دروس خارج فقه / صلاة / درس ۹۱: تأخر در صورت فقدان آب احتمال وجدان آب در آخر وقت
«… الثالث: فی المتیمم مع احتمال زوال العذر أو رجائه و اما فی غیره من الاعذار فالاقوی وجوب التأخیر و عدم جواز البدار»[۱].
کلام در مواردی بودکه تأخیر صلاة از وقت فضیلتش اولویت دارد حتی تأخیر صلاة ولو در وقت اجزاء باشد، افضل است. یکی از آن موارد این است که شخص در اوّل وقت فاقد ماء است و نمیتواند وضوء یاغسل کند، ولکن علم دارد که میتواند در آخر وقت وضوء بگیرد و غسل کند. در این صورت کما تقدّم تأخیر واجب است. یعنی صلاتی که با تیمم میخواند مجزی نیست. ولو نیم ساعت قبل از غروب میداند که آب پیدا میشود و متمکن از وضوء و غسل میشود باید تأخیر بیندازد اما در صورتی که میداند در آخر وقت متمکن از آب نخواهد شد، صلاةرا با تیمم در اول وقت میخواند.
اتیان مأمور به اضطراری در صورت عدم تمکن اختیاری
سابقاً ما قاعده کلیّهای بیان کردیم؛ گفتیم: در مواردی که مکلّف متمکن از مأمور به اختیاری اولی نیست،و خطاب دیگری از شارع آمده است، اگر متمکن از مأمور به اختیاری نشدی این فعل را که مأمور به اضطراری میگویند، او را اتیان کن، میگوئیم: ظاهر این دو خطاب این است، برای مأمور به اختیاری اگر وقت با شد، مثل بین زوال شمس و غروب شمس، ظاهر این خطاب این است که اگر نتوانستی، یعنی صرف الوجود را در وقت معین نتوانستی اتیان کنی این را بیاورد. لذا موضوع ادله اضطراریه اگر ظهور اولی این دو خطاب باشد،اعتبار استیعاب اضطرار و عدم تمکن فی جمیع الوقت است، که اگر انسان نتوانست صلاتش را با آن مأمور به اختیاری اتیان کند، نوبت به مأمور به اضطراری میرسد. لذا طبق این امر فتوی میدهند.
فرض کنید شخصی در اوّل وقت تا یک ساعت یا نیم ساعت، به غروب شمس مانده تسلسل البول دارد، ولکن نیم ساعت مانده تا شب قطع میشود او باید صلاة ظهر و عصرش را در آن نیم ساعت بخواند. بدانجهت فقهاء میگویند اگر این تسلسل البول فترهای داشته باشد، یعنی یک زمانی داشته باشد که میتواند در آن وقت وضو بگیرد و بدون خروج قطرات بول صلاةرا اتیان کند، باید در آن فتره بخواند. اوّل وقت باشد، ثانی وقت باشد، آخروقت باشد فرقی نمیکند. این قاعده کلیه است اگر ما باشیم و دلیل خطاب اختیاری و اضطراری، معنایش این استکه انسان وقتی در جمیع وقت متمکن نشد، آن وقت مأمور بهاش این است دوّمی را اتیان کند.
جواز اتیان بدل اضطراری در اوّل وقت جواز البدار واقعاً
در این موارد که دلیل بر خلاف واقع نشده است، لازم نیست مکلّف تا آخر وقت منتظر بشود، آن وقت بدل اضطراری را بیاورد. در اوّل وقت هم میتواند بدل اضطراری را اتیان کند، در صورت که احتمال میدهد، علم به زوال ندارد، اطمینان به زوال عذر ندارد، احتمالش ولو ظنّ غیر معتبر باشد، ظنّ غیر معتبر دارد که این عذر زایل میشود، میتواند مأمور به اضطراری را اتیان کند. لاستصحاب بقاء العذر، الان که عذر دارم متمکن از مأمور به اختیاری نیستم، این عدم تمکّن تاآخر وقت میماند. وقت که موضوع را احراز کرد، می تواند مأمور به اضطراری را بیاورد، ولکن این حکم ظاهری است. پایهاش استصحاب است. لذا بعد از رفع اضطرار، معلوم شد که متمکن است صلاة را باید اعاده کند. این مأمور به ظاهری مجزی از واقع نیست. به خلاف مأمور به اضطراری، اگر جایی دلیل خاصی قائم شد که مکلّف مأمور به اضطراری را در زمان اضطرار میتواند اتیان کند، به عنوان حکم واقعی جایز است اتیان کند، او مجزی از مأمور به اختیاری میشود، ولو اضطراری بعداً رفع بشود. چون شارع در زمانی که اضطرار دارد، امر کرده است ا مراً واقعیاً که مأمور به ا ضطراری را میتواند بیاورد. در واقع تکلیف منقلب میشود، با این شخص مکلف مأمور به اختیاری را بیاورد ولو در آخر وقت، یا در حال اضطرار این مأمور به اضطراری را بیاورد تکلیف واقعی تخییری میشود و او مجزی میشود.
صاحب عروه(قده) و مثل صاحب عروه، قائل هستند که در باب تیمم غیر از خطاب اختیاری و اضطراری، دلیل خاص هست که انسان در آن زمان اضطراری دارد و از آب و از غسل و وضوء متمکن نیست، اگر صلاتش را اتیان کرد، بعد متمکن هم شد، اعاده ندارد، مجزی است. یعنی مأمور به واقعی است. علما از این تعبیر میکنند به مواردی که بدار واقعا جایز است. این که ما استصحاب گفتیم، جواز بدار حکم ظاهری بود، مبنی بر استصحاب بود که نتیجه تابع اخسّ مقدمتین است. وقتی که مقدمه حکم ظاهری شد، نتیجه حکم ظاهری میشود و اما دلیل قائم شده است بر «جواز البدار واقعاً» در این صورت اگر او اتیان کند مجزی میشود.
روایات دال بر صحّت نماز با تیمم
لذا در باب تیمّم روایاتی است که از آن روایات استفاده میشود که انسان صلاة را با تیمم بخواند، صلاتش مجزی میشود و اشکالی ندارد. یکی، روایت زراره[۲] است «و عنه» عطف است به «باسناده عن الحسین بن سعید، عن حماد» حماد بن عیسی است «عن حریز عن زرارة، قال: قلت لأبی جعفر علیهالسلام: فان اصاب الماء و قد صلّی بتیمم و هو فی وقت؟» مکلف در وقت به آب رسید، هنوز هم وقت خارج نشده است، نمازش را با تیمم خوانده «قال: تمت صلاته و لا اعادةعلیه» صلاتش تمام است و اعاده ندارد. در بعضی روایات که امام میفرماید: من دوست دارم اعاده بشود، حمل بر استحباب میشود. چون این صریح است بر این که مجزی است و اعاده ندارد.
باز موثقه ابی بصیر[۳] دلالت می کند «و باسناده عن احمد بن محمد بن عیسی، عن عثمان بن عیسی» که به واسطه این موثقه شد «عن عبدالله بن مسکان عن ابی بصیر قال: سألت أباعبدالله علیهالسلام عن رجل تیمم و صلی ثم بلغ الماء» بعد از آن به آب رسید« قبل ان یخرج الوقت» قبل از این که وقت خارج بشود «فقال: لیس علیه اعادة» اعاده ندارد، مجزی است.
استحباب تأخیر نماز از اول وقت به امید یافتن آب
این بر جواز البدار واقعاً دلالت می کند، منتها صاحب عروه (قده) میفرماید: اینجور روایات منصرف است از این که شخص بداند در آخر وقت به آب میرسد. ظاهر این روایات این استکه یا مأیوس بوده یا نمیدانسته به آب میرسد یا با تیمم خوانده است، در این صورت که نمیدانی به آب میرسد، جواز بدار جواز واقعی است، و مجزی است اینجا میفرماید: در این صورت که صلاتش مجزی است، مستحب است تأخیر بیندازد که اگر آب پیدا شده وضو بگیرد و غسل کند.
بعد از این که روایت دلالت کرد مجزی است، استحباب تأخیر به چه دلیل؟ به دلیل بعض روایات دیگری که در آنجاها امر شده است کسی که عاقبت امرش را نمیداند که آب پیدا میشود و متمکن از وضوء و غسل میشود، امر شده که تأخیر بیندازد. یکی صحیحه محمد بن مسلم[۴] است «محمد بن یعقوب عن محمد بن یحیی، عن محمد بن الحسین» اینها را سابقاً در باب تیمم بحث کرده بودیم، از باب تذکر بر وجه اختصار اعاده میکنیم «عن صفوان، عن العلاء» علا بن رزین است «عن محمد بن مسلم عن ابی عبدالله علیهالسلام قال: سمعته یقول:اذا لم تجد ماء» وقتی که آب پیدا نکردی «و اردت التیمم» اراده کردی که تیمم کنی «فأخر التیمم» تیمم را به تأخیر بینداز. یعنی ولو آخر وقت، نه وقت فضیلت «فاخر التیمم الی آخر الوقت» چرا؟ «فان فاتک الماء لم یفتک الارض» چون اگر آب پیدا نشود آن وقت باز هم میتوانی تیمم کنی. اگر آب پیدا نشد زمین هست. این، معلوم میشود در صورت جهل است، آن صورتی که میدانم پیدا میشود او رانمی گیرد. این صورتی که احتمال است «فان فاتک الماء لم یفتک الارض» اگر آب فوت بشود آب وقت تیمم ممکن است. آن روایت صریحاً گفت: صحیح تیمم است، قدر متیقن صورت احتمال بود و فرض کرده بود آب هم پیدا شد،آن روایت گفت: صحیح و مجزی است نتیجهاش این میشود که این حکم استحبابی میشود. مستحب میشود تیمم را تاخیر بیندازد، و در آخر وقت تیمم کند این همان استکه در عروه فتوا داده است.
باز بر همین حکم دلالت میکند موثقه عبدالله بن بکیر[۵] «محمد بن الحسن، باسناده عن محمدبن علی بن محبوب، عن العباس، عن ابن المغیرة، عن عبدالله بن بکیر، عن ابی عبدالله علیهالسلام قال: قلت له: رجل امّ قوماً و هو جنب و قد تیمم» تیمم از جنابت کرده و امام جماعت شد «و هم علی طهور» آنها وضو و غسل داشتند «قال: لابأس» بعد میفرماید فاذا تیمم الرجل فلیکن ذلک فی آخر الوقت، فان فاته الماء فلن تفوته الارض» معلوم میشود این صورت احتمال ظفر به ماء را میگیرد، که تأخیر میشود.
جمع بین روایات، به حمل استحباب تأخیر صلاة برای وجدان ماء
فرمایش صاحب عروه مبتنی بر این است که از آن روایات استفاده اجزاء و جواز بدار میشود در صورتی که انسان میداند آب پیدا نمیشود یا احتمال میدهد پیدا نشود، در این صورت بدار جایز است، و بعد هم در صورت احتمال و تیمم آب پیدا شد، اعاده نمی خواهد. این روایات میگوید: تیمم را تأخیر بینداز در صورت احتمال «فان فاتک» فهمیده میشود، اینجا را حمل بر استحباب میکنیم. این مشی صاحب عروه بود، ولکن در باب تیمم عرض کردیم که اینجور جمع کردن مابین دو طایفه را ما قبول نداریم. خود این دو صحیحه که دارد «فأخّر التیمم الی آخر الوقت» ظهورش ظهور وجوبی است، که باید در صورت احتمال به آخر بیندازد. آن هم میگوید «فلیکن فی آخر الوقت» ظاهرش وجوب است. آن روایات که میگوید: «صلی بتیمم» ظاهرش این است که به تیمم صحیح باشد، وقتی مأیوس از یافتن آب بود، ابتداءً تیمم کرد نمازش را خواند، بعد آب پیدا شد، میگوییم: آنجا مجزی است. چرا؟ چون این روایات میگوید: در صورتی که احتمال میدهی آب پیدا شود تأخیر بیندازد. ولکن روایات دیگری این است که «صلی بتیمم» ظاهرش این استکه به تیمم صحیح خوانده، تیمم صحیح کی میشود؟ آن وقت میشود که یا اعتقاد دارد که آب پید ا نمیشود، یا مأیوس بشود که آب پیدا شود. اما در صورتی که احتمالِ، لعل، ولو ظن غیر المعتبر باشد تمیم نمیتواند بکند. تیمم میتواند بکند ولکن حکم ظاهری است به برکت استصحاب است. بعد اگر آب پیدا شد باید اعاده کند.
معلوم شد که بنابر حرف ما تأخیر استحباب ندارد. میتواند متقدماً به استصحاب اتیان کند. این حکم واقعی را میگویند به استصحاب عدم وجدان تا آخر الوقت میتواند اتیان کند. لکن اگر آب پیدا کرد باید اعاده کند. این روایات عدم اعاده مال جایی است که به تیمم صحیح خوانده باشد. این روایت میگوید: تیمم صحیح از کسی که محتمل است «و جدان ماء فی آخر الوقت» تیمم در آخر وقت ا ست فلیکن فی آخر الوقت». اینجور گفتیم، منتها این را به نحو فتوا نگفتیم،به نحو احتیاط وجوبی گفتیم.
استحباب تأخیر نماز برای دفع اخبثین
«…. الرابع: لمدافعة الأخبثین و نحوهما فیؤخر لدفعهما»[۶].
بعد صاحب عروه(قده) یکی از موارد دیگری تأخیر را میفرماید: مسأله مدافعة الاخبثین است، گاهی انسان وضوء دارد، شکمش سنگینی میکند، یا بول به او زور میآورد،کسی که در اوّل وقت فضیلت، این حال را دارد، صلا ة را به بعد از این که خودش را راحت کند، تأخیر بیندازد و بعد وضوء بگیرد، ولو وقت فضیلت میگذرد، وقتی میرسد که در آن وقت ثواب کم است،عیب ندارد نمازش را به آن وقت بیندازد. این مقتضای فتوای ایشان است که احتیاج به دلیل دارد. در جلد چهارم قدیم بابی هست. باب قواطع الصلاة، در آب باب صاحب وسائل باب هشتم را عنوان کرده است که مکروه است نماز خواندن در صورتی که انسان اخبثین را حبس کند. یکی صحیحه هشام بن الحکم[۷] است: «و باسناد الشیخ عن احمد بن محمد، عن البرقی» از محمد بن خالد برقی است «عن ابن ابی عمیر عن هشام بن الحکم، عن ابی عبدالله علیهالسلام قال: لاصلاة لحاقن و لالحاقنه و هو بمنزلة من فی ثوبه خبث» حاقن حابس البول را میگویند. حاقنة هم مؤنث است «و هو بمنزلة من» این مصلی حه حاقن است، بمنزله کسی است که «هو» یعنی آن خبث «فی ثوبه» در ثوبش است. میداند اگر بول در ثوب باشد، نماز باطل میشود. انسان نماز میخواند میبیند در ثوبش بول است،نماز باطل میشود «و هو بمنزلة من هو فی ثوبه»محدث کاشانی فرموده است: بعید است که این «لحاقنه» باشد که مرد و زن فرق داشته باشند. این «لحاقبٍ» است «لاصلاة لحاقن و لالحاقب» چون که در رو ایات دیگری حاقب و حاقن هر دو ذکر شده است. حاقب کسی را می گویندکه حابس غایط باشد، غایط را حبس کند، حاقن حابس البول را گویند.
آن روایاتی که هر دو رادارد، من حیث السند ضعیف هستند. ایشان فرموده:شاید این اشتباه شده، ولکن این دلیل نمیشود و نسخ تهذیب «علی ما ذکر فقهائنا» متفق هستند که نسخه «لاحاقن و لاحاقنه» است، حاقب نیست. لذا حاقب با حاقن فرقی ندارد. یعنی تعدی میوشد احتیاج به این ندارد. مضافاً این که روایات دیگری ولو من حیث السند ضعیف هستند هر دو را دارد.
سرّ کراهت نماز در حال فشار اخبثین
کلام در این استکه چرا گفتهاند: مکروه است؟ «و هو بمنزلة من هو فی ثوبه» در مانحن فیه نقل کردهاند نسخهای را که آن نسخه از حمیری نقل کردهاند، آنجا دارد که «و هو بمنزلة من هو فی نومه» ثوبه ندارد نومه دارد. نومه باشد مطلب آسان تر میشود، ولکن نسخه شیخ «ثوب» است. وظاهرش این استکه این باطل است. علی کل تقدیر این حمل بر کراهت میشود، نه بطلان صلاة، تأخیر صلاة ولو به آخر وقت اجزاء از خواند او در حالی که حاقب و حاقنه است، اولی است به مقتضای این روایت که ظهورش در فساد است، ولکن چون قرینهداریم که فساد مراد نیست مثل بول که مفسد صلاة باشد، رو ایتی که قرینه است عمدهاش همین صحیحه عبدالرحمان بن حجاج[۸] است: «محمدبن یعقوب عن محمد بن یحیی» العطار «عن محمد بن الحسین، عن صفوان، عن عبدالرحمان بن الحجاج، قال: سألت أبا الحسن علیهالسلام عن الرجل یصیبه الغمض فی بطنه» در بطنش فشار اصابت می کند «و هو یستطیع ان یصبر» میتواند صبر کند «أیصلی علی تلک الحال او لایصلی؟» یا نخواند؟ «فقال: ان احتمل الصبر» اگر این کار راکه وضویش را با طل نمیکند کار دیگری نمیکند «و لم یخف اعجالاً عن الصلاة صلاتش که باطمأنینه میخواند، نه صلاة باطل اعجالی که مبطل باشد، از این نترسد، «فیصل و لیصبر» صبر کند نمازش را بخواند عیب ندارد. این دلیل بر این استکه صلاة در این حال صحیح است، بطلانی ندارد مجزی است. آن وقت آن روایتی که «لاصلاة» مثل «صلاة لجار المسجد فی المسجد» میشود، حمل میشود به نفی فضیلت که این صلاة را در این حال بخواند فضیلتی ندارد، بلکه فضیلت وقت هم او را جبران نمیکند. بلکه اولی و افضل این است که صلاة را به آخر بیندازد ولو وقت فضیلت بگذرد، ولو آخر وقت اجزاء بوده باشد. آن هم عیب ندارد.
«یغمض بطنه» معنایش این است که بطنش فشرده میشود. یک وقت فشردن از درد و باد و یا از جهت امتلاء معده است، هر دو را میگیرد فرقی نمیکند. در مانحن فیه احتمال فرقی نیست. مضافاً این که ر وایات دیگری آنها من حیث السند ولو ضعیف هستند در مقام هست.
وقتی که به این حال مبتلا میشود فرقی نمیکند بول باشد یا آن یکی باشد. مضافاً اینکه در این روایت[۹] باز شیخ نقل می کند «باسناده عن احمد بن محمد، عن علی بن الحکم، عن سیف بن عمیر عن ابی بکر الحضرمی عن ابیه، عن ابی عبدالله علیهالسلام قال: لاتصلّ و انت تجد شیئاً من الاخبثین» که در عبارت عروه هم تعبیر به «مدافعة الاخبثین» است، اخبثین یعنی بول و غایط، در این صورت وقتیکه انسان این را میبیند نماز نخواند.
این سندش خوب است ولکن ابی بکر حضرمی از پدرش نقل میکند، ابی بکر حضرمی ظاهرش همان عبدالله بن محمد بن حضرمی است که توثیق دارد. اگر محمد بن شریح باشد که به او هم بعضاً ابی بکر حضرمی میگویند، پدرشان بر ما نامعلوم است. لذا روایت من حیث السند ضعیف است، و لکن این روایاتی که من حیث السند خلل دارد متعدد است. عمده اطمینان به عدم الفرق است و مناسب حکم و موضوع اقتضاء میکند که بگوییم: این مختص به یکی است. چون مناسب حکم و موضوع اقتضاء میکند انسان وقتی وقتی که فارغ شد از این فشار، صلاتش را اتیان کند. فرقی نمیکند از فشار طرف درد باشد، یا باد باید خالی بشود.
این را ظهور مقامی میگویند، مناسبت حکم و موضوع میگویند، که به کلام ظهور میدهد که امام علیهالسلام که میفرماید: نخوان، به جهت این است که حواس این شخص را پرت میکند، ربما صلاتش را به وا سطه عجله فاسد میکند. بدان جهت ایشان فرمود: نخواند، ایشان هم ترخیص دارد، صحیحه عبدالرحمان بن حجاج جمع میشود به استحباب تأخیر، یا به کراهت اتیان کردن صلاة، صاحب وسائل عنوان کرده به کراهت که مکروه است در این حال صلاة را اتیان کند، چه اول وقت و چه آخر وقت باشد.
استحباب تأخیر نماز برای حضور قلب
«… الخامس: اذا لم یکن له اقبال فیؤخر الی حصوله»[۱۰].
صاحب عره(قده میفرماید: مستحب است تأخیر از وقت فضیلت، به جهت این که الان خیلی حال برای نماز خواندن ندارد، انسان بعضی وقتها بی حال میشود، خسته است یا گرفتاری داشته است حالی ندارد.
بعد ایشان(قده) میفرماید: التأخیر لحضور الاقبال للصلاة، اگر حالِ نماز خواندن ندارد، تأخیر میاندازد ولو وقت فضیلت ترک بشود عیب ندارد. اولی این است که در آن وقتی که حال دارد نفسش اقبال دارد به صلاة، در آن وقت اتیان کند. این هم مستندش روایات باب۱۹ از ابواب مواقیت است.
یکی صحیحه عمر بن یزید[۱۱] است: شیخ نقل می کند به سندش از «و باسناده عن الحسین بن سعید، عن محمد بن ابی ابی عمیر، عن محمد بن یونس» یادتان باشد این محمد بن یونس که ابن ابی عمیر از او نقل می کند، محمد بن یونس بن عبدالرحمان است شخص جلیل القدر است، الفتی با ابن ابی عمیر داشتند، اگر مثل پدرش یونس بن عبدالرحمان نبود، یا جلوتر از او نبود فی نفسه شخص جلیل القدری بود «عن محمدبن یونس و علی الصیرفی» این دو نقل میکند از «عمر بن یزید» در جلالت او کافی است که محمد بن ابی عمیر نقل میکند: وقتی که (اشقیا) صد تا زیانه من را میزدند، میخوا ستند اسرار را کشف کنند، میگوید: وقتی که من یک خورده عوض شدم، محمد بن ابی عمیر با آن جلالتش میگوید، شنیدم صدای محمد بن یونس را که گفت: امتحان خدایی است، صبر کند خودش هم آنجا نبود، محمد بن ابی عمیر نقل میکند صدای محمد بن یونس را شنیدم که گفت: امتحان خدایی است صبر کن، گفت:من حالم عوض شد، بر گشت به آن حال اولیه. اینجور شخص جلیل القدری بود. او میگوید: قلت لابی عبدالله علیهالسلام اکون فی جانب المصر» من در یک طرف شهری هستم «فتحضر المغرب صلاة مغرب هم وقتش میرسد، «و انا ارید المنزل» من هم میخواهم به منزلم بر گردم، تا به منزل برسم طول میکشد، فان اخرت الصلاةحتی اصلّی» صلاة را به آخر بیندازم تا در منزل بخوانم «کان امکن لی» این برای من خیلی خوب است. یعنی نماز را با حال می خوانم. با همان مقدمات و مقارنات رعایت میکنم «ولکن ادرکنی المساء» عشاء مرا درک میکند، یعنی وقت فضیلت میگذرد «فأصلّی فی بعض المساجد؟» من در بعضی مساجد موقع که بر میگردم، با این حال در اینها نماز بخوانم؟ یا در منزل که أمکن است؟ البته ظاهرش از مساجد، مساجد عامه است «اصلّی فی المنزله کان امکن لی و أدرکنی المساء أفاصلی فی بعض المساجد؟ من در مساجد بخوانم؟ «فقال: صلّ فی منزلک» در منزلت بخواند.
عمر ین یزید سه روایت دارد، روایت دیگری این است[۱۲] «و باسناده» الشیخ «عن محمد بن علی بن محبوب،عن محمد بن عبدالحمید، عن محمد بن عمر بن یزید عن محمد بن عذافر، عن عمر بن یزید» چرا این روایت را گفتیم؟ اینجا محمد بن عمر بن زید پسر همین «عمر بن یزید است، و لکن این پسر توثیق آنجوری ندارد و مثل «محمد بن یونس بن عبدالرحمان» نیست. یعنی به حسب «ما وصل الی ایدینا» توثیق ندارد.
بدان جهت آن روایتی که «محمد بن عذافر» که شخص جلیل القدری است، از عمر بن یزید نقل میکند که نوعاً به واسطه «محمد بن عمر بن یزید» است، آنها این اشکال را دارند که من حیث السند توثیق محمد بن یزید ثابت نیست. «قال: سألت أبا عبدالله علیهالسلام عن وقت المغرب، فقال: اذا کان أرفق بک و أمکن لک فی صلاتک کنت فی حوائجک فلک ان تؤخرها الی ربع اللیل» اگر کار کردی خسته شدی حال نداری، تا ربع لیل تأخیر بینداز، آن وقت صلاتت را با حال بخوان. لذا این روایا ت دلالت میکند که اگر تأخیر انداخت و با حال اولی است و الله هو العالم.
—————————————————————–
[۱]ـ عروه ج۱، ص۵۲۵، مسأله۱۳٫
[۲]ـ وسائل الشیعه، ج۲، ابواب تیمم، باب۱۴،ح۹٫
[۳]ـ وسائل الشیعه، ج۲، ابواب تیمم، باب۱۴،ح۱۱٫
[۴]ـ وسائل الشیعه، ج۲، ابواب تیمم، باب۲۲،ح۱٫
[۵]ـ وسائل الشیعه، ج۲، ابواب تیمم، باب۲۲،ح۳٫
[۶]ـ عروه ج۱، ص۵۲۶، مسأله۱۳٫
[۷]ـ وسائل الشیعه، ج۲، ابواب قواطع الصلاة، باب۸،ح۲٫
[۸]ـ وسائل الشیعه، ج۲، ابواب قواطع الصلاة، باب۸،ح۱٫
[۹]ـ وسائل الشیعه، ج۲، ابواب قواطع الصلاة، باب۸،ح۳٫
[۱۰]ـ عروه، ج۱، ص۵۲۶، مسأله۱۳٫
[۱۱]ـ وسائل الشیعه، ج۲، ابواب مواقیت، باب۱۹،ح۱۴٫
[۱۲]ـ وسائل الشیعه، ج۲، ابواب مواقیت، باب۱۹،ح۸٫