دروس خارج فقه / صلاة / درس ۹۰: افضلیّت اتیان نماز در اوّل وقت

دروس خارج فقه / صلاة / درس ۹۰:  افضلیّت اتیان نماز در اوّل وقت

«قد مرّ أن الافضل فی کلّ صلاة تعجیلها، فنقول: یستثنی من ذلک موارد. الاول: الظهر و العصر لمن اراد الاتیان بنافلتهما و کذا الفجر اذا لم یقدّم نافلتها قبل دخول الوقت»[۱].

صاحب عروه(قده) تبعاً للاصحاب و کما ورد فی الروایات فرمود: صلاة فریضة فی أوّل وقتها افضل است. این قاعده کلیّه که مستفاد از رو ایات مبارکات است، در مواردی تخصیص خورده است، و ایشان آن موارد را ذکر می‌کند، ما باید ملاحظه کنیم که آیا دلیل بر تخصیص در کلّ این موارد یا فی بعضها تمام است یا تمام نیست.

افضلیّت تقدّم نافله فریضه بر فریضه

یکی از موارد، جایی است که مکلف بخواهد در اوّل وقت فریضه، نافله آن فریضه را بخواند، نافله‌ای که مشروعیتش به حسب جعل اولی، مقدّم شدن بر فریضه است. مثل نافله ظهر و عصر، در این مورد به مجرد این که زوال شمس شد، این جور نیست که خواندن صلاة ظهر افضل باشد. بلکه افضل این است نافله ظهر را بخواند و بعد صلاة ظهر را بخواند. کسی استکه نافله ظهر را نمی‌خواند، آیا باز بر این شخص افضل است که مقدار به اندازه قدم یا قدمین صبر کند، که وقت نافله بگذرد؟ یا افضل این است که در همان اول وقت بخواند و تأخیر برای این شخص وجهی ندارد؟

ایشان می‌فرماید: این افضلیت تأخیر، فقط در حق کسی است که نافله ظهر یا نافله عصر را بیاورد، و اما کسی که نافله اینها را نمی‌آورد، همان قاعده حاکم است. افضل این است که صلاة ظهر را در همان اوّل وقت بیاورد. ما ابتداءً از آن روایات که بر قاعده کلیه دلالت می‌کند، یکی را می‌خوانیم. صحیحه زراره[۲] است «محمد بن یعقوب، عن محمد بن یحیی» العطار «عن احمد بن محمد، عن حماد» حماد بن عیسی است، در بعضی نسخ «احمد بن محمد عن محمد بن زیاد یعنی ابی عمیر» است هر دو جلیل القدر است «عن حریز عن زرارة، قال: قال: أبوجعفر علیه‌السلام: اعلم انّ اوّل الوقت ابداً أفضل» اول وقت همیشه افضل است. ابداً تأکید است، یعنی همه وقت، همه جا،‌ اول وقت افضل است «فعجّل الخیر ما استطعت» در خیر هر قدر که قدرت داری تعجیل کن «و احبّ الاعمال الی الله ما داوم علیه العبد و ان قلّ» که استمرار بر آنعمل دارد ولو آن عمل قلیل باشد. این قاعده کلیه استفاده می‌شود که اوّل وقت احبّ است، علی کلّ تقدر، منحصر به این نیست این را من باب نمونه عرض کردم.

از مواردی که استثنا شده است آنجایی است که انسان نافله صلاة ظهر و عصر را اتیان کند. دو مطلب است؛ یکی افضل این استکه از وقت نافله مؤخر بشود، یعنی صلاة ظهر و عصر بعد از قدم و قدمین، یا ذراع و ذراعین خوانده شود، و لو نافله را نخواند. یا مال کسی است که نافله را بخواند. کسی که نافله را می‌خواند، فقط تأخیر ظهر و عصر در باره او استثنا شده است، و اما اگر نافله را نخواند، اول وقت افضل است ابداً.

موثقه ذریح محاربی[۳] دلالت می‌کند که استثناء مال کسی است که مشغول به نافله بشود «و عنه» یعنی باز شیخ(قده) نقل می‌کند از «حسن بن محمد بن سماعة» سندش هم صحیح است «حسن بن محمد بن سماعة» هم ثقه است ولو مذهبش فاسد است «عن عبدالله بن جبله، عن ذریح المحاربی» این روایت موثقه است «عن ابی عبدالله علیه‌السلام قال: سأل أباعبدالله ناس و انا حاضر» جماعتی از امام صادق علیه‌السلام پرسیدند و من هم حاضر بودم «فقال: اذا زالت الشمس» وقتی که شمس زائل شد و ظهر شد فهو وقت» آن وقت صلاة فریضة است «لایحبسک منه الا سبحتک» از اوّل وقت تو را منع نکند مگر نافله‌ات، یعنی اگر نافله را نمی‌خوانی، شیئ آخر تو را از اول وقت منع نکند.

از این روایت استظهار می‌شود ملاک اتیان نافله است و اما اگر نافله اتیان نشد «اول الوقت افضل ابداً» جایش است. می‌فرماید «سأل أباعبدالله علیه‌السلام ناس و أنا حاضر فقال» امام فرمود «اذا زالت الشمس فهو وقت لایحبسک منه الا سبحتک تطیلها او تقصرها» نافله را طول بدهی یا مختصر بخوانی، این می‌تواند از قاعده «اوّل الوقت افضل تو را منع کند. مقتضایش این است اغلب ناس که نافله صلاة ظهر و عصر را نمی‌خوانند، همان «اوّل الوقت افضل» است. چون «اذا زالت الشمس فقد دخل الوقتان» وقت ظهر و عصر معاً داخل می‌شوند «الا ان هذه قبل هذه» لذا کسی که نافله را نخواند، وقت فضیلتش همان است.

لذا این که اصحاب گفته بودند: تفریق مستحب است و (ما مناقشه کردیم) این نیست. تفریق مال کسی است که نافله عصر را بیاورد، و الا اگر نافله عصر را نیاورد تفریق فضیلتی ندارد. چون وقت فضیلت « اول الوقت افضل ابداً» مقتضایش این است «لایحبسک» از دخول وقت، اوّل وقت «الا سبحتک مگر نافله تو، بعد از آن بیان کردیم که تفریق بنفسه استحباب ندارد، مقتضایش این است کسی که اول ظهر صلاة ظهر را می‌خواند، نافله نمی‌خواند، عصر هم نافله نمی‌خواند همان عصر را بخواند. این افضل است از تأخیر عصر به این که فیئ به اندازه قدم بشود یا به اندازه ذراع باشد، کما تقدّم.

روایات مؤیّد تخصیص فضیلت وقت، توسط صلاة نافله

مؤید این معنا که خواندن نافله موجب می‌شود وقت فضیلت تخصیص بخورد، روایاتی است که در مسافر و در یوم الجمعه وارد است، د رمسافر امام فرمود: وقتی برای مسافر زوال شد آن وقت فضیلتش است «احد الوقتین» که وقت فضیلت است، همان وقت است. چرا؟ چون نافله ندارد. و هکذا در صلاة جمعه هم همینطور است.

یکی از روا یات، معتبره زرارة[۴] است «محمد بن الحسن، باسناده عن الحسین بن سعید، عن فضالة، عن موسی بن بکر» واسطی، که گفتیم: از معاریف است «عن زرارة عن ابی جعفر علیه‌السلام قال: صلاة المسافر حین تزول الشمس» حینی که ظهر می‌شود همان وقت نماز مسافر است «لانه لیس قبلها فی السفر صلاة» چون در سفر نافله ظهر ساقط می‌شود. شارع که وقت فضیلت را تخصیص زده بود، به واسطه نافله بود. اگر نافله نباشد، یا شخص اتیان نکند، یا قبلاً اتیان کند، در یوم الجمعه اینطور است که نافله قبلاً اتیان می‌شود، چون اتیان کردن قبل از زوال مشروع است، در آن صورت وقت فضیلت همان اوّل وقت است کما ذکرنا.

روایتی که در صلاة جمعه است صحیحه اسماعیل بن عبدالخالق[۵] است و باسناده عن الحسین بن سعید، عن فضالة عن حسین بن عثمان» که همان شریک است، چند برادر بودن که هر دو یا هر سه جلیل القدر هستند «عن عبدالله بن مسکان عن اسماعیل بن عبدالخالق قال: سألته أباعبدالله علیه‌السلام عن وقت الظهر، فقال: بعد الزوال بقدم أو نحوه ذلک الا فی یوم الجمعة و فی السفر مگر در یوم جمعه و سفر «فانّ وقتها حین تزول» است. چون نافله یوم جمعه قبلاً خوانده می‌شود، در سفر هم اصلاً نافله نیست.

افضلیّت تقدّم نافله صبح بر فریضه صبح

در عبارت عروه صلاة ظهر و عصر و صلاة فجر را گفته است، که تقدّم یعنی اتیان کردن صلاة فی اول الوقت أفضل است، الا در صلاة ظهر و عصر برای کسی که نافله‌اش را می‌آورد، اگر کسی نافله فجر را قبل از از فجر صادق اتیان کرد، تخصیصی ندارد. امام فرمود: لایحسبک عنک الاسبحتک» سبحه ندارد. سبحه‌اش را قبلا خوانده است، مثلا یوم الجمعه است.

اما کسی که نافله را قبل از طلوع فجر نخوانده، همین جور است، افضل این است نافله اش را بخواند بعد فجر را بخواند. این به واسطه روایاتی بود که در آن روایات امر کرده بود بعد از طلوع فجر به اتیان دو رکعت فجر سپس صلاة صبح. مقتضای آن روایات این است کسی که نافله را اتیان نکرده، شروع کرد به صلاة صبح در اول فجر، افضل نیست. افضل این استکه بعد از فجر اول نافله‌اش را بخواند، بعد فریضه فجر را بخواند. این یک مورد استثناء بود که بحث کردیم.

افضلیّت تقدیم قضاء بر فریضه در صورت ضیق نبودن وقت

«….و الثانی: مطلق الحاضرة لمن علیه فائتة و أراد اتیانها»[۶].

اما مورد ثانی‌«لمن علیه القضاء» است. کسی که صلاة قضاء دارد، افضل این است وقتی که وقت فریضه دا خل شد، آن فائته که بر او هست، آن رابخواند، صلاة‌قضا را بخواند، بعد صلاة فریضة الوقت را بخواند. مادامی که وقت فریضه الوقت ضیق نشده است و خوف فوت او را ندارد استثناء خورد که اول صلاة قضا را و بعد از این را بیاورد.

فوریّت یاعدم فوریّت وجوب نماز قضا

مابین اصحاب ما اختلاف است در صلوات قضائیه که از انسان فوت شده است، که آیا قضای آنها واجب فوری است و در اول زمانی که ممکن شد، باید اتیان کند؟ یا «القضاء علی التوسعه» است؟ قضای صلوات فائته موسع است؟ فقهای ما رساله‌ها در این مورد نوشته‌اند «رساله فی المواسعة و المضایقه». اگر کسی قائل به مضایقه شد، گفت: بر این که در مانحن فیه قضای صلوات فوری است. آن وقت مکلف باید چه کار کند؟ وقتی که ظهر شد تا مادامی که وقت صلاة ظهر و عصر ضیق نشده، مثلا به غروب شمس هنوز نیم ساعت مانده صلاة عصرش را هم که بیشتر از ربع ساعت طول نمی‌کشد، تا مادامی که وقت دارد، باید قضای صلوات را بیاورد. اگر قضای صلواتش خیلی است مثل این که انسان خیلی صلاة فائته دارد، تا آن وقت باید فائته را بیاورد. وقتی که وقت ضیق شد،‌ یعنی می‌ترسد که صلاة وقت، فوت بشود «صاحبة الوقت اولی» باید صاحبة الوقت را بیاورد که در این صورت روایاتی که می‌گفت «اعلم انّ اول الوقت افضل ابداً» تخصیص خورده است «لمن علیه قضاء» یک جماعتی اینجور گفته‌اند. یک جماعتی هم ملتزم شده‌اند که مقدم کردن قضاء افضل است. قضاء وجوب فوری ندارد، علی الموسع است و هر وقت خواستی بیاورد. باید طوری بشود که نگویند: اهمال می‌کنند.

وبعضی هم گفته‌اند: مادامی که ظنّ به موت نداشته باشد. که ان شا ءالله خواهیم گفت، و در آن مسئله هم بنا خواهیم گذاشتکه قول صحیح، موسع است، فوری نیست.

قائلین به موسّع دو طایفه هستند: یک طایفه اینهایی که می‌گویند: مقدم کردن قضا بر صاحبة الوقت افضل است. مثل صاحب عروه(قده) که تا مادامی که خوف وقت فریضه الوقت را ندارد، قضا را اتیان کند، اما خوف فوت وقت که شد باید صاحبة الوقت را بیاورد. و بعضی در این افضلیت تقدیم هم اشکال کرده‌اند، به این مقدار هم راضی نشده‌اند گفته‌اند: نه، معلوم نیست که مقدم کردن قضا، افضل باشد. بلکه بعضی ترجیح داده‌اند که باز اوّل وقت افضل است، قضاء‌ را بعد بخواند.

مستفاد از روا یات بعد از بنا گذاشتن بر مواسعه

اینها روی روایات است. فقیه از اینها چه استفاده می‌کند؟ ما فعلا این روایات را بررسی می‌کنیم. بعد از فراغ علی المواسعه، باید ملتزم بشویم که تقدیم قضا افضل است یا این افضلیت دلیلی ندارد، یا این که اصلا تأخیر قضا افضل است، تقدیم صاحبة الوقت اولی است؟ ببینیم کدام است.

«اذا دخل الوقت و جب الفرض» کلام عبارت از این است که قضا واجب است، و اما احتمال شرطیت نیست. یعنی اگر نماز فریضه‌اش را بخواند باطل شده است، اینجور نیست. در مانحن فیه تکلیف است، امر به شیئ هم نهی از ضد نمی‌کند. این که در اصول می‌گویند: «امر به شیئ نهی از ضد خاص می‌کند» جایش اینها است. عمل صحیح می‌شود. چون امر به قضا کردن فوراً نهی از صلاة نیست، نهی از صلاة فی الوقت نیست تا نهی موجب فساد بشود. نهیش هم نهی غیری است. لذا بعد از فراغ علی المواسعه ببینیم کدام یک از اینها استفاده می‌شود؟

روایات دالّ بر افضلیّت تقدیم قضا بر فریضه

آن که از او استفاده می‌شود بر این که تقدیم قضا افضل است، و باید مقدّم شود، روایاتی است که عمده آنها دو روایت صحیحه و معتبره هستند. یکی صحیحه زراره[۷] است «محمد بن الحسن باسناده عن الحسین بن سعید، عن ابی حمید، عن عمر بن اُذینة، عن زراة عن ابی الحسن علیه‌السلام (فی حدیث)» حدیث صدر دارد «قال: اذا دخل وقت الصلاة» وقتی که وقت فریضه‌ای داخل شد «و لم یتمّ ماقد فاته» آن را که قبلاً فوت شده بود، تمام نکرده‌ای، نخوانده‌ای «فلیقض آن صلاة فایته را قضا کن «مالم یتخوف ان یذهب وقت هذه الصلاة» قضا کن او را مادامی که خوف فوت وقت این صلاة حاصر نباشد «قبل از ان یذهب وقت الصلاة التی قد حضرت یعنی وقت حاضر شده است «و هذه» وقتی که مضیق شد، آنهایی که می‌گویند: قضا علی الضیق و علی الفوری است اینجور می‌گویند «و هذه احق بوقتها» وقتی که ضیق شد این احق به اتیان است و هذه یعنی این صلاتی که «دخل وقتها این احق است به وقتش «فلیصلّها، اذا قضاها فلیصلّ ما فاته مما قد مضی» قضا به معنای اتیان است. وقتی که حاضر است، چون وقتیکه فوت نشده است، در وقت اتیان می شود این به معنای اتیان است. وقتیکه این صلاة را اتیان کرد «فیصل مافاته مما قد مضی» آن وقت آنها که گذشته آنها را شروع کند قضا کند بعد از صلاة، این همان حرفی است که مضایقه‌ای ها گفته‌اند که باید صلا ة قضا را اتیان کند، وقتی ترسید وقت حاضره ضیق می‌شود، او را بخواند، بقیه قضا را، بعد بخواند.

یکی هم معتبره دیگر زراره[۸] است «و عنه» یعنی عن محمد بن الحسن، باسناده عن الحسین بن سعید «عن القاسم بن عروه عن عبید بن زرارة عن ابیه» یعنی از زراره عن ابی جعفر علیه‌السلام قال: اذا فاتتک صلاة» وقتی که از تو فوت شد «فذکرتها فی وقت اُخری» در وقت صلاة‌ دیگری یادت آمد «فان کنت تعلم» اگر اینجور علم داری که انّک اذا صلیت التی فاتتک» آن را که از تو فوت شده، اگر او را بخواهی اتیان کنی «کنت من الاخری فی وقتٍ» صلاة دیگری که داخل شده وقتش هست که او رابخوانی فوت نمی‌شود «فابدأ بالتی فاتتک» شروع کن به آن که از او فوت شده «فان الله عز وجل یقول أقم الصلاة لذکری» وقتی که یاد من افتادید صلاة را اتیان کنید «و ان کنت تعلم انه اذا صلیت الذی فاتتک، فاتتک التی بعدها» اگر بدانی ک او را اگر قضا کنی این هم وقتش فوت می‌شود فابدأ بالتی انت فی وقتها و اقضِ الاخری» این یکی را بعد قضا کن.

این امر بنابر مسلک مضایقه وجوبی است، وقتی که اثبات کردیم که مواسعه است این امر چه جور می‌شود؟ می‌شود امر استحبابی، صا حب عروه این روایات و مثل این روایات را حمل بر استحباب کرده، لذا گفته‌اند: افضل این است که اوّل صلاه قضا، بعد صلاة فریضة الوقت اتیان شود. در اول وقت یا در آخر وقت، فرقی نمی کند.

روایات معارض با افضلیّت تقدیم قضا بر فریضه

جماعتی گفته‌آند:‌این روایات معارض دارد. معارضش چیست؟ یکی از معارض ها را صحیحه ابی بصیر[۹] ذکر کرده‌اند.

در صحیه ابی بصیر این است که فجر طلوع کرد، صلاة عشای شخص قضا شده است، طبق آن صحیحه زراره که خواندیم، یا معتبره عبید بن زراره عن ابیه که خوانیدم افضل این بود که قضا اتیان کند، عشاء را قضا کند، بعد الفجر رااتیان کند. اینجا عکسش است. می‌گویند: «عن حمادبن عیسی، عن شعیب، عن ابی بصیر عن ابی عبدالله علیه‌السلام قال: ان نام رجل و لم یصلّ صلاة المغرب و العشاء أو نسی فان استیقظ قبل الفجر» سابقاً خواندیم که وقت اضطراری است «فان استیقظ قبل الفجر قدر ما یصلّیهما کلتیهما فلیصلهما» مغرب و عشاء را قبل از فجر بخواند « وان خشی ان یفوته احدهما فلیبدأبالعشاء الاخرة» که گفتیم: قضا نیست، این ادا است. چون اگر قضا بود، اول مغرب را می خواند بعد عشاء را، گفتیم: شخصی که مضطر است تا طلوع فجر وقت ادایی است برای مغرب وعشاء، این کلمه استفاده کردیم «و ان خالف فوت احدهما» آن وقت عشاء را می‌خواند « و ان خشی ان تفوت احدهما فلیبدء بالعشاء الاخرة، و ان استیقظ بعد الفجر» اگر بعد از فجر بیدار شد صلاة و مغرب و عشاء فوت شده است، «فلیبدأ فیصلّ الفجر اول صلاة فجر را بخواند «ثم المغرب ثم العشاء الاخرة» بعد مغرب و بعد عشاء آخر را بخواند. این معنایش این است که تقدیم افضل نیست.

و هکذا صحیحه عبدالله بن مسکان[۱۰] هم همین جور است: «و عنه» باز شیخ(قده) نقل می‌کند «عن الحسین بن سعید، عن فضالة عن ابن مسکان، عن ابی عبدالله علیه‌السلام قال: ان نام رجل او نسی أن یصلی المغرب و العشاء، فان استیقظ قبل الفجر قدر ما یصلّیها کلتیهما فیصلهما» مثل روایت اول « وان خالف ان تفوته احداهما فلیبدأ بالعشاء الاخرة ، و استقیظ بعد الفجر فلیصلّ الصبح ثم المغرب ثم العشاء الآخرة » بعد عشاء را بخواند این عکس آن شد.

جواب ما از معارضه این روایات در افضلیّت تقدیم قضا بر فریضه

از این معارضه دو جواب داده‌اند: جواب اول: این است که فرض کنیم که مدلول این دو تا صحیحه این است، که بعد خواندنِ قضا افضل است، آن قاعده را که از صحیحه زراره استفاده می‌شد، تخصیص می‌زنیم می‌گوییم: کسی که قضا داشته باشد قضا را می‌خاند. الا در صلاة صبح، اگر در صلاة صبح قضای مغرب و عشاء داشته باشد، بعد صبح می‌خواند. این باهم تنافی ندارد. او مطلق بود، صحیحه زراره می‌گوید: «اذا دخل وقت صلاة» هر صلاتی که باشد و لم یتم ما قد فاته» مطلق بود مانند سایر مطلقات، یک مطلقی بود تقیید دارد «الا در صلاة الفجر» در صلاة فجر صلاة مغرب وعشاء را جلوتر می‌خواند، قبل از فجر می‌خواند، اگر قبل الفجر نخواند و وقت صبح داخل شد اول صبح را می‌خوانند، قبل از فجر می‌خواند اگر قبل الفجر نخواند و وقت صبح داخل شد، اول صبح را می‌خوانند بعد قضا می‌خوانند افضل این است. این جواب اول.

جواب ثانی: این دو روایتی که در مانحن فیه گفتیم، مخصّص دارد. اینها حمل می‌شود به آن صورتی که مکلف خوف فوت داشته باشد، اگر مغرب وعشاء را بخواند شمس طلوع می‌کند و صلاة صبح فوت می شود در مانحن فیه قرینه‌ای داریم که دلالت می‌کند که این دو روایت اصلاً و لابالعموم والخصوص منافاتی با صحیحه ندارد. پس مقیّد اینها کجا است؟

این مقید، روایت زرارة[۱۱] است، آنجا چهار سطر مانده به ذیل روایت دارد «و ان کانت المغرب و العشاء قد فاتتاک» وقتی که هر دو فوت شد «جمیعاً فابدأ بهما قبل ان تصلی الغداة» قبل از این که صلاة‌ غداة را بخوانی آنها را بخوان، مثل صحیحه زراره «ابدأ بالمغرب» مغرب را بخوان «ثم صلّ الغداة غداة را بخو ان، «ثمّ صلّ العشاء» غداة را که خواند، آن وقت عشاء را بخواند که صلاة صبح فوت نشود. «و ان خشیت ان تفوتک الغداة ان بدأت بالمغرب فصلّ الغداة ثم صلّ المغرب و العشاء» بعد عشاء را بخوان. این روایت می‌گوید: وقتی که خوف فوت صلاة فجر داری، این کار را بکن. پس آن دو صحیحه اخیری را، بر خوف فوت حمل می‌کنیم.

منافات این دو صحیحه با روایات قبل نه مقیّد

به نظر ما این حرف درست نیست. چرا؟ این صحیحه‌ای که خواندم که مغرب و عشاء را بخوان بعد غداة را بخوان،‌این صحیحه با آن صحیحه متقدمه معارض است، اطلاق و تقیید ندارند. چرا چون در ذیل هر دو صحیحه ذکر شده است که «فان خاف ان تفوته احدهما فلیبدأ بالعشاء الاخرة» این تمام شد «و ان استیقظ بعد الفجر فلیصلّ الصبح ثم المغرب ثم العشاء الاخرة قبل الطلوع الشمس» هر دو صحیحه قید « قبل طلوع الشمس» دارد. هم این صحیحه و هم صحیحه ابی بصیر، امام علیه‌السلام فرض کرده‌ که وقت صلاة غداة وسیع است، اگر مغرب و عشاء را جلوتر بخواند، صلاة غداة فوت نمی شود. در این فرض می‌فرماید: غداة را بخواند بعد مغرب و عشاء را بخوان. امام می‌فرماید: «فان استیقظ بعد الفجر فیصلّ الصبح ثم المغرب ثم العشاء الاخرة قبل طلوع الشمس مغرب و عشاء را قبل از طلوع شمس بخواند، وقت را وسیع فرض کرده که اگر مغرب وعشاء را اول بخواند صلاة غداة فوت نمی‌شود. لذا در مانحن فیه صحیحه زراره با این دو منافات دارد مقتضایش حمل بر تخییر است. مخیر است، می‌تواند قبل از صلاة فجر از صلاة فجر بخواند. چون این نص است در جواز تقدیم صلاة الفجر، آن هم نصّ است در جواز تقدیم صلاة قضای مغرب و عشاء عند عدم الخوف می‌گوییم: هر دو متخیر است. اما این که کلام یک افضل است؟ افضلیت را دلالت نمی کند. ما ملتزم هستیم که اول قضا را اتیان کند افضل است، نه به واسطه این روایات.

عدول از اداء به قضاء

در روایات صحیحه وارد شده است، کسی که شروع به صلاة صبح کرد، یادش افتاد که عشاء از او فوت شده است، امام علیه‌السلام می‌فرماید: که اگر رکعت اول و دوم را نگذشته است، به صلاة عشاء عدول کند، این همان مسئله‌ای است که «عدول من الاداء الی القضاء است. اگر قضاء افضل نباشد، وجهی بر عدول ندارد. عدول در دو صورت واجب می‌شود: یا باید واجب بشود، مثل این که ازعصر به ظهر عدول می‌کند، از عشاء به مغرب یا به جهت این که اقلش افضلیت است. در همین صحیحه زراره که در باب شصت و سه ذکر کردیم، این جور دارد «فان کنت نسیت العشاء الاخرة حتی صلّیت الفجر» در این صورت «فصل العشاء الاخرة» اگر عشاء یادت افتاد، در صورتی که در رکعت اولی یا در رکعت ثانیه صلاة‌ غداة هستی«فانوها العشاء» نیت عدول به عشاء کن «ثمّ قم فصلّ الغداة» عشاء را تمام کردی غداة را بخوان، این معنای افضلیت است، حتی در صلاة فجر چون این قضا اولاً ثم الاداء افضل نباشد، و جهی به عدول ندارد. انسان عدول می‌کند به یک جایی که «معدول علیه» تکلیف ا ولی باشد یا اقلاً افضل باشد، و الاّ اگر فرقی نمی کند، کسی امروز صلاة ظهرش را قضا می‌کند، یادش افتادکه من دیروز صلاة ظهر هم نخوانده‌ام. عدول به صلاة ظهر سابقه عیب ندارد. چرا؟ چون قضاء‌ افضل است، یعنی قضای آن که «ما فات» افضل است. بدان جهت روایات عدول مستند ما است.

نسیان از باب سبب فوت است. چون مسلمان (کسی که مؤمن است) صلاتش را عمداً متعمداً ترک نمی‌کند. لذا در روایات است که «ان نمت عن صلاة او نسیتها» این نیسان و نوم به جهت این استکه ار اینها نباشد، مسلمان صلاتش را ترک نمی‌کند. اینها سبب فوت صلاة است، لذا عنوان هم فوت است.

روایت این طور است «قال: اذا نسیت الظهر حتی صلّیت العصر فذکرتها فی وقت الصلاة» صلاة‌ ظهر خصوصیت نداد، نسیان هم خصوصیت ندارد. کلام در قضاست که قضاء را چکار کند. این یکی هم در فجر است، هم در نسیان ظهر است، هم در نسیان که قضا را ابتداءً اتیان کردن افضل است. دنبالش هم همین است «و ان نسیت العشاء حتی صلیت الفجر فصل العشاء الاخرة و ان کنت ذکرتها و انت فی الرکعه الاولی فالثانیة فانوها العشاء ثمّ قم فصلّ الغداة و اذن و أقم و ان کانت المغرب و العشاء و قد فاتتا جمیعاً» هردوی اینها فوت شده است. در این صورت «فابدأ بهما قبل ان تصلی الغداة» قبل از اینکه صلاة غداة بخوانی بخوان! این دلیل بر این استکه مال فوت است. چون مغرب را هم منضم کرد. منتها تفصیل می‌دهد می‌گوید: اگر وقت مانده باشد ابتدا هر دو را بخواند، بعد صلاة غداة را بخواند، و می‌گوید: اگر وقت مانده باشد ابتدا هر دو را بخواند، بعد صلاة غداة را بخواند، و می‌گوید: اگر وقت تنگ است مغرب را بخواند بعد فجر را بخوان، بعد عشاء را و اگر ننگ است وقت فوت می‌شود صبح را بخوان. از این ذیل استفاده می‌شود که قضا ابتداءً افضل است، ولکن آن دو صحیحه متقدم تقیید به صورت خوف نمی‌شود. صحیحه متقدم د رفرض عدم الخوف است می‌گویند: غداة را اول بخوان، بعد اینها را قبل از طلوع شمس بخوان. لذا در مانحن فیه کدام یک افضل است، دلیل نمی‌شود ولکن این نکته‌ای که وارد شده بود و در صلاة صبح عدول به عشاء کن، معنایش این است که قضا افضل است، حتی در صورتی که وقت موسع باشد.

————————————————————————–
[۱]ـ عروه ج۱، ص۵۲۵، مسأله۱۳٫
[۲]ـ وسایل الشیعه، ج۳، ابواب المواقیت، باب۳، ح۱۰٫
[۳]ـ وسایل الشیعه، ج۳، ابواب المواقیت، باب۵، ح۱۲٫
[۴]ـ وسایل الشیعه، ج۳، ابواب المواقیت، باب۶، ح۱٫
[۵]ـ وسایل الشیعه، ج۳، ابواب المواقیت، باب۸، ح۱۱٫
[۶]ـ عروه ج۱، ص۵۲۵، مسئله۱۳٫
[۷]ـ وسایل الشیعه، ج۳، ابواب المواقیت، باب۶۲، ح۱٫
[۸] ـ وسایل الشیعه، ج۳، ابواب المواقیت، باب۶۲، ح۲٫
[۹]ـ وسایل الشیعه، ج۳، ابواب المواقیت، باب۶۲، ح۳٫
[۱۰]ـ وسایل الشیعه، ج۳، ابواب المواقیت، باب۶۲، ح۴٫
[۱۱]ـ وسایل الشیعه، ج۳، ابواب المواقیت، باب۶۲، ح۱٫