از کلام صاحب کفایه اموری استفاده شد: امر اوّل که در تکالیف المهمه در تکالیف حقیقی ارادهایکه در ذات حق موجود است غیر از اراده تکوینیه است که در مورد تکلیف، اراده تشریعیه است که غیر اراده تکوینیه است که لا تخلف عن المراد. امر دوم این است که اراده تکوینیه که لا تتخلف عن المراد علم سبحانه است بالنظام التام یا علی النحو الاکمل الاتم. امّا اراده تشریعیه که عبارت علم الله بصلاح فی الفعل للعبد است. …. که اراده در عباده علّت تامه فعل است که آن اراده شوق مؤکّد است در ذات باری اراده تکوینیه علم بالدخل در نظام علی النحو الکامل التام بود ولکن در عباد اراده حقیقی که علت تامه حصول فعل است او عبارت از شوق مؤکد است که حاصل میشود بعد از حصول مقدمات است.
دو مناقشه در این کلام، مرحوم کمپانی فرموده ایشان فرموده که اراده در ذات باری از صفات ذات است همین طور در فلسفه معروف است فرموده آنکه معروف است در صفات ذات با هم در عالم مفهوم باید مغایر باشد عنوان علم غیر از عنوان قدرت است و هکذا آن که در صفات ذات در مطابق آن صفات (باری تعالی) عینیت است والّا اگر صفات الذات در مفهوم متحد باشند متعدّد نمیشوند پس ای آخوند چرا شما اراده را تفسیر به علم کردی. خود کمپانی میفرماید: آنکه در ذات باری میشود گفت (که اراده از صفات ذات است) آن اتحاد ذاتی است و نحو ذلک من التعابیر آن اتحاد عبارت از علم و واقع اراده است و او از صفات ذاتی است. بعد یک کلامی هم کمپانی فرموده که بله این را ملتفت باشید که اراده که اطلاق میشود بر ذات باری دو قسم است یک اراده است که از صفات ذات است که الآن گفتیم و یک اراده و مشیّتی است که متولّد از این اتحاد … است که وجود اطلاقی منبسط و علی الاطلاق است فیض او شیء است و صفات فعل است در روایت هم است که خلق الله الاشیاء بالمشیه وخلق المشیه بنفسها این حاصل کلام اصفهانی.
عرض میکنیم این اتحاد ذاتی که ایشان میفرماید: این را تصور نکردیم اما این رضا از صفات فعل است این مثل سایر صفات است مربوط به صفات ذات نیست آنکه میتوانیم نسبت به خداوند عرض بکنیم این قدرت است و اما در عباد ایشان قبول کرد حرفی که آخوند فرمود که افعال معلول به اراده عبد هستند و اراده هم حاصل میشود بعد المبادی. کمپانی این را قبول کرده است که بله اراده حقیقیه در عباد همین است چون این اراده حقیقیه در عباد که اختلاف پیدا کرد با اراده ازلیه سرّش این است که فاعلیه عباد قاصر است و بالقوه است اگر بخواهد فاعلیت عباد فعلیت پیدا کند این متوقف است بر اموری (مبادی اراده) این ناشی از نقص الانسان است در فاعلیت و بما اینکه در ذات باری تعالی از هیچ جهت نقصی متصور نیست فاعلیتش فعلیت دارد کما از آن اتحاد ذاتی تعبیر میکنند این سرّ اختلاف است در اراده حقیقیه عبد و خداوند پس ایشان هم مثل صاحب کفایه قبول فرمود که علت صدور افعال اختیاریه عن العباد همان اراده است.
این اساس را ما نمیتوانیم قبول کنیم چون شاهد داریم و آن اینکه از انسان فعل اختیاری بلا شبهه صادر میشود و حال آنکه نسبت به آن فعل هیچ شوق و ارادهای ندارد مثلاً زخم سرایت کرده گفتند پایش بریده شود برای زنده ماندن او او حاضر می شود برای بریدن پایش، این شخص که این فعل ازش صادر میشود این به این فعل شوق ندارد تصور فعل را کرده فائدهاش را هم میداند اما هیجان و رغبت ندارد جواب دادهاند آن شخص شوق دارد به بقاء الحیات میگوییم نه این جور نیست خودش گریه هم میکند میگوید: اگر مسئله شرعیه نبود اصلاً من این زندگی را دوست ندارم وعلاوه شوق مؤکد به امر غیر اختیاری هم متعلق میشود و اراده به امر غیر مقدور متعلق نمیشود الحاصل ما ادعا خواهیم کرد که اراده به دو معنی اطلاق میشود: یکی قصد و بناء قلبی قصد معنی الامر ای اراد هذا الامر، اُخری اراده اطلاق میشود بر اختیار که حقیقه الاختیار ما سنذکر این اختیار است میگویند اختار الکفر علی الایمان اراده ربما به این معنی اطلاق میشود که نائینی فرمود بین شوق مؤکد و بین فعل واسطهای است که اختیار است آن شوق مؤکد اراده نیست حقیقت اراده صرف القدره است یا قصد است و نمیگوییم شوق مؤکد نیست عرض میکنیم شوق مؤکد غالباً در موارد فعل اختیاری، هم اراده شوق مؤکد میشود و ربما آن شوق مؤکد نمیشود آن شوق مؤکد اصلاً علت فعل نیست آن شوق داعی میشود دعوی ما این است که اراده به دو معنی اطلاق میشود میگوییم فعل اختیاری به دو قسم است یک فعل اختیاری است که تعمدی نیست آن اراده به معنی القصد والانتباه فعل اختیاری را تعمدی میکند و آن فعل را اختیار میکند عیباش همان قدرت و سلطنت انسان است …. که …. بعضی چیزها انسان قدرت ندارد شما میتوانید محلی را اشغال کنید و محل اشغال کردن در اختیار شما نیست نمیتوانید قدرت را بر این طرف صرف بکنید هر گاه … هستند به این قدرت شد، فعل می شود اختیاری، و اگر قصد نداشت آن فعل اختیاری، غیر تعمدی میشود و ربما عدم التفات عذر میشود و ربما شارع القاء میکند عذریت را. علی ای حال فعل بلاشبهه اختیاری است کسی که سنگی پرتاب کرده به دیوار بزند و آن سنگ به پیشانی زید خورد این فعل اختیاری نیست این حتماً فرق دارد به حرکت ید … و کلام و مدعای ما این است که در افعال عباد صرف شوق مؤکد علت تامه بشود نیست این که آخوند فرمود افعال عباد ناشی هستند از ارادهای که در نفس موجود است آن اراده از مقدمات ناشی میشود در مقابلاش این حرف ما این است که آن اراده که ناشی از مقدمات است آن اراده به معنای شوق مؤکد را منکر نیستیم مقرّ هستیم اینکه در غالب افعال اختیاریه است و زائد بر این حرف ما این است که در صدور فعل اختیاری مجرد التمکن کافی است آن شوق مؤکد و مبادیای که آخوند میگوید و آن … هستند برای فعل و داعی هستند این بود معنای اراده در عباد و اما در ذات باری ما اراده از صفات ذات در ذات باری نداریم در مقابل علم و قدرت، اخبار صحاح موجودند دال بر اینکه علم خداوند امر ازلی است و اراده امر حادث است این روایات در مقابل … صفت ذات بودن اراده است ج ۱ کافی ص ۱۱۰ باب الاراده انها من صفات الفعل و سائر صفات الفعل صحیحه عاصم بن حُمید عن ابی عبدالله… قال قلت لم یزل الله مریداً قال ان المرید لا یکون الا لمراد معه لم یزل الله عالماً قادراً ثم اراد که اراده مترتب بر علم و قدرت است دوم صحیحه صفوان بن یحیی است قال قلت لابی الحسن(ع) اخبرنی عن الاراده من الله او من الخلق قال(ع) الاراده من الخلق الضمیر (قلب) وما یبدو له بعد ذلک من الفعل واما من الله فاراده احداث لا غیر ذلک. روایت ۴ صحیحه عمران بن اذینه عن ابی عبدالله(ع) قال خلق المشیه بنفسها ثم خلق الاشیاء بمشیته. روایت ۵ صحیحه محمد بن مسلم است: قال المشیه محدثه این اخبار میگوید اراده از صفات افعال است و ما هم این را ملتزم میشویم اشاره به برهان میکنیم که میگوید اراده در ذات باری از صفات ذات است یا در نفس ما شوق مؤکد علت افعال است. این برهان را ببینید میشود یا نه