دروس خارج فقه / صلاة / درس ۵: صلاة الجمعه

دروس خارج فقه/ صلاة / درس۵: صلاة الجمعه

نماز جمعه در زمان غيبت و اقوال فقهاء
صلاة الجمعه از اهم مباحث کتاب الصلاة و محل ابتلا است، که از اول مورد نظر فقهای ما بوده به حیثی که بعضی مثل محقق کرکی(ره) و غیر او رساله ای در صلاة الجمعه تألیف کرده اند. و چون مسائل و شرایط وجوب صلاة الجمعة و احکامش در عروه ذکر نشده است، قبل از شروع به بقیه مباحث، این صلاة الجمعه را وفاقا لسیدنا الاستاد(ره) بحث می کنیم. کلام اولا واقع می شود در شرایطی که فقها برای وجوب صلاة الجمعه ذکر کرده اند. و عمده نظر ما هم حکم صلاة الجمعه در زمان غیبت امام(ع) است که آیا در زمان ما حکم صلاة الجمعه و شرایط وجوبش محقق است یا محقق نیست؟
اولین بحث و کلام در حکم صلاة الجمعه فی زمان الغیبه است. چون اصل وجوب صلاة الجمعه فی الجمله و در زمانی که نبی اکرم(ص) یا امام (ع) باشد و بسط ید داشته باشد،از ضروریات فقه است. کلام در حکم صلاة الجمعة فی زمان غیبة الامام(ع) است،روی این اساس به حسب فحصی که کرده ایم د راین مساله اقوالی هست: قول اول این است که صلاة الجمعه از صلوات واجبه و فرائض است، و در روز جمعه جای صلاة ظهر می نشیند، این وجوب و مشروعیتش، مشروط به وجود امام معصوم(ع) ، اَو مَن نَصَبه است، شخصی را که امام معصوم (ع) نصب کرده است و الا اگر امامی حاضر نباشد کما فی حال الغیبه یا منصوب از او نباشد، حکم فرق می کند، مراد نصب الخاص است، در نصب الخاص فرق نمی کند که فقط برای امامة الجمعه نصب بشود یا برای قضا یا افتای بین الناس و صلاة الجمعه،اگر امام(ع) نائب خاص نصب نکند، این صلاة الجمعه نه وجوب دارد،نه مشروعیت دارد. مقتضای ظاهر کلمات جماعتی از فقها و اصحاب ما این قول است. نتیجه این قول این می شود که صلاة الجمعه فی زمان الغیبه مشروعیت و وجوبی ندارد و جای صلاة ظهر را در روز جمعه پر نمی کند و باید روز جمعه صلاة ظهر اتیان کرد مثل سایر ایام، این یک قول در مساله است.
قول ثانی بر خلاف قول اولی است ولو قول ثانی، مجرد احتمال است، نقل کرده اند که این قول قائل دارد، به هر حال چنین می گوید که فرقی ما بین زمان الغیبه و زمان الحضور نیست، همانطوری که صلاة الجمعه در زمان حضور و بسط ید امام(ع) ،در روز جمعه، وجوب عینی دارد، و باید آن را متعیّنا اتیان کرد، در زمان غیبت هم همین طور است، امام(ع) یا منصوب خاص از جانب امام(ع) لازم نیست، و اگر فرض کنید زمان الغیبه بود، آن هم مثل زمان الحضور است،وصلاة الجمعه در یوم الجمعه بر مکلفین به همان شرایطی که در زمان حضور و بسط الید بود، واجب می شود. صاحب جواهر(ره) نقل کرده است که بعض از اشخاص در زمان ما هستند که احتمال داده اند وجوب تعیینی صلاة الجمعه در زمان غیبت درست مثل زمان حضور است، فرقی ما بین اینها نیست. حتی اگر در زمان غیبت نصب العام نباشد، مجتهد عادل (لاسمع الله) نباشد، مردم باید صلاة الجمعه را اقامه کنند و فرموده است بر اینکه این شخص از اطلاق بعض کلمات اصحاب اینطور فهمیده است. ولکن این معنا که در زمان غیبت صلاة الجمعه وجوب عینی ندارد، امری متسالم علیه است که دعوای اجماع متعددی دارد که در زمان غیبت صلاة الجمعه وجوب عینی ندارد. قائل به این قول که صلاة الجمعه در زمان الغیبه مثل صلاة الجمعه در زمان الحضور است، و وجوبش وجوب عینی است، و نماز ظهر کافی نیست، و باید صلاة الجمعه را اتیان کرد، با آن شروطی که بعد ذکر خواهیم کرد، یا جرأت نداشته یا تصریح نکرده است، مجرد احتمال ذکر کرده اند که وجوب عینی دارد. آن که ما تتبع کرده ایم، این است که اکثر اصحابنا ملتزم هستند که در زمان غیبت این صلاة الجمعه وجوب عینی ندارد، لکن وجوب تخییری دارد، لازم نیست مکلفین صلاة ظهر اتیان کنند، می توانند صلاة الجمعه اتیان بکنند به آن نحوی که ان شاء الله بحثش خواهد آمد. و مجزی از صلاة ظهر است، این در حقیقت قول سوم در مسأله می شود.
عدم اجزاء بنابر قول به مجرد مشروعيت نماز جمعه در زمان غيبت
بعضی ها می گویند صلاة الجمعه در زمان غیبت، مجرد مشروعیت را دارد. چون معنای قول به وجوب تخییری این است که هر کدام را که می خواهی می توانی اتیان کنی، ولی این ها می گویند مجرد مشروعیت است، یعنی اگر صلاة الجمعه را اتیان کنند، بدعتی نکرده اند مشروع است، ولکن مجزی از ظهر نیست، باید صلاة ظهر اتیان بشود. اما این قول رابع که بعضیها ملتزم شده اند و یا احتمالش را داده اند، قولی است که لا یمکن الالتزام به ، چون که برای مکلف در شبانه روز، پنج صلاة صلاة واجب است، اگر از ادلّه، مشروعیت صلاة الجمعه استفاده شد، معنای مشروعیت در زمان غیبت- اگر وجوب عینی نباشد- وجوب تخییری می شود. و وجوب تخییری که شد قطعا مجزی می شود و تکلیف ساقط می شود، نمی شود هم صلاة یومیه و مشروع باشد و ولی مجزی نباشد؛ و این هم نمی شود که هم ظهر و هم جمعه واجب باشد، هر دو نمی تواند وظیفه انسان بشود.
کسی که ملتزم شده است صلاة الظهر در زمان غیبت هم مجزی نیست باید صلاة جمعه را مثل زمان الحضور اتیان کرد، که یکی از اقوال بود و گفتیم قائلش هم محقق نیست. ولو بعض اصحابنا تصریح کرده اند که اگر اجماعی در بین نبود که در زمان غیبت وجوب عینی نیست، ملتزم شدن به وجوب عینی قبیح بود،این را تصریح کردند. روی این اساس اولین قولی که بحث می کنیم این است که کسی ملتزم بشود که صلاة الجمعه در زمان غیبت مثل زمان حضور است، ایشان به کدام ادله می تواند تمسک کند و از آنها چنین مطلبی را استظهار کند؟ در دو جهت چه از قرآن و چه از روایات، بحث می شود: جهت اولی این است که آیا واقعا و حقیقتا این آیه و یا روایات ظهور دارند بر اینکه صلاة الجمعه فی زمان الغیبه مثل صلاة الجمعه فی زمان الحضور است، یا اینکه اینها فی نفسه لَنگ هستند و دلالتشان تمام نیست. جهت ثانیه این است که اگر بیان کردید که دلالت اینها تمام است،و اینها واضح الدلاله بر این مطلب است،آیا قرینه هست که رفع ید از ظهور این ادله بشود و جمع عرفی بشود، یا معارضی هست با این ادله که ظهور این ادله را از کار بیندازد یا این که قرینه ای بر خلاف نیست و معارض نیست یا قرینه هست و معارض نیست که باید جمع عرفی بشود؟ بحث ما فعلا در جهت اولی است، که این ادله کدام هستند که از آنها وجوب صلاة الجمعه حتی فی زمان الغیبه استظهار شده است؟

استدلال به آيات براى اثبات تعميم در زمان وجوب صلاة جمعه
بعضیها فرموده اند که این آیه مبارکه در سوره جمعه،(یا ایها الذین آمنوا اذا نودی للصلاة من یوم الجمعة فاسعوا الی ذکر الله و ذروا البیع) دلالت می کند وقتی که در روز جمعه به ذکر الله ندا شد- و مناسبت ذکر الله با یوم الجمعه،صلاة الجمعه است، (اذا نودی للصلاة) قضیه شرطیه هم صلاة است، مراد از صلاة در روز جمعه، صلاة الجمعه می شود-(اذا نودی للصلاة من یوم الجمعة فاسعوا الی ذکر الله) به طرف ذکر خداوند بروید( و ذروا البیع) بیع و شرا و اشتغال به امور دنیویه را ترک کنید. گفته اند این آیه مختص به زمان دون زمانی ندارد،«کالاحکام الواردة فی سائر الآیات المجیده» همانطور که در سائر خطابات قرآنی حکمی که ذکر می شود، او اختصاص به زمان دون زمانی ندارد، این آیه مبارکه هم (اذا) یعنی وقتی که ، ولو در هر زمانی باشد ندای بر صلاة یوم الجمعه شد( فاسعوا الی ذکر الله و ذروا البیع) اختصاص به زمانی دون زمانی ندارد. و امر هم دلالت می کند و ظهور امر هم در وجوب است، و حمل بر استحباب قرینه می خواهد.

اشکال بر استدلال فوق و نظر استاد در اختصاص آيه (اذا نودي) به زمان
بعضی ها هم در دلالت این آیه که صلاة الجمعه در زمان غیبت مثل صلاة الجمعه در زمان حضور است، که باید آن را اقامه کرد، مناقشاتی کرده اند، بیان آنها چنین است که این آیه مبارکه قضیه شرطیه است( اذا نودی للصلاة من یوم الجمعة فاسعوا الی ذکر الله) وقتی ندای بر صلاة در روز جمعه شد. اما در مقام بیان این نیست که ندا با چه شرایط می شود؟ هر وقت ندا به شرایطش به صلاة فی یوم الجمعه شد( فاسعوا الی ذکر الله) بروید اتیان کنید. بدان جهت در مانحن فیه ما احتمال می دهیم ، کما اینکه جماعتی از اصحاب ما ملتزم بودند که وجود امام معصوم(ع) او من نصبه لصلاة الجمعه در ندای الی صلاة الجمعه معتبر است، لذا این آیه اطلاقی ندارد که به او تمسک کنیم، وقتی که اطلاقِ خطابی تمام نشد، به مدلول متیقن اخذ می شود. که متیقن در اینجا زمان حضور امام معصوم(ع) یامن نصبه است، اما زاید بر او را نمی شود اخذ کرد. ولکن این فرمایش به نظر قاصر ما فرمایش صحیحی نیست، برای اینکه مراد از ندا همان اذانی است که معروف است، در هر روز از ایام هفته ندای به صلاة همان اذان به دخول وقت است، وقتی که اذان گفته می شود یعنی وقت داخل شده به نماز بیایید. و مقتضای ( اذا نودی للصلاة من یوم الجمعة) یعنی آن اذان در روز جمعه اگر گفته شد، (فاسعوا الی ذکر الله)،اما در این اذانی که متعارف است در سایر الایام در یوم الجمعه، شی ء دیگری معتبر است قید نکرده است بر خداوند متعال(اذا نودی) وقتی که آن اذان گفته شد بروید به نماز ،به صلاة الجمعه، بدان جهت در مانحن فیه اگر ندای بصلاة یک چیزی بود که قبلا در اذهان مأنوس نبود، می گفتیم این آیه در مقام بیان آن است. مثل( اقیموا الصلاة) در این آیه در مقام بیان صلاة نیست، در مقام بیان حکمش است. و اما وقتی که چیزی مأنوس در اذهان شد، در سایر ایام هفته معلوم شد، که ندای برصلاة همان اذان است، روز جمعه هم اذان می گفتند، نمی گفتند به نماز جمعه بیایید، همان اذانی را که در سایر ایام بود، می گفتند. وقتی که اینطور شد اگر در ندای به این نماز جمعه چیز دیگری هم معتبر بود، آیه ذکر می کرد.
لذا این آیه را ما قید خواهیم زد، اگر موذنِ حاکم ستمگری بر صلاة الجمعه ندا کرد، حضور واجب نیست، روی دلیل خاص است، از اطلاق رفع ید کرده ایم ، که صلاة نمی شود الا پشت سر آن کسی که «تَثِقُ بدینه» بدان جهت در مان نحن فیه اگر از دلیل خارج ثابت می شد که ندا از امام(ع) یا من نصبه است،از اطلاق رفع ید می کردیم ،ولی جایی که ندا نه برای صلاة امام(ع) است نه برای مَن نَصَبه است. رفع ید می کردیم،می گفتیم مجتهد است فایده ندارد، اما وقتی دلیل بر این تقیید ثابت نشد، تمسک به اطلاق می کنیم. وقتی شخصی که شرایط اقامه صلاة را دارد،عارف به احکام و مسائل صلاة الجمعه است، ندا کرد بر صلاة الجمعه مقتضایش این است که برای نماز برویم، به مقتضای اطلاق آیه مبارکه فرقی نمی کند . الّا جماعتی که در روایات ، آنها استثناء شده اند که حضورشان واجب نیست، که خواهیم گفت ان شاءالله .مقتضای این آیه این است. از این جهت مناقشه در آیه نیست.

مراد از ذکر در آيه «فاسعوا» و تفصيل استاد در بيان آن
لکن در آیه مناقشه دیگری کرده اند. و آن مناقشه این است که گفته اند مراد از ذکر در این آیه مبارکه (فاسعوا الی ذکر الله) خطبه صلاة الجمعه است و مراد از (فاسعوا) هم حکم استحبابی است،چرا؟ چون- ان شاء الله بیان آن بعد خواهد آمد- حاضر شدن در خطبه وجوبی ندارد،بله اگر کسی به خطبه حاضر شد، بنابر احتیاط واجب ویا بنابر اظهر باید به آن خطبه گوش بدهد چون در صلاة الجمعه گوش دادن شرط است اما حضورش واجب نیست. درک صلاة الجمعه به این می شود که رکوع امام الجمعه را درک کند، حتی در زمان حضور، آنچه واجب است، درک صلاة الجمعه است،و اما درک الخطبه واجب نیست.
کلمه(فاسعوا) به چند چیز متعدّی می شود: یک وقت سَعی فیه و یا سَعی له ویا سَعی الیه می شود، اگر سَعی الیه شد، معنایش این است که به سرعت به طرف آن مقام رفت، اگر سَعی له شد،برای عمل است معنایش این است که برای آن غرض، این عمل را انجام داد. سَعی فیه در عمل زحمت کشید، می گویند سعی فیه در او سعی کرد، سَعی که به معنای زحمت کشیدن است، این آیه مبارکه که می گوید( اذا نودی للصلاة من یوم الجمعة فاسعوا الی ذکر الله) معنایش این است تند به طرف ذکر خدا، به طرف خطبه بروید،پس این حکم، حکم استحبابی می شود، در این صورت آیا صلاة الجمعه وجوبش وجوب عینی است، وجوب تخییری است یا او هم مستحب است اصل وجوب را ندارد این آیه دلالتی ندارد بر او؟ ما از خارج فهمیدیم که صلاة الجمعه اصل وجوب را دارد،و وجوبش هم عینی است،ولکن قدر متیقن آن زمان صلاة الجمعة است،اطلاق این آیه در مقام بیان نیست، ( اذا نودی للصلاة من یوم الجمعة فاسعوا الی ذکر الله) این را فرمودند و بعد هم فرموده اند بر اینکه در ما نحن فیه قرینه بر استحباب است، یکی همان تند رفتن است( فاسعوا الی) بدوید، غایت الامر رفتن به صلاة جمعه واجب می شود، دیگر چرا بدوند؟ این یک قرینه است.

موارد افعل تفضيل و اختلاف معاني آنها
قرینه دیگر این است که خداوند متعال می فرماید: (یا ایها الذین آمنوا اذا نودی للصلاة من یوم الجمعة فاسعوا الی ذکر الله و ذروا البیع ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون) کلمه«خیر» را استعمال کرده که افعل تفضیل است. کلمه«خیر» ربما در مقابل شر استعمال می شود که در نتیجه«خیر است» یعنی «شری نیست». خیر می تواند واجب بشود، یعنی آن که «شر نیست» باید واجب بشود، مثلا در مواردی انسان می گوید اطاعت خداوند خیر است و عصیانش شر است، اینجا خیر به معنی افعل التفضیل نیست،به معنای مقابل شر است، که آن «خیر» واجب می شود. یک وقت «خیر» به معنای افعل التفضیل است«هذا خیر منه» این وقتی است که «خیر» واجب نباشد والا اگر واجب باشد، طرفش شر می شود، چون عقوبت دارد. اینکه خداوند متعال می فرماید«خیر» است، و در ذیل آیه هم دارد که ولو مذمت می کند( و اذا رأوا تجارة او لهوا انفضوا الیها و ترکوک قائما قل ما عند الله خیر من اللهو و من التجارة) تجارت که حرمت نفسی ندارد. و هکذا گوش دادن به التذاذات نفسیه که به نحوی باشد که داخل محرمات نشود، عیبی ندارد. ولکن این فرمایش هم پیش ما مثل فرمایش سابق است چرا؟ چون خداوند متعال که می گوید:(فاسعوا الی ذکر الله) دلیلی نداریم که مراد از ذکر خصوص خطبه است، خطبه انسان را به یاد خدا می اندازد، خصوصا خطبه نبی اکرم(ص) ولکن این ذکر در صلاة هم هست. خود صلاة هم ذکر است، (أقم الصلاة لذکری) صاحب المدارک(ره) تصریح کرده که «أجمع المفسرون» که مراد از ذکر در این مقام، حضور هم برای خطبه و هم برای صلاة است نه اینکه خصوص خطبه است، ولی ما به این اجماع تمسک نمی کنیم.

اطلاق«ذکر» و شمول آن به صلاة
اینکه لفظ(ذکر) صلاة را هم می گیرد، این حرفِ عجیبی نیست.( ذکر) معنایش مطلق است، خطبه و صلاة را می گیرد. در اصول خواندیم که اگر در خطابی طلب به دو شیء وارد بشود، نسبت به یکی قرینه قائم بشود که استحبابی است«اغتسل من الجمعة و الجنابة» فهمیدیم نسبت به غسل جمعه امر استحبابی است، در جنابت که رفع ید نمی کنیم. به آن ظهور اخذ می کنیم.در اصول منقح شده است که طلب اعتباری در موارد استحباب و وجوب در مقام ثبوت فرق نمی کند، مولی می گوید بیاور، فقط در موارد استحباب، طلب مطلق نیست، طلب موصوف است، ترخیص به ترک در آن فرد وارد شده است، از آن طلب تعبیر به استحباب می شود نه اینکه جزء است که قدما می گفتند، طلبی که موصوف است به ورود ترخیص فی ترک المتعلق ، آن طلب استحبابی می شود، چون مولا چیزی را که راغب نباشد و مصلحت نباشد از مکلف نمی خواهد، این را که خواسته است ولکن ترخیص داده است، مستحب می شود و اما در جایی که طلب مطلق باشد و ترخیص در ترک متعلق وارد نشود، طلب وجوبی می شود؛یعنی مکلف باید اتیان کند و الا طلب خداوند وطلب مولی را مخالفت کرده است، این طلب واستحباب عنوان انتزاعی است، منشاء انتزاعش ورودِ ترخیص در موارد استحباب است ولی در موارد وجوب،ترخیص نیست. عقل این را انتزاع می کند، می گوید مولا که ترخیص نداده است، باید فعل را اتیان کنی، این وجوب می شود. و اما اگر ترخیص داد، می گوید می خواهی بیاوری مطلوب مولی است، اما می توانی ترک کنی، وجوب و استحباب حکم عقلی است،عقل از ورود و عدم ورود ترخیص انتزاع می کند،اینطور که شد اگر مولی فرمود«اغتسل للجمعة و الجنابة» و بعد در جمعه دلیل قائم شد که ترخیص در ترک داده است ، در جنابت رفع ید نمی شود، اینجا هم اگر دلیل را توانستیم ثابت کنیم که حضور در خطبه واجب نیست، حضور در خطبه مستحب است، ( فاسعوا) نسبت به خطبه حمل بر استحباب می شود. و اما نسبت به صلاة که ترخیص وارد نشده است، حمل بر وجوب می شود.
اما اینکه فرمودید: در ما نحن فیه«خیر» بمعنی افعل التفضیل است، درست نیست. «خیر» در ما نحن فیه در مقابل شرّ است . آن افعل التفضیل متعارف است که در مقام غیر تفضیل استعمال می شود، مثل قول حضرت یوسف(ع) که فرمود(رب السجن احب الیّ مما تدعون) نه اینکه آن را هم دوست دارم، معنایش این است که استعمال در معنای مجرد است، یا در آیه مبارکه( و ان تصوموا خیر لکم) این معنایش این نیست که اگر صوم را هم نگیرید، آن هم خیر است. و هکذا و هکذا. بلکه در ذیل آیه مبارکه( و اذا) ذم است، بعد از آن که فرمود( و ذروا البیع) بیع را ترک کنید، وقتی که بیع را ترک کردن برای صلاة واجب شد (و اذا رأوا تجارة او لهوا انفضوا الیها و ترکوک قائما) چرا صلاة جمعه را شروع نمی کنید. (ترکوک قائما) همین طور است، خطاب به نبی اکرم(ص) است ( قل ما عند الله خیر من اللهو ومن التجارة) لهو یک قسمش حرام است، چون آنهایی که به بازار مکه می آمدند وقتی وارد می شدند طبل می زدند آن طبلها، طبلهای لهوی بود، اینطور نبود که شر نباشد،(و اذا رأوا تجارة او لهوا انفضوا الیها) چون انسان که دیانتش خیلی ضعیف باشد، به طرف لهو می رود، و اما اگر لهو نباشد یکه غرض مهمی در او است، شخصی که ایمانش قوی است به لهو نمی رود و لکن به خاطر غرض مهم می رود، بدان جهت خدا مذمت می کند( و اذا رأوا لهوا) لهو شیء سبکی است، به واسطه آن شیء یسیر وسبک،سعی الی المسجد و الی الصلاة را ترک می کنند( و اذا رأوا تجارة) ،وقتی که تجارت را دیدند، ترک می کنند، بلکه سبکتر از او لهو را اگر دیدند باز ترک می کنند آنهایی که تجارت نمی کنند، گوش به دُهُل زدن می کردند. ( قل ما عند الله خیر من اللهو و من التجارة) ،تجارت نهی شده است، ( و ذروا البیع) پس آن تجارت به معنای خیر نیست، شر است، لهو شر است ، بدان جهت نه د رکلمه خیر دلالت دارد، نه در اینکه حضور به خطبه واجب نیست در او قرینیتی است ولکن تا اینجایی که گفتیم مقتضایش این است که اطلاق آیه بر وجوب صلاة الجمعه عینا تمام است.

قرائن دال بر عدم اطلاق آيه جمعه
لکن در ما نحن فیه این اشکال است که این آیه اصلا اطلاق ندارد. چون در ذیل آیه ( اذا رأوا تجارة او لهواً انفضوا الیها و ترکوک) خطاب به پیغمبر(ص) است که تو را همینطور می گذارند، پس مصلِّیِ صلاة الجمعه فرض شده است است که رسول الله(ص) است، اول زعیمی که در اسلام بود خود نبی اکرم(ص) بود . این آیه راجع به صلاة نبی(ص) است که صلاة الجمعه را اقامه می کرد، ما در اینجا بحث در زمان ایشان نداریم،که حضور برای خطبه حضرت واجب است یا نیست. فعلا کلام ما در آن زمان نیست، کلام در زمان غیبت است، اگر کسی که مجتهد است، عارف به احکام است، ثقه در دین است، اقامه صلاة الجمعه می کند، آیا باید مردم حاضر بشوند؟ این آیه مربوط به این نیست. آن اشکالی که سابقا در ذهن ما بود و اشکال عمده هم بود این اشکال بود ولکن بعد فکرمان عوض شد که نه این اشکال هم وارد نیست. چرا؟ چون آیه اولی حکم کلی است ( یا أیها الذین) حکم ابدی است، مثل ( السارق و السارقة فاقطعوا أیدیهما) حکم ابدی است این هم حکم ابدی است (أقم الصلاة لدلوک الشمس) آنجا خطاب خاص است، اینجا خطاب خاص هم ندارد، ( یا ایها الذین آمنوا) خطاب ابدی است، ای کسانی که ایمان آوردید ( اذا نودی للصلاة من یوم الجمعة) روز جمعه وقتی اذان صلاة گفته شد ( فاسعوا الی ذکر الله) که همان صلاة جمعه می شود. بعد آیه بعدی تطبیق است که در آخر می فرماید( و اذا رأوا تجارة اولهوا) یعنی امت فعلی تو به این صلاة و خطبه اعتنایی نمی کنند،تو را تنها می گذارند نه اینکه صلاة جمعه مختص به تو است، تا تعدّی کنیم به امام و آن منصوب خاصّش، و به کس دیگر نتوانیم تعدی کنیم. آن آیه اولی حکم عام است، و دومی ذمّ بر آن که بالفعل موجود بوده، است،(واذا رأوا تجارة او لهوا انفضوا الیها و ترکوک قائما) این تقیید در مطلق نمی آورد، چون که منافاتی با او ندارد. آنها که تفسیر می نویسند، باید ملتفت بشوند، اگر آیه ای آیه قبلی را تقیید می کند باید ما بینشان یک منافات باشد، تا بگوییم که مراد از صدر، همین ذیل بود، یا مراد از ذیل همان است که در صدر بود، باید تنافی داشته باشد،اینجا تنافی ندارد این حکم عام است، این امتی که فعلا هستند و نماز اتیان می کنند با تو این معامله را می کنند، اینها با همدیگر منافاتی ندارند. لذا به نظر ما می رسد، اگر ما بودیم و این آیه مبارکه، دلالت این آیه مبارکه-با قطع نظر از مقام ثانی که آیا قرینه بر خلاف قائم شد یا نشد. تمام بود و متّبع، ظهور آیه مبارکه می شود و الحمد الله رب العالمین.

پرسش
۱- اقوال فقهاء در نماز جمعه در زمان غیبت را بیان کنید.
۲- مراد از عدم اجزاء بنابر قول به مجرد مشروعیت نماز جمعه در زمان غیبت چیست؟
۳- استدلال به آیه نماز جمعه برای اثبات تعمیم در زمان را توضیح دهید.
۴- مراد از ذکر در آیه (فاسعوا) و تفصیل استاد چیست؟
۵- قرائنِ عدم اطلاق آیه جمعه و اشکال استاد و جواب ایشان چیست؟