دروس خارج فقه / صلاة / درس ۹۵: فوریّت یا عدم فوریّت وجوب قضا

***[mmmp3 mp3=”http://downloads.tabrizi.org/Doros/feq/salat/0094.mp3″] 

دروس خارج فقه / صلاة / درس ۹۵: فوریّت یا عدم فوریّت وجوب قضا

«… الثانی عشر: یستحب التعجیل فی قضاء الفرائض و تقدیمها علی الحواضر و کذا یستحب التعجیل فی قضاء النوافل اذا فاتت فی أوقاتها الموظفة، و الافضل قضاء اللیلة فی اللیل و النهاریه فی النهار»[۱].

مسأله چهارده از مسائل مهمه است که بعضی از فقهاء ‌در آن رساله‌ای تألیف کرده‌اند و آن مسأله این است که آیا شخصی که قضاء صلوات بر گردن او هست، وقتی بخواهد اینها را قضاء کند،‌آیا وجوب قضایشان فوری است همان طوری که اهل المضایقه فی القضاء ملتزم هستند یا قضاء اینها از قبیل واجب فوری نیست و شخص می‌تواند قضاء را تأخیر بیندازد تا وقتی که اطمینان دارد می‌تواند این صلوات را قضاء کند؟

مشهور بین متقدمین از اصحاب ما این بوبد که وجوب القضاء فوری است. بدان جهت اگر وقتی صلاة ادائیه داخل شد و انسان متذکر شد که قضاء بر گردنش هست، باید صلاة‌ قضاء را اتیان کند، تا وقتی که احتمال می‌دهد وقت الحاضره مضیّق بشود، آن وقت قضاء را رها می‌کند و ادانیه را اتیان می‌کند.

بعضی از فقهای عظام (قدّس الله اسرارهم) غیر از وجوب فوریّت امر آخری را هم ملتزم شده‌اند و آن این است که کما این که در صلاة عصر شرط است که بعد از ظهر خوانده بشود و صلاة‌ عشاء بعد از صلاة ‌مغرب خوانده بشود، ظاهر کلمات بعضی این است کسی که قضاء دارد، شرط صحت حاضره و صلاة ادائیه اتیان به قضاء است. اگر آن صلاة‌ قضاء را که بر گردنش است، اتیان کرد بعد وقت مضیّق شد یا قضایی در گردنش نماند، حاضره را باید اتیان کند و الا اگر در وقت الحاضره ادائیه را اتیان کند صلاة‌ محکوم به فساد است. بعضیها اینجور فرموده‌اند،‌ از قدما صدوق و والدش (قدّس سرّهما» مخالف با فوریت هستند. مثل صاحب الحدائق (قدس الله نفسه الشریف» اصرار دارد وجوب قضاء صلوات فوری است.

جمله‌ای از متأخرین به مواسعه ملتزم شده‌اند، که قضاء وجوب فوری نیست، شخص می‌تواند صلا ادائیه را اتیان کند. ولو قضاء در عهده‌اش باشد، اگر ادائیّه را اتیان کرد محذوری ندارد. یکی از این بزرگواران صاحب عروه است،‌ می‌فرماید جایز است کسی که بر او قضاء صلوات است قضاء را ترک کند و ادائیه را در اول وقت اتیان کند. این معنا جایز است، ولکن افضل این استکه که تعجیل بر قضاء بکند و اگر وقت حاضره است و وسیع است، قضاء را مقدمّ کند.

کسی که فهم فقهی داشته باشد، از این فتوا مدرک را می‌خواند. البته گفته‌اند تعجیل در قضاء افضل است، یعنی مستحب است. این مطلب دلیل می‌خواهد. عقل را راهی ندارد، معلوم می‌شود روایاتی که امر به اتیان قضاء قبل از اداء کرده است. حمل بر استحباب شده است.

بعضی از فقهای ما در مسأله تفصیل داده‌اند، گفته‌اند: اگر صلاة ‌قضا، قضایِ امروز باشد مثلا شخصی صلاة‌ صبحش را نخوانده است، مراد از روز بیست و چهار ساعت است، یا مثلا مغرب را یا صلاة ظهر و عصر را نخوانده، قضای امروز است،اگر این باشد باید مقدّما علی الفریضه اتیا کند. در صورتی که وقت فریضه موسّع است باید قضاء را اتیان کند. و اما اگر قضاء از ایام سابقه است، لازم نیست آنها را بالفور و قبل از فریضه اتیان کند، این وجوبی ندارد. این قول منتسب به علاّمه (قدّس الله نفسه الشریف) است که در جمله‌ای از کتبش این را اختیار کرده است.

بعضی تفصیل دیگری در مقام داده‌اند، گفته‌اند: اگر آن قضاء فائته یک نماز باشد آن را باید قبل از ادائیه حاضره اتیان کند. فرقی نمی‌کند قضاء از امروز یا از ایّام سابقه باشد. اما اگر بیشتر از صلاة شد، اتیانش فوراً لازم نیست. می‌تواند تأخیر بیندازد و فیما بعد اتیان کند. این قول را محقق (قدس الله نفسه الشریف) و صاحب مدارک شرح بر شرایع است که شرح نیست، تحقیق شرایع است ـ اختیار کرده است، صاحب مدارک از فقهای ممتاز بود.

مدرک قول مشهور در فوریّت یا عدم فوریّت وجوب قضا

این قول مدرک می‌خواهد، چون عقل راهی ندارد. اما در قول مشهور قدما ملتزم بر مضایقه می‌شدند، استدلال بر روایاتی شده است که گفته شده دلالت دارد بر این که این شخص باید آنهارا فوراً اتیان کند. یکی از آن روایات صحیحه زراره استکه سابقا بخشی از آن را خوانده بودیم. صحیحه زرارة[۲] را تا آن مقداری که در مقام دخیل است، نقل می‌کنیم «محمد بن یعقوب، عن علی بن ابراهیم، عن ابیه، عن محمدبن اسماعیل، عن الفضل بن شاذان جمیعاً،‌عن حماد بن عیسی من حریز عن زرارة عن ابی جعفر علیه‌السلام»، «علی بن ابراهیم عن ابیه» یک سند، « محمد بن اسماعیل عن الفضل بن شاذان»‌دو سند، به دو سند نقل می‌کند از «حماد بن عیسی،‌عن حریز عن زرارة عن ابی جعفر علیه‌السلام قال:‌ اذا نسیت صلاة ‌أو صلّتها بغیر وضوء» یا بدون و وضو خواندی، معلوم می‌شود که عدم طهارت ولو غفلة باشد مبطل است «و کان علیک قضاء صلوات» بر گرن تو هم صلوات قضاء بود «فابدأ باوّلهنّ به اوّلی»ها شروع کن «فاذّن لها و أقم» برای آن صلاة اولی که فوت شده است، اذان و اقامه بگو، «ثم صلها» سپس آن صلاة‌ را بعد از اذان و اقامه بخواند «ثمّ صلّ مابعدها با اقامه و اقامه» صلوات بعدی را که قضاء‌می‌کنی،‌اذا نمی‌خواهد، برای هر یک یک اقامه بگو.

این جهت مربوط به وجوب الفور نیست. انسان می‌خواهد صلواتی را از خودش یا باستیجار أو بالتبرّع قضاء کند،‌ کیفیّتش این است که در یک مجلس واحد که صلوات متعدّده می‌خواند برای صلاة اول اذان و اقامه می‌گوید و برای صلوات بعدی فقط یک اقامه می‌گوید. دلیلش این صحیحه و مفاد آن صحیحه را دارد.

اعتبار ترتیب در نماز قضاء نماز بعض از فقها

آنهایی که شرطیّت را ملتزم شده‌اند «فابدأ باوّلهن» یک مسئله‌ای هم در باب قضاء صلوات است، مسأله که در آن خیلی بحث کرده‌اند و در رساله مواسعه و مضایقه متعرض شده‌اند، این است که ترتیب مابین قضاء در این صلوات واجب است. یعنی اول از انسان چه نمازی فوت شده است،‌ یاید او قضای او را شروع کند. بعد قضای صلاة بعد را شروع کند. مثلا اگر اوّل صلاة مغرب فوت شده است، باید صلاة ‌مغرب را اول قضاء کند، بعد صلوات بعدی را به ترتیبی که فوت شده است. باید صلاة مغرب را اول قضاء کند، بعد صلوات بعدی را به ترتیبی که فوت شده است. «فابدأ باولهن» به اول آنها شروع کن بعضی از آنهایی که قائل به فوریت هستند، ‌استدلال کرده‌اند که ترتیب هم معتبر است، فقها برای این که این ترتیب حاصل بشود، کیفیتی به انحاء مختلف گفته‌اند. شهید ثانی در شرح لمعه متعرض شده است، کیفیتش را بیان کرده است. که چطور این است صلوات را اتیان می‌کند. که علی کلّ تقدیر ترتیب حاصل بشود. بعضی روی این استظهار شرطییت را «فابدأ باولیهنّ» این طور معنا کرده‌اند.

عدم اعتبار ترتیب در نماز قضاء نزد جماعتی از فقها

در مقابل اینها جماعتی هستند که می‌گویند: ترتیب شرط نیست، ‌ولو مضایقه‌ای هم باشیم، ترتیب شرط نیست. مگر در قضایی که ادائیه‌اش آن ترتیب را داشته باشد. مثل این که انسان بخواهد صلاة‌ عصر مرور بخواند، باید بعد از ظهر بخواند. شرطش اینطور است، والاّ عصر را قبل از ظهر عمداً و متعمداً بخواند باطل می شود. عشاء را قبل از مغرب بخواند عمداً و متعمداً باطل می‌شود، سهو هم باشد حدیث «لاتعاد» شرط را در حین عذر و عفلت تصحیح می‌کند.

گفته‌اند: فقط در قضای این لازم است که ترتیب مراعات بشود، از یک روز ظهور عصر فوت شده است، باید اوّل ظهر بعد از عصر، یا اول باید مغرب را ثم العشاء را قضاء کرد، اگر اول عشاء را عمداً و متعمداً قضاء کرد، عشاء باطل می شود. و اما اگر فرض بفرمایید سهوی باشد، خیال می‌کرد که فقط عشاء فوت شده است. عشاء را خواند، بعد کسی گفت: تو چه می‌خوانی؟ گفت: عشاء را قضاء می‌کردم، گفت آن روز که قضاء شد، مغرب هم قضاء شد یا دش افتادکه مغرب هم نخواند، عیب ندارد ترتیب شرط نیست «لاتعاد الصلاة الا من خمس».

اما اگر ظهر و عصر از دو روز قضاء بشود، یک روز صلاة ظهر نخوانده،‌یک روز صلاة عصر نخوانده، اول عصر را قضاء کند، ثم ظهر را قضاء کند،‌عیبی ندارد. آنهایی که ملتزم شده‌آند بر این که اول باید قضاء اتیان بشود، دو حرف دارند:‌یکی این روایات است که «فابدأ بأولهنّ»، بکی هم «اقضِ ما فات کما فاتک» این تشبیه اقتضا می‌کند که هر طوری فوت شده باید او اتیان بشود.

ولکن هر دو ضعیف است. چرا؟ چون می‌گوید: «فابدأ باولهنّ» یعنی اول نمازی را که می‌خواهید قضاء کنید برای اذان واقامه بگو، هم اذان بگوید و هم اقامه.

لذا در مانحن فیه این روایات دلالتی ندارد. و اما «اقض ما فات کما فاتتک» راجع به قیودی است که در خود صلاة‌معتبره بود، قطع نظر از وقت چون فوت شده، دیگری وقت ملاحظه نمی‌شود. غیر از وقت هر چه که در او معتبر بود، باید آنها در قضاء هم ملاحظه بشود. بدانجهت باید ظهر را قبل از عصر خواند. اگر در حضر فوت شده در سفر بخواند قضاء کند، باید تمام قضاء کند ولو مسافر است. نه این که آن طوری که فوت شده است، قطع نظر از این شرایط که مربوط به خود صلاة نبود، آنطور باید قضاء بشود، در مانحن فیه به او دلالتی ندارد و ربطی به فوت این صلاة ندارد.

لذا «فابدأ بأولهنّ» یعنی اولین نمازی که شروع می‌کنی برای آن اذان بگو! بدان جهت این صلواتی را که قضاء می کنی، اولش هر کدام را که اول اتیان می‌کنی به اختیار تو است، برای او اذان و اقامه بگو! باقی آن کذا است. روی این اساس این جمله نه دلالت بر ترتیب دارد و نه آن ترتیب که آنها می‌گویند اعتبار دارد، اما ترتیب در خورد صلاة کیفیت معتبره در خود صلاة،‌ مثلاً آن وقت اگر صلاة می‌خواند تیمم می‌کرد، الان وجدان الماء است، الان تیمم به درد نمی‌خورد. چرا؟ چون الان تیمم طهارت نیست، واجد الماء است. اینها را باید با وضوء بخواند. فقیه است که خصوصیات را ملتفت می‌شود. اما آن خصوصیاتی که دخیل در صلاة بود «لالعذر» عذری نبود، آن وقت اگر نماز را باید نشسته می‌خواند، الان ایستاده نماز می‌خواند. چون آن در صورت عجز بود، الان عجز ندارد. همان حرفهایی که سابقاً گفتیم که او امر اضطراریّه مختص به حال اضطرار است. روی این حساب باید آن قیود اختیاریّه را اتیان کند. اما قیودی که مثل قصر و تمام مال اختیار و اضطرار نبود، آنها همین جور است «کما فاتتک» گفتیم. این نسبت به صدر روایت. در صدر روایت تمسک به مواسعه و مضایقه نمی‌کند. این کیفیّت قضاء را و در مقام باین این است که قضاء را موسّعا یا در وقت اتیان کنید،‌ با او کاری نداریم.

دلالت صحیحه زراره بر وجوب فوری نماز قضاء

بعد می‌فرماید: «و ان کنت قد صلّیت الظهر» اگر تو صلاة ظهر را خوانده بودی «و قد فاتتک الغداة» تفریع هم نیست، اگر تفریع می‌شد، می‌شد، بگوییم: این تفریع بر سابق است، یعنی اوّلین صلاة‌رامی‌گوید «قال: و قال أبو جعفر علیه‌السلام: و ان کنت قد صلیت الظهر»[۳] صلاة ظهر را خوانده بوی «و قد فاتتک الغداة» صلاة ‌صبح فوت شده بود، «فذکرتها» صلاة صبح را که نخوانده بودی یادت افتاد «فصلّ الغداة ایّ ساعة ذکرتها» هر وقت یادت افتاد، باید بخوانی! این یک دلیل کسانی استکه قائل به وجوب فوری هستند. مثل صاحب حدائق و دیگران می‌گویند: انسان هر وقت یادش افتاد، باید قضاء را اتیان کند «ولو بعد العصر» ولو بعد از صلاة ‌عصر یادت بیفتد «و متی ما ذکرت صلاةً هر وقتیکه صلاتی یادت افتاد «فاتتک» از تو فوت شده است «صلّیتها» تو آن صلاة‌را اتیان می‌کنی «و قا ل اذا نیست الظهر حتی صلّیت العصر» این بیانگر همان است که ترتیب عند الذُکر معتبر است، این جهت روایت راسابقاً خوانده بو دیم. یکی هم مسأله عدول است. «حتی صلیّت العصر فذکرتها و انت فی الصلاة او بعد فراغک فانوها الاولی» صلاة‌ظهر را نیّت کن «ثمّ صلِّ العصر فانما هی» این عدول بعد از تمام هم می‌شود، در این صحیحه بود که مشهور عمل نکرده‌اند «فانما هی اربع مکان اربع، و ان ذکرت انک لم تصل الاولی و انت فی صلاة العصر» تو در صلاة ‌عصر بودی یادت افتاد «و قد صلیت منها رکعتین فانوها الاولی» که عدول کن ثمّ صل الرکعتین الباقیتین» به عنوان صلاة‌ ظهر «وقم فصل العصر، و ان کنت قد ذکرت انک لم تصل العصر حتی دخل وقت المغرب» صلاة‌مغرب شد «و لم تخف فوتها» نترسی که صلاة ‌مغرب فوت شود «فصلّ العصر ثم صلّ المغرب» صلاة‌عرص را بخواند، بعد مغرب را بخوان! بعد در ادامه می‌گوید: «و ان کنت قد صلیت المغرب فقم فصلّ العصر» صلاة‌ عصر را بخواند «و ان کنت قد صلّیت من المغرب رکعتین» در عشاء بودی مغرب یادت افتاد به او عدول کن! این همان حرفهایی است که سابقاً خوانده بودیم.

باز در ذیلش دارد که «…. فان کنت قد نسیت العشاء الآخر حتی صلّیت الفجر فصلّ العشاء الآخره را بخواند، بعد از صلاة صبح آمده «و ان کنت ذکرتها و انت فی الرکعة الاولی و فی الثانیة من الغداة» در این صورت اگر بودی «فانوها العشاء». گفته‌اند «فانوها العشاء» عدول کن، ظاهرش لزوم است. ظاهرش این است که باید این کار را بکنید. امر است که ظاهرش در وجوب است. گفته‌اند: این صحیحه دلالت می‌کند، بر این که قضای صلوات بعد از این که واجب شد، اخباری که می‌گوید: «فانوِها»‌عدول کن، ظاهر اینها لزوم است. وقتیکه لزوم شد عدول واجب شد، قبل از صلاة هم اگر یادش بیاید، ‌به طریق اولی باید آن قضاء را اتیان کند دیگری تمام می‌شود.

یکی هم روایاتی استکه در آنها وارد شده است که کسی که صلاة قضاء بر گردنش است، اگر یادش بیفتد باید بخواند. چرا؟ «لأنّ الله سبحان یقول: اقم الصلاة لذکری» یعنی کأنّ هر وقت یادت افتاد متذکر شدی، باید این صلاة را بخوانی.

شهید(ره) که صحیحه زراره را ذکر کرده است ـ این صحیحه زراره طویله است‌ـ مشتمل بر فقراتی است که ما ملتزم به آنها نیستیم. اینها مبنی بر حکا یت عامه است که صلاة صبح رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله قضاء شده بود!! این منافات ندارد که بعض روایت مشتمل بر چیزی از تقیه باشد، اما آن جمله‌ای که دلیل نداریم، بر خلاف او اخذ می‌کنیم.

و بعضی از اصحاب ما روی این روایت ملتزم شده‌اند بر این که عیبی ندارد اگر اتفاقی باشد و در او مصلحتی باشد، رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله یا امام علیه‌السلام صلاتی از یاد او رفته باشد. کما این که در ذیل حدیث دارد که رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله به بلال فرمود: بلال! تو چرا در خواب ماندی؟ که مؤذن هستی باید اذان بگویی؟ گفت: «أرقدنی من أرقدک» من را هم به خواب برد آن کسی که شما را به خواب برد. این را جماعتی گفته‌اند، این حرف را ما قبول نداریم. روی این اساس در همین صحیحه‌ای که شهید در ذکری نقل کرده است، کأنّ صاحب و سایل این را از شهید در ذکری به سند صحیح نقل کرده است. شهید آنجا دارد که امام علیه‌السلام فرمود[۴] «من نسی شیئاً من الصلاة این کلام امام است، نه قضیه رسول الله، «فیُصلیها اذا ذکرها» وقتی یادش آمد، در این صورت باید آن صلاة ‌را اتیان کند.

دلالت معتبره زراره بر وجوب فورتی نماز قضاء

و هکذا در معتبره زرارة[۵] دارد بر این که «و عنه» یعنی محمد بن الحسن باسناده عن الحسین بن سعید»، « عن القاسم بن عروة» که گفتیم معتبره است، «عن عبید بن زرارة، عن أبیه، عن ابی جعفر علیه‌السلام قال: اذا فاتتک صلاة فذکرتها فی وقتِ آخری» در وقت صلاة دیگر متذکر شدی «فان کنت تعلم أنّک اذا صلیت التی فاتتک» اگر بدانی که اگر نماز قضاء را بخوانی «کنت من الاخری فی وقتٍ» صلاة‌ مغرب هنوز وقت دارد «فابدأ بالتی فاتتک فان الله عز وجل یقول: (أقم الصلاة لذکری)[۶] و ان کنت تعلم انک اذا صلیت التی فاتتک التی بعدها» یعنی صلاة ‌مغرب فوت می‌شود «فابدأ بالتی انت فی وقتها و اقض الاخری» بعد او را قضاء کن.

صاحب حدائق از آن اشخاصی است که مصرّ بر مسلک مضایقه است، ایشان بعد از این که این دو روایت شهید و معتبره زراره را نقل کرده است، فرموده است: کسی که به این دو ر وایت توجه کند، می‌فهمد آیه‌ای که دارد (أقم الصلاة لذکری) ناظر به صلاة‌ فائته است، و این که مفسرین برای (أقم الصلاة لذکری) معانی مختلف گفته‌اند: فرموده: این تفاسیر همه‌اش تخمین است. آن که این روایات ظا هرمی‌شود، این است. اینهایی که اینطور تفسیر می‌کنند ملحق هستند به آن که در آیه می فرماید: (قتل الخراصون)[۷] زبان ایشان مقداری تند بود. در بعضی موا رد آن زبان تند را استعمالش می‌کرد «غفر الله له و لنا ان شاءالله» کلام این است أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّيْلِ چطور لدلوک الشمس در وقت است، کأنّ (أقم الصلاة لذکری) وقتی که انسان یادش افتاد وقت صلاة‌می‌شود. اما «اقم الصلاة لذکری» ذکر صلاة نیست (أقم الصلاة لذکری) است. معنایش این است. به حسب فهم قاصر ما، انسان دو حال دارد: یک وقت این استکه می‌خواهد باخدایش تکلم کند، با خدایش این قدر را دارد. یک وقت این که می‌خواهد باخدایش تکلم کند، با خدایش این قدر را دارد. یک وقت این است که می‌خواهد کلمات خداوند متعال بشوند. دومی به قرائت قران می‌شود، و اولی است به صلاة می‌شود (أقم الصلاة لذکری) یعنی ای عبدِ من وقتی که من یادت افتادم نماز بخوان. این نماز اهمیتش بیشتر است «اوّل ما یحاسب بها العبد یوم القیامة الصلاة». البته قبل از آن مسأله ولایت و اسلام است. روی این حساب در مانحن فیه، هر وقت که تکلیف الهی فوت شد، و امتثال نکرد، این یکی از مصادیقش است. معنایش این است که وقتش همین وقت است که شروع کنید. نه این که مراد ذکر فائته است که ایشان می‌گوید. از این صحیحه هم که آن استفاده نمی‌شود، چون انسان وقتی که یادش افتاد خدا یادش افتاده است، یا خدا یادش انداخته است علی اختلاف مراتب.

عمده کسانی که ملتزم به مضایقه شده‌اند دوم حرف را تمام می‌دانند: یکی اخبار وجوب العدول که ظاهرش وجوب العدول است، این اگر مضایقه نبود وجهی نبود که عدول واجب بشود. می‌توانست نماز را تمام بخواند و بعد او رابخواند. یکی هم چند صحیحه است که وا رد شده است (أقم الصلاة لذکری) وقتیکه من یادت افتادم، ‌یا صلا ة‌ فائته به یادت افتاد، او را اقامه کن! و ظاهر هم وجوب است. ما هم قبول کردیم که ظاهر الامر وجوب است، ولو به صیغة افعل بشود. اگر ترخیص در ترک وارد نشود، ملتزم به وجوب می شویم.

اقامه قرینه بر حمل امر در روایات بر غیر لزوم

مثل صاحب العروه و اکثر المتأخیرین بلکه غالب المتأخرین که ملتزم شده‌اند امر علی المواسعة است، مضایقه نیست، معلوم است که آنها با ید قرینه اقامه کنند، که این اوامر لزومی نیست. آنها چطور قرینه است؟ گفته‌اند: قرینه داریم که این اوامر لزومی نیست.

یکی از آن قراین، روایت عبدالله بن مسکان[۸] است «و عنه» یعنی «محمد بن الحسن، باسناده عن الحسین بن سعید، عن فضالة» بن ایوب «عن ابن مسکان عن ابی عبدالله علیه‌السلام قال: ان نام رجال او نسی ان یصلی المغرب والعشاء الآخرة فان استیقظ قبل الفجر قدر ما یصلیهما» می‌گفتیم که در حال نوم و اضطرار، وقت صلاة مغرب و عشاء تا طلوع فجر است «و ان خاف ان تفوته احدهما» اینها اداء است «فلیبدأ بالعشاء» چون مغرب تمام شده است «فلیبدأ بالعشاء الآخرة»، محل شاهد اینجا است «و ان استیقظ بعد الفجر» یادش آمد که مغرب وعشاء فوت شده است، «و ان استیقظ بعد الفجر فلیصلّ الصبح» صلاة ‌فجر را که وقتش است بخواند «ثمّ المغرب ثمّ العشاء الآخرة قبل طلوع الشمس» این هم قرینه است که وقت وسیع است. چون مفروض این است که بعد از طلوع فجر صلاة صبح می‌خواند. پس آ‌ن وقتی که شروع کرده است به صلاة الفجر، وقت وسیع بوده است، امام علیه‌السلام فرمود: نه، فجر بخواند، مغرب و عشاء را تأخیر بیندازد. لذا است که صاحب مدارک و محقق گفته‌اند: این جا دو صلاة فوت شده است. در جایی که یک صلاة فوت بشود، باید او رامقدم کند.

————————————————————-
[۱]ـ عروه ج۱،‌ص۵۲۷، مسأله۱۴٫
[۲]ـ وسائل الشیعة، ج۳، ابواب المواقیت، باب۶۳، ح۱٫
[۳]ـ وسائل الشیعة، ج۳، ابواب المواقیت، باب۶۳، ح۱٫
[۴]ـ وسائل الشیعة، ج۳، ابواب المواقیت، باب۶۱، ح۶٫
[۵]ـ وسائل الشیعة، ج۳، ابواب المواقیت، باب۶۲، ح۲٫
[۶]ـ سورة طه، ‌آیة۱۴
[۷]ـ سورة الذاریات، آیه۱۰٫
[۸]ـ وسائل الشیعة، ج۳، ابواب المواقیت، باب۶۲، ح۴٫