دروس خارج فقه / صلاة / درس ۸۹: تعارض روایات در جواز یا عدم جواز نماز شب بعد از طلوع فجر

دروس خارج فقه / صلاة / درس ۸۹: تعارض روایات در جواز یا عدم جواز نماز شب بعد از طلوع فجر

بعضی از اصحاب ما (قده) فرموده‌اند: در مقام، سه طایفه از روایات است، یک طایفه از روایات این استکه شخص بعد از طلوع فجر،‌ صلاة لیل و صلاة وتر را اتیان کند، که صحیحه عمر بن یزید بود. طایفه ثانیه روایاتی هستند که می‌گویند: بعد از طلوع فجر صلاة لیل و وتر ترک می‌شود. معنایش این است که بعد از طلوع فجر به دو رکعت فجر و فریضه صبح اتیان می‌شود.

فرموده‌اند: این دو طایفه با همدیگر تباین دارند، روایات طایفه اول می‌گوید:‌ اتیان به صلاة لیل بعد از طلوع فجر ولو قضاءً و صلاة‌وتر مشروع است. طایفه ثانیه می‌گوید: مشروع نیست. چون در طایفه ثانیه دو روایت بود: روایت اولی صحیحه اسماعیل بن جابر[۱] بود «و باسناده عن الحسین بن سعید، عن فضالة، عن حمّاد عن اسماعیل بن جابر قال: قلت لأبی عبدالله علیه‌السلام: أوتر بعد مایطلع الفجر؟ قال:‌لا» اگر در طایفه ثانیه فقط این روایت بود،‌ ممکن بود کسی بگوید: روایت صحیحه عمر بن یزید[۲] ترخیص می‌دهد «سألته عن صلاة‌ اللیل و الوتر بعد طلوع الفجر فقال صلّها بعد الفجر حتی یکون فی وقت تصلّی الغداة فی آخر وقتها، و لاتعمّد ذلک فی کلّ لیلة». ما بودیم و این روایت، می‌گفتیم: «لا» در این صحیحه کراهت در عبادت است. انسان یکی را بخواند، وتر را با صلاة لیل قضاءً بخواند، و یا وتر را قضاء کند، سپس صلاة ‌غداة را به جا ‌آورد، این فضیلتی ندارد. در صلاة‌ وتر یا در صلاة صبح فضیلتی نیست. این جور جمع می‌کردیم،‌می‌گفتیم: آن روایت می‌گوید: جایز است، مشروع است، این روایت می‌گوید: نه، اولی این است که ترک بشود،‌ جمع عرفی داشت، ولکن در روایت ثانیه که صحیحه سعد بن عبدالله عن ابی الحسن رضاعلیه‌السلام[۳] است: «سألته عن الرجل یکون فی بیته، و هو یصلی و یری أنّ علیه لیلاً» هنوز شب است «ثم یدخل علیه الآ‌خر من الباب، فقال: ‌قد أصبحت» طلوع فجر شده است « هل یصلی الوتر؟» صلاة وتر را بخوانم «أم لا؟» یا نخوانم؟ «أو یعید شیئا من صلاته؟»‌ آنرا که خوانده است آن را اعاده کند «قال: یعید ان صلّاها مصبحا» معنایش این است که اگر صلاة لیل را بعد از طلوع فجر بخواند، محکوم به فساد است. این دیگر جمع عرفی مابین دو طایفه نیست. طایفه صحیحه عمر بن یزید و آن که بر نسق او است،‌ به آن روایت منحصر نیست، می‌گوید: صلاة‌لیل و وتر را بخوان! طا یفه ثانیه می‌گوید: صلاة‌لیل و وتر را بعد از طلوع فجر نخواند. این دو دسته هر کدام اطلاق دارند، اعمّ از این که شخص قبل از فجر از خواب بیدار شود، یا بعد از طلوع فجر از خواب بیدار شود، آن صحیحه عمر بن یزید می‌گوید سألته عن صلاة‌ اللیل و الوتر بعد طلوع فجر، فقال صلّها بعد الفجر» امام تفصیل نداردکه چه موقع از خواب بیدار شده است، مطلق فرموده که بخواند.

دومی هم همینطور است «عن اسماعیل بن جابر قال: قلت لأبی عبدالله علیه‌السلام: أوتر بعد ما یطلع الفجر؟ قال:‌ لا» امام تفصیل نداد که چه موقع از خواب بیدار شده است، ا ذان گفته بودند و یا اذان نگفته بودند، فرمود: نه، نخواند «سألته عن الرجل یکون فی بیته و هو یری» در صورتی است که شروع کرده بود به صلاة‌ لیل به خیال این که شب است، بعد کسی آمد و گفت: اذان صبح شده است، آن هم فرمود: وتر را نخواند، و آن صلاتی که خوانده‌ای،‌قضا کن. لذا هر دو طایفه باهم تباین دارند.

کلام صاحب عروه مبنی بر بودن مقام از قبیل انقلاب نسبت

ایشان (قده) فرموده است: در مانحن فیه انقلاب نسبت است. ملاک انقلاب نسبت این است که دو تا متباینین باشند، مثل «اکرم العالم و لاتکرم العالم» در بین طایفه ثالثه‌ای باشدکه موافق با یکی و مخالف با یکی است، ولکن بالعموم و الخصوص. مثل این که وارد بشود «لاتکرم علماء النحویین»، «لاتکرم العلماء» با آن تنافی ندارد. آن می‌گوید: علماء را اکرام نکن، این هم می‌گوید: نحویین را اکرام نکن. هر دو مثبت هستند، و یا هر دو نافی هستند «لاتکرم علماء الکوفیین» با اکرم العلماء» تنافی دارد، لکن بالعموم و الخصوص. آن تخصیص می‌زند «اکرم العلماء الاّ الکوفیین منهم». معنایش این می‌شود که علماء غیر کوفیین اکرام می‌شوند. آن عامی که تخصیص خورد و یا آن مطلقی که مقیّد شد، منحصر می‌شود به غیر مورد طایفه ثالثه، یعنی «اکرم العلماء» ای که غیر کوفیین هستند، آن وقت این نسبت «اکرم العلماء غیر الکوفیین» با «لاتکرم العلماء» مطلق بود آن عموم و خصوص مطلق می‌شود، منقلب می‌شود به تباین. آن می‌گوید: هیچ عالمی را اکرام نکن، این می‌گوید: غیر کوفیین را اکرام بکن، تخصیص می‌زند. نتیجه این می‌شود که کوفیین اکرام نمی‌شود و غیر کوفیین اکرام می‌شود. این تعارض و تنافی مابین طایفتین بر داشته می‌شود.

فرموده‌اند: مانحن فیه هم از مصادیق انقلاب نسبت است. چون صحیحه عمر بن یزید می‌گوید: بعد از طلوع فجر نماز شب وتر را بخوان. چه موقع فرقی نمی‌کند قبل از فجر یا بعد از فجر بیدار شوی. طایفه ثانیه که صحیحه اسماعیل بن جابر و صحیحه سعد بن سعد بود،‌ می‌گویند: بعد از طلوع فجر نماز شفع و وتر خوانده نمی‌شود، چه قبل از فجر و چه بعد از فجر بیدار شوی. طایفه ثالثه‌ای هست مثل صحیحه سلیمان بن خالد[۴] مختصّ است به آن جایی که انسان از نومش بعد از طلوع فجر بیدار شود «وعنه یعنی شیخ باسناده عن احمدبن محمد، عن البرقی، عن صفوان، عن ابی أیوب، عن سلیمان بن خالد، قال: لی أبوعبدالله علیه‌ السلام: ربما قمت و قد طلع الفجر» واو بر قد داخل شده است، واو حالیه می‌شود. قیام از نوم در حال طلوع فجر است «فاصلی صلاة اللیل و الوتر و الرکتین قبل الفجر» صلاة لیل وتر را می‌خوانم «ثمّ اصلی الفجر» بعد از آن صلاة صبح را می‌خوانم.

پس آن روایاتی که می‌گفت: صلاة‌ لیل را بعد از فحر نخوان، صلاة وتر را نخوان، چه قبل از فجر وچه بعد از فجر از خواب بیدار شوی، این، آن را تخصیص می زند که اگر بعد از فجر بیدار شدی “بخوان”. مختص می‌شود به کسی که قبل از طلوع فجر بیدار شود. و “نخوان” مختص می‌شود به کسی که قبل از طلوع فجر بیدار شده باشد.

صحیحه عمر بن یزید طایفه دیگری است؛ می‌گوید: اگر خواستی صلاة لیل و وتر را بعد از طلوع فجر بخوانی، بخوان،. فرقی نمی‌کند که قبل از طلوع فجر و یا بعد بیدار شدن باشی. از این مدلول که «صلاة لیل را نخوان» کسی که بعد از طلوع فجر بیدار شده است خارج شد. مدلول آن منحصر شد به کسی که قبل از طلوع فجر بیدار شده بود، کاری انجام می‌داد و یا حوصله نداشت، طلوع فجر شد، می‌خواهد نماز بخواند، او نمی تواند بخواند آن نسبت به صحیحه عمر بن یزید اخصّ است که می‌گوید: صلاة لیل و وتر را بعد از طلوع فجر بخوان! اطلاقش این بود که چه بعد از طلوع فجر بیدار شوی و چه قبل از طلوع فجر، آن می‌گوید: اگر قبل از فجر بیدار شدی نمی‌توانی بخوانی. قهراً این روایت عمر بن یزید مختص به می‌شود به جایی که بعد از طلوع فجر بیدار شود.

نتیجه این است که اگر مکلّف بعد از طلوع فجر بیدار شد، می‌تواند صلاة لیل و وتر را اتیان کند، اگر قبل از بیدار شده است، نخواند، می خواهد بعد از طلوع فجر بخواند، نمی‌تواند. این جمع عرفی بین این طائفتین با این طایفه ثالثه است.

مبتلا بودن طایفه به معارض

در مقام شبهه‌ای است: با روایات طایفه ثالثه، انقلاب نسبت شد، اینها مبتلا به معارض هستند. چون روایت وارد شده است که صلاة‌لیل و وتر را بخوان، صلاة صبح را بخوان. طایفه ثالثه صحیحه سلیمان بن خالد در حق کسی بود که بعد از طلوع فجر بیدار شود. برای این که داشت «ربّما قمتُ و قد طلع الفجر». در خصوص این مورد، روایت وارد شده است در خصوص قایم بعد از طلوع فجر صلاة لیل را نخوان، صلاة صبح را بخوان! پس طایفه ثالثه مبتلا به معارض است، لذا دیگری نمی‌تواند تخصیص بزند، خودش مبتلا به معارض است. وقتی که نتوانست تخصیص بزند انقلاب نسبت تمام نمی‌شود.

روایت مفضل بن عمر[۵] است: «شیخ باسناده عن احمد بن محمد، عن علی بن الحکم» همین علی بن حَکَمی که نقل می‌کند، از احمد بن عیسی، از آن روایت کثیره‌ای را دارد، شخص ثقه‌ای است «عن زرعة» زرعة بن سماعه، است روایت موثقه می‌شود «عن المفضل بن عمر، قال: قلت لأبی عبدالله علیه‌السلام» صدرش معارض نیست، ذیلش است «أقوم وأنا أشک فی الفجر» نمی‌دانم فجر شده یا نشده است؟ فقال: صلّ علی شکّک» با همان شکت نماز بخوان، یعنی استصحاب کن صلاة‌لیل را بخوان فاذا طلع الفجر» صلاة‌لیل را خواندی «فأوتر» صلاة وتر را بخوان «و صلّ الرکعتین» دو رکعت فجر را هم بخوان، بعد صلاة غداة را بخوان «و اذا أنت قدمت و قد طلع الفجر فأبد بالفریضة و لاتصلّ غیرها» غیر آن را نخوان! این مبتلا به معارض شد.

این قائل عظیم الشأن(ره) از این معارضه جواب داده است: این روایت نمی‌تواند معارض بشود. برای این که مفضل بن عُمَر ضعیف است و روایتش حجتی ندارد، و ثانیاً اگر مفضل بن عمر صحیحه بود، و روایتش هم معتبر بود، دلالت آن اشکال دارد، برای اینکه در این روایت می‌گوید «اذا قمت و قد طلع الفجر» این که زیرش ننوشته است که «اذا قمت من النوم یعنی اذا قمت الی الصلاة، و قد طلع الفجر از خواب بیدار شده است «قمت الی‌الصلاة» بعد است مثل قوله سبحانه «اذا قمتم الی الصلاة فاغسلوا وجوهکم» قیام برای نماز است بیدار شدن از خواب که نیست. این دو تا مطلب را ایشان فرموده است.

بحث رجالی پیرامون مفضل بن عمر، صاحب کتاب توحید مفضل

امّا مفضل بن عمر شخص ثقه و جلیل القدر است، روایتش معتبر است. حتی این قائل که متلزم به انقلاب نسبت شده بود، از این حرف که مفضل بن عمر ضعیف است، برگشته است، و در معجمش بحث طویلی کرده استکه در جه مفضل بن عمر نزدیک است به درجه زرارة بن أعین، که امام آن قدر به این شخص اعتقاد داشت، منشأ تضعیف، روایاتی است که آن روایات در ذمّ او از امام علیه‌السلام نقل شده است، و این روایات موجب شده است که بعضی از اصحاب ما این شخص را تضعیف کنند که امام او را قدح و ذمّ کرده است.

لکن در مقابل روایات ذم روایاتی که استکه آن رو ایات دلالت می‌کند به عظمت منزلت او، حتی این شخص کتاب توحید مفصل را به امر امام نوشته و جمع کرده است. قدحش به جهت حفظ ذم او بود. مثل روایاتی که در در باره‌ای زراره وارد شده است، زراره هم گلایه کرد، قهر کرد که من در خانه شما پیر شده‌ام، این قدر زحمت کشیده‌ام این جور روایاتی را نقل می‌کند. امام علیه‌السلام به پسرانش فرمود: به پدرتان بگویید که مَثَل قدحِ ما، مثل حضرت حضر بود که که کشی را سوراخ می‌کرد تا آن را مَلِک غصب نکند. ما به جهت حفظ تو اینها را درحق تو می‌گوییم. به این جهت این روایات نظیر آن روایات است. و تعارضی که در روایات احکام است، در باره رجال حدیث هم که از امام علیه‌السلام حالش را پرسیده‌اند، و یا بیان کرده‌اند، تعارض دیده بشود، الملاک الملاک، آن که اظهر صریح است و قرینه‌است، بر روایات دیگری مقدم می‌شود. لذا این قائل عظیم الشأن خودش به جلالت مفضل بن عمر ملتزم شده است البته او به مفضل بن صالح مشتبه نشود، مفضل بن صالح او هم قرین به عصر او بود، و یا هم عصر ایشان بود، ضعیف است. این روایت به اعتراف ایشان من حیث السند اشکال ندارد.

جمع عرفی بین روایات

امّا الدلالة، ایشان فرمود: «فاذا قمت یعنی قمت الی الصلاة» محتمل است. اگر این جور باشد، در روایت سلیمان بن خالد هم «ربّما قمت و قد طلع الفجر» بلند شدم، یعنی «قمت الی الصلاة وقد طلع الفجر» نه این که از خواب بلند شدم. در هیچ کدام از روایات نوم ذکر نشده است. قبلاً هم شما را متوجه کردم که «ربما قمت» به معنای «قمت من النوم» گرفته شده است «ربما قمت و قد طلع الفجر یعنی قمت الی الصلاة و قد طلع الفجر»، «قمت من النوم» هم هست، ولکن نمی‌شود تفکیک کرد. اگر کسی گفت «قمت» ظهور دارد در قیام من النوم، در این روایت مفضل بن عمر هم ظهور دارد. روی این اساس بین این روایات جمع عرفی می‌شود. جمع عرفی این است که امام علیه‌السلام در صحیحه معاویة بن وهب فرمود: قضاء اللیل فی النهار» افضل این است که صلاة‌ وقت را در اول وقت بیاورد بعد صلاة لیل را هم قضاء کند. هم اخذ کرده است به روایت که وارد شده است در تعجیل صلاة فی اول الوقت که صاحب عروه هم بعد از این مسئله تصریح خواهد کرد، که خواندن صلاة در اول وقتش افضل اوقات صلاة است. چون همینجور است، آن روایات می‌گوید: نخوان،‌ ارشاد است. وتر را نخوان، نه اینکه اگر خواندی باطل می‌شود. قضاء صلاة اللیل مشروع است، نه این که اگر خواند باطل می‌شود. این «لا» ارشاد به عدم مشروعیت نیست «لا» ارشاد به این استکه این فضیلتی ندارد، فضیلتش این است که صلاة‌ غداة را شروع کنی و بخوانی، آن روایات هم صریح است که اگر خواستی، بخوانی کسی می‌گوید: افضل را نمی‌خواهم، فضیلت کافی است، صلاة لیل را شروع کرد و خواند، عیبی ندارد. این روایات با همدیگر تنافی ندارند، جمع عرفی دارند رو ایات آمره که بخواند صلاة ‌اللیل را، صریح هستند در جواز اتیان، حتی روایت مفضل بن عمر، وقتی که انسان از خواب بلند شد، ظهورش اگر این باشد، مثل سایر روایات که ظهور یکی است، معنایش این است که از خواب بلند شدی «فابدأ بالقرینة» این ارشاد است که شروع در آن افضل است. آن روایت که می‌گوید: وتر را نخواند، صلاة‌ اللیل را نخواند، آن افضل می‌شود. چون طلوع فجر شده است، وقت فریضه الصبح داخل شده است. لذا اول وقت اتیان کردن فریضه الفجر افضل است. امام علیه‌السلام فرموده است: قضاء را به آخر بیندازد. اینها هیچ اشکالی ندارند. این همان حرفی می شود که صاحب عروه (قده) می‌گوید، اگر از صلاة لیل چیزی را اتیان نکرده است، طلوع فجر شد، شروع به صلاة‌ غداة می‌کند. نه این که واجب است شروع کند. چون صلاة‌ غداة تا طلوع شمس وقت دارد. معنایش این است که مستحب است که به صلاة غداة شروع کند، این مقتضای جمع بین روایات است.

روایتی که به اتیان کردن، امر می‌کند صریح در جواز است روایت ناهیه ظاهر غایتش این استکه ظهور دارد در منع مطلق، غایتش این است جهت علمی را بیان می‌کنم که جمع عرفی است، اصحاب مابین را تصریح کرده‌اند. حکم در بعضی از روایات بر اینکه امر کرده بخوان، صریح است در جواز خواندن. روایت ناهیه غایة الامر در عدم مشروطیّت ظهور دارد و الاّ با کراهت هم می‌سازد، کراهت به معنای قلّة الثواب است. غایة الامر ظهور اطلاقی دارد در عدم مشروعیّت. روایات صریحه مجوزه این ظهور را رفع می‌کند. صریح است، قرینه‌ می‌شود، به رفع ید از این ظهور، لذا می‌شود، خواند ولکن افضل این است که صلاة غداة را شروع کند.

امّا آن روایتی که امام علیه‌السلام فرمود: «سألته عن الرجل یکون فی بیته، و هو یصلی و هو یری ان علیه لیلاً ثم یدخل علیه الاخر من الباب» شخص دیگری داخل می‌شود« فقال: اصحبت هل یصلّی الوتر، ام لا، او یرد شیئاً من صلاته؟ قال: یعید أن صلاها مصبحاً» اگر بعد از طلوع فجر خوانده است آن را اعاده کند. ملتزم می‌شویم به استصحاب آن مقداری که بعد از طلوع فجر خوانده است. چون نماز شب هشت رکعت است،‌اگر یک مقدارش را بعد از طلوع فجرخوانده است، بقیه را باید قضا کند. بعد از طلوع فجر خوانده است، مستحب است که آن بعض را هم اعاده کند، اشکالی ندارد خیلی از وقت ها انسان با تیمم صلاة را می‌خواند، مستحب است که بعد وضوء گرفته اعاده کند. این محذوری ندارد و صریح در بطلان نیست. ظاهر در بطلان است و ظهور اطلاقی است. وقتی که روایت مرخصه آمد، گفت: می‌توانی بخوانی و مجزی است، حمل بر استحباب می‌شود، همان جمع عرفی است فرموده آن که در عروه است، حکم الزامی نیست. چون صاحب عروه که می‌گوید: اگر نخوانده است صلاة ‌غداة را شروع کند، آن حکم حکمِ استحبابی است که صلاة غداة را شروع کند. به خلاف وقتی که که «اربع رکعات» را خوانده باشد «اربع رکعات» یک خصوصیتی دارد. آن خصوصیت این است که اولی این است که صلاة لیل را اتمام کند وترش را هم تمام کند. این منزله من ادرک است. اگر روایت از حیث سند تمام بود، همین را می‌گفتیم که یک صورت از استثناء شده است. آنجا افضل این است که همان را تمام کند.

در روایات انتقال نسبت، یک کلمه‌ای یادم رفت. اگر انسان قبل از طلوع فجر بلند شود و وقت داشته باشد صلاة لیل را بخواند، و یا اقلاً صلاة‌ وتر بخواند، گفت: حوصله ندارم ا ذان گفتند، گفت: الان می‌خوانم. در ذهن مردم می‌شود فرق گذاشت این مابین کسی که بلند شده است و می‌بیند اذان می‌گویند. می‌شود گفت: آن که بعد از طلوع فجر بلند شده بخواند. و امّا کسی که قبل از طلوع فجر بلند شده است نمی‌تواند صلاة ‌لیل بخواند. مثل این که انسان از رختخوابش که بلند شود گفت: «الحمد لله رب العالمین، الحمد لله ا لذی احیانی بعد ما أماتنی و کذلک النشور» دیدی که الله اکبر شروع کرد، مؤذن اذان گفت. به این بگوییم: تو نمی توانی بخوانی. امّا رفیقش وقت که بلندشده بود، الله اکبر گفته بود و بلند شده بود. به رفیقش بگوییم: او می‌تواند صلاة‌ لیل را بخواند. چون بعد از طلوع فجر بیدار شد، الله اکبر گفته شده بود، ولکن این نمی‌تواند بخواند. این در ذهن متشرعه نمی‌گنجد.

تقارن نمازش شب با طلوع فجر

بعد ایشان صورت ثالثه را می‌گوید، چون سه فرض داشت. یک صورت این بودکه چهار رکعت خوانده است، یک صورت این بود که هیچ نخوانده، و یک صورت این بودکه یک رکعت یا نصف رکعت خوانده است. نمازش شب را شروع کرد، با حضور قلب حمد را خواند، یک وقت فهمید که اذان شد، از آن هشت رکعتین اولی است، و دارد سوره حمد را تمام می‌کند. شیئ را خوانده است صاحب عروه می‌گوید «اتمّ مابیده»، یعنی ما بیده را به عنوان صلاة‌ لیل تمام می‌کند. منتهی صلاة اللیل دو رکعت، در رکعت است «اتمّ مابیده» آن دو رکعت را اتمام می کند، نه همه صلاة‌ لیل را. به خلاف آنجا که چهار رکعت خوانده آنجا «اتمّها» داشت، یعنی صلاة ‌لیل را تمام کند. امّا در مانحن فیه اتمّ مابیده» است، نه «اتم صلاة اللیل» شش رکعت را بعد اقضاء می‌کند. بعد دو رکعت فجر را بخواند، صلاة‌صبح را می‌خواند و بعد قضاء می‌کند.

اشکال وارد و جواب آن

روی این حرف به ایشان اشکال شده است که: «لو اشتغل شیئاً منه» می‌‌گیرد آن صورتی را که از رکعت اول فقط سوره حمد را خوانده است. به چه دلیل «اتمّ» چون صلا ة لیل را که صلا ة‌لیل ادائی نیست. وقتیکه صلاة لیل را ادائی نشد، چرا تمام کند؟ این صلاة‌لیل بی خود است. بدانجهت فرموده‌اند: آن چیزی که ایشان فرموده است، وقتی درست است که یک رکعت تمام کرده باشد «اتمّ ما بیده» یعنی وقتی که یک رکعت را خوانده است آن وقت تمام می‌کند. چون «من ادرک من الوقت رکعةً فقد ادرکها». امّا اگر کمتر از یک رکعت باشد، ‌دلیل ندارد که صلاة ‌لیل هنوز وقتش تمام نشده است، طلوع فجر نشده است، و خودش هم صلاة لیل را نمی تواند بخواند. اگر بخواهد قضاء بخواند، باید از طلوع فجر بخواند. «من ادرک» یک رکعت خوانده بود، می‌گفتیم: آن یک رکعت اداء است. ولکن از این جواب داده‌اند که «من ادرک» در صلاة فریضه است. اینجا صلاة نافله است، این را نمی‌شود گفت. اگر بناء شد که «مطلق الفریضه» را بگیرد، صلاة ‌نافله را هم می‌گیرد. چون صلاة فریضه اهمّ است و قت در صلاة فریضه درک کردن است. لذا اگر شارع در آن صلاة‌فریضه کسی که یک رکعت از آن صلاة رادرک کرد، این را ادراک در وقت شمرده است، نافله امرش سهل است، به طریق اولی می‌شود.

سابقاً گفتیم: وقی که فیئ به اندازه ذراع رسید، نافله ظهر ترک می‌شود «ثمانی رکعات» ترک می‌شود، در صحیحه زراره بود. در آن روایت امام علیه‌السلام صورتی را که یک رکعت از آن نافله را قبل از ذراع اتیان کرده بود، استثناء کرد، گفت: الا اینکه قبل از ذراع یک رکعت از نافله را بخواند، اگر خواند، اگر خواند تمام کند. د رصلاة عصر هم همین جور است، فرمود: وقتی که ذراعین شد، وقت نافله عصر می‌گذرد. آنجا فرمود: اگر یک رکعت قبل از ذراعین خوانده باشد، بقیه‌اش را بعد از ذراعین بخواند. آن مؤید این استکه صلاة نافله با صلاة فریضه فرقی ندارد. آن روایت[۶] می‌گوید: «و ان کان قد بقی من الزوال رکعة واحدة أو قبل ان یمضی قدمان أتمّ الصلاة‌حتی یصلی تمام الرکعات» می‌گوید «و ان کان قد صلّی من الزوال یعنی از نوافل زوال رکعةً واحدة قبل ان یمضی قدمان اتمّ الصلاة حتی یصلی تمام الرکعات» در ذیلش در صلاة‌العصر هم دارد. اگر قبل از این که «یمضی قدمان» باشد، این روایت دلالت می‌کند اگر یک رکعت از نافله خوانده باشد، بقیه را تمام کند. از وقت نافله یک رکعت را اتیان کند، بقیه را تمام می‌کند «من ادرک» با آن نوافل اخفّ مؤنةً است، د رخود نوافل هم د ربعضی موارد منصوص است، مثل این که در فرایض در بعضی از موارد منصوص بود.

در مانحن فیه یک رکعت از هشت رکعت خوانده است و قاعدهِ «من ادرک» در نوافل هم جاری است. اگر شما بگویید: در قاعده‌ای «من ادرک» از فرایض تعدّی نمی‌شود، می‌‌گوییم: غداة و ارد است، تعدی نمی‌شود. اگر بگوید: ‌آنجا تعدی می‌شود، چرا؟ چون در مرسله صدوق بود که «من ادرک من الصلاة فی الوقت رکعةً فقد ادرکها» اگر به آن تمسک بکنی، نوافل را هم می‌گیرد.

لذا در مانحن فیه، اگر یک رکعت را خوانده، تمام می‌کند. بدان جهت ایشان فرموده‌اند:‌ دلیل عروه این نیست. دلیل صاحب عروه این است که در مانحن فیه صلاة‌ لیل قضاء شده است. چون وقت که به اندازه یک رکعت از صلاة لیل بخوانم، یک حمد بخوانم، بعد از آن به مقدار طلوع فجر مانده باشد، صلاة‌ لیل قضا شده است. چون گفتیم: اگر یک رکعت کمتر به نصف اللیل مانده است، صلاة عشاء قضاء شده است. چون صلاة عشاء را نمی‌شود خواند، نه همه‌اش را و نه یک رکعتش را اینجا هم همینطور است.

——————————————————————————–
[۱]ـ وسایل الشیعه، ج۳، ابواب المواقیت، باب۴۶، ح۶٫
[۲]ـ وسایل الشیعه، ج۳، ابواب المواقیت، باب۴۸، ح۱٫
[۳]ـ وسایل الشیعه، ج۳، ابواب المواقیت، باب۴۶، ح۷٫
[۴]ـ وسایل الشیعه، ج۳، ابواب المواقیت، باب۴۸، ح۳٫
[۵]ـ وسایل الشیعه، ج۳، ابواب المواقیت، باب۴۸، ح۴٫
[۶]وسایل الشیعه، ج۳، ابواب المواقیت، باب۴۰، ح۱٫