيره را جمع میكرد و به مدينه میفرستاد.
طبری در تاريخش، (در حوادث سال۱۱ هجري) قضیه كشتن مالک بن نويره را به طور مفصل آورده و میگويد:
«… وَكَانَ يُحَدِّثُ أَنَّهُمْ لَمَّا غَشُوا الْقَوْمَ رَاعُوهُمْ تَحْتَ اللَّيْلِ، فَأَخَذَ الْقَوْمُ السِّلاحَ قَالَ: فَقُلْنَا: إِنَّا الْمُسْلِمُونَ، فَقَالُوا: وَنَحْنُ الْمُسْلِمُونَ، قُلْنَا: فَمَا بَالُ السِّلاحُ مَعَكُمْ! قَالُوا لَنَا: فَمَا بَالُ السِّلاحِ مَعَكُمْ! قُلْنَا: فَإِنْ كُنْتُمْ كَمَا تَقُولُونَ فَضَعُوا السِّلاحَ، قَالَ: فَوَضَعُوهَا، ثُمَّ صَلَّيْنَا وَصَلُّوا…».[۲۴]
وقتی كه ما حمله كرديم بر قبيله مالک بن نويره، اينها در برابر ما سلاح كشيدند، و ما گفتيم: كه ما مسلمانيم، آنها هم گفتند: ما نيز مسلمانيم. گفتيم: اگر مسلمان هستيد پس اين سلاحها چيست؟
پس آنها اسلحهها را به زمين گذاشته سپس نماز خواندیم و آنها نیز نماز خواندند.
ابنأعثم نيز قضيه خالد را به طور مفصل نقل کرده، و میگويد: وقتی كه خالد بن وليد وارد منطقه بنیتميم شد، با سپاهش از همه طرف آنان را محاصره كرد، و در آن جا مسائلی پيش آمد تا آن جائی كه دستور داد: پسرعموهای مالک را گردن بزنند.
قوم مالک گفتند: ما همه مسلمان هستيم. چرا دستور به قتل ما میدهی؟ پيرمردی از آنها گفت: آيا ابوبكر دستور نداده كسی را كه به سوی قبله نماز خواند، حق كشتنش را نداريد؟ خالد بن وليد گفت: شما اصلاً يک لحظه هم نماز نخواندهايد. ابوقتاده كه از صحابه است، در مقابل خالد ايستاد و گفت: خالد تو حق نداری دستور كشتن اينها را صادر كنی. خالد گفت: چطور؟
ابوقتاده گفت: من خود شاهد بودم اينان پشت سر ما نماز خواندند. ولی خالد نپذيرفت و دستور داد آنها را يكی پس از ديگری گردن زدند. ابنأعثم در ادامه میآورد: ابوقتاده با خداوند عهد كرد كه در هيچ سفری همراه خالد بن وليد نباشد. خالد دستور داد گردن مالک را نيز بزنند. مالک گفت: آيا دستور قتل مرا صادر میكنی، و حال آنكه من مسلمانم، و رو به قبله نماز میخوانم؟
خالد گفت: اگر مسلمان هستی، چرا زكات نمیدهی؟
مالک گفت: پيغمبر اكرم صلی الله علیه وآله دستور داد كه زكات را به نائب و خليفه واقعی برسانيم. و از اين گونه سخنان بين مالک و خالد ردّ و بدل شد، تا اينكه خالد گفت: هيچ راهی ندارم جز اينكه تو را بكشم. مالک نگاهی به همسرش كرد، و گفت: به خاطر جمال زنم میخواهی مرا بكشی تا بعد از من او را تصاحب كنی. خالد گفت: نه، تو را به خاطر رجوعت از اسلام میكشم.[۲۵]
ابوالفداء به صراحت میگوید: خالد به ضرار بن ازور گفت: گردن او را بزن، مالک به همسرش نگاه میكرد… و همسرش در نهايت زيبائی بود. او را كشت و همان شب به همسر مالک بن نويره تجاوز كرد، و سر بريده مالک بن نويره را كه از شرفاء قومش بود، برای پختن طعام در زير ديگ قرار داد….[۲۶]
با توجه به قضایای مذکور، بر این نکته واقف میشویم که اینان برای تصاحب تاج و تخت حکومت از هیچ عملی اباء ندارند، ولو اینکه آن تصرف و غصب خلافت، منوط به آتش زدن خانه وحی، و مجروح نمودن حوراء انسیه، و سقط محسن، و اخراج با اکراه کسی باشد که به نص فریقین بعد از پیامبر صلی الله علیه وآله افضل و اعلم و… بود.
عامه در مواطن مختلف اعتراف میکنند که: مهاجمین پس از هجوم به خانه و هتک حرمت خاندان اهل بیت علیهم السلام وارد خانه شده، و یار دیرین پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله را دست بسته، و با حالتی بسیار دردناک برای بیعت به سوی مسجد میکشاندند.
کیفیت اخراج امیرالمؤمنین علیه السلام
«فَاسْتُخْرِجَ أمِیرُالمُؤْمِنِینَ علیه السلام مِنْ مَنْزِلِهِ[۲۷] مُکْرَهاً مَسْحُوْباً[۲۸] وَ انْطَلَقُوْا بِهِ[۲۹]، یَسُوْقُهُ عُمَرُ[۳۰] سَوْقاً عَنِیْفاً[۳۱] وَ یَقُودُهُ آخَرُوْنَ کَما قَالَ علیه السلام: کَما یُقَادُ الجَمَلُ المَخْشُوْش[۳۲]، إلیٰ بَیْعَتِهِمْ، مُصْلَتَةٌ سُیُوْفُها، مُقْذَعَةٌ أَسِنَّتُها وَ هْوَ سَاخِطُ القَلْبِ، هَائِجُ الغَضَبِ، شَدِیْدُ الصَّبْرِ، کَاظِمُ الغَیْظِ[۳۳] فَجِيْءَ بِهِ تَعِباً»[۳۴].
امیرالمؤمنین علیه السلام را از خانهاش خارج کردند، در حالی که از خروج ابا داشت، او را به زور میکشیدند، عمر به شکل بسیار شدید به همراهی دیگران امیرالمؤمنین علیه السلام را میکشیدند، کما اینکه امیرالمؤمنین علیه السلام خود فرمود: مرا همچون شتر افسار زدند، کشیدند تا بیعت کنم. و با شمشیر از امیرالمؤمنین علیه السلام بیعت گرفتند، و علی بن ابیطالب علیه السلام خیلی صبر کرد، و خشم و غضب خود را فرو برد، و در حالی علی بن ابیطالب علیه السلام را آوردند که خسته بود.
«وَفِي رِوایَةٍ: یَمْضِي بِهِ رَکْضاً».[۳۵]
و در روایتی دارد که حضرت علیه السلام را میکشیدند، در حالی که این کشیدن به حالت دویدن بود، و مردم نظارهگر واقعه بودند، به طوری که کوچههای مدینه از حضور مردان شلوغ شد.
«وَﭐجْتَمَعَ النّاسُ یَنْظُرُونَ وَ ﭐمْتَلَأَتْ شَوَارِعُ الْمَدِینَةِ مِنَ الرِّجالِ[۳۶] فَما مَرَّ بِمَجْلِسٍ مِنَ الْمَجالِسِ إلّا یُقالُ لَهُ: انْطَلِقْ فَبایِعْ».[۳۷]
هر جا میرسید مردم فریاد میکردند برو و بیعت کن.
«وَ اتَّبَعَهُ سَلْمَانُ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادُ وَ عَمَّارٌ وَ بُرَيْدَةُ وَ هُمْ يَقُولُونَ: مَا أَسْرَعَ مَا خُنْتُمْ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وَ أَخْرَجْتُمُ الضَّغَائِنَ الَّتِي فِي صُدُورِكُمْ، وَ قَالَ بُرَيْدَةُ بْنُ الْحَصِيبِ الْأَسْلَمِيُّ: يَا عُمَرُ أَتَيْتَ عَلَى أَخِي رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وَ وَصِيِّهِ وَ عَلَى ابْنَتِهِ فَتَضْرِبُهَا، وَ أَنْتَ الَّذِي تَعْرِفُكَ قُرَيْشٌ بِمَا تَعْرِفُكَ بِه…».[۳۸]
هنگامی که او ]امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام[را میبردند، به دنبال او سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و بریده حرکت میکردند و میگفتند: چه زود به رسول خدا صلی الله علیه وآله خیانت کردید، و تمام آن کینهها را از دل خود خارج کردید.
بریده بن حصیب اسلمی میگفت: ای عمر آمدی سراغ برادر و وصی رسول خدا صلی الله علیه وآله، و آمدی که دخت رسول خدا صلی الله علیه وآله را بزنی، و قریش خوب تو را میشناخت که چه کارهایی انجام دادی.
«وَکَانَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ علیه السلام یَتَأَلَّمُ وَ یَتَظَلَّمُ وَ یَسْتَنْجِدُ وَ یَسْتَصْـرِخُ، وَهُوَ یَقُوْلُ: أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ وَقَعَ سَيْفِي فِي يَدِي لَعَلِمْتُمْ أَنَّكُمْ لَمْ تَصِلُوا إِلَى هَذَا أَبَداً أَمَا وَ اللَّهِ مَا أَلُومُ نَفْسِي فِي جِهَادِكُمْ وَ لَوْ كُنْتُ أَسْتَمْسِكُ مِنْ أَرْبَعِينَ رَجُلًا لَفَرَّقْتُ جَمَاعَتَكُمْ وَ لَكِنْ لَعَنَ اللَّهُ أَقْوَاماً بَايَعُونِي ثُمَّ خَذَلُونِي…».[۳۹]
امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام را در حالی میبردند که او درد میکشید، و او دادخواهی میکرد و طلب یاری مینمود، و فریاد میزد… و میفرمود: به خدا قسم اگر شمشیرم در دستم قرار میگرفت، میدانستید که هرگز به این کار دست نمییافتید. به خدا قسم خود را در جهاد با شما سرزنش نمیکنم، و اگر چهل نفر یار داشتم جمعیت شما را متفرق میساختم، ولی خدا لعنت کند قومی را که با من بیعت کردند، و سپس مرا خوار نمودند.
ابن ابی الحدید مینویسد:
«فَجَاءَ عُمَرُ فِي عِصَابَةٍ، مِنْهُمْ أُسَيْدُ بنُ حُضَيْرٍ، وَسَلَمَةُ بنُ سَلَامَةَ بْنِ وَقْشٍ، وَهُمَا مِنْ بَنِي عَبْدِ الأَشْهَلِ، فَصَاحَتْ فَاطِمَةُ علیها السلام وَنَاشَدَتْهُمْ اللَّهَ، فَأَخَذُوا سَيْفَيْ عَلِيٍّ وَالزُّبَيْرِ، فَضَـرَبُوا بِهِمَا الْجِدَارَ حَتَّىٰ كَسَـُروْهُما، ثُمَّ أَخْرَجَهُما عُمَرُ يَسُوْقُهُما…»[۴۰].
عمر با عدهاى از جمله: اسید بن حضير، و سلمة بن سلامه از قبيله عبدالأشهل به در خانه آمدند، فاطمه علیها السلام فریاد زد از آنان خواست خدا را مد نظر بگيرند. در اين هنگام شمشير ]على[ و زبير را گرفتند، و به ديوار زدند، تا شمشيرها شكست، و سپس على و زبير را خارج كردند، و عمر آنها را مىكشيد.
روايت شده است كه عبّاس در زمانی كه رسول خدا صلی الله علیه وآله فوت شده بود، به سوی اميرالمؤمنين علیه السلام رفت، و گفت: دستت را دراز كن تا با تو بيعت كنم. اميرالمؤمنين علیه السلام ايستاد و به همراه شيعيانش به منزلش رفت، و به خاطر عهدی كه رسول خدا صلی الله علیه وآله با او كرده بود… بر او هجوم آوردند، و درب خانه را آتش زده، و او را به زور از خانه خارج كردند.[۴۱]
آیا عمل آنها مصداق حفظ حرمت و پاسداری از خاندان اهل بیت علیهم السلام است که خداوند سبحان فرمود: (قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى)[۴۲]؟!
آیا حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و حضرت فاطمه زهرا علیها السلام مصداق قُربی نبودند؟ مگر قرآن کریم نفرمود: (إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ)[۴۳] آیا حضرت فاطمه زهرا علیها السلام بضعه و پاره تن حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله نبود؟! مگر رسول خدا صلی الله علیه وآله مکرراً نفرمود:
«فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنّي، يُؤلِمُها ما يُؤْلِمُنِي، وَيَسُرُّنِي ما يَسُرُّها».[۴۴]
فاطمه پاره وجود من است، هر چه او را بیازارد مرا آزرده است، و هر چه او را مسرور گرداند، مرا مسرور كرده است.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله: «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنّي، مَنْ آْذاهَا فَقَدْ آذانِي».[۴۵]
فاطمه علیها السلام پاره وجود من است، هر كه او را بیازارد مرا آزرده است.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله: «يَا فاطِمَةُ إِنّ اللَّهَ يَغْضِبُ لِغَضَبِكِ».[۴۶]
ای فاطمه، خدا با غضب تو غضبناک میشود.
آیا حضرت فاطمه زهرا علیها السلام ناراحتی خود را از دو خلیفه ابراز نکرد؟
اعلام عامه نقل کردهاند:
هنگامى که آن دو (ابوبکر و عمر) عذرخواهى کردند، حضرت فاطمه علیها السلام عذرخواهی آنان را نپذیرفت؛ بلکه از آنها این چنین اعتراف گرفت:
«نَشَدْتُكُمَا بِاللَّهِ أَلَمْ تَسْمَعَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله يَقُولُ: رِضَا فَاطِمَةَ مِنْ رِضَايَ، وَسَخَطُ فَاطِمَةَ مِنْ سَخَطِي، وَمَنْ أَحَبَّ فَاطِمَةَ ابْنَتِي فَقَدْ أَحَبَّنِي، وَمَنْ أَرْضَی فَاطِمَةَ فَقَدْ أَرْضَانِي، وَمَنْ أَسْخَطَ فَاطِمَةَ فَقَدْ أَسْخَطَنِي».
شما را به خدا سوگند مىدهم، آیا شما دو نفر از رسول خدا صلی الله علیه وآله نشنیدید که فرمود: خشنودى فاطمه خشنودى من، و ناراحتى او ناراحتى من است، هر کس دخترم فاطمه را دوست بدارد و احترام کند، مرا دوست داشته و احترام کرده است، و هر کس فاطمه را خشنود نماید مرا خشنود کرده است، و هر کس فاطمه را ناراحت کند، مرا ناراحت کرده است؟!
ابوبکر و عمر هر دو اعتراف کرده و گفتند: «نَعَمْ، سَمِعْنَاهُ مِنْ رَسُول اللَّهِ صلی الله علیه وآله» (آرى ما از رسول خدا صلی الله علیه وآله اینگونه شنیدیم).
]سپس صدیقه طاهره علیها السلام فرمود[: «فَإِنِّي أُشْهِدُ اللَّهَ و ملائِكَتَهُ أنَّكُما أَسْخَطْتُمانِي وَمَا أَرْضَيْتُمانِي، وَ لئِنْ لَقيتُ النَّبِيَّ لأشْكُوَنَّكُما إلَيْهِ».
پس من خدا و فرشتگان را شاهد مىگیرم که شما دو نفر مرا اذیت و ناراحت کردهاید، و رضایت مرا بدست نیاوردهاید، و به خدا سوگند در ملاقات با پدرم از شما دو نفر شکایت خواهم کرد.
پس ابوبکر گفت: من از خشم او (پیامبر صلی الله علیه وآله) و خشم تو ای فاطمه به خدا پناه میبرم!… سپس ]حضرت فاطمه زهرا علیها السلام[ فرمود: «وَاللَّهِ لَأَدْعُوَنَّ اللَّهَ عَلَيْكَ فِي كلِّ صَلَاةٍ أُصَلِّيها»[۴۷] (به خدا قسم پس از هر نماز بر تو نفرین می کنم).
با توجه به عبارت صریح ابن تیمیة در توجیه هجوم به بیت حضرت فاطمه زهرا علیها السلام که گفت: «وَغَایَةُ مَا یُقَالُ: إِنَّهُ کَبَسَ الْبَیْتَ لِیَنْظُرَ هَلْ فِیهِ شَيْءٌ مِنْ مَالِ اللَّهِ الَّذِی یُقَسِّمُهُ»[۴۸] عدهای درصدد برآمدند تا با ارائه معنایی دیگر از «کبس البیت» این قضیه را توجیه کنند. در برخی مناظرات ادعا کردهاند «کبس» بمعنای دخول است، و نه به معنای هجوم. و این در حالی است که «کبس دار» در استعمال اهل لسان به معنای هجوم است.[۴۹]
و بر فرض اینکه «کبس البیت» و «کبس الدار» در معنای داخل شدن عادی به خانه هم استعمال شده باشد، اما از آنجا که ابن تیمیه آن را در مورد فعل ابوبکر ذکر کرده است، نمیتواند به معنای داخل شدن عادی باشد، چرا که ابوبکر از این «کبس» بعداً اظهار ندامت میکند.[۵۰] پس اگر منظور از کبس داخل شدن معمولی بود، چه جای ندامت و پشیمانی است؟! در نتيجه عامه در مورد هجوم نتوانستند پاسخگو باشند، لذا با القاء شبهات واهی از بیان حق شانه خالی کردهاند.
عامه چگونه میخواهند این جنایات صحابه را توجیه کنند، افعالی که بر خلاف نص قرآن کریم و سنت رسول خدا صلی الله علیه وآله است، و این نیست مگر احقاد بدری و حنینی که میخواستند به هر وسیله ممکن بر سر اهل بیت علیهم السلام خالی نمایند، و با اتهامات واهی و دروغ افکنی دنیای خود را آباد کنند، و هر آنچه توانستند به اهل بیت علیهم السلام ظلم کردند که واقعه دار یکی از آن جنایات است.
و اما جواب شبهه مخالفین:
(در هنگام هجوم به خانه وحی با وجود امیرالمؤمنین علیه السلام چرا حضرت فاطمه زهرا علیها السلام پشت درب آمد؟) برای دفع این شبهه ده دلیل ارائه مینماییم:
(۱) نزدیک بودن حضرت فاطمه زهرا علیها السلام به درب خانه هنگام هجوم
أوّلاً: از روايتی كه عیّاشی[۵۱] در تفسير خود نقل کرده استفاده مىشود که حضرت فاطمه زهرا علیها السلام نزديک درب ورودى منزل بودند، و با ديدن عمر و همراهان، حضرت در را فوراً به روى آنان بستند تا وارد خانه نشوند.
عمر گفت: برخيزيد تا پيش او (علی بن ابیطالب علیه السلام) برويم پس ابوبكر، عثمان، خالد بن وليد، مغيرة بن شعبة، ابوعبيد جراح، سالم مولى ابوحذيفه، و قنفذ و من به همراه آنها راه افتادم، چون نزديک خانه رسیديم، حضرت فاطمه زهراء علیها السلام آنان را ديد، و لذا در را بست و شک نداشت كه بدون اجازه وارد نخواهند شد. عمر در را كه از شاخههای خرما ساخته شده بود، با لگد شكست، سپس وارد خانه شدند، و ]اميرالمؤمنين[ علی علیه السلام را کشان کشان از خانه بیرون بردند.[۵۲]
از اين روايت و فحوای ديگر رواياتی كه از عامه نقل شده[۵۳]، چنين به نظر میرسد كه صديقه كبری علیها السلام با مشاهده مهاجمين، درب را فوراً بر رويشان بست، به اميد اينكه حرمت خانهای كه افضل از بيوت انبياء علیهم السلام است را حفظ کنند، و بدون اجازه وارد نشوند.
و اینکه مهاجمین بدون اذن داخل خانه شدند، و حرمت خانه حضرت علیها السلام را هتک نمودند، به شهادت منابع متعدد عامه از مسلمات تاریخ میباشد.
چنانكه ابن تیمیه در کتاب «منهاج السنة» نوشته است، کسی درب منزل (منزل حضرت فاطمه زهرا علیها السلام) را باز نکرد؛ بلکه مهاجمان به زور وارد خانه حضرت علیها السلام شدند[۵۴].
و از روايت منقول از مرحوم عیّاشی[۵۵]; به خوبی روشن میشود، كسانی كه به خانه حضرت علیها السلام هجوم بردند، بدون مقدمه وارد خانه شدند، و فرصتی ندادند تا اميرالمؤمنين علی بن ابیطالب علیه السلام پشت درب بيايند، حضرت فاطمه زهرا علیها السلام هم به درب خانه نزديكتر بودند، و واقعه در يک لحظه رخ داده.
مسعودي[۵۶] در کتاب «اثبات الوصیة» نقل میكند:
«فَوَجَّهُوا إِلَى مَنْزِلِهِ، فَهَجَمُوا عَلَيْهِ، وَ أَحْرَقُوا بَابَهُ، وَ اسْتَخْرَجُوهُ مِنْهُ كُرْهاً، وَ ضَغَطُوا سَيِّدَةَ النِّسَاءِ بِالْبَابِ حَتَّى أَسْقَطَتْ مُحَسِّناً، وَ أَخَذُوه بِالْبَيْعَةِ فَامْتَنَعَ، وَ قَالَ: لَا أَفْعَلُ. فَقَالُوا: نَقْتُلُكَ! فَقَالَ: إِنْ تَقْتُلُونِي فَإِنِّي عَبْدُ اللَّهِ وَ أَخُو رَسُولِه…»[۵۷].
آنگاه مردم متوجّه منزل ]اميرالمؤمنين علی بن ابیطالب علیه السلام[ شده، و بر آن بزرگوار هجوم بردند، درب خانهی او را به آتش کشیدند، و آن برگزيده خدا را بدون رضايت از منزل خارج كردند، سیّده نساء را بوسيله لنگه درب طورى فشردند كه محسن خود را سقط كرد، و او ]امیرالمؤمنین علیه السلام[ را برای بیعت بردند، و حضرت از بیعت امتناع کرد. گفتند تو را میکشیم….
ابن عبد ربّه در «العقد الفريد» مینويسد:
ابوبكر به عمر بن خطاب مأموريت داد كه آنان را از خانه بيرون بياورد، و به وى گفت: چنانچه مقاومت كردند و از بيرون آمدن خوددارى كردند، با آنان جنگ كن. عمر با شعله آتشى كه همراه داشت، و آن را به قصد آتش زدن خانه برداشته بود، به سوى آنها حركت كرد. فاطمه گفت: اى پسر خطاب! آتش آوردهاى خانه مرا بسوزانى؟ گفت: بلى، مگر اين كه به آنچه امت در آن داخل شده اند (بيعت با ابوبكر) شما هم داخل شويد….[۵۸]
و یعقوبی در تاریخش مینویسد:
«… وَ بَلَغَ اَبَابَكْرٍ وَ عُمَرَ إنَّ جَمَاعَةً مِنَ المُهَاجِرِيْنَ وَالأنْصَارِ، فَقَدِ ٱجْتَمَعُوا مَعَ عَلِيِّ بْنِ أبِيطَالِبٍ فِي مَنْزِلِ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ، فَأَتَوْا فِي جَمَاعَةٍ حَتَّى هَجَمُوا الدَّارَ »[۵۹].
به ابابکر و عمر خبر رسید که عدهای از مهاجرین و انصار، همراه علی بن ابیطالب] علیه السلام[ در خانه فاطمه دختر رسول خدا جمع شدهاند، پس همراه عدهای آمدند و به خانه هجوم آوردند.
ابن ابی الحدید مینویسد:
عمر با عدهاى از جمله: اسید بن حضير، و سلمه بن سلامه از قبيله عبدالأشهل به در خانه وحی آمدند، پس فاطمه علیها السلام فریاد زد و از آنان خواست خدا را مد نظر بگيرند. در اين هنگام شمشير على ]بن ابیطالب[ و زبير را گرفتند، و به ديوار زدند تا شمشيرها شكست، و سپس على و زبير را خارج كردند، و عمر آنها را مىكشيد.[۶۰]
مسعودی مینويسد:
«فَرُوِي أَنَّ الْعَبَّاسَ صَارَ إِلَى أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ علیه السلام، وَ قَدْ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله، فَقَالَ لَهُ: امْدُدْ يَدَكَ أُبَايِعُك…فَأَقَامَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ علیه السلام، وَ مَنْ مَعَهُ مِنْ شِيعَتِهِ فِي مَنَازِلِهِمْ بِمَا عَهِدَهُ إِلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله، فَوَجَّهُوا إِلَى مَنْزِلِهِ، فَهَجَمُوا عَلَيْهِ، وَ أَحْرَقُوا بَابَهُ، وَ اسْتَخْرَجُوهُ مِنْهُ كُرْهاً».[۶۱]
در بعضی از روايات منقول از متون عامه، دارد كه حضرت اميرالمؤمنين علی بن ابیطالب علیه السلام وقتی ناله جانسوز صدیقه کبری علیها السلام را شنید، خود را به عمر رساند و او را به زمين کوبید.
آلوسی مفسّر از علماء مشهور اهل تسنن مینویسد:
«أَنَّهُ لَـمّا یَجِبُ عَلَى غَضَبِ عُمَرَ، وأَضَرَمَ النَارَ بِبابِ عَلِيٍ، وَأَحْرَقَهُ وَدَخَلَ فَاسْتَقْبَلَتْهُ فَاطِمَةُ، وَصَاحَتْ: یَا أَبَتَاهُ وَیَا رَسُوْلَ اللَّهِ، فَرَفَعَ عُمَرُ السَّیْفَ وَهُوَ فِي غِمْدِهِ فَوَجَأَ بِهِ جَنْبِها الْـمُبارَك، وَرَفَعَ السَّوْطَ فَضَـربَ بِهِ ضَرْعَها، فَصَاحَتْ: یَا أَبَتَاهُ فَأَخَذَ عَلِيٌ بِتَلابِیبِ عُمَرَ وَهَزَّهُ وَوَجَأَ أَنْفَهُ وَرَقَبَتَه»[۶۲].
چون علی جواب عمر را نداد، عمر عصبانی شد، و درب خانه علی را به آتش کشید، و داخل خانه شد، فاطمه به طرف عمر آمد، و فریاد زد: «ای پدر، ای رسول اﷲ»! عمر شمشیرش را که در غلاف بود بلند کرد و به پهلوى مبارکش زد، تازیانه را بلند کرد و بر بازوى او زد، فاطمه فریاد زد: «یا ابتاه» (با مشاهده این ماجرا) علی ناگهان از جا برخاست و گریبان عمر را گرفت و او را به شدت کشید و بر زمین زد، و بر بینى و گردنش کوبید.
آلوسی بعد از نقل روایت هیچگونه عکس العملی نشان نداده، و روایت را بدون حاشیه و نقدی نقل کرده؛ و این خود حکایت از پذیرفتن آن روایت دارد، والا باید یک تعلیق در رد روایت ذکر میکرد. البته این یک واقعیت است که با وجود روایات متعدد ثابت شده، پس امثال وی چگونه میتوانند منکر این واقعه شوند؟
(۲) حضرت فاطمه زهراء علیها السلام پشت درب آمد تا بلکه مهاجمین حیا کنند و از هجوم منصرف شوند
ثانياً: پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در مواطن مختلف، دختر گرامیاش را مورد تجلیل و احترام بسیار قرار میداد[۶۳]، مگر نه اینکه سیره و سنت رسول اﷲ صلی الله علیه وآله حجت بلامنازعه است، و بر ما هم واجب است چون رسول اﷲ صلی الله علیه وآله رفتار کنیم[۶۴].
حال عامه چرا علت این همه اجلال و اكرام را سؤال نمیکنند؟ و چرا بر طبق سیره رسول خدا صلی الله علیه وآله عمل نمیکنند؟
مضافاً به اینکه خداوند سبحان در قرآن مجید، اهل بیت پیامبر صلی الله علیه وآله را مطهر خوانده است: (إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّه لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً)[۶۵].
«خداوند میخواهد كه پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور كند، و كاملا شما را پاک سازد».
مراد از اهل بیت علیهم السلام كه در این آیه ذكر شده است چه كسانی هستند؟ پاسخ این پرسش را در روایات عامه میجوییم.
واحدی در كتاب «اسباب النزول» مینویسد: آیه تطهیر درباره پنج نفر نازل شد. که عبارتند از: پیامبراسلام صلی الله علیه وآله، علی علیه السلام، فاطمه علیها السلام حسن علیه السلام وحسین علیه السلام.[۶۶]
ابن حجر در كتاب «الاصابة» مینویسد: ام سلمه گفت: آیه تطهیر در خانه من نازل شد. رسول خدا صلی الله علیه وآله فاطمه، علی، حسن وحسین علیهم السلام در این خانه بودند. پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود: «هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِي» این عده اهل بیت علیهم السلام من هستند.[۶۷]
حاكم حسكانی در كتاب «شواهد التنزیل» مینویسد: وقتی كه آیه (وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا)[۶۸] نازل شد، پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله هنگام هر نماز به درب خانه علی علیه السلام و فاطمه علیها السلام میآمد، و میفرمود: «الصَّلَاةَ رَحِمَكُمُ اللَّهُ إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ…».[۶۹]
حاكم نیشابوری در كتاب «المستدرک علی الصحیحین»، ترمذی در كتاب «سنن»، و احمد بن حنبل در كتاب «مسند» مینویسند: پیامبر صلی الله علیه وآله به درب خانه حضرت زهرا علیها السلام آمده، و میفرمود:
«الصَّلَاةُ يَا أَهْلَ الْبَيْتِ، إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً»[۷۰].
ابن عساكر، به نقل از ابی سعید خدری مینویسد: پیامبر صلی الله علیه وآله بعد از نزول آیه (وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا)[۷۱] به مدت هشت ماه هنگام نماز صبح، جلوی درب خانه علی علیه السلام و حضرت زهرا علیها السلام میآمد و میفرمود:
«الصَّلَاةُ رَحِمَكُمُ اللَّهُ، إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً»[۷۲].
طبرانی به نقل از زینب دختر ام سلمه میگوید: رسول خدا صلی الله علیه وآله در نزد ام سلمه بود كه حسن، و حسین و فاطمه علیهم السلام بر حضرت صلی الله علیه وآله وارد شدند. حسن علیه السلام در یک سو، و حسین علیه السلام در سوی دیگر پیامبر صلی الله علیه وآله نشستند، و حضرت زهرا علیها السلام نیز در میان این دو قرار گرفت. سپس پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود: «رَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ، إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ»[۷۳].
ذهبی در كتاب «سیر اعلام النبلا» مینویسد: «وَصَحَّ: أَنَّ النَّبِيَّ صلی الله علیه وآله جَلَّلَ فَاطِمَةَ وَزَوْجَهَا وَابْنَيْهِمَا بِكِسَاءٍ، وَقَالَ: اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِي، اللَّهُمَّ فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ، وَطَهِّرْهُم تَطْهِيْراً»[۷۴].
این خبر صحیح است كه پیامبر صلی الله علیه وآله فاطمه] علیها السلام[ و دو فرزندش را در كسایی جمع كرد و فرمود: خداوندا اینها اهل بیت من هستند، پس رجس و پلیدی را از این عده دور كن، و اینها را پاكیزه گردان.
ابن سعد در كتاب «الطبقات الكبری» در ترجمه حسین علیه السلام مینویسد: در جریان مباهله با علمای نجران پیامبر صلی الله علیه وآله دست فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام را گرفت و فرمود: اینها فرزندان من هستند.[۷۵]
حاكم نیشابوری در كتاب «المستدرك» مینویسد: وقتی كه آیه مباهله نازل شد پیامبر صلی الله علیه وآله علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام را خواند و فرمود: «اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلِي»، بارخدایا اینها اهل من هستند.[۷۶]
حاكم نیشابوری در كتاب «المستدرك» آورده است:
«كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله إِذَا رَجَعَ مِنْ غُزَاةٍ أَوْ سَفَرٍ أَتَى الْمَسْجِدَ، فَصَلَّى فِيهِ رَكْعَتَيْنِ، ثُمَّ ثَنَّى بِفَاطِمَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا، ثُمَّ يَأْتِي أَزْوَاجَهُ»[۷۷].
رسول خدا صلی الله علیه وآله وقتی كه از جنگی و یا از سفری برمیگشت، به مسجد میرفت و دو ركعت نماز میخواند، پس به نزد دخترش فاطمه علیها السلام میرفت و به او ثنا میگفت، و سپس به نزد زنانش میرفت».
ابن عبدالبر در كتاب «الاستیعاب» از عایشه روایت كرده است كه از او پرسیدند: «أيُّ النّاسِ أَحَبُّ إلىٰ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله» چه كسی در نزد پیامبر صلی الله علیه وآله محبوبتر است؟ وی در پاسخ گفت: از میان زنان فاطمه علیها السلام، و از میان مردان علی علیه السلام در نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله محبوبترند.[۷۸]
حاكم نیشابوری مینویسد: پیامبر صلی الله علیه وآله به دخترش فاطمه علیها السلام فرمود: «اِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَغْضَبُ لِغَضَبِكِ، وَ يَرْضَى لِرِضَاكِ».[۷۹]
خداوند متعال با غضب تو غضبناک میشود، و با رضایت تو خشنود میگردد.
حاكم حسكانی حنفی در كتاب «شواهد التنزیل» مینویسد: پیامبر صلی الله علیه وآله آیه (فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ)[۸۰] را قرائت كرد و فرمود: این بیوت پیامبر صلی الله علیه وآله است. از آن حضرت پرسیده شد: آیا بیت علی] علیه السلام[ و فاطمه] علیها السلام[ نیز جزء همین بیوت است؟
حضرت صلی الله علیه وآله فرمود: بیت علی] علیه السلام[ و فاطمه] علیها السلام[ از با فضیلتترین آنها است.[۸۱]
و در روایتی دیگر آورده است: چون پیامبر صلی الله علیه وآله آیه (فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ) را تلاوت نمودند، شخصی از حضرت پرسید: یا رسول اﷲ مراد از این بیوت چه خانههایی است؟ حضرت فرمود: خانههای انبیاست. ابوبكر پرسید: یا رسول اﷲ، خانه علی و فاطمه]علیهما السلام[ هم از این خانههاست؟ حضرت صلی الله علیه وآله فرمود: بله از بافضیلتترین آنها است.[۸۲]
حاكم نیشابوری درباره عظمت حضرت زهرا علیها السلام نقل میكند، در روز قیامت منادی ندا میدهد: ای اهل محشر چشمانتان را ببندید كه فاطمه زهرا] علیها السلام[ دختر رسول خدا صلی الله علیه وآله وارد میشود.[۸۳]
خطیب بغدادی مینویسد، رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: «فَاطِمَةُ حَوْرَاءُ إِنْسِيَّةٌ كُلَّمَا اشْتَقْتُ إِلَى الْجَنَّةِ قَبَّلْتُهَا»[۸۴].
فاطمه حوریهای است در صورت انسانی، هر گاه من مشتاق بهشت میشوم او را میبوسم.
ابن حجر از پیامبر صلی الله علیه وآله نقل میكند كه: «ابْنَتِي فَاطِمَةُ حَوْرَاءُ آدَمِيَّةٌ».[۸۵]
دخترم فاطمه حوریه ای است در شكل آدمیان.
خطیب بغدادی در «تاریخ بغداد» مینویسد: خاتم انبياء فرمود: «خَيْرُ رِجَالِكُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ، وَ خَيْرُ شَبَابِكُمْ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ، وَ خَيْرُ نِسَائِكُمْ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه وآله»[۸۶].
فرمود: بهترین مردان شما علی بن ابیطالب، و بهترین جوانان شما حسن و حسین بهترین زنان شما فاطمه دختر محمّد صلی الله علیه وآله است.
بخاری نقل میكند كه پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله فرمود: «إِنَّمَا فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي، فَمَنْ أَغْضَبَهَا فَقَدْ أَغْضَبَنِي»[۸۷].
فاطمه پاره تن من است، پس هركه او را غضبناک كند مرا به غضب آورده است.
بزرگان عامه نوشتهاند، پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله به علی علیه السلام، فاطمه علیها السلام، حسن علیه السلام و حسین علیه السلام نگاه كرد و فرمود: «أَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ وَ سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ»[۸۸].
من با دشمنان شما دشمن، و با دوستان شما دوستم.
ابن سعد، بخاری، ذهبی و حاكم نیشابوری و… نوشتهاند، عایشه میگوید: فاطمه] علیها السلام[ در هنگام رحلت پیامبر] صلی الله علیه وآله[ پیش آن حضرت] صلی الله علیه وآله[ رفت، پیامبر] صلی الله علیه وآله[ به وی چیزی گفت، و فاطمه] علیها السلام[ گریان شد، و سپس چیزی به وی فرمود، و او] علیها السلام[ خندان شد. عایشه میگوید: سرّ این كار را از وی جویا شدم؟ گفت: من سرّ رسول خدا] صلی الله علیه وآله[ را فاش نمی كنم. عايشه میگوید: بعد از رحلت رسول خدا صلی الله علیه وآله بار دیگر از او پرسیدم؟ گفت: پیامبر] صلی الله علیه وآله[ فرمود: همانا جبرئیل هر سال یک بار نازل میشد و قرآن را بر من عرضه مینمود، ولی امسال دوبار عرضه نمود، این دلیل بر آن است كه مرگم نزدیک است. من از این سخن گریستم. حضرت فرمود: چرا گریه میكنی «أَلَا تَرْضِينَ أَنْ تَكُونِي سَيِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ أَوْ نِسَاءَ هَذِهِ الأُمَّةِ »[۸۹].
آیا راضی نیستی كه سیّده زنان این امت یا سیّده زنان جهانیان باشی.[۹۰]
ابن سعد نظیر همین روایت را از ام سلمه نقل كرده است.[۹۱]
احمد بن حنبل از ابوسعید خدری نقل میكند، پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود: حسن و حسین سرور جوانان اهل بهشتند، و فاطمه سرور زنان اهل بهشت است.[۹۲]
ابن ابی شیبه مینویسد: پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود: فرشته ای از جانب پروردگار بر من نازل شد و خبر داد: فاطمه علیها السلام سیّده زنان اهل بهشت است.[۹۳]
و در نقلی دیگر آمده است آن حضرت صلی الله علیه وآله فرمود: فاطمه علیها السلام سیّده زنان جهانیان است.[۹۴]
و نیز بخاری نقل كرده است پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود: فاطمه علیها السلام سیّده زنان اهل بهشت است.[۹۵]
حذیفه میگوید: پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود: ملكی از آسمان نازل شد، و از خداوند عالم این پیام را رساند كه فاطمه علیها السلام سیّده زنان اهل بهشت است.
ذهبی در ذیل المستدرک حاكم وقتی كه به این روایت میرسد، میگوید: این روایت صحیح است.[۹۶]
با توجه به سفارشات مکرر رسول اکرم صلی الله علیه وآله در حق حضرت فاطمه زهرا علیها السلام، حضرت علیها السلام ديدند اگر پشت درب بيايند، ممكن است قوم حياء كنند و به خانه هجوم نبرند، بنابر نقل عامه، عدّهاى با شنيدن صداى حضرت فاطمه زهرا علیها السلام از پشت درب برگشتند، و جزء مهاجمين به خانه وحی نشدند.[۹۷]
(۳) عمل به وصیت رسول اﷲ صلی الله علیه وآله
ثالثاً: بر فرض قبول کنیم اميرالمؤمنين علیه السلام هنگام هجوم، پشت درب نیامده باشند، علت عدم حضور حضرت علیه السلام، چیزی نیست جز وفا به عهد، و عمل کردن بر طبق وصيت رسول اﷲ صلی الله علیه وآله!
ابن عبّاس میگوید: رسول خدا صلی الله علیه وآله در وصیتی به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
«يَا عَلِيُّ إِنَّ قُرَيْشاً سَتُظَاهِرُ عَلَيْكَ[۹۸]، وَ تَجْتَمِعُ كَلِمَتُهُمْ عَلَى ظُلْمِكَ وَ قَهْرِكَ، فَإِنْ وَجَدْتَ أَعْوَاناً فَجَاهِدْهُمْ، وَ إِنْ لَمْ تَجِدْ أَعْوَاناً فَكُفَّ يَدَكَ وَ احْقِنْ دَمَكَ».[۹۹]
ای علی! همانا قریش بعد از من، بر ضد تو خواهند شد، و همگی آنها بر ظلم کردن، و چیره شدن بر تو اجتماع خواهند نمود، اگر یاوری داشتی با آنها نبرد کن و اگر یاوری نیافتی، دست نگه دار و خونت را حفظ کن.
«وَفِي رِوَايَةٍ أُخْرى، قَالَ رَسُوْلُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله فِي وَصِيَّتِهِ لِأَمِيْرِالْمُؤْمِنِيْنَ علیه السلام:
يَا أَبَا الْحَسَنِ إِنَّ الْأُمَّةَ سَتَغْدِرُ بِكَ وَ تَنْقُضُ عَهْدِي… فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ فَمَا تَعْهَدُ إِلَيَّ إِذَا كَانَ ذَلِكَ كَذَلِكَ؟ فَقَالَ: إِنْ وَجَدْتَ أَعْوَاناً فَبَادِرْ إِلَيْهِمْ وَ جَاهِدْهُمْ، وَ إِنْ لَمْ تَجِدْ أَعْوَاناً فَكُفَّ يَدَكَ وَ احْقِنْ دَمَكَ حَتَّى تَلْحَقَ بِي مَظْلُوماً».[۱۰۰]
در روايتی ديگر پيامبر صلی الله علیه وآله فرمود: ای اباالحسن! همانا این امت بر ضد تو رفتار خواهند نمود، و عهد مرا خواهند شکست… من گفتم: ای رسول خدا، وظیفه من در چنین شرایطی چیست؟ فرمود: اگر یاوری یافتی بر ضد آنها قیام کن و مبارزه کن، و اگر یاوری پیدا نکردی دست نگه دار و خون خود را حفظ کن، تا در حالی که مظلوم هستی به من ملحق شوی.
حضرت اميرالمؤمنين علیه السلام خود جريان هجوم به خانه، را اينگونه نقل نمودند:
«فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَيْسَ لِي رَافِدٌ وَ لَا مَعِي مُسَاعِدٌ إِلَّا أَهْلُ بَيْتِي، فَضَنِنْتُ بِهِمْ عَنِ الْهَلَاكِ، وَ لَوْ كَانَ لي بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله عَمِّي حَمْزَةُ وَ أَخِي جَعْفَرٌ لَمْ أُبَايِعْ كَرْهاً، وَلَكِنَّنِي مُنِيتُ بِرَجُلَيْنِ حَدِيثَيْ عَهْدٍ بِالْإِسْلَامِ، الْعَبَّاسِ[۱۰۱] وَ عَقِيلٍ[۱۰۲]، فَضَنِنْتُ بِأَهْلِ بَيْتِي عَنِ الْهَلَاكِ، فَأَغْضَيْتُ عَيْنِي عَلَى الْقَذَى، وَ تَجَرَّعْتُ رِيقِي عَلَى الشَّجَا؛ وَصَبَرْتُ عَلَى أَمَرَّ مِنَ الْعَلْقَمِ، وَآلَمَ لِلْقَلْبِ مِنْ حَزِّ الشِّفَار».[۱۰۳]
]امير مؤمنان علیه السلام[ فرمود: نگاه کردم که نه کمک کارى دارم و نه يارى کنندهای؛ پس خواستم که خاندان خود را از نابودى حفظ کنم؛ و اگر براى من پس از رسول خدا صلی الله علیه وآله عمويم حمزه و جعفر بودند با زور بيعت نمىکردم؛ وليکن من مبتلا به دو نفر تازه مسلمان شدم «عبّاس و عقيل» پس خواستم که خاندان خود را از نابودى حفظ کنم؛ چشم خود را با وجود خار (در آن) بستم، و آب دهان را با وجود تيغ فرو بردم، و بر چيزى تلختر از عَلْقَم (گياهى تلخ) صبر کردم؛ و بر چيزى درد آور تر از تيغ براى قلب، صبر نمودم.
علت صبر حضرت علیه السلام بر اين همه مصائب دردناک چه بوده است؟ آيا چيزی غير از وفا به عهد و پيمان با رسول اﷲ صلی الله علیه وآله است؟ چنانكه خود مولی اميرالمؤمنين علیه السلام از پيامبر صلی الله علیه وآله سؤال كردند: در زمان فتن و محن وظيفهام چيست؟
«قَالَ عَلِيٌّ علیه السلام:… فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! فَمَا تَعْهَدُ إِلَيَّ إِذَا كَانَ ذَلِكَ؟ قَالَ صلی الله علیه وآله: إِنْ وَجَدْتَ أَعْوَاناً، فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ وَ جَاهِدْهُمْ، وَ إِنْ لَمْ تَجِدْ أَعْوَاناً، فَكُفَّ يَدَكَ وَ احْقُنْ دَمَكَ، حَتَّى تَجِدَ عَلَى إِقَامَةِ الدِّينِ وَ كِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّتِي أَعْوَانا»[۱۰۴].
علی علیه السلام گفت:… گفتم: اى رسول خدا! آنگه كه چنان شود چه وصيت و سفارشی به من داريد؟
فرمود: «اگر يارانى يافتى با آنان جهاد كن، و اگر نيافتى دست نگهدار و خون خويش حفظ كن، تا كه براى برپايى دين و كتاب خدا و سنت من يارانى بيابى».
امام كاظم علیه السلام مىفرماید: از پدرم ]امام صادق علیه السلام[ پرسیدم: پس از به هوش آمدن ]رسول خدا صلی الله علیه وآله[ چه اتفاق افتاد؟
فرمود: زنها داخل شده، و شروع به شيون و زاری كردند، مهاجرین و انصار جمع شده و اظهار غم و اندوه مىكردند.
علی] علیه السلام[ فرمود: در آن اثنا مرا صدا زدند، پس وارد شدم و خودم را روى بدن ]پیغمبر صلی الله علیه وآله[ انداختم.
]رسول اﷲ صلی الله علیه وآله[ فرمود: برادرم، این مردم مرا رها خواهند كرد و به دنیاى خودشان مشغول خواهند شد؛ ولى این مسأله، تو را از رسیدگى به من باز ندارد، مثل تو در بین این امت، مثل كعبه است كه خدا آن را نشانه قرار داده است، تا از راههاى دور نزد آن بیایند…
پس چون از دنیا رفتم، و از آنچه به تو وصیت كردم فارغ شدى، و بدنم را در قبر گذاشتی، در خانهات بنشین و قرآن را آنگونه كه دستور دادهام، بر اساس واجبات و احكام و ترتیب نزول جمع آورى كن، تو را به بردبارى در برابر آنچه كه از این گروه به تو و فاطمه] علیها السلام[ خواهد رسید سفارش مىكنم، صبر كن تا بر من وارد شوی.[۱۰۵]
بنابر روایت فوق و دیگر روایات، اميرالمؤمنين علیه السلام پشت درب نیامد تا به امر و وصيت رسول خدا صلی الله علیه وآله عمل کند، رسول خدا صلی الله علیه وآله در مواطن مختلف سفارش به صبر نمود.
بديهی است اگر اميرالمؤمنين علیه السلام پشت درب میآمد، مسلماً درگيری ايجاد میشد، و مهاجمين اميرالمؤمنين علیه السلام را ابتداء به نقض قول رسول اﷲ صلی الله علیه وآله متهم کرده، سپس هر خونریزی و درگیری که ایجاد میشد را به دوش امیرالمؤمنین علیه السلام میانداختند، لذا برای گرفتن هر گونه بهانه از مهاجمين، حضرت فاطمه زهرا علیها السلام پشت درب آمد.
(۴) هدف حضرت فاطمه زهرا علیها السلام کشف ماهیت مهاجمین
رابعاً: خانه حضرت فاطمه زهرا علیها السلام به نص قرآن کریم، مصداق آیه ۳۶ سوره النور است که میفرماید:
(فِى بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ ويُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْأَصَالِ).
در خانههايى كه خدا رخصت داده كه [قدر و منزلت] آنها رفعت يابد، و نامش در آنها ياد شود. در آن [خانه] ها هر بامداد و شامگاه او را تسبیح میکنند.
سيوطى و ديگر از علمای عامه از قول ابوبكر از نبى مكرم صلی الله علیه وآله نقل كردهاند: خانه علی و فاطمه از با فضيلتترين خانههاى انبياء محسوب مىشود.
رسول خدا صلی الله علیه وآله آيه (فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ…) را تلاوت فرمود، شخصى پرسید: اين كدام خانهها است؟ فرمود: خانههاى پيامبران. ابوبكر پرسید: آيا خانه علی و فاطمه هم از همان خانهها است؟ فرمود: بلی، از برترين آنها است.[۱۰۶]
و با توجه به آيه شریفه:
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُيُوتًا غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَى أَهْلِهَا ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ)[۱۰۷].
اى افرادى كه ايمان آوردهايد! در خانههايى غير از خانه خود وارد نشويد تا اجازه بگيريد، و بر اهل آن خانه سلام كنيد، اين براى شما بهتر است شايد متذكّر شويد!
و با توجه به آیه شریفه:
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لاتَدْخُلُواْ بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلا أَن يُؤْذَنَ لَكُمْ)[۱۰۸].
اى افرادى كه ايمان آوردهايد! در خانههاى پيامبر داخل نشويد مگر به شما اجازه داده شود.
حضرت فاطمه زهرا علیها السلام پشت درب آمد تا به مردم بفهماند، كسانی كه خود را تابع سنت رسول خدا صلی الله علیه وآله میدانند، و با آوازه «حسبنا كتاب اﷲ»[۱۰۹] خود را ديندار معرفی میكنند، نه تنها به كلام خداوند متعال (كه خانه فاطمه زهرا علیها السلام را از خانههایی معرفی كرده است كه در آن خانه هر بامداد و شامگاه او را نيايش میكنند) اعتقاد ندارند، بلكه حرمت خانه رسول خدا صلی الله علیه وآله را حفظ نكردند، و علاوه بر مخالفت با نص صريح قرآن، مصداق بارز اين آيه شريفه شدند كه میفرماید: (إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ)[۱۱۰].
چگونه کسی میتواند ادعای مسلمانی کند، در حالی که به بیت اﷲ هجوم برده، و آل اﷲ را مورد آزار قرار داده است؟
حضرت فاطمه زهرا علیها السلام با حركتی كه سير تاريخ را متحول نمود، نقاب از چهره مهاجمين برداشت.
(۵) دفاع از امام معصوم علیه السلام
خامساً: دفاع از معصوم علیه السلام بر هر كس ]كه معرفت به مقام و منزلت معصوم علیه السلام دارد[ واجب است، اگر جان معصوم علیه السلام در خطر بيفتد بر همگان واجب است از حجت حق دفاع كرده، و آن شر را از ساحت وجودش دور كنند، و روايات عامه حاکی از آن است: آنان كه به خانه حضرت علیها السلام هجوم بردند، به نيت زورگيری و ایجاد درگیری آمده بودند.
آنگاه آن مردم متوجّه منزل ]اميرالمؤمنين علی بن ابیطالب علیه السلام[ او شده و بر آن بزرگوار هجوم بردند، درب خانهی او را به آتش کشیدند، آن برگزيده خدا را بدون رضايت از منزل خارج كردند، حضرت فاطمه زهراء را بوسيله لنگه درب طورى فشردند كه محسن خود را سقط كرد.[۱۱۱]
«فِي كِتَابِ الْعِقْدِ الْفَرِيدِ عِنْدَ ذِكْرِ أَسْمَاءِ جَمَاعَةٍ تَخَلَّفُوا عَنْ بَيْعَةِ أَبِي بَكْرٍ: عَلِيٌّ وَ الْعَبَّاسُ وَ الزُّبَيْرُ فَقَعَدُوا فِي بَيْتِ فَاطِمَةَ، حَتَّى بَعَثَ إِلَيْهِمْ أَبُو بَكْرٍ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ لِيُخْرِجَهُمْ مِنْ بَيْتِ فَاطِمَةَ، وَ قَالَ لَهُ: إِنْ أَبَوْا فَقَاتِلْهُمْ، فَأَقْبَلَ بِقَبَسٍ مِنْ نَارٍ عَلَى أَنْ يُضْرِمَ عَلَيْهِمُ الدَّارَ، فَلَقِيَتْهُ فَاطِمَةُ فَقَالَتْ: يَا ابْنَ الْخَطَّابِ أَ جِئْتَ لِتُحْرِقَ دَارَنَا؟ قَالَ: نَعَمْ، أَوْ تَدْخُلُوا فِيمَا دَخَلَتْ فِيهِ الْأُمَّة».[۱۱۲]
ابوبكر به عمر بن خطاب مأموريت داد كه آنان را از خانه بيرون بياورد و به وى گفت: چنانچه مقاومت كردند و از بيرون آمدن خوددارى كردند، با آنان جنگ كن. عمر با شعله آتشى به قصد آتش زدن خانه فاطمه] علیها السلام[، به سوى آنها حركت كرد. فاطمه] علیها السلام[ گفت: يَا ابْنَ الْخَطَّابِ أَ جِئْتَ لِتُحْرِقَ دَارَنَا؟ اى پسرخطاب! آتش آورده اى خانه مرا بسوزانى؟ گفت: بلى، مگر اين كه به آنچه امت در آن داخل شده اند (بيعت با ابوبكر) شما هم داخل شويد….
إسْماعِيلُ بْن أَبِي الِفدَاء در تاریخش مینویسد:
«ابوبكر به عمر بن خطاب مأموريت داد كه آنان را از خانه بيرون بياورد و به وى گفت: چنانچه مقاومت كردند و از بيرون آمدن خوددارى كردند، با آنان جنگ كن. عمر با شعله آتشى به قصد آتش زدن خانه فاطمه] علیها السلام[، به سوى آنها حركت كرد.
]فاطمه علیها السلام[ گفت: يَا ابْنَ الْخَطَّابِ أَ جِئْتَ لِتُحْرِقَ دَارَنَا؟ اى پسرخطاب! آتش آورده اى خانه مرا بسوزانى؟ گفت: بلى، مگر اين كه به آنچه امت در آن داخل شده اند (بيعت با ابوبكر) شما هم داخل شويد».[۱۱۳]
و روايات فراوان ديگر.[۱۱۴]
حضرت فاطمه زهرا علیها السلام پشت درب آمد تا از امام معصوم علیه السلام كه در خطر بود، و قوم قصد جان او را كرده بودند دفاع كند، و جان خود را نثار امام معصوم علیه السلام نمايد.
وقتی حضرت فاطمه زهرا علیها السلام بين در و ديوار قرار گرفت، و آن صحنه دردناک رخ داد، ]و همين جريان سبب شهادتش شد[۱۱۵][ ديگر دشمن جرئت نكرد به حضرت اميرالمؤمنين علی بن ابیطالب علیه السلام آسيب برساند، فقط حضرت علیه السلام را به زور دست بسته به مسجد جهت بيعت بردند.
و اگر امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام پشت درب میرفت احتمال داشت درگيری ايجاد کنند، و همان وقت اميرالمؤمنين علیه السلام را به شهادت برسانند؛ لذا حضرت فاطمه زهرا علیها السلام با رفتن پشت درب مانع این کار شد، چون در روایت عامه آمده: «إنْ أَبَوْا فَقَاتِلْهُم»[۱۱۶] یعنی اگر مقاومت کردند با آنها درگیر شوید، و در این درگیری احتمال آسیب به مولی امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام وجود داشت، لذا حضرت فاطمه زهرا علیها السلام خارج شد، تا غاصبین به قصد شوم خود و ترور حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام نرسند.
(۶) به خاطر شناختی که از امام زمان خود داشت
سادساً: با توجه به اينكه حضرت فاطمه زهرا علیها السلام بضعه رسول اﷲ صلی الله علیه وآله، و نزدیکترین شخص به خاتم انبیاء صلی الله علیه وآله بودند، به خوبی جايگاه و منزلت اميرالمؤمنين علیه السلام را در نزد خدا و رسول اﷲ صلی الله علیه وآله میدانست، و لذا بر خود واجب ديد كه از امام زمان خود دفاع كند، همين دفاع و پشت درب آمدن، معنای اين حديث شريف متواتر بين فريقين است كه پيامبر صلی الله علیه وآله فرمود:
«مَنْ ماتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إمامَ زَمانِهِ، ماتَ مَيْتَةً جاهِلِيَّةً».[۱۱۷]
یعنی: اگر کسی از دنیا برود، و امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است.
يعنی انسانی كه به امام زمان خود معرفت پيدا كرد، بايد از او اطاعت كرده، و در مواقع خطر به هر نحو ممكن، بايد از او (امام زمان) دفاع میكند، مگر نه آن است كه عامه اعتراف میكنند: به خانه حضرت فاطمه علیه السلام هجوم بردند، و حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را تهديد كردند، و حتی تهدید به جنگ و درگیری کردند.[۱۱۸]
(۷) یادآوری دین واقعی اسلام و انحراف امت
سابعاً: آیاتی از قرآن کریم متضمن بیان مقام و منزلت حضرت فاطمه زهرا علیها السلام است، از جمله:
۱- (فَمَنْ حَاجَّكَ فيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبينَ).[۱۱۹]
پس كسى كه با تو محاجه كند، پس از آنكه براى تو علم حاصل شد، بگو كه بيائيد فرزندانمان و فرزندانتان و زنانمان و زنانتان و خودمان و خودتان را فراخوانيم و سپس مباهله كرده، لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.
۲- (إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيرًا).[۱۲۰]
همانا خداوند اراده كرده است كه هر گونه زشتى و ناپاكى را از شما اهل بيت دور گرداند و شما را پاک و مطهر سازد[۱۲۱].
۳- (قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى).[۱۲۲]
ترجمه: بگو براى آن(رسالت) مزدى از شما نمىخواهم جز دوستى نزديكانم را.[۱۲۳]
باید کسی در مقابل مهاجمین میایستاد که یادآور رسالت رسول اعظم صلی الله علیه وآله باشد، اگر امیرالمؤمنین علیه السلام جلو مهاجمین میآمد، مسئله اختلاف خلفاء مطرح میشد، و امیرالمؤمنین را مسبب همه وقایع معرفی میکردند.
مگر نه آن است كه اهل بيت علیهم السلام مبلغ دين خدا و بيان كننده حق و باطل هستند؟
حضرت فاطمه زهرا علیها السلام با اين حركت میخواست تمام آنچه را كه رسول خدا صلی الله علیه وآله به واسطه وحی به مردم رسانده بود را يادآوری كند، تا دين كه بواسطه دو خليفه در حال اضمحلال بود دوباره زنده شود.
اين فرصت بزرگی بود برای بضعه رسول خدا صلی الله علیه وآله، كه از زحمات آخرین فرستاده خدا دفاع كند.
طبیعی است که کلام حضرت فاطمه زهرا علیها السلام به خاطر قرابتش با رسول خدا صلی الله علیه وآله، و مدح و ثنای او از طرف رسول خدا صلی الله علیه وآله، اثر خود را گذاشته بود، و مهاجمین نمیتوانستند حضرت فاطمه زهرا علیها السلام را متهم کنند که به دنبال خلافت است، لذا حضرت علیها السلام به پشت درب آمد.
(۸) باطل کردن نقشه دشمن
ثامناً: حضرت فاطمه زهراء علیها السلام پشت درب آمد تا نقشه مهاجمان را نقش برآب كند، مهاجمين آمده بودند درگيری ايجاد كنند.
اگر امیرالمؤمنین علیه السلام پشت درب میآمد، میگفتند: آنچه كه واقع شده به سبب اختلاف دو خلیفه بوده، و مسئله شهادت زهرای مرضیه علیها السلام را به دوش اميرالمؤمنين علیه السلام میانداختند، و اگر نبود حركت حضرت فاطمه زهرا علیها السلام، و تأثير آن در بين مردم؛ خليفه اول و دوم بعد از واقعه دار، وقت ملاقات نمیخواستند تا حضرت فاطمه زهرا علیها السلام را راضی نمایند. لكن اين حركت ماندگار حضرت امأبیها علیها السلام تأثير خود را كرد، و افكار عمومی بر عليه دو خليفه پيش رفت، به طوری كه مجبور شدند وقت ملاقات بگيرند، تا خود را از تحت فشار افكار عمومی خلاص كنند.
ابن قتیبه در «الامامة و السیاسة» مینویسد: هنگامى که آن دو (ابوبکر و عمر) عذرخواهى کردند، سیّده نساء العالمین علیها السلام عذر خواهی آنان را نپذیرفت؛ بلکه از آنها این چنین اعتراف گرفت:
«نَشَدْتُكُمَا باللَّهِ أَلَمْ تَسْمَعَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله يَقُولُ: رِضَا فَاطِمَةَ مِنْ رِضَايَ، وَسَخَطُ فَاطِمَةُ مِنْ سَخَطِي، وَمَنْ أَحَبَّ فَاطِمَةَ ابْنَتِي فَقَدْ أَحَبَّنِي، وَمَنْ أَرْضَیٰ فَاطِمَةَ فَقَدْ أَرْضَانِي، وَمَنْ أَسْخَطَ فَاطِمَةَ فَقَدْ أَسْخَطَنِي».[۱۲۴]
ابوبکر و عمر هر دو اعتراف کرده و گفتند: «قَالا: نَعَمْ، سَمِعْنَاهُ مِنْ رَسُول اللَّهِ صلی الله علیه وآله» آرى ما از رسول خدا صلی الله علیه وآله اینگونه شنیدیم.
]سپس صدیقه طاهره علیها السلام[ فرمود: «فإنّي أُشْهِدُ اللَّهَ وَمَلائِكَتَهُ أَنَّكُما أَسْخَطْتُمانِي وَما أَرْضَيْتُمانِي، وَلئِنْ لَقيتُ النَّبيَّ لَأَشْكُوَنَّكُما إلَيْهِ».
پس من خدا و فرشتگان را شاهد مىگیرم که شما دو نفر مرا اذیت و ناراحت کردهاید، و رضایت مرا بدست نیاوردهاید، و در ملاقات با پدرم از شما دو نفر شکایت خواهم کرد.
پس ابوبکر گفت: من از خشم او (پیامبر) و خشم تو ای فاطمه به خدا پناه می برم!… سپس حضرت] علیها السلام[ فرمود: «وَاللَّهِ لَأَدْعُوَنَّ اللِّهَ عَلَيْكَ فِي كُلِّ صَلَاةٍ أُصَلِّيها»[۱۲۵] به خدا قسم پس از هر نماز بر تو نفرین میکنم.
(۹) تجلی حضور رسول اﷲ صلی الله علیه وآله
تاسعاً: با توجه به سفارشات مؤكد رسول خدا صلی الله علیه وآله در حق دخترش علیها السلام، و معروف بودن اين توصيهها در نزد مردم، بايد كسی پشت درب میرفت كه حضورش يادآور، حضور رسول اﷲ صلی الله علیه وآله باشد. از جمله سفارشات آن است كه رسول اكرم صلی الله علیه وآله در مواطن مختلف در حق حضرت خیر نساء علیها السلام فرمودند:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله: «فَاطِمَةُ سيِّدَةُ نِساءِ أُمَّتِي».[۱۲۶]
فاطمه علیها السلام سرور زنان أمّت من است.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله: «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي يُؤلِمُها مَا يُؤْلِمُنِي، وَ يَسُـرُّنِي ما يَسُرُّها».[۱۲۷]
فاطمه علیها السلام پاره وجود من است، هر چه او را بیازارد مرا آزرده است، و هر چه او را مسرور گرداند، مرا مسرور كرده است.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله: «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي، مَنْ آذاهَا فَقَدْ آذانِي».[۱۲۸]
فاطمه علیها السلام پاره وجود من است، هر كه او را بیازارد مرا آزرده است.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله: «فَاطِمَةُ بَهْجَةُ قَلْبِي، وَابْناها ثَمْرَةُ فُؤادِي».[۱۲۹]
فاطمه علیها السلام بهجت و سرور قلب من است، و دو پسرش میوه دل من هستند.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله: «يَا فاطِمَةُ إِنَّ اللَّهَ يَغْضِبُ لِغَضَبَكِ».[۱۳۰]
ای فاطمه علیها السلام، خدا با غضب تو غضبناک میشود.
با تمام این اوصاف، حضرت فاطمه زهرا علیها السلام پشت درب آمد، تا جلوهگر حضور پيامبر اكرم صلی الله علیه وآله باشد.
و حضرت فاطمه زهرا علیها السلام پشت درب آمد، چون طرف مقابل خصم، خود علی بن ابیطالب علیه السلام بود، او نمیتوانست پشت درب رود، چون آنها میخواستند با آمدن علی بن ابیطالب علیه السلام، و ایجاد درگیری كار را يكسره كنند.
باید کسی پشت درب میآمد تا با حضور او، یاد رسول خدا صلی الله علیه وآله متجلّی شود.
به همین دلیل بود که عدهای با شنیدن صدای حضرت فاطمه زهرا علیها السلام از پشت درب برگشتند و جزء مهاجمین نشدند.
(۱۰) امر به معروف و نهی از منکر
عاشراً: بنا به نص صریح آیه شریفه (كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ)[۱۳۱] رهروان آخرین مکتب الهی، بهترین و برترین اممند، چرا که ایشان اهل خیر و صلاحند، و دیگران را نیز به معروف امر کرده و از مناکیر بازمیدارند.
و بنا بر حدیث مشهور بین فریقین «أنا سیّد ولد آدم»[۱۳۲] نبی رحمت اشرف اولاد آدم است، و حضرت زهراء مرضیه علیها السلام هم بنابر مفاد روایت متواتر، بضعه[۱۳۳] رسول اﷲ صلی الله علیه وآله است که ناراحتی او منتهی به غضب نبی مکرم شده، و نتیجه خشم ختم المرسلین، سخط حضرت رب العالمین است. و حضرت فاطمه زهرا علیها السلام این حوراء انسیه در هنگام هجوم به خانه وحی، دامن همت به کمر بسته، و در صدد ارشاد مردم برآمد، تا آنان را از قیام بر علیه امام بر حق منصرف کرده، و اسلام و مسلمین را از انحراف باز دارد. آری بضعه رسول اﷲ صلی الله علیه وآله پشت درب آمد تا حافظ حدود و احکام الهی باشد، و اغواء شدگان را از سوء عاقبت بازدارد، و اصل ولایت و امامت را با صلابتی توأم با مظلومیت بر همگان هویدا گرداند.
حضرت فاطمه کبری علیها السلام با این حرکت ماندگار خویش یادآور دو مسئله حیاتی «امامت و امر به معروف و نهی از منکر» شدند، پس بجاست که آیات و روایاتی که دال بر اهمیت امر به معروف و نهی از منکر است را در این مقام بیان کنیم، تا عظمت این حرکت ماندگار حضرت صدیقه شهیده علیها السلام نمایان گردد که هدف حضرت علیها السلام، امر به معروف و نهی از منکر بوده است.
آیات دال بر وجوب امر به معروف و نهی از منکر
- (يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الأَخِرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَ يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ أُوْلَئكَ مِنَ الصَّالِحِينَ).[۱۳۴]
به خدا و روز واپسين ايمان میآورند؛ امر به معروف و نهی از منكر میكنند؛ و در انجام كارهای نيك، پيشی میگيرند؛ و آنها از صالحانند.
- (وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ).[۱۳۵]
بايد از ميان شما، جمعی دعوت به نيكی، و امر به معروف و نهی از منكر كنند. و آنها همان رستگارانند.
- (كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ).[۱۳۶]
شما بهترين امتی بوديد كه به سود انسانها آفريده شدهاند، چه اينكه امر به معروف و نهی از منكر میكنيد، و به خدا ايمان داريد.
از مجموع آيات فوق چنين بر میآيد كه امر به معروف و نهی از منكر دارای اهميت بسيار زيادی از منظر قرآن كريم میباشد.
روایات دال بر امر به معروف و نهی از منکر
۱- قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله: «… إِذَا لَمْ يَأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ، وَ لَمْ يَنْهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ، وَ لَمْ يَتَّبِعُوا الْأَخْيَارَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي، سَلَّطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ شِرَارَهُمْ فَيَدْعُوا خِيَارُهُمْ فَلَا يُسْتَجَابُ لَهُمْ»[۱۳۷].
پيامبر اكرم صلی الله علیه وآله میفرمايند:… زمانی كه امر به معروف و نهی از منكر نكردند… خداوند متعال، بدترين و شرورترين آنها را بر آنان مسلط میكند، پس در اين هنگام دعا میكنند، ولی دعای آنان مستجاب نمیشود.
۲- عَنِ النَّبِيِّ صلی الله علیه وآله قَالَ: «مَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ، وَ نَهَى عَنِ الْمُنْكَرِ، فَهُوَ خَلِيفَةُ اللَّهِ فِي الْأَرْضِ وَ خَلِيفَةُ رَسُولِه»[۱۳۸].
رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمودند: كسی كه امر به معروف و نهی از منكر كند، جانشين خدا و جانشین پيامبر خدا صلی الله علیه وآله، در روی زمين است.
۳- قَالَ أَمِيْرُالْمُؤْمِنِينَ عَلِيٌّ علیه السلام: «لَا تَتْرُكُوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ، وَالنَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ، فَيُوَلَّى عَلَيْكُمْ شِرَارُكُم»[۱۳۹].
اميرالمؤمنين حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام فرمودند: امر به معروف و نهی از منكر را رها نكنيد، در غير اين صورت بدترين شما بر شما حاكم میشوند.
آیا دخت رسول خدا صلی الله علیه وآله فاطمه زهرا علیها السلام این مسئولیت مهم را به عهده نداشت، او که نزدیکترین شخص به رسول اکرم صلی الله علیه وآله است، آیا در چنین شرایط حساسی که امام معصوم علیه السلام در خطر است، و دين در حال قربانی شدن است، نباید امر به معروف و نهی از منکر میکرد!؟
یقیناً سزاوارترین شخص بر این امر، حضرت فاطمه زهرا علیها السلام بود، و او پشت درب آمد که به وظیفه الهی خود، یعنی امر به معروف و نهی از منكر عمل کند.
و اگر امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام پشت درب میآمد حضور حضرت علیه السلام به عنوان آمر به معروف و ناهی از منکر مطرح نمیشد، بلکه همان اختلاف خلفاء و نزاع بر سر قدرت را مطرح میکردند، و امر را به نفع مهاجمین پایان میدادند. اما حضرت فاطمه زهرا علیها السلام با درایت و شجاعت خود، این امر را به بهترین وجه عهدهدار شد.
هدف عامه از مطرح کردن این شبهه و رد ادعای واهی آنها
اگر (عامه) دنبال منقصتی برای امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام هستند، و ایراد میگیرند که: چرا در هنگام هجوم حضرت علیه السلام در خانه نشست، و حضرت صدیقه طاهره علیها السلام پشت درب آمد؟
ما میگوييم: اگر اين قضيه، منقصتی برای حضرت اميرالمؤمنين علی بن ابیطالب علیه السلام باشد، پس به طريق اولی باید عامه اين منقصت را (نعوذ باﷲ) بر رسول مكرم اسلام صلی الله علیه وآله هم وارد کنند. چون به اعتراف بزرگان عامه رسول اﷲ صلی الله علیه وآله با آنکه در خانه حضور داشتند، ولی با این حال به زنان خود امر مینمود درب خانه را (حتی بر نامحرم) باز کنند؟!
ابن عساكر[۱۴۰] میگويد: عمر بن خطاب آمد و دقّ الباب کرد، پیغمبر به حضرت خدیجه علیها السلام فرمود: «افْتَحِي يَا خَدِيجَةُ».
«ای خدیجه در را باز کن».
«ابن عساکر»[۱۴۱] در روايتی ديگر آورده است:
پیامبر صلی الله علیه وآله در خانه نشسته بود که در زدند، و ایشان به ام سلمه فرمودند: «يَا أُمَّ سَلَمَةَ قُومِي فَافْتَحِي لَهُ» یعنی: «ای أم سلمه! برخیز و در را باز کن».
طبرانی آورده است: پیامبر در خانه ام ایمن نشسته بود که دق الباب نمودند، رسول اﷲ صلی الله علیه وآله فرمودند: ام ایمن کوبنده درب دخترم فاطمه علیها السلام است «فَقُومِي فَافْتَحِي لَهَا الْبَابَ»[۱۴۲].
این روایات عامه دال بر آن است که رسول خدا صلی الله علیه وآله هنگام دق الباب به همسران خویش امر مینمود تا درب را باز کنند.
حال از علمای عامه سؤال میکنیم: آیا مفاد این احادیث دلالتی بر منقصت رسول مکرم صلی الله علیه وآله دارند؟!
البته ما اين احاديث را قبول نداريم، لكن چون عامه در پی بهانه هستند تا اميرالمؤمنين علیه السلام را زير سؤال ببرند، ما هم طبق احاديث آنها با آنان سخن میگوييم، تا حجت را تمام كنيم، و اين نسبتها به رسول اﷲ صلی الله علیه وآله به طور قطع از اكاذيب است.[۱۴۳]
اما حضرت صدیقه کبری علیها السلام پشت درب آمد، تا به تکلیف شرعی و الهی خویش عمل نماید، که به طور مفصل شرحش گذشت.
لذا در اين باره میگوييم: اگر بر اين اعتقاد هستيد كه حضرت فاطمه زهرا علیها السلام نبايد پشت درب میرفت، همين اشكال را بر ساحت مقدس رسول اعظم صلی الله علیه وآله وارد كنيد. البته پرواضح است كه مسئله هجوم و قرار گرفتن حضرت فاطمه زهرا علیها السلام پشت درب، و باز كردن درب توسط همسران پيامبر به امر ايشان، دو مقوله جداگانه است؛ لكن چون عامه میگویند: «ما تابع سنت رسول خدا صلی الله علیه وآله هستيم» اين جواب به آنان داده شد تا بدانند كه نه تنها به سنت رسول خدا صلی الله علیه وآله اعتقاد ندارند، بلكه ساحت مقدس رسول اعظم صلی الله علیه وآله را با جعل احاديث دروغ و كذب زير سؤال میبرند، و اين نيست مگر برای اصلاح چهره دو خليفه.
نکته قابل توجه:
البته عداوت با اهل بیت علیهم السلام و شبهه افکنی مغرضین، کار را به جایی رسانده که حتی ساحت مقدس رسول اعظم صلی الله علیه وآله را هم فرا گرفته تا از این طریق خلیفه اول و دوم را به عنوان افراد مقدس معرفی کنند. چون با ایراد منقصت بر رسول اعظم صلی الله علیه وآله میتوانند، افعال خلیفه اول و دوم را توجیه نمایند، و اینجا هم شبهه میکنند چرا امیرالمؤمنین علیه السلام به پشت درب خانه نیامد؟
اگر به روایات عامه مراجعه نماید، مشاهده خواهید کرد که عامه در حق رسول اکرم صلی الله علیه وآله روایاتی نقل کردهاند، که انسان از نقل آنها شرم میکند، لکن برای اینکه موضوع بر همگان روشن شود، به بعضی از آنها اشاره میشود:
در برخی از كتابهای شش گانه عامه ـ كه نزد آنان از اعتبار بسيار زيادی برخوردارند ـ رواياتی نقل شده که به يقين با شأن مؤمنین سازگاری ندارد، چه رسد به ساحت قدسی رسول اﷲ صلی الله علیه وآله، و چه بسا موجب توهين به کسی میشود که مظهر قداست و عصمت است.
مسلم و بخاری در صحيح خود چنين مینويسند:
«حَدَّثَنِي أَبُو الطَّاهِرِ، أَخْبَرَنا ابْنُ وَهْبٍ، أَخْبَرَنِي يُونُسُ، عَنْ ابْنِ شِهَابٍ، عَنْ عُرْوَةَ بْنِ الزُّبَيرِ، قَالَ قَالَتْ عَائِشَةُ: وَاللَّهِ لَقَدْ رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِﷺ يقُومُ عَلَى بَابِ حُجْرَتِي، وَالْحَبَشَةُ يلْعَبُونَ بِحِرَابِهِمْ فِي مَسْجِدِ رَسُولِ اللَهِﷺ يَسْتُرُنِي بِرِدَائِهِ، لِكَيْ أَنْظُرَ إلى لَعِبِهِمْ، ثُمَّ يَقُومُ مِنْ أَجْلِي حَتَّى أَكُونَ أَنَا الَّتِي أَنْصَرِفُ، فَاقْدِرُوا قَدْرَ الْجَارِيةِ الْحَدِيثَةِ السِّنِّ الحَرِيصَةً على اللَّهْوِ»[۱۴۴].
عايشه میگويد: رسول خدا صلی الله علیه وآله را ديدم در حالی که در کنار درب اتاق من ايستاده بود، و اهل حبشه در مسجد رسول خدا صلی الله علیه وآله با ابزار جنگی خود (دشنه) میرقصيدند، پيامبر صلی الله علیه وآله مرا با عبايش پوشاند، تا رقص آنان را تماشا کنم، و به خاطر من آن قدر ايستاد تا اينکه من بازگشتم (از تماشای آنان سير شدم)، پس حال دخترکان کم سن و سالی را که به لهو و لعب اشتياق دارند را رعايت کنيد.
جسارت به ساحت مقدس رسول خدا صلی الله علیه وآله بدين جا ختم نشده، و در جايی ديگر از صحيح بخاری و صحيح مسلم آمده است، ابوبکر از وضعيت زنان خواننده به صدا درآمد، ولی پيامبر خدا صلی الله علیه وآله نعوذ باﷲ اعتنايی نمیکرد، و آنان در خانه رسول خدا صلی الله علیه وآله در برابر ايشان به ساز و آواز میپرداختند، چنانچه مینويسند:
«حَدَّثَنَا أَحْمَدُ، قَالَ: حَدَّثَنا ابْنُ وَهْبٍ، قَالَ: أَخْبَرَنا عَمْروٌ، أَنَّ مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِالرَّحْمٰنِ الْأَسَدِي حَدَّثَهُ، عَنْ عُرْوَةَ، عَنْ عَائِشَةَ، قَالَتَ: دَخَلَ عَلَيَّ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وَعِنْدِي جَارِيتَانِ تُغَنِّيانِ بِغِنَاءِ بُعَاثَ، فَاضْطَجَعَ على الْفِرَاشِ وَحَوَّلَ وَجْهَهُ، وَدَخَلَ أبو بَكْرٍ فَانْتَهَرَنِي، وقال: مِزْمَارَةُ الشَّيطَانِ عِنْدَ النَّبِيِّ صلی الله علیه وآله، فَأَقْبَلَ عَلَيَهِ رَسُولُ اللَّهِ علیه السلام، فَقَالَ: دَعْهُمَا فَلَما غَفَلَ غَمَزْتُهُمَا فَخَرَجَتَا»[۱۴۵].
«وَفِي رُوَايَةٍ اُخْرىٰ «وَكَانَ يَوْمَ عِيدٍ يلْعَبُ السُّودَانُ بِالدَّرَقِ وَالْحِرَابِ، فَإِمَّا سَأَلْتُ النَّبِيِّ صلی الله علیه وآله وَإِمَّا قَالَ: تَشْتَهِينَ تَنْظُرِينَ؟ فَقُلْتُ: نَعَمْ، فَأَقَامَنِي وَرَاءَهُ خَدِّي على خَدِّهِ، وَهُوَ يَقُولُ: دُونَكُمْ يا بَنِي أَرْفِدَةَ حَتَّى إذا مَلِلْتُ، قَالَ: حَسْبُكِ، قُلْتُ: نَعَمْ، قَالَ: فَاذْهَبِي»[۱۴۶].
عايشه میگويد: پيامبر صلی الله علیه وآله بر من وارد شد، دو کنيز نزد من اشعاری را که در روز جنگ بعاث با غنا خوانده میشد، را به صورت غنا برايم میخواندند، رسول خدا صلی الله علیه وآله را ديدم در جای خود دراز کشيد و صورتش را برگرداند، ابوبکر وارد شد و به من نهيب زد و گفت: نزد پيامبر موسيقی شيطانی مینوازيد، رسول خدا صلی الله علیه وآله رو به ابوبکر کرد و فرمود: رهايشان کن؛ زمانی که ابوبکر لحظهای غافل شد (حواسش پرت شد)، آن دو کنيز را نيشگون گرفتم آنان نيز از اتاق خارج شدند.
در روايتی ديگر نقل شده: روز عيدی بود، سودانیها با سپر و ابزار آهنی جنگی خود (همانند دشنه) میرقصيدند، از پيامبر صلی الله علیه وآله درخواست کردم مرا به تماشای آنان ببرد، و يا اينکه پيامبر صلی الله علیه وآله به من فرمود: دوست داری آنها را تماشا کنی؟ گفتم: آری، پس ايشان مرا بر پشت خود گذاشت در حالی که گونهام بر گونهی او بود و میگفت: «دُونَكُمْ يَا بَنِي أَرْفِدَةَ» ادامه دهيد، و آن حضرت همين طور ادامه داد تا اينکه من خسته شدم، ايشان فرمود: کافی است، گفتم: بله، فرمود: پس برو.
ترمذی يکی دیگر از نویسندگان کتابهای شش گانه اهل تسنن، پا را فراتر گذاشته و اهانت را به اوج خود رسانده و میگويد: آن حضرت به همراه همسرش به تماشای رقص زن رقاصهای رفت.
«حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ صَبَّاحٍ الْبَزَّارُ، حَدَّثَنَا زَيدُ بْنُ حُبَابٍ، عَنْ خَارِجَةَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَيمَانَ بْنِ زَيدِ بن ثَابِتٍ، أَخْبَرَنا يزِيدُ بْنُ رُومَانَ، عَنْ عُرْوَةَ عَنْ عَائِشَةَ، قَالَتْ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله جَالِساً، فَسَمِعْنَا لَغَطاً وَصَوْتَ صِبْيانٍ، فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله فإذا حَبَشِيَّةٌ تَزْفِنُ وَالصِّبْيانُ حَوْلَهَا، فقال: يا عَائِشَةُ تَعَالَى فَانْظُرِي، فَجِئْتُ فَوَضَعْتُ لَحْيي على مَنْكِبِ رسول اللَّهِ صلی الله علیه وآله فَجَعَلْتُ أَنْظُرُ إِلَيهَا ما بين الْمَنْكِبِ إلى رَأْسِهِ، فَقَالَ لِي: أَمَا شَبِعْتِ أَمَا شَبِعْتِ؟ قَالَتْ: فَجَعَلْتُ أَقُولُ: لَا، لِأَنْظُرَ مَنْزِلَتِي عِنْدَهُ، إِذْ طَلَعَ عُمَرُ قالت: فَارْفَضَّ النَّاسُ عَنْها، قَالَتْ: فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله: إنِّي لَأَنْظُرُ إلَى شَياطِينِ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ قَدْ فَرُّوا مِنْ عُمَرَ، قَالَتْ: فَرَجَعْتُ».[۱۴۷]
عايشه میگويد: رسول خدا صلی الله علیه وآله نشسته بود ناگهان همهمه و صدای بچهها را شنيديم، پيامبر صلی الله علیه وآله برخاست، ديد زن حبشيهای میرقصد و بچهها اطراف او را گرفتهاند، آن حضرت فرمود: ای عايشه بيا نگاه کن، من آمدم و چانهام را بر شانهی پيامبر صلی الله علیه وآله گذاشتم و از حد فاصل بين شانه و سر پيامبر صلی الله علیه وآله به آن زن رقاصه نگاه میکردم، رسول خدا صلی الله علیه وآله به من فرمود: آيا (از تماشای رقص) سير شدی؟ آيا سير شدی؟ و من میگفتم: نه، تا ببينم جايگاهم نزد آن حضرت چقدر است (چقدر به خاطر من صبر میکند)، ناگهان عمر آمد، مردم از اطراف آن زن پراکنده شدند، عايشه میگويد: پيامبر صلی الله علیه وآله فرمود: شيطانهای انس و جن را میبينم که از عمر فرار میکنند، عايشه میگويد: من نيز برگشتم.
نکتهی حایز اهميتی که باید مد نظر گرفت، این است که در جايی دیگر از صحيح مسلم روايتی به همين مضمون آمده است که حبشیها در مسجد مشغول رقاصی بودند، چنان چه مسلم مینويسد:
«حَدَّثَنَا زُهَيرُ بْنُ حَرْبٍ، حَدَّثَنَا جَرِيرٌ، عَنْ هِشَامٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عَائِشَةَ، قَالَتْ: جَاءَ حَبَشٌ يَزْفِنُونَ فِي يوْمِ عِيدٍ في الْمَسْجِدِ، فَدَعَانِي النَّبِيُّ صلی الله علیه وسلم فَوَضَعْتُ رَأْسِي عَلَى مَنْكِبِهِ، فَجَعَلْتُ أَنْظُرُ إلىٰ لَعِبِهِمْ، حَتَّى كُنْتُ أَنَا الَّتِي أَنْصَرِفُ عَن النَّظَرِ إِلَيهِمْ»[۱۴۸].
عايشه میگويد: حبشیها به مسجد آمدند و در آنجا به رقص پرداختند، پيامبر صلی الله علیه وآله مرا صدا زد، و من سرم را روی شانهی آن حضرت قرار دادم، و به تماشای رقص آنان پرداختم، تا جايی که از تماشای آنان منصرف شدم.
و احاديث فراوان ديگر كه از طريق عامه (كه به دروغ) در كتب آنها درج شده است، و ساحت مقدس رسول اعظم صلی الله علیه وآله را خدشهدار میكند، تا از این طریق خلفای خود را مبراء نمایند.
ولکن در نهایت باید عامه پاسخ دهند اگر این کار منقصتی بر امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام است که خود هنگام هجوم پشت درب نرفت بلکه صدیقه شهیده علیها السلام به پشت درب رفت، باید همین اشکال و حرف را به ساحت مقدس رسول اعظم صلی الله علیه وآله که به اعتراف بزرگان عامه زنان خود را برای باز کردن درب خانه میفرستاد، وارد نمایند. البته بدیهی است ما این روایات را در شأن رسول اﷲ صلی الله علیه وآله قبول نداریم، و فقط به خاطر نقض بر ادعای عامه، به این روایات تمسک کرده و یادآور شدیم.
[۱]– «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ وَ عَنْ بُرَيْدَةَ قَالا قَرَأَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله هَذِهِ الْآيَةَ: فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ إِلَى [قَوْلِهِ] وَ الْأَبْصارُ فَقَامَ رَجُلٌ فَقَالَ: أَيُّ بُيُوتٍ هَذِهِ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ فَقَالَ: بُيُوتُ الْأَنْبِيَاءِ. فَقَامَ إِلَيْهِ أَبُو بَكْرٍ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ هَذَا الْبَيْتُ مِنْهَا لِبَيْتِ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ؟ قَالَ: نَعَمْ مِنْ أَفْضَلِهَا» (شواهد التنزیل وقواعد التفضیل: ص۵۳۳ ح۵۶۷ و ص۵۳۴ ح۵۶۸).
رسول خدا صلی الله علیه وآله این آیه (فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ…) را تلاوت فرمود، شخصى پرسید: این كدام خانهها است؟ فرمود: خانه هاى پیامبران. ابوبكر پرسید: آیا خانه علی و فاطمه هم از همان خانهها است؟ حضرت فرمود: بلی، از برترین آنها است.
[۲]– «در خانههایی که خدا رخصت داده که ]قدر و منزلت[ آنها رفعت یابد، و نامش در آنها یاد شود. در آن ]خانه[ها هر بامداد و شامگاه او را نیایش میکنند.» النور: ۳۶٫
[۳]– النور: ۲۷ و ۲۸
[۴]– الأحزاب: ۵۳٫
[۵]– منهاج السنة: ج۸ ص۲۹۱٫
[۶]– تقی الدین أبو العبّاس احمد بن عبدالحلیم… ابن تیمیة الحرانی الحنبلی الدمشقی، المتوفی: ۷۲۸ﻫ.
[۷]– الجامع لأحکام القرآن: ج ۱۶ ص ۲۹۹٫
[۸]– صحیح البخاری: ج۵ ص۲٫
[۹]– المستدرک علی الصحیحین: ج۳ ص ۱۴۹.
[۱۰]– قال الحاکم: هذا حدیث صحیح الاسناد، ولم یخرجاه (المستدرک: ج۳ ص۱۴۹).
[۱۱]– «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله: إنَّما فَاطِمَةُ بِضْعَةٌ مِنِّي، مَنْ أَغْضَبَها فَقَدْ أَغْضَبَنِي». این روایت، از جمله روایات صحیح و متفق بین فریقین میباشد که در مقدمه همین کتاب، بحث رجالی و صحت سندی آن را اثبات نمودیم.
[۱۲]– أسد الغابة: ج ۱ص۱۹٫
[۱۳]– ابن کثیر در بیان تعداد اصحاب رسول اﷲ صلی الله علیه وآله گفته است:
«فَنُقِلَ عَنْ أَبِي زُرْعَةَ أَنَّهُ قَالَ: يَبْلُغُونَ مِائَةَ أَلْفٍ وَعِشْرِينَ أَلْفًا» (البدایه والنهایه: ج۸ ص۳۶۰). عدد آنان به صد و بیست هزار نفر میرسد!
ابن حجر عسقلانی مینویسد:
«وَقَرَأَ ابْنُ حَجَرٍ بِخَطِّ «الذَّهَبِي» مِنْ ظَهْرِ كِتابِ «التَّجْرِيْدِ» لَعَلَّ الْـجَمِيعَ ثَمانِيَةُ آلافٍ إنْ لَمْ يَزِيْدُوا لَمْ يَنْقُصُوا، ثُمَّ رَأَى بِخَطِّهِ أَنَّ جَمِيْعَ مَنْ فِي «أُسْدِ الغابَةِ» سَبْعَةُ آلافٍ وَخَمْسِمائِةِ وَأَرْبعةٌ وَخَمْسُوْنَ نَفْساً» (الإصابه في تمييز الصحابة: ج۱ ص۱۲۹).
ابن حجر میگوید: به خط ذهبی در پشت کتاب تجرید دیدم که شاید تمام صحابه هشت هزار (۸۰۰۰) نفر باشند که اگر بیشتر نباشند کمتر نیستند؛ سپس به خط وی دیدم که تمام کسانی که در کتاب «اسدالغابة» معرفی شدهاند، هفتهزار و پانصد و پنجاه و چهار (۷۵۵۴) نفرند. وی در ادامه میگوید: علت اینکه اکثر صحابه شناخته نشدهاند، آن است که بیشتر آنها بیابان نشین بودند (و با جامعه آن روز ارتباطی نداشتند)؛ و تنها رسول خدا صلی الله علیه وآله را (یک بار آن هم) در حجه الوداع دیده بودند.
[۱۴]– برای حفظ امانت در نقل اسامی معصومین علیهم السلام همانگونه که در متن حدیث آمده، ترجمه شده است.
[۱۵]– «قَالَ أَبُو الْحَسَنِ الْمَدائِنِي: وَكَانَتْ وَفَاتُهُ فِي سَنَةِ تِسْعٍ وَأْرْبَعِينَ، وَكَانَ مَرَضُهُ أَرْبَعِينَ يَوْماً، وَكَانَتْ سِنُّهُ سَبْعاً وَأَرْبَعِينَ سَنَةً، دَسَّ إِلَيْهِ مُعاوِيَةُ سَمّاً عَلَىٰ يَدِ جَعْدَةَ بِنْتِ الْأَشْعَثِ بْنِ قَيْسٍ زَوْجَةِ الْحَسَنِ، وَقَالَ لَها: إنْ قَتَلْتِيهِ بِالسَّمِّ فَلَكِ مَائَةُ أَلْفٍ وَأُزَوِّجُكَ يَزِيدَ ابْنِي، فَلَمَّا مَاتَ وَفَى لَها بِالمالِ وَلَمْ يُزَوَّجُها مِنْ يَزِيدَ قَالَ أَخْشَى أَنْ تَصْنَعُ بابْنِي كَمَا صَنَعَتْ بِابْنِ رَسُولِ اللِّهِ» (شرح نهج البلاغة ابن ابى الحديد: ج۱۶ ص۱۱).
[۱۶]– «قَالَ أَبُو الْحَسَنِ وَكَانَ الْحُصَينُ بْنُ الْمُنْذِرِ الرَّقاشِي يَقُولُ: وَاللَّهِ مَا وَفَىٰ مُعاوِيَةُ لِلْحَسَنِ بِشَيْءٍ مِمَّا أَعْطَاهُ، قَتَلَ حُجْراً وَأَصْحَابَ حُجْرٍ، وَبَايَعَ لابْنِهِ يَزِيدَ، وَسَمَّ الْحَسَنَ» (شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید: ج۱۶ ص۱۷).
[۱۷]– «عَنْ إِسْماعِيلَ بْنِ عَبْدِالرَّحْمٰنِ: أَنَّ مُعاوِيَةَ أَمَرَ الْحَسَنَ أَنْ يَخْطُبَ لَمّا سَلَّمَ الْأَمْرَ إلَيْهِ، وَظَنَّ أَنْ سَيُحْصَر، فَقَالَ فِي خُطْبَتِهِ: إنَّما الْخَلِيفَةُ مَنْ سَارَ بِكِتابِ اللَّهِ، وُسنَّةِ نَبِيِّهِ صلی الله علیه وآله، وَلَيْسَ الْخَلِيفَةُ مَنْ سَارَ بِالْجُورِ، ذٰلِكَ مَلِكٌ مَلَكَ مُلْكاً يُمَتَّعُ بِهِ قَلِيلاً ثُمَّ تَنْقَطِعُ لَذَّتُهُ وَتَبْقَى تَبِعَتُهُ: وإن أَدْرِي لَعَلَّهُ فِتْنِةٌ لَكُمْ وَمَتَاعٌ إلَى حِيْنٍ. قَالَ: وَانْصَرَفَ الْحَسَنُ قدس سره إلَى الْمَدِينَةِ فَأقامَ بِها، وَأرادَ مُعاوِيَةُ الْبَيْعَةَ لِابْنِهِ يَزِيدَ، فَلَمْ يَكُنْ شَيْءٌ أَثْقَلَ مِنْ أَمْرِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ، وَسَعْدِ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ، فَدَسَّ إِلَيْهِما سَمّاً فَمَاتا مِنْهُ» (مقاتل الطالبین: ص۸۰).
[۱۸]– «وَقَالَ قُتادَةُ وَأَبُو بَكْرِ بْنِ حَفْصٍ: سَمَّ الْحَسَنَ بْنِ عَلِيٍّ، سَمَّتْهُ امْرَأَتُهُ جَعْدَةُ بِنْتِ الْأَشْعَثِ بْنِ قَيْسِ الْكِنْدِي. وَقَالَتْ طائِفَةٌ: كَانَ ذٰلِكَ مِنْها بِتَدْسِيسِ مُعاوِيَةَ إِلَيْها وَمَا بَذَلَ لَها فِي ذٰلِكَ، وَكَانَ لَها ضَرائِرٌ، وَاللَّهُ أَعْلَمُ» (الاستيعاب في معرفة الأصحاب فی ترجمة الامام الحسن علیه السلام).
[۱۹]– مرج عذراء: بالشام بمقربة من دمشق بينهما اثنا عشر ميلا.و في سنة ثلاث و خمسين قتل معاوية بن أبي سفيان حجر ابن عدي الكندي، و هو أول من قتل صبرا في الإسلام. (الروض المعطار فى خبر الاقطار: ص۵۳۶).
[۲۰]– «حُجْرُ بنُ عَدِيِّ بنِ جَبَلَةَ بْنِ عَدِيِّ بْنِ رَبِيْعَةَ الكِنْدِيُّ… وَسَمِعَ مِنْ: عَلِيٍّ وَعَمَّارٍ… وَكَانَ شَرِيفاً، أَمِيْراً مُطَاعاً، أَمَّاراً بِالمَعْرُوفِ، مُقْدِماً عَلَى الإِنْكَارِ، مِنْ شِيْعَةِ عَلِيٍّ ـ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا ـ.
شَهِدَ صِفِّيْنَ أَمِيْراً، وَكَانَ ذَا صَلَاحٍ وَتَعَبُّدٍ… وَقِيْلَ: لَمَّا حَجَّ مُعَاوِيَةُ، اسْتَأْذَنَ عَلَى عَائِشَةَ، فَقَالَتْ: أَقَتَلْتَ حُجْراً؟قَالَ: وَجَدْتُ فِي قَتْلِهِ صَلَاحَ النَّاسِ، وَخِفْتُ مِنْ فَسَادِهِم .وَكَانَ قَتْلُهُم فِي سَنَةِ إِحْدَى وَخَمْسِيْنَ، وَمَشْهَدُهُم ظَاهِرٌ بِعَذْرَاءَ، يُزَارُ» (سیر اعلام النبلاء: ج۳ ص۴۶۷).
[۲۱]– «عَمْرُو بْنُ الْحِمَق بْنُ الْكاهِن بْنِ حَبيبِ الْخُزَاعِيُّ مِنْ خُزاعَةَ… وَالْحَمِقُ هُوَ سَعْدُ بْنُ كَعْبٍ هَاجَرَ إلَى النَّبِيِّ صلی الله علیه وسلم بَعْدَ الْحُدَيْبِيَّةِ. وَقِيلَ: بَلْ أَسْلَمَ عَامَ حَجَّةِ الْوداعِ وَالْأوَّلُ أَصَحُّ. صَحِبَ النَّبِيَّ صلی الله علیه وسلم وَحَفِظَ عَنْهُ أَحادِيثَ وَسَكَنَ الشَّامَ ثُمَّ انْتَقَلَ إلَى الْكُوفَةِ فَسَكَنَها… ثُمَّ صَارَ مِنْ شِيعَةِ عَلِيٍّ رضی الله عنه وَشَهَدَ مَعَهُ مُشاهِدَهُ كُلَّها: الْجَمَلُ وَالنَّهْرَوانُ وَصِفِّينَ وَأَعَانَ حُجْرَ بْنَ عَدِيٍّ ثُمَّ هَرَبَ فِي زَمَنَ زِيادٍ إِلَى الْمُوصِلِ وَدَخَلَ غَاراً فَنَهَشَتْهُ حَيَّةً فَقَتَلَتْهُ فَبَعَثَ إِلَى الْغارِ فِي طَلَبِهِ فَوُجِدَ مَيِّتاً فَأَخَذَ عَامِلُ الْمُوصِل رَأْسَهُ وَحَمَلَهُ إلَى زِيادٍ فَبَعَثَ بِهِ زِيادٍ إِلَى مُعاوِيَةَ وَكَانَ أَوَّلُ رَأْسٍ حُمِلَ فِي الْإسْلامِ مِنْ بَلَدٍ إلَى بَلِدٍ. وَكَانَتْ وَفَاةُ عَمْرٍو بْنِ الْحَمِق الْخُزاعِي سَنَةَ خَمْسِينَ» (الاستيعاب في معرفة الأصحاب، فی ترجمة عمرو بن حمق).
[۲۲]– خالد بن الولید:
مزی در مورد وی مینویسد: خَالِدُ بْنُ الْوَلِیدِ بْنِ الْمُغِیرَةِ… الْقَرَشِيّ، الْمَخْزُومِيّ، أَبُوسُلَیْمان الْحُجَازِيّ. أَسْلَمَ بَعْدَ الْحُدَیْبِیَّةَ وَقَبْلَ الْفَتْحِ،… رَوَىٰ عَنِ النَّبِيِّ صلی الله علیه وآله. (تهذیب الکمال: ج۸ ص۱۸۷).
خالد بن ولید، قرشی، مخزومی، أبو سلیمان حجازی. بعد از حدیبیه و قبل از فتح (مکه) اسلام آورد. او از پیامبر صلی الله علیه وآله روایاتی را نقل کرده است.
[۲۳]– الاصابة: ج۵ ص۵۶۰ رقم۷۷۱۲٫
[۲۴]– تاريخ الطبری: ج۲ ص۵۰۳؛ تاريخ الإسلام ذهبي: ج۳ ص۳۳٫
[۲۵]– الفتوح: ج۱ ص۲۰٫
[۲۶]– فقال خالد: لا أقالني الله إِنْ أقلتك، وتقدم إِلى ضرار بن الأزور بضرب عنقه، فالتفت مالك إِلى زوجته وقال لخالد: هذه التي قتلتني، وكانت في غاية الجمال، فقال خالد: بل الله قتلك برجوعك عن الإسلام. فقال مالك: أنا على الإسلام، فقال خالد: يا ضرار اضرب عنقه. فضرب عنقه وجعل رأسه اثفية القدر، وكان من أكثر الناس شعراً، وقبض خالد امرأته(المختصر في أخبار البشر،ج ۱ص۱۰۸).
[۲۷]– المسترشد: ص۳۸۱؛ الاحتجاج: ص۸۶٫
[۲۸]– الهدایه الکبری: ص ۱۳۸- ۱۳۹٫
[۲۹]– شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید: ج۱۱ ص۶٫
[۳۰]– المسترشد: ص ۳۷۸؛ شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید: ج۲ ص۵۰ و: ج۶ ص۴۷٫
[۳۱]– شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید: ج۶ ص۴۹٫
[۳۲]– هذه العباره موجوده فی کتاب معاویه و جواب امیرالمؤمنین علیه السلام له، راجع: وقعة صفین: ص ۸۷؛ الفتوح، للاعثم الکوفی: ج۲، ص۵۷۸؛ العقد الفرید: ج۴ ص۳۰۸-۳۰۹ (دارالکتاب العربی)؛ نهج البلاغة: ص۱۲۲-۱۲۳؛ الفصول المختارة: ص۲۸۷؛ تقریب المعارف: ص۲۳۷؛ المناقب للخوارزمی: ص۱۷۵؛ الاحتجاج: ص۱۷۱؛ شرح نهج البلاغة: ج۱۵ ص۷۴ و ۱۸۳؛ صبح الاعشی: ج۱ ص۲۲۸-۲۳۰؛ جواهر المطالب: ج۱ ص۳۵۷، ۳۷۴؛ الصراط المستقیم: ج۳ ص۱۱٫
[۳۳]– مصباح الزائر: ص۴۶۳- ۴۶۴٫
[۳۴]– تاریخ الطبری: ج۲ ص۲۰۳٫
[۳۵]– شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید: ج۶ ص۴۵٫
[۳۶]– شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید: ج۶ ص۴۹٫
[۳۷]– شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید: ج۶ ص۴۵٫
[۳۸]– کتاب سلیم: ص ۲۵۱٫
[۳۹]– شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید: ج۱۱ ص۱۱۱، عن کثیر من المحدثین؛ الهجوم على بیت فاطمه: ص۱۲۸؛ کتاب سلیم بن قیس: ج۲ ص۵۸۸، الاحتجاج: ص ۸۳٫
[۴۰]– شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید: ج۱ ص۳۷۶٫
[۴۱]– «فَرُوِيَ أَنَّ الْعَبَّاسَ صَارَ إِلَى أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ علیه السلام، وَ قَدْ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله، فَقَالَ لَهُ: امْدُدْ يَدَكَ أُبَايِعُك…فَأَقَامَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ علیه السلام، وَ مَنْ مَعَهُ مِنْ شِيعَتِهِ فِي مَنَازِلِهِمْ بِمَا عَهِدَهُ إِلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله، فَوَجَّهُوا إِلَى مَنْزِلِهِ فَهَجَمُوا عَلَيْهِ وَ أَحْرَقُوا بَابَهُ وَ اسْتَخْرَجُوهُ مِنْهُ كُرْها» اثبات الوصیة: ص۱۴۲٫
[۴۲]– الشوری: ۲۳٫
[۴۳]– الاحزاب: ۵۷٫
[۴۴]– المناقب الخوارزمی: ص۳۵۳٫
[۴۵]– السنن الكبرى: ج۱۰ باب من قال: لا تجوز شهادة الوالد لولده: ص۲۰۱؛ كنز العمّال: ج۱۳ ص۹۶؛ نور الأبصار: ص۵۲؛ ینابیع المودّة: ج۲ ص۳۲۲٫
[۴۶]– الصواعق المحرقة: ص۱۷۵؛ المستدرك الحاكم، باب مناقب فاطمة علیها السلام؛ مناقب الإمام علی علیه السلام، لابن المغازلی: ص۳۵۱٫
[۴۷]– الإمامة والسیاسة، ج ۱، ص ۱۷، باب کیف کانت بیعة علی رضی الله عنه.
[۴۸]– منهاج السنة النبویة: ج۸ ص۲۹۱٫
[۴۹]– «كَبَسَ دَارَهُ: هَجَمَ عليهِ وٱحْتَاطَ بِه وَٱقْتَصَرَ ابْنُ القَطَّاعِ على الهُجُوم ». (تاج العروس من جواهر القاموس: ج۸ ص۴۳۸).
[۵۰]– «قَالَ أَبُوبَكْرٍ عِنْدَ مَوْتِهِ:… فَوَدِدْتُ أنِّي لَمْ أَكْشِفُ بَيْتَ فَاطِمَةَ عَنْ شَيْءٍ». (تاريخ الطبری: ج۳ ص۴۳۰).
[۵۱]– قَالَ النَّجَاشِي: مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَیَّاشِ السَّلْمِي السَّمَرْقَنْدِي، أَبُو النَّضْـر الْمَعْرُوفُ بِالْعَیَّاشِي، ثِقَةٌ، صَدُوقٌ، عَیْنٌ مِنْ عُیُونِ هٰذِهِ الطَّائِفَةِ… وَکَانَ فِي أَوَّلِ أَمْرِهِ عَامِّيِّ الْمَذْهَبِ، وَسَمَعَ حَدِیْثَ الْعامَّةِ، فَأَکْثَرَ مِنْهُ ثُمَّ تَبَصَّرَ وَعَادَ إِلَیْنا وَ… وَصَنَّفَ أَبُو النَّضْرِ کُتُباً، منها: کِتابُ التَّفْسِیرِ، وَ… (رجال النجاشی: ص۳۳۵ الرقم۹۴۴).
محمّد بن مسعود سلمی سمرقندی، معروف به عیّاشی، شخصی مورد اعتماد، راستگو، بزرگی از بزرگان طائفه بود، او ابتداء عامی مذهب بود، که احادیث بسیار از آنها شنیده بود، ولکن سرانجام متنبه شده و به مذهب حق گرایش یافت، او دارای تألیفاتی است، از جمله: تفسیر، و…
[۵۲]– «… قَالَ عُمَرُ: قُومُوا بِنَا إِلَيْهِ، فَقَامَ أَبُو بَكْرٍ، وَ عُمَرُ، وَ عُثْمَانُ، وَ خَالِدُ بْنُ الْوَلِيدِ، وَ الْمُغِيرَةُ بْنُ شُعْبَةَ، وَ أَبُو عُبَيْدَةَ بْنُ الْجَرَّاحِ، وَ سَالِمٌ مَوْلَى أَبِي حُذَيْفَةَ، وَ قُنْفُذٌ، وَ قُمْتُ مَعَهُمْ، فَلَمَّا انْتَهَيْنَا إِلَى الْبَابِ. فَرَأَتْهُمْ فَاطِمَةُ علیها السلام أَغْلَقَتِ الْبَابَ فِي وُجُوهِهِمْ، وَ هِيَ لَا تَشُكُّ أَنْ لَا يُدْخَلَ عَلَيْهَا إِلَّا بِإِذْنِهَا، فَضَرَبَ عُمَرُ الْبَابَ بِرِجْلِهِ، فَكَسَرَهُ وَ كَانَ مِنْ سَعَفٍ، ثُمَّ دَخَلُوا فَأَخْرَجُوا عَلِيّاً علیه السلام مُلَبَّباً» تفسير العياشی: ج۲، ص۶۷، بحار الأنوار: ج ۲۸، ص ۲۲۷٫
[۵۳]– اثبات الوصية: ص۱۴۳، العقد الفريد: ج۳، ص۶۳، تاریخ یعقوبی: ج۲، ص۱۲۶-السقیفة جوهری: ص۷۲، شرح نهج البلاغة: ج۱۷، ص۱۶۸، انساب الاشراف البلاذری: ج۱ ص۵۸۶، اعلام النساء: ج ۴، ص۱۱۴، الامامة والسیاسة: ص۱۳، الرياض النظرة: ج۱ ص۲۴۱، تاریخ ابوالفداء: ج۱ ص۱۵۶، ديوان محمّد حافظ ابراهيم: ج۱ ص۸۲٫
[۵۴]-]وَغَایَةُ مَا یُقَالُ: إِنَّهُ کَبَسَ الْبَیْتَ لِیَنْظُرَ هَلْ فِیهِ شَيْءٌ مِنْ مَالِ اللَّهِ الَّذِی یُقَسِّمُهُ [(منهاج السنة لابن تیمیة: ج۸ ص۲۹۱).
[۵۵]– تفسیر العیّاشی: ج۲ ص۶۷٫
[۵۶]– علی بن الحسین بن علی المسعودی، أبو الحسن الهُذلی (رجال النجاشی: ص۲۴۳ الرقم۶۶۵).
[۵۷]– اثبات الوصیة: ۱۴۶٫
[۵۸]– «الَّذِينَ تَخَلَّفُوا عَنْ بَيْعَةِ أَبِي بَكْرٍ:… فأمّا عَلِيٌّ وَ الْعَبَّاسُ وَ الزُّبَيْرُ فَقَعَدُوا فِي بَيْتِ فَاطِمَةَ، حَتَّى بَعَثَ إِلَيْهِمْ أَبُو بَكْرٍ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ لِيُخْرِجَهُمْ مِنْ بَيْتِ فَاطِمَةَ، وَ قَالَ لَهُ: إِنْ أَبَوْا فَقَاتِلْهُمْ. فَأَقْبَلَ ]عمر[ بِقَبَسٍ مِنْ نَارٍ عَلَى أَنْ يُضْـرِمَ عَلَيْهِمُ الدَّارَ، فَلَقِيَتْهُ فَاطِمَةُ، فَقَالَتْ: يَا ابْنَ الْخَطَّابِ! أَجِئْتَ لِتُحْرِقَ دَارَنَا؟ قَالَ: نَعَمْ أَوْ تَدْخُلُوا فِيمَا دَخَلَتْ فِيهِ الْأُمَّةُ» عقد الفرید: ج۳ ص۶۳٫
[۵۹]– تاریخ الیعقوبی: ج۲ ص۱۲۶٫
[۶۰]– «فَجَاءَ عُمَرُ فِي عِصَابَةٍ، مِنْهُمْ أُسَيْدُ بْنُ حُضَيرٍ، وَسَلَمَةُ بْنُ سَلَامَةَ بْنُ وَقْشٍ، وَهُمَا مِنْ بَنِي عَبْدِ الأَشْهَلِ، فَصَاحَتْ فَاطِمَةُ علیها السلام وَنَاشَدَتْهُمْ اللَّهَ، فَأَخَذُوا سَيْفَي عَلِيٍّ وَالزُّبَيْرِ، فَضَـرَبُوا بِهِمَا الْجِدَارَ حَتَّىٰ كَسَرُوْهُما، ثُمَّ أَخْرَجَهُما عُمَرُ يَسُوْقُهُما…» شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید: ج۱ ص۳۷۶٫
[۶۱]– «روايت شده است كه عبّاس در زمانی كه رسول خدا صلی الله علیه وآله فوت شده بود، به سوی اميرالمؤمنين علیه السلام رفت و گفت: دستت را دراز كن تا با تو بيعت كنم،… اميرالمؤمنين علیه السلام ايستاد و به همراه شيعيانش به منزلش رفت، به خاطر عهدی كه رسول خدا صلی الله علیه وآله با او كرده بود… پس بر او هجوم آوردند، و درب خانه را آتش زده، و او را به زور از خانه خارج كردند» اثبات الوصیة: ص۱۴۲٫
[۶۲]– تفسیر روح المعانی: ج۲ ص۱۲۰٫
[۶۳]– لَا شَكَّ أَنَّ النَّبِيَّ صلی الله علیه وآله كَانَ يُحِبُّ فَاطِمَةَ علیها السلام، قَالَ صلی الله علیه وآله: «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي يُؤْذِینِي مَا يُؤْذِیهَا» (تفسیر فخر رازی: ج۲۷ ص۵۹۵).
[۶۴]– وَثَبَتَ بِالنَّقْلِ الْمُتَوَاتِرِ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله: أَنَّهُ کَانَ یُحِبُّ عَلِیّاً وَالْحَسَنَ وَالْحُسَیْنَ، وَإذا ثَبَتَ ذَلِكَ وَجَبَ عَلَى کُلِّ الْأُمَّةِ مِثْلُهُ لِقَوْلِهِ: وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (همان).
[۶۵]– الاحزاب: ۳۳٫
[۶۶]– «حَدَّثَنِي مَنْ سَمِعَ أُمَّ سَلَمَةَ تَذْكُرُ أَنَّ النَّبِيَّ صلی الله علیه وآله كَانَ فِي بَيْتِهَا ـ فَأَتَتْهُ فَاطِمَةُ بِبُرْمَةٍ فِيهَا خَزِيرَةٌ ـ فَدَخَلَتْ بِهَا عَلَيْهِ، فَقَالَ لَهَا: ادْعِي زَوْجَكِ وَ ابْنَيْكِ ـ قَالَتْ: فَجَاءَ عَلِيٌّ وَ حَسَنٌ وَحُسَيْنٌ، فَدَخَلُوا عَلَيْهِ فَجَلَسُوا يَأْكُلُونَ مِنْ تِلْكَ الْخَزِيرَةِ وَ هُوَ عَلَى مَنَامَةٍ لَهُ، وَکَانَ تَحْتَهُ كِسَاءٌ حِبْرِيٌّ وَ أَنَا فِي الْحُجْرَةِ أُصَلِّي ـ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ هَذِهِ الآيَةَ:إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً». قَالَتْ: فَأَخَذَ فَضْلَ الْكِسَاءِ فَغَشَّاهُمْ بِهِ، ثُمَّ أَخْرَجَ يَدَیْهِ، فَأَلْوَى بِهِمَا إِلَى السَّمَاءِ ـ ثُمَّ قَالَ: اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِي وَخَاصَّتِي ـ فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِيراً). قَالَتْ: فَأَدْخَلْتُ رَأْسِي [فِي] الْبَيْتِ ـ وَ قُلْتُ: أَنَا مَعَكُمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: إِنَّكِ إِلَى خَيْرٍ، إِنَّكِ إِلَى خَيْرٍ» (اسباب النزول: ص۳۶۹).
[۶۷]– الاصابة فی تمییز الصحابة: ج۸ ص۲۶۵٫
[۶۸]– سوره طه: ۱۳۲٫
[۶۹]– «قَالَ أَبُو الْحَمْرَاءِ خَادِمُ النَّبِيِّ صلی الله علیه وآله لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ: وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها» كَانَ النَّبِيُّ صلی الله علیه وآله يَأْتِي بَابَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ [عِنْدَ] كُلِّ صَلَاةٍ فَيَقُولُ: الصَّلَاةَ رَحِمَكُمُ اللَّهُ إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْت» (شواهد التنزیل لقواعد التفضیل: ج۱ ص ۴۹۷ ح۵۲۶).
[۷۰]– المستدرك علی الصحیحین: ج۳ ص ۱۵۸، سنن الترمذی، ح۳۲۰۶، مسند احمد: ج۳ ص۲۵۹٫
[۷۱]– سوره طه: ۱۳۲٫
[۷۲]– «قَالَ أَبُو الْحَمْرَاءِ خَادِمُ النَّبِيِّ صلی الله علیه وآله لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الآيَةُ: «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَٱصْطَبِرْ عَلَيْها» كَانَ النَّبِيُّ صلی الله علیه وآله يَأْتِي بَابَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ [عِنْدَ] كُلِّ صَلَاةٍ فَيَقُولُ: «الصَّلَاةُ رَحِمَكُمُ اللَّهُ إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ» (ابن عساكر، تاریخ مدینة دمشق، ترجمة الامام علی علیه السلام: ص ۸۹ ح۳۱۵).
[۷۳]– «زَيْنَب بِنْتِ أَبِي سَلَمَةَ فَحَدَّثَتْهُمْ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وآله كَانَ عِنْدَ أُمِّ سَلَمَةَ، فَدَخَلَ عَلَيْهَا بِالْحَسَنِ، وَالْحُسَيْنِ، وَفَاطِمَةَ، فَجَعَلَ الْحَسَنَ مِنْ شِقٍّ، وَالْحُسَيْنَ مِنْ شِقٍّ، وَفَاطِمَةَ فِي حِجْرِهِ، ثُمَّ قَالَ: «رَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ، إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ»» (المعجم الكبیر: ج۲۴، ص۲۸۲، ۲۸۱ ح ۷۱۳).
[۷۴]– سیر اعلام النبلاء: ج۲ ص ۱۲۲٫
[۷۵]– الطبقات الكبری، ترجمة الحسین: ص ۱۳۹ و ۱۴۰٫
[۷۶]– «عَنْ عَامِرِ بْنِ سَعْدٍ، عَنْ أَبِيهِ قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ: (نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ) [آل عمران: ۶۱] دَعَا رَسُولُ اللَّهِﷺ عَلِيًّا وَفَاطِمَةَ وَحَسَنًا وَحُسَيْنًا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ، فَقَالَ: «اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلِي» هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحٌ عَلَى شَرْطِ الشَّيْخَيْنِ» (المستدرك علی الصحیحین: ج۳ ص۱۵۰).
[۷۷]– المستدرک علی الصحیحین: ج۳ ص۱۶۹ ح۴۷۳۷٫
[۷۸]– «عَنْ جُمَيْعِ بْنِ عُمَيْرٍ، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى عَائِشَةَ، فَسَأَلْتُ: أَيُّ النَّاسِ كَانَ أَحَبُّ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله؟ قَالَتْ: فَاطِمَةُ. قُلْتُ: فَمِنَ الرِّجَالِ؟ قَالَتْ: زَوْجُهَا» (الاستیعاب فی معرفة الاصحاب: ج۲ ص۱۱۳).
[۷۹]– المستدرك علی الصحیحین: ج۳، ص ۱۵۴٫
[۸۰]– النور: ۳۶٫
[۸۱]– «عَنْ أَبِي بَرْزَةَ قَالَ قَرَأَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله: فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ [وَ] قَالَ: هِيَ بُيُوتُ النَّبِيِّ صلی الله علیه وآله. قِيلَ: يَا رَسُولَ اللهِ [أَ بَيْتُ] عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ مِنْهَا؟ قَالَ: مِنْ أَفْضَلِهَا» (شواهدالتنزیل لقواعد التفضیل: ج ۱ ص ۵۳۲ ج ۵۶۶).
[۸۲]– همان: ص ۵۳۳ ح۵۶۷ و نیز ص ۵۳۴ ح ۵۶۸٫
[۸۳]– «عَنْ عَلِيٍّ علیه السلام قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّﷺ يَقُولُ: ” إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ نَادَى مُنَادٍ مِنْ وَرَاءِ الْحِجَابِ: يَا أَهْلَ الْجَمْعِ، غُضُّوا أَبْصَارَكُمْ عَنْ فَاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه وآله حَتَّى تَمُرَّ. «هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحٌ عَلَى شَرْطِ الشَّيْخَيْنِ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ» (المستدرک: ج۳ ص۱۵۳).
[۸۴]– تاریخ بغداد: ج۵ ص ۸۶٫
[۸۵]– الصواعق المحرقة: ص ۹۶٫
[۸۶]– تاریخ بغداد: ج۳ ص ۳۹۲٫
[۸۷]– صحیح البخاری: ج۵، ص ۹۲ و ۱۰۵٫
[۸۸]– المستدرك للحاكم: ج۳ ص۱۶۱، و…
[۸۹]– الطبقات الکبری: ج۸ ص ۲۴۸ ـ ۲۴۷، صحیح البخاری: ج۵ ص ۵۵ـ۵۴، المستدرك: ج۳ ص۱۵۶٫
[۹۰]– «عَنْ عَائِشَةَ، قَالَتْ: كُنْتُ عِنْدَ النَّبِيِّ فَجَاءَتْ فَاطِمَةُ تَمْشِي كَأَنَّ مِشْيَتَهَا مِشْيَةُ رَسُولِ اللَّهِ، وَأَجْلَسَهَا عَنْ يَمِينِهِ أَوْ عَنْ شِمَالِهِ، ثُمَّ أَسَرَّ إِلَيْهَا حَدِيثًا فَبَكَتْ قُلْتُ: اسْتَخَصَّكِ رَسُولُ اللَّهِ بِحَدِيثٍ ثُمَّ تَبْكِي، ثُمَّ أَسَرَّ إِلَيْهَا فَضَحِكَتْ قُلْتُ: مَا رَأَيْتُ فَرَحًا أَقْرَبَ مِنْ حُزْنٍ أَيَّ شَيْءٍ قَالَ لَكِ رَسُولُ اللَّهِ؟ قَالَتْ: مَا كُنْتُ لأُفْشِيَ سِرَّهُ، فَلَمَّا قُبِضَ النَّبِيُّ سَأَلْتُهَا؟ فَقَالَتْ: قَالَ: إِنَّ جِبْرِيلَ كَانَ يُعَارِضُنِي بِالْقُرْآنِ فِي كُلِّ عَامٍ مَرَّةً وَعَارَضَنِي بِهِ الْعَامَ مَرَّتَيْنِ وَلا أَرَى أَجَلِي إِلا وَقَدْ حَضَرَ، وَإِنَّكِ أَوَّلُ بَيْتِي لُحُوقًا بِي وَنِعْمَ السَّلَفُ أَنَا لَكِ. فَبَكَيْتُ لِذَلِكَ، ثُمَّ قَالَ: أَلا تَرْضِينَ أَنْ تَكُونِي سَيِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ أَوْ نِسَاءَ هَذِهِ الأُمَّةِ فَضَحِكْتُ» (همان).
[۹۱]– الطبقات الکبری: ج۸ ص ۲۴۸٫
[۹۲]– «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله: ابْنَايَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّة… فَاطِمَةُ سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ» (مسند احمد: ج۳ ص۴۷۳).
[۹۳]– «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله: فَاطِمَةُ سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ» (المصنّف: ج۸ ص۵۲۷).
[۹۴]– «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله: فَاطِمَةُ سَيِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ» (همان).
[۹۵]– صحیح البخاری: ج۵ ص ۹۲٫
[۹۶]– المستدرك: ج۳ ص ۱۵۱٫
[۹۷]– «قَامَ عُمَرُ فَمَشَى مَعَهُ جَمَاعَةٌ حَتَّى أَتَوْا بَابَ فَاطِمَةَ، فَدَقُّوا الْبَابَ، فَلَمَّا سَمِعَتْ أَصْوَاتَهُمْ نَادَتْ بِأَعْلَى صَوْتِهَا: يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا ذَا لَقِينَا بَعْدَكَ مِنِ ابْنِ الْخَطَّابِ وَ ابْنِ أَبِي قُحَافَةَ، فَلَمَّا سَمِعَ الْقَوْمُ صَوْتَهَا وَ بُكَاءَهَا، انْصَرَفُوا بَاكِينَ فَكَادَتْ قُلُوبُهُمْ تَتَصَدَّعُ وَ أَكْبَادُهُمْ تَتَفَطَّرُ، وَ بَقِيَ عُمَرُ وَمَعَهُ قَوْم»؛
عمر همراه عدهاى به طرف خانه فاطمه آمد و در را كوبيد، فاطمه با شنيدن سر وصداى جمعيت با صداى بلند ]و همراه گريه[ فرياد زد: اى رسول خدا چه مصيبتهايى پس از تو از پسر خطاب و پسر ابوقحافه مىبينيم. گروهى با شنيدن صدای فاطمه دلشان به درد آمد و با گريه آنجا را ترک كردند؛ اما عمر با گروهى ديگر باقى ماندند.» (الإمامة والسياسة: ج ۱ ص۳۰).
[۹۸]– سَتَتَظَاهَرُ ـ خ ل.
[۹۹]– الغیبة، شیخ طوسی: ص۱۹۳.
[۱۰۰]– الاحتجاج طبرسی: ج۱ ص ۱۹۰٫
[۱۰۱]– العَبَّاسُ عَمُّ رَسُوْلِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله: قِيْلَ: إِنَّهُ أَسْلَمَ قَبْلَ الهِجْرَةِ، وَكَتَمَ إِسْلَامَهُ، وَخَرَجَ مَعَ قَوْمِهِ إِلَى بَدْرٍ، فَأُسِرَ يَوْمَئِذٍ، فَادَّعَى أَنَّهُ مُسْلِمٌ، فَاللَّهُ أَعْلَمُ.وَلَيْسَ هُوَ فِي عِدَادِ الطُّلَقَاءِ؛ فَإِنَّهُ كَانَ قَدْ قَدِمَ إِلَى النَّبِيِّ صلی الله علیه وآله قَبْلَ الْفَتْحِ؛ وَلَهُ: عِدَّةُ أَحَادِيْثَ، مِنْهَا: خَمْسَةٌ وَثَلاَثُوْنَ… وَقَدْ عَاشَ ثَمَانِياً وَثَمَانِيْنَ سَنَةً.وَمَاتَ: سَنَةَ اثْنَتَيْنِ وَثَلَاثِيْنَ، فَصَلَّى عَلَيْهِ عُثْمَانُ، وَدُفِنَ بِالبَقِيْعِ.وَعلَى قَبْرِهِ اليَوْمَ قُبَّةٌ عَظِيْمَةٌ مِنْ بِنَاءِ خُلَفَاءِ آلِ العَبَّاسِ. (سير أعلام النبلاء: ج۳ ص۸۱).
عبّاس عموی پیامبر صلی الله علیه وآله، بعضی گفتهاند: او قبل از هجرت اسلام آورد ولکن اسلامش را کتمان میکرد، و او با کفار در جنگ بدر حضور داشت و به اسارت درآمد، پس ادعا کرد که مسلمان است، او جزء طلقاء (آزاد شدگان) نبود، زیرا او قبل از فتح به سوی پیامبر صلی الله علیه وآله آمد، او ۳۵ روایت نقل نموده و ۸۸ سال عمر کرد و در سال ۳۲هـ از دنیا رفت، و عثمان بر او نماز خواند، و در بقیع دفنش نمودند، و خلفاء بنی عبّاس قبه و بارگاهی بر سر قبرش بنا کردند.
قَالَ السَّیِّدُ الْخُوئِي قدس سره: وَمُلَخَّصُ الْكَلامِ: أَنَّ الْعَبَّاسَ لَمْ يُثْبَتُ لَهُ مَدْحٌ. وَرُوايَةُ الْكافِي الْوارِدَةُ فِي ذَمِّهِ صَحِيحَةُ السَّنَدِ، وَيَكْفِي هٰذا مَنْقَصَةٌ لَهُ حَيْثُ لَمْ يَهْتَمَّ بِأَمْرِ عَلِيِّ بْنِ أَبِيطَالِبٍ علیه السلام، وَلَا بِأَمْرِ الصِّدِّيقَةِ الطَّاهِرَةِ فِي قَضِيَّةِ فَدَكٍ مَعْشارِ ما اُهْتَمَّ فِي أَمْرِ مِيزابِهِ. (معجمرجالالحديث: ج۹ ص۲۳۵).
سیّد خوئی قدس سره: مدح و فضلی برای عبّاس ثابت نیست، و بلکه روایت کافی که در ذم او وارد شده صحیح سند است، و بزرگترین منقصت او عدم اهتمام به امر (ولایت امیرالمؤمنین) علی بن ابیطالب، و همین طور عدم اهتمام و دفاع از مظلومیت صدیقه طاهره علیها السلام و… میباشد.
[۱۰۲]– عَقِيْلُ بنُ أَبِي طَالِبٍ الهَاشِمِيُّ:…شَهِدَ بَدْراً مُشْـرِكاً، وَأُخْرِجَ إِلَيْهَا مُكْرَهاً، فَأُسِرَ، وَلَمْ يَكُنْ لَهُ مَالٌ، فَفَدَاهُ عَمُّهُ العَبَّاسُ… تُوُفِّيَ زَمَنَ مُعَاوِيَةَ (سير أعلام النبلا: ج۱ ص۳۵).
عقیل پسر ابوطالب هاشمی،… مشرکین او را به اجبار به بدر آوردند، پس اسیر شد، و چون مالی نداشت، عبّاس به جای او فدیه داد تا آزاد شود.
قال السیّد الخویی قدس سره: روى الصدوق بسند ضعيف عن ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ عَلِيٌّ علیه السلام لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله يَا رَسُولَ اللِّهِ إِنَّكَ لَتُحِبُ عَقِيلًا؟ قَالَ: إِي وَاللَّهِ إِنِّي لَأُحِبُّهُ حُبَّيْنِ، حُبّاً لَهُ وَ حُبّاً لِحُبِّ أَبِي طَالِبٍ لَهُ وَ إِنَّ وَلَدَهُ لَمَقْتُولٌ فِي مَحَبَّةِ وَلَدِك… (معجم رجال الحدیث: ج۱۲ ص۱۷۵).
سیّد خوئی قدس سره: روایتی نقل شده که رسول اﷲ صلی الله علیه وآله عقیل را دوست میداشتند… ولکن این روایت ضعیف سند است.
[۱۰۳]– كشف المحجة لثمرة المهجة: ص۲۴۹، بحار الأنوار: ج۳۰ ص۱۵٫
[۱۰۴]– مستدرک الوسائل: ج۱۱ ص۷۵.
[۱۰۵]– «عَنْ أَبِي الْحَسَنِ علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُ أَبِي فَقُلْتُ لَهُ: مَا كَانَ بَعْدَ إِفَاقَتِهِ صلی الله علیه وآله؟ قَالَ: دَخَلَ عَلَيْهِ النِّسَاءُ يَبْكِينَ وَ ارْتَفَعَتِ الْأَصْوَاتُ،وَ ضَجَّ النَّاسُ بِالْبَابِ الْمُهَاجِرُونَ وَ الْأَنْصَارُ، قَالَ عَلِيٌّ علیه السلام: فَبَيْنَا أَنَا كَذَلِكَ إِذْ نُودِيَ أَيْنَ عَلِيٌّ؟ فَأَقْبَلْتُ حَتَّى دَخَلْتُ إِلَيْهِ فَانْكَبَبْتُ عَلَيْهِ فَقَالَ لِي: يَا أَخِي فَهَّمَكَ اللَّهُ وَ سَدَّدَكَ وَ وَفَّقَك وَ أَرْشَدَكَ وَ أَعَانَكَ وَ غَفَرَ ذَنْبَكَ وَ رَفَعَ ذِكْرَك، ثُمَّ قَالَ: يَا أَخِي إِنَّ الْقَوْمَ سَيَشْغَلُهُمْ عَنِّي مَا يُرِيدُونَ مِنْ عَرَضِ الدُّنْيَا وَ هُمْ عَلَيْهِ قَادِرُونَ، فَلَا يَشْغَلُكَ عَنِّي مَا شَغَلَهُمْ فَإِنَّمَا مَثَلُكَ فِي الْأُمَّةِ مَثَلُ الْكَعْبَةِ نَصَبَهَا اللَّهُ عَلَماً وَ إِنَّمَا تُؤْتَى….ْ فَإِذَا قُبِضْتُ وَ فَرَغْتَ مِنْ جَمِيعِ مَا وَصَّيْتُكَ بِهِ وَ غَيَّبْتَنِي فِي قَبْرِي، فَالْزَمْ بَيْتَكَ وَ اجْمَعِ الْقُرْآنَ عَلَى تَأْلِيفِهِ وَ الْفَرَائِضَ وَ الْأَحْكَامَ عَلَى تَنْزِيلِهِ، ثُمَّ امْضِ ذَلِكَ عَلَى عَزَائِمِهِ، وَ عَلَى مَا أَمَرْتُكَ بِهِ، وَ عَلَيْكَ بِالصَّبْرِ عَلَى مَا يَنْزِلُ بِكَ مِنْهُمْ حَتَّى تَقْدَمَ عَلَي…» (بحار الأنوار: ج۲۲ ص۴۸۴، خصائص الائمة علیهم السلام: ص۷۳).
[۱۰۶]– «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ وَ عَنْ بُرَيْدَةَ قَالَا: قَرَأَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيها بِالْغُدُوِّ وَ الآصالِ». فَقَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ، فَقَالَ: أَيُّ بُيُوتٍ هَذِهِ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ فَقَالَ: بُيُوتُ الْأَنْبِيَاءِ. فَقَامَ إِلَيْهِ أَبُو بَكْرٍ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ هَذَا الْبَيْتُ مِنْهَا وَ أَشَارَ إِلَى بَيْتِ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ؟ قَالَ: نَعَمْ مِنْ أَفْضَلِهَا» الدر المنثور: ج۶ ص۲۰۳، الكشف والبيان: ج۷ ص۱۰۷، الجواهر الحسان في تفسير القرآن: ج۷ ص۱۰۷، روح المعانی فی تفسير القرآن العظيم والسبع المثانی: ج۱۸ ص۱۷۴، و…
[۱۰۷]– النور: ۲۷ و ۲۸
[۱۰۸]– الأحزاب: ۵۳
[۱۰۹]– مسند احمد: ج۱ ص۳۲۵، صحیح البخاری: ج۵ ص۱۳۸٫
[۱۱۰]– الاحزاب: ۵۷٫
[۱۱۱]– «فَوَجَّهُوا إِلَى مَنْزِلِهِ، فَهَجَمُوا عَلَيْهِ، وَ أَحْرَقُوا بَابَهُ، وَ اسْتَخْرَجُوهُ مِنْهُ كَرْهاً، وَ ضَغَطُوا سَيِّدَةَ النِّسَاءِ بِالْبَابِ، حَتَّى أَسْقَطَتْ مُحَسِّناً، وَ أَخَذُوه بِالْبَيْعَةِ فَامْتَنَعَ، وَقَالَ: لَا أَفْعَلُ. فَقَالُوا: نَقْتُلُكَ. فَقَالَ إِنْ تَقْتُلُونِي فَإِنِّي عَبْدُ اللَّهِ وَ أَخُو رَسُولِه» اثبات الوصية: ص۱۴۳٫
[۱۱۲]– العقد الفريد: ج۲ ص۷۳٫
[۱۱۳]– «ثُمَّ إنَّ أَبَا بَكْرٍ بَعَثَ عُمَرَ بنَ الخَطّابِ إِلى عَلِيٍّ وَمَنْ مَعَهُ لِيُخْرجَهُمْ مِنْ بِيْتِ فَاطِمَةَG، وَقَالَ: إِنْ أَبَوْا عَلَيْكَ فَقَاتِلْهُمْ. فَأَقْبَلَ عُمَرُ بِشَـيْءٍ مِنْ نَارٍ عَلَى أَنْ يَضْرِمَ الدَّارَ، فَلَقِيتَهْ فَاطِمَةُ G، وَقَالَتْ: إِلىٰ أَيْنَ يَا ابْنَ الخَطّابِ أَجِئْتَ لِتُحْرِقَ دَارَنَا؟ قَالَ: نَعَمْ، أَوْ تَدْخُلُوا فِيمَا دَخَلَ فِيهِ الأُمَّةُ….» المختصر في اخبار البشر: ج۱ ص۱۵۶٫
[۱۱۴]– اثبات الوصية: ص۱۴۳، العقد الفريد: ج۳ ص۶۳، تاریخ الیعقوبی: ج۲ ص۱۲۶، السقیفة وفدک: ص۷۲، شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید: ج۱۷ ص۱۶۸، انساب الاشراف البلاذری: ج۱ ص۵۸۶، اعلام النساء: ج۴ ص۱۱۴، الامامة والسیاسة: ص۱۳، الرياض النضرة: ج۱ ص۲۴۱، تاریخ ابوالفداء: ج۱ ص۱۵۶، ديوان محمّد حافظ ابراهيم: ج۱ ص۸۲٫
[۱۱۵]– وَقَالَ الطَّبَرِي: «… وَ كَانَ سَبَبُ وَفَاتِهَا، أَنَّ قُنْفُذاً مَوْلَى عُمَرَ لَكَزَهَا بِنَعْلِ السَّيْفِ بِأَمْرِهِ، فَأَسْقَطَتْ مُحَسِّناً، وَ مَرِضَتْ مِنْ ذَلِكَ مَرَضاً شَدِيداً، وَ لَمْ تَدَعْ أَحَداً مِمَّنْ آذَاهَا يَدْخُلُ عَلَيْهَا». (دلائل الامامة: ص۱۳۴، عنه بحار الأنوار: ج۸ ص۲۳۰-۲۳۲، ج۳۰ ص۲۹۰-۲۹۵، مثالب النواصب: ص۳۷۱-۳۷۴، ۴۱۸-۴۱۹، الصراط المستقیم: ج۳ ص۲۵، مطارح النظر فی شرح الباب الحادی عشر: ص۱۰۹).
سبب شهادت حضرت ]فاطمه زهرا علیها السلام[ اين بود كه قنفذ غلام عمر به دستور او، ]فاطمه علیها السلام[ را با غلاف شمشيرش به نحوی زد كه محسنش سقط شد، و شديداً مجروح شدند. در مدتی كه مريض بودند، به هيچ يك از آنانی كه او را اذيت كرده بودند، اجازه ملاقات نداد.
[۱۱۶]– العقد الفريد: ج۲ ص۷۳٫
[۱۱۷]– الغدیر: ج۱۰ ص۳۵۹؛ المقاصد: ج۲ ص۲۷۵ و…
[۱۱۸]– تاريخ ابوالفداء: ج۱ ص۱۵۶٫
[۱۱۹]– آل عمران: ۶۱٫
[۱۲۰]– الاحزاب: ۳۳٫
[۱۲۱]– احاديث زيادى از طرق عامه و خاصه صادر شده و دلالت مىكنند كه آيه فوق در شأن پيامبر و على و فاطمه و حسن و حسين علیهم السلام نازل شده است. من باب نمونه:
احمد و طبرانى از ابوسعيد خدرى نقل مىكنند: پيامبر صلی الله علیه وآله چهل روز صبح به خانه فاطمه علیها السلام مىآمد در حالى كه مىفرمود: سلام بر شما اهل بيت و رحمه اللّه و بركاته، خداوند شما را رحمت كند و آيه مذكور را قرائت مىفرمودند.
و ازامّ سلمه نقل شده كه پيامبر در خانه من بود كه اين آيه نازل شد، پس رسول خدا صلی الله علیه وآله على و فاطمه و حسن و حسين علیهم السلام فراخواند و فرمود: اينان اهل بيت من هستند (المستدرك: ج۳ ص ۱۴۶).
بيشتر مفسّران برآنند كه اين آيه درباره پیامبر مکرم اسلام صلی الله علیه وآله حضرت على و فاطمه و حسن و حسين علیهم السلام نازل شده است.
[۱۲۲]– الشورى: ۲۳٫
[۱۲۳]– «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: لَمَّا نَزَلَ” قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى” قَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ: مَنْ قَرَابَتُكَ الَّذِينَ وَجَبَتْ عَلَيْنَا مَوَدَّتُهُمْ؟ قَالَ: عَلِيٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ ابْنَاهُمَا.» (ذخائر العقبى: ۲۶).
پيامبر صلی الله علیه وآله مىفرمايد: خداوند اجر رسالت مرا بر شما، دوستى اهل بيتم قرار داده است و من بزودى (فردای قيامت) درباره آنها از شما سؤال خواهم نمود (ذخائر العقبى: ۲۶).
[۱۲۴]– «شما را به خدا سوگند مىدهم آیا شما دو نفر از رسول خدا صلی الله علیه وآله نشنیدید که فرمود: خشنودى فاطمه] علیها السلام[ خشنودى من، و ناراحتى او ناراحتى من است. هر کس دخترم فاطمه] علیها السلام[ را دوست بدارد و احترام کند، مرا دوست داشته و احترام کرده است، و هر کس فاطمه] علیها السلام[ را خشنود نماید مرا خشنود کرده است، و هر کس فاطمه] علیها السلام[ را ناراحت کند مرا ناراحت کرده است؟!».
[۱۲۵]– الإمامة والسیاسة: ج۱ ص۱۷، باب کیف کانت بیعة علی رضی الله عنه.
[۱۲۶]– سیر أعلام النبلاء: ج۲ ص۱۲۷، صحیح مسلم: كتاب فضائل الصحابة، باب مناقب فاطمة، مجمع الزوائد: ج۲ ص۲۰۱، إسعاف الراغبین: ص۱۸۷٫
[۱۲۷]– المناقب الخوارزمی: ص۳۵۳٫
[۱۲۸]– السنن الكبرى: ج۱۰، باب من قال: لا تجوز شهادة الوالد لولده: ص۲۰۱؛ كنز العمّال: ج۱۳ ص۹۶؛ نور الأبصار: ص۵۲؛ ینابیع المودّة: ج۲ ص۳۲۲٫
[۱۲۹]– فرائد السمطین: ج۲ ص۶۶، ینابیع الموّدة: ج۱ باب ۱۵ ص۲۴۳٫
[۱۳۰]– الصواعق المحرقة: ص۱۷۵، المستدرك الحاكم: باب مناقب فاطمة علیها السلام، مناقب الإمام علی علیه السلام، لابن المغازلی: ص۳۵۱٫
[۱۳۱]– آل عمران: ۱۱۰٫
[۱۳۲]– فی الحدیث المشهور: «أنا سیّد ولد آدم» (شرح صحیح مسلم: ج۱۵ ص۳۷).
[۱۳۳]– المستدرک: ج۳ ص۱۱۷؛ المعجم الکبیر: ج۲۰ ص۱۹؛ سنن الترمذی: ج۵ ص۶۹۸؛ و…
[۱۳۴]– آل عمران: ۱۱۴٫
[۱۳۵]– آل عمران: ۱۰۴٫
[۱۳۶]– آل عمران: ۱۱۰٫
[۱۳۷]– الکافی: ج۲ ص۳۷۴٫
[۱۳۸]– مستدرک الوسائل: ج۱۲ ص۱۷۹٫
[۱۳۹]– بحار الانوار: ج۹۷ ص۹۰٫
[۱۴۰]– «عَنِ ابْنِ عُمَرَ، أَنَّهُ قَالَ: اجْتَمَعَتْ قُرَيْشٌ، فَقَالُوا: مَنْ يَدْخُلُ عَلَى هَذَا الصَّابِئِ، فَيَرُدُّهُ عَمَّا هُوَ عَلَيْهِ فَيَقْتُلُهُ؟ فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ: أَنَا، فَأَتَى الْعَيْنُ رَسُولَ اللَّهُ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ يَأْتِيكَ فَكُنْ مِنْهُ عَلَى حَذَرٍ، فَلَمَّا أَنْ صَلَّى رَسُولُ اللَّهِ صَلاةَ الْمَغْرِبِ، قَرَعَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ الْبَابَ، وَقَالَ: افْتَحِي يَا خَدِيجَةُ، فَلَمَّا أَنْ دَنَتْ، قَالَتْ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: عُمَرُ، قَالَتْ: يَا نَبِيَّ اللَّهِ هَذَا عُمَرُ…» (تاریخ مدینة دمشق: ج۴۴ ص۳۵).
[۱۴۱]– «خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ، مِنْ بَيْتِ زَيْنَبَ بِنْتِ جَحْشٍ وَأَتَى بَيْتَ أُمِّ سَلَمَةَ، فَكَانَ يَوْمَهَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ، فَلَمْ يَلْبَثْ أَنْ جَاءَ عَلِيٌّ فَدَقَّ الْبَابَ دَقًّا خَفِيفًا فَانْتَبَهَ النَّبِيُّ، لِلدَّقِّ وَأَنْكَرَتْهُ أُمُّ سَلَمَةَ، فَقَالَ النَّبِيُّ: قُومِي فَافْتَحِي لَهُ» (تاریخ مدینة دمشق: ج۴۴ ص۴۷۰).
[۱۴۲]– «وَكَانَ ]رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وآله[ عِنْدَ أُمِّ أَيْمَنَ، فَدَقَّتِ الْبَابَ فَقَالَ النَّبِيُّ صلی الله علیه وآله لِأُمِّ أَيْمَنَ: «إِنَّ هَذَا لَدَقُّ فَاطِمَةَ،… فَقُومِي فَافْتَحِي لَهَا الْبَابَ» (الدعاء، الطبرانی: ص۳۱۹؛ کنز العمال: ج۲ ص۶۶۹).
[۱۴۳]– تحقیق و بررسی سند روایات مذکور:
ابن عساکر روایت اول را با ده واسطه از ابن عمر نقل کرده است که پنج نفر از رواتش مجهول الحال میباشند، که عبارتند از: ۱- کافور بن عبداﷲ اللیثی: مجهول الحال. ۲- ابوالعبّاس عبداﷲ بن عبداﷲ البخاری: مجهول الحال. ۳- عمر بن محمّد بن الحسین الکرجی: مجهول الحال. ۴- ابیه ـ محمّد بن الحسین الکرجی: مجهول الحال. ۵- ابراهیم بن عبید القاضی: مجهول الحال.
علاوه بر این در مورد «عیسی بن موسی التیمی» هم رجالیون عامه اختلاف نظر دارند، ذهبی گفته است: صدوق لکنه روی عن مائه مجهول.
روایت دوم نیز به نه واسطه از عبداﷲ بن مسعود نقل شده که دو نفر از رواتش ضعیف میباشند.
۱- زکریا بن یحیی بن عبداﷲ الخزّاز المقری: مجهول الحال. ۲- اسماعیل بن عباد السعدی: متروک الحدیث.
روایت سوم نیز دو نفر از رواتش ضعیف میباشند: ۱- ابوحفص عمر بن احمد القرضی: مجهول الحال. ۲- اسماعیل بن عمرو بن نجیح البجلی: ضعیف الحدیث.
[۱۴۴]– صحيح مسلم: ج۲ ص ۶۰۹٫ صحيح البخاری: ج۱ ص۱۷۳٫
بخاری و مسلم به پنج واسطه، و احمد در مسند به چهار واسطه این روایت را از عایشه نقل کردهاند، و جای بسی شرم است که رجالیون عامه تمام روات این سند را توثیق نموده و در مدحشان مبالغه کردهاند.
[۱۴۵]– صحيح البخاری: ج۴ ص۹۴، صحيح مسلم: ج۲ ص۶۰۹٫
[۱۴۶]– صحیح البخاری: ج۴ ص۹۵، و…
[۱۴۷]– سنن الترمذی: ج۵ ص۶۲۱ ح۳۶۹۱٫
[۱۴۸]– صحيح مسلم: ج۲ ص۶۰۹ ح۸۹۲٫