دروس خارج فقه / صلاة / درس 9: افراد استثنا شده از حضور در نماز جمعه
استفاده وجوب تخییری یا تعیینی نماز جمعه از روایات
کلام در روایاتی است که گفته شده آن روایات حمل بر وجوب تخییری در صلاة الجمعه نمی شود. یکی از آن روایات، صحیحه منصور بن حازم است، که شیخ (ره) در تهذیب و استبصار آن را نقل کرده است و صاحب وسایل(ره) هم این روایت را تقطیعا نقل کرده است.یک قطعه اش را در یک باب و قطعه دیگر را در باب دیگری نقل کرده است. صاحب وسایل(ره) صحیحه منصور بن حازم را اینگون نقل کرده است،«و عنه عن صفوان عن منصور عن ابی عبدالله(ع)» شیخ (ره) در تهذیب نقل کرده است این را از حسین بن سعید عن صفوان بن یحیی عن منصور یعنی منصور بن حازم و در خود استبصار تصریح دارد که منصور بن حازم است،«عن أبی عبدالله (ع) فی حدیث قال:» که ذیل آن چنین است« الجمعة واجبة علی کل احد» صلاة جمعه واجب است بر هر احدی« لا یعذر الناس فیها» مردم اگر این صلاة الجمعه را اتیان نکنند، معذور نمی شوند «الا خمسة» مگر پنج طایفه که «المرأة» زن باشد«و المملوک» عبد یا امه باشد، امه هم داخل امرأة است« و المسافر» است«و المریض»،«و الصبیّ» صبی هم که وجوب در حقّش نیست. در این روایت پنج طایفه را استثنا کرده است. گفته شده است اینکه روایت می گوید: «الجمعة واجبة علی کل حد» مثل این است که گفته باشد«واجبة تخییریاً» ولکن بعد که می گوید« لا یعذر الناس فیها» با وجوب تخییری نمی سازد. یعنی مردی که غیر از این پنج طایفه است، در ترکش معذور نیست. اگر واجب، واجب تخییری باشد، معنایش این می شود که اگر آن لنگه دیگر را بیاورند همه معذور هستند، یعنی این عِدل را ترک کنند و عِدل آخر را بیاورند.
مشروعیت صلاة الجعة هم عبارت از این است که « امام یخطب» باشد که خطبه بخواند و در مورد امام هم گفتیم که امام معصوم یا نائب خاص مراد نیست. پس معنای روایت این است که «الجمعة واجبة علی کل احد لا یعذر الناس فیها الا خمسة».
حمل روایت منصور بر لزوم حضور در نماز جمعه بعد از انعقاد
بعضی از اعاظم(ره) فرموده اند: این روایت وامثال آن ناظر به مقام ثانی است. مقام اول این بود که اصل انعقاد صلاة جمعه در روز جمعه بر مکلفین به وجوب تعیینی یا به وجوب تخییری واجب است. بحث دیگر این است که اگر واجب تعیینی یا تخییری شد، آیا بر دیگران واجب است حاضر بشوند یا حضور دیگران وجوبی ندارد؟ این صحیحه و امثال آن ناظر به مقام ثانی است، به آن مقام اول کاری ندارد که مردم روز جمعه می توانند صلاة ظهر اتیان کنند، و یا آنکه اصلاً در آن شهر صلاة جمعه منعقد نکنند، این مرحله اوّل است. این حدیث ناظر به این مرحله نیست، بلکه ناظر به این است که وقتی صلاة الجمعه منعقد شد و اینها بر انعقاد آن جمع شدند، دیگران باید حاضر بشوند.چرا این روایت ناظر به جهت ثانیه است؟ یکی به قرینه استثنا که چنین می فرماید:« الجمعة واجبة علی کل احد لایعذر الناس فیها الا خمسة المرأة و المملوک والمسافر و المریض والصبیّ» اینها مستثنای از حضور هستند، نه استثنای از انعقاد جمعه، چرا؟ به جهت اینکه صلاة جمعه با اینهایی که ذکر شده اند مثل مسافر، منعقد می شود آن پنج نفر یا هفت نفر که در انعقاد معتبر است، با مسافر هم منعقد می شود.لذا برمسافر بعد از انعقاد حضور واجب نیست و الا اگر بخواهد صلاة جمعه را امام منعقد کند با هفت نفری که یکی مسافر است، عیب ندارد. چرا عیب ندارد و چرا مسافر از این مستثنا است؟
برای اینکه در ما نحن فیه روایتی داریم که آن روایت مبارکه وموثقه سماعة می باشد که دلیل بر این است که صلاة الجمعه مسافر در حق او،مثل صد صلاة جمعه دیگران است و «فی ثواب الاعمال» صدوق نقل کرده است از پدر بزرگوارش «عن عبدالله بن جعفر الحمیری عن احمد بن ابی عبدالله»- البرقی – احمد بن ابی عبدالله برقی از پدرش ، پدرش هم «عن زرعه عن سماعه» که واقفی هستند و روایت موثقه می شود«عن جعفر بن محمد الصادق عن ابیه(ع) أنه قال: أیّما مسافر صلی الجمعة» صلاة جمعه را اتیان می کند ولو اقامه برای انعقاد باشد «أیّما مسافر صلی الجمعة» ولو در انعقاد«رغبة فیها و حبّا لها أعطاه الله (عزوجل) أحر مأة جمعة للمقیم» آن ثواب جمعه ای که برای مقیم هست، صد برابر ثواب صلاة جمعه اش را به این مسافر می دهند که مطلق است چه مسافر در انعقاد شرکت کند وچه بعد از انعقاد حاضر بشود فرقی نمی کند. پس در ما نحن فیه این شخصی که مسافر است حضورش در صلاة جمعه وجوبی ندارد و الا صلاة جمعه اش مثل صلاة جمه دیگران است. ولکن اگر غایب بود حضورش لازم نیست. ایشان فرموده است اگر اکتفاء به این نشد، قرینه دیگری بگوییم و آن این است که اگر بنا باشد در عصر غیبت صلاة الجمعه وجوب تعیینی داشته باشد، نباید موارد«مَن بَعُدَ عن الجمعة بفرسخین» یا «بأزید من الفرسخین» یا «من کان علی رأس الفرسخین فمن زاد عن الجمعة بأزید من الفرسخین» را استثناء کند. چرا؟ برای اینکه برای این شخص که «أزید من الفرسخین» است« لایعذر ترک الجمعة» صلاة جمعه را باید در همان محلی که أزید است منعقد کند. پس این استثناء «مَن بَعُد» مال حضور است در صلاة جمعه ای که از او دور است، یعنی واجب نیست حاضر بشود.«بخلاف من کان علی» کمتر از فرسخین، پس این استثنا دلیل می شود بر اینکه این ناظر به جهت حضور است والا اگر وجوب تعیینی باشد و در زمان غیبت هم واجب باشد باید بگوید:آنجا اقامه کن، اینکه ندارد که آنجا اقامه کن، بلکه دارد حاضر شدن هم واجب نیست، دلیل بر این است که وجوب تعیینی ندارد. لذا در ما نحن فیه که سکوت کرده از اینکه در همانجا اقامه کن، بلکه فقط اختصار بر اینکه در روایات « و من بعد عن الجمعة بفرسخین» دارد، معلوم می شود وجوب تعیینی ندارد. پس این روایات ناظر به چه جهت است؟ ناظر به جهت عدم الحضور است . اینجور فرمودند.
این قائل در وجوب حضور هم تفصیل داده است در اینکه واجب است مردم حاضر بشوند وقتی که اقامه شد، فرموده اند: اقامه دو جور می شود یک وقت این است که سبعةٌ فمازاد است پس به غیر این طوایفِ مستثنی، حضور بر همه واجب می شود و ظاهر هم در این کله «لا یعذر ترکه»این است که در ترکِ حضور معذور نیستند و اما اگر اقامه نمارز به پنج نفر باشد، حضور وجوبی ندارد، همانجا می توانند حضور را ترک کنند.
منشأ این تفصیل هم صحیحه زراره است که خواندیم «و باسناده عن زرارة قال : قلت لابی جعفر(ع) علی من تجب الجمعة؟» جمعه بر چه کسی واجب می شود؟« قال : تجب علی سبعة نفر من المسلمین ، و لا جمعة لأقل من خمسة من المسلمین» ایشان فرموده است که این روایت ناظر به حضور روز جمعه است. بلکه حضور جمعه واجب است.« علی من تجب حضور الجمعة» معنایش این است که چه موقع حاضر شدن دیگران به صلاة جمعه واجب است« قال تجب علی سبعة نفر من المسلمین» این حضور واجب می شود در صورتی که سبعه نفر من المسلمین منعقد کنند «سبعة فمازاد» بعد هم دارد که « ولا جمعة لاقل من الخسمة» جمعه کمتر از پنج تا نمی شود. آن سبعه، تجب الحضور است، خمسه که شد وجوب الحضور نیست. در منهاج همینجور فتوا داده اند که اگر هفت نفر باشد حضور واجب است واگر کمتر باشد حضور واجب نیست.
تعداد افرادِ لازم برای انعقاد نماز جمعه و نظر استاد
در بحث قبل عرض کردیم که این روایت را به حضور نمی شود حمل کرد«تجب علی سبعة نفر من المسلمین» این«علی سبعة من المسلمین» یعنی واجب می شود، مال خود انعقاد است که گفتیم شرط است. جماعت را چه موقع شروع می کنند؟ مثل سایر صلوات یومیه که اگر دو نفر شد، جماعت منعقد می شود این جمعه اینجور نیست، انعقادش عدد خاصی می خواهد، در ناحیه اقل تحدید دارد. «تجب» به معنای تثبت است، معنای لغوی است، فرد ادنایش خمسة اشخاص است که یکی امام باشد «احدهم الامام» اولی از آن این است که اگر هفت نفر بود، آن وقت شروع می شود. وقتی امام جمعه دید پنج نفر هستند و می داند که باز می رسند، منتظر بشود اقلا هفت نفر برسد، آن وقت شروع کند. و شاید هم سیره همینجور است که وقتی خطبه را شروع می کند، جماعت کم است. بنابر حرف ما این روایت ناظر به حضور نیست، ناظر به خود عقد جماعت است بدان جهت پیش ما اگر روایاتی که خواندم یکی هم ناظر به حضور باشد فرق نمی کنند وقتی که صلاة جمعه منعقد شد، با هفت نفر یا به خمسه نفر شروع بشود حضور بر دیگران تکلیف است. این فرمایش بود که اینجور این روایت را معنا کرده است.
به نظر ما اینجور معنا کردن و تفصیل در مسأله حضور تمام نیست،چون این روایت صدر و ذیلی دارد. روایت شانزدهم که خواندیم «فی حدیث» است، در صدر حدیث علاوه بر اینکه صاحب وسایل(ره) «فی حدیث» گفته، در فقره دیگر الحدیث گفته است، در استبصار روایت را که صدر و ذیل دارد آورده است. صدرش این است، روایت هفتم است،صدرش آنجاست « وعنه- محمد بن الحسن باسناده عن الحسین بن سعید- عن صفوان یعنی ابن یحیی عن منصور» یعنی منصور بن حازم« عن أبی عبدالله (ع)قال یجمع القوم یوم الجمعة اذا کانوا خمسة فما زادوا» یعنی صلاة جمعه را اتیان می کنند. منتها بنابر فرمایش ایشان و دیگران یعنی باید قوم جمعه را اتیان کنند« اذا کانوا خمسة فمازادوا» وقتی که پنج تا یا بیشتر شدند، صلاة جمعه را ایتان کنند، این مال چه موقع است؟ مال انعقاد است، قوم اقامه می کنند. چنین گفته اند که قوم صدق می کند به آنجایی که سه نفر باشد، نمی دانم آیا این قول اصل دارد یا نه؟
کلام صاحب حدایق (ره) در لزوم ذکروریت افراد برای انعقاد نماز جمعه
منتها مثل صاحب الحدایق (ره) از دیگران نقل کرده است که سه نفر باید ذکور باشند به این جهت که قوم به مرد صدق می کند به زن صدق نمی کند. و هکذا در بعضی از روایات رهط تعبیر شده است که رهط هم به معنای قوم است یعنی جماعت، منتها به جماعت ذکور گفته می شود. غرض این است که صدر در مقام بیان انعقاد الجمعه است. بنا به گفته ما که سابقا گفتیم؛ یعنی جمعه ای که حکمش از خارج معلوم است که عقدش تعیینی یا تخییری است، قوم وقتی پنج تا شدند شروع می کنند، این در بیان حکم صلاة الجمعه من حیث الانعقاد نیست که آیا وجوب تعیینی یا وجوب تخییری دارد، بلکه در مقام این است که وقتی پنج تا یا فمازاد، شدند شروع می کنند ومنتظر نمی مانند، البته می شود تا وقتی که وقتش وسیع است، منتظر شد. اصلا این حکم، حکم تکلیفی نیست که باید شروع کند، بلکه معنایش این است که شروع در این وقت مشروع است، منتها مشروعیتش به پنحو واجب موسع یا واجب مضیق است، و تعیینی است یا تخییری ؟کاری به این ندارد. مثل سایر صلوات نیست که جماعتشان با دو نفر می شود. این باید پنج نفر فمازاد بشود. بعد تفریع می کند« فان کانوا أقل من خمسة فلا جمعة لهم» اگر کمتر از پنج نفر باشند شروع کنند، صلاة جمعه نمی شود بلکه آن صلاة جمعه باطل است . بدان جهت عدد در صحت صلاة جمعه شرط است، چون که جماعت شرط صحت است مثل سایر صلوات نیست.ذیلش دارد« الجمعة واجبه علی کل أحد» جمعه وقتی که منعقد شده است« خمسة فما زادوا» واجب است علی کل احد،آن وقت از آن کل احد« لا یعذر الناس فیها» خداوند تبارک و تعالی معذور نمی دارد« الجمعة واجبة علی کل احد لا یعذر الناس فیها الا خسمة: المرأة و المملوک و المسافر والمریض و الصّبی» معنایش این است وقتی صلاة جمعه به پنج نفر یا مازاد شروع شد ، کسی عذری ندارد که ترک کند. دیگر ما بین سبعه و خمسه- که در سبعه حضور واجب است و در خمسه حضور واجب نیست- تفصیلی نیست، چون آن روایت« تجب علی سبعة» به آن معنا نیست، به معنای اینکه سبعه اگر اقامه کردند حضور واجب است، به آن معنا نیست که مخصص و مقید این بشود. اما اصل انعقادش من حیث الحکم چیست؟ من حیث وجوب تخییری ومن حیث وجوب تعیینی، اگر صدر در مقام بیان حکم بود«یجمع» باید جمع بشود. آن وقت ظاهرش وجوب تعیینی می شد.این را در بحث قبل رد کردیم که این روایت در مقام بیان حکم جمعه نیست که انعقاد جمعه به چه چیز است؟ واجب است یا نه؟ واجب تعیینی است یا تخییری؟ مضیق است یا موسع است؟ در مقام بیان این نیست، بلکه در مقام بیان تعداد افرادی است که در اقامه جمعه معتبر است« اذا کانوا خمسة فمازادوا» اقامه می کنند و اشخاص دیگر عذری ندارند باید حاضر بشوند. تفصیل ما بین اینکه انعقاد به خمسه باشد یا به آن صحیحه ای که آنجور معنا بشود که «تجب» این به نظر ما درست نیست، این یک جهت بود. جهت دیگر که ایشان فرموه اند، این است که با حضور مسافر ، جمعه منعقد می شود ولکن حضور بر مسافر واجب نیست. در اذهان همینجور است گمان نمی کنم فقط مختص به ذهن ما باشد.
یا این که یک نفر است روز جمعه خطبه می خواند ولکن سامعش هفت نفر زن است، مردی نیست و برای هفت زن خطبه می خواند. آیا مردم باید حاضر بشوند؟ شما می فرمایید اقامه جمعه منعقد شد؟ امام الجمعه می تواند مسافر بشود، این که روز جمعه سوار بنز تندرو بشود و خودش را به صلاة جمعه می رساند ومسافر است نه اهل آن شهر است و نه مقیم است، صلاة جمعه می خواند و بر می گردد عیب ندارد، چرا؟ چون با مسافر و یکی هم صَبی است. مجنون را نمی گویم که در بعضی از روایات بود. اگر فرض کنید شش تا صَبی نشسته اند خطبه می خواند، یا شش تا زن نشسته امام خطبه جمعه می خواند، آیا حضور بر دیگران واجب است؟ خوب سبعه هم شد، خمسه را گذشتیم و رفع ید کردیم. اینجور است یا اینجور نیست؟ آنچه در ذهن قاصر ما هست این است که این استثنا ولو از وجوب الحضور استثنا شده است ولکن ظاهر صدر روایت که می گویم:« یجمع القوم یوم الجمعة اذا کانوا خمسة» بعد می گوید« لا یعذر الناس فیها الا» این پنج طایفه، ظاهر انصرافش این است که آن پنج نفر غیر از این طوایف باشد که استثنا شده است. ظاهر کلام این است چون یک روایتی را حساب کنید که دارد« یجمع الناس یوم الجمعة اذا کانوا خمسة فمازادوا فلا جمعة لاقل من خسمة بل الجمعة والجبة علی کل احد لایعذر الناس فیها» الا آن پنج طایفه که مریض و مسافر و مرأه و مملوک وصبی هست ظاهرش این است که آن پنج نفر غیر از اینها باشد. لذا گفتیم امام الجمعه باید جوری باشد که از عنوان مسافری که بر او قصد واجب است ، خارج بشود تا صلاة جمعه را بتواند اقامه کند.
صاحب الحدایق (ره) رسیده است به این مسأله که آیا صلاة الجمعه با آن اشخاصی که مستثنا هستند، عددش منعقد می شود؟ البته واجب نیست بر آنها که حاضر بشوند اما اگر حاضر شدند با آنها می شود صلاة جمعه منعقد بشود یا نه؟ ایشان فرموده است:« اما المرأة» ظاهر عبارت از این است که تسالم بین اصحاب است که با مرأه نمی شود انعقاد صلاة جماعت بشود، مثلاً سه مرد و یک زن هستند و یکی امام هم که پنج نفر شدند، انعقاد جمعه نمی شود. دلیل هم انصراف است.
لکن اصحاب یک دلیل دیگری هم در ما نحن فیه در مرأة نقل کرده اند و آن صحیحه اسماعیل بن ابی همام است« محمد بن علی بن الحسن باسناده عن محمد بن علی بن محبوب» شیخ این روایت را از کتاب محمد بن علی بن محبوب نقل می کند که سند شیخ به کتاب علی بن محبوب صحیح است، محمد بن علی بن محبوب نقل می کند« عن یعقوب بن یزید عن أبی همام عن ابن الحسن(ع)» از امام موسی بن جعفر(ع) « قال: اذا صلّت المرأة فی المسجد مع الامام یوم الجمعة، الجمعة رکعتین» وقتی که زن در مسجد با امام جمعه، نماز بخواند جمعه را دو رکعت«فقد نقصت صلاتها» صلاتش نقص دارد. آنجا صاحب حدایق(ره) نقل می کند بر اینکه این «نقصت» در یک نسخه ای «نقضت» است. اگر این «نقضت» باشد، معنایش این است که صلاتش محکوم به بطلان است، مشروع نیست. ولکن در خود حدیث دلیل است بر اینکه در ما نحن فیه نقصت است، این نقصت نیست. چرا؟ چون می گوید« و ان صلت فی المسجد اربعا نقصت صلاتها» ولکن صلاتش را در مسجد بخواند. صلاة ظهر بخواند، صلاة جمعه نخواند باز صلاتش ناقص است« لتصل فی بیتها اربعا افضل» در بیتش همان صلاة ظهر را چهار رکعت بخواند، افضل است، یعنی صلاة ظهر بخواند. این افضل معنایش این است اگر آنهای دیگر را بخواند اشکالی ندارد، این فضل دارد منتها آن افضل نیست.
یک وقتی ما می گفتیم « مسجد المرأة بیتها» که در روایات دارد، آن نسبت به صلاة فُرادی است که صلاة فُرادی را در مسجد بخواند یا در بیتش بخواند، اگر در بیتش بخواند، افضل از مسجد یا مثل مسجد است« مسجد المرأة بیتها» ولکن این صحیحه می گوید اگر حتّی در مسجد صلاة جمعه اقامه بشود، صلاة فرادی افضل است و هکذا .
بدان جهت در ما نحن فیه آن عقیده سابقی که در بعضی از استفتائات هم جواب نوشتیم که نسبت به خود صلاة است، نسبت به فُرادی در مسجد است . مقتضای صحیحه این است که نسبت به فُرادی نیست ولو در مسجد جماعت بخواند یا کذا بخواند.
مثلاً زنی که صلاتش ناقص است، انعقاد جماعتی که در نماز جمعه لازم است با این زن منتقض است. می گوییم: منافاتی ندارد که با حضور او انعقاد جماعت بشود، عمده انصراف است و الا اگر انصراف بود و صحیحه بود می گفتیم منافات ندارد، منعقد می شود آنجا غیر، افضل نیست. این نقص دلالت نمی کند که منعقد نمی شود ، این صحیحه عمده ما ذکرنا است.
«و اما المسافر» دلیلش همان موثقه سماعه بود که مسافر اگر صلاة را اتیان کند در مقابل صد نماز جمعه ای است که شخص مقیم اتیان می کند. می گوییم: اشکالی ندارد که مسافر صلاة جمعه را اتیان کند چون افضل است. اما اینکه صلاة جمعه به مسافر منعقد می شود، مقتضای انصراف روایت این است که نباید مسافر باشد، لذا در مسافر همانطور که ظاهر اصحاب هم ملتزم هستند، با او نماز جمعه منعقد نمی شود.
افراد مستثنای از حضور در نماز جمعه و حکم آنها در صورت حضور
طوایفی را از حضور برای نماز جمعه استثنا کرده اند: شیخ کبیر و شخص مریض که حضور بر آنها واجب نیست. یکی هم شخصی است که اگر باران بیاید، یا چون راهش دور است، می ترسد، این شخص آمد و در نماز نشست. این اشخاص الان که به صلاة جمعه آمدند و هکذا شیخ یا کسی که «بَعُدَ عن الجمعة فرسخین» آمد و در نماز حاضر شد، حتی بعضی ها در مسافر نسبت داده اند که اگر بخواهد صلاة جمعه منعقد بشود با اینها می شود، چرا؟ به یک روایتی تمسک کرده اند، ببینید چه جور دلالت دارد. روایت حفص بن غیاث است« محمد بن الحسن باسناده عن سعد بن عبدالله عن محمد بن الحسین» ابی الخطاب اشعری است« عن عبّاد بن سلیمان» این عباد بن سلیمان توثیقی ندارد«عن القاسم بن محمد» که همان جوهری است« عن سلیمان» سلیمان بن داوود که منقری است« عن حفص بن غیاث قال سمعت بعض موالیهم» حفص بن غیاث می گوید از بعضی از موالی ائمه(ع) شنیدم، مراد ائمه(ع) است«سأل ابن أبی لیلی عن الجمعة» راوی می گوید آن شخص( بحض موالیه) از ابن ابی لیلا که قاضی مهمی بود، در باره نماز جمعه سوال کرد. « هل تجب علی العبد و المرأة و المسافر؟» آیا بر زن وعبد و مسافر، صلاة جمعه واجب است؟ « قال: لا» واجب نیست، معلوم می شود که پیش آنها مسلم بود، این استثنا هست« قال فان حضر واحد منهم الجمعة مع الامام فصلاها» ابن لیلا فتوا بده ببینیم اگر یکی از این مسافر و زن و عبد، صلاة جمعه را با امام خواند « هل تجزیه تلک الصلاة عن ظهر یومه؟» از صلاة ظهر مجزی است یا نه؟« قال: نعم » مجزی است ، «قال:» اینجا او را به دام انداخت و از ابن لیلا پرسید« و کیف یجزی مالم یفرضه الله علیه» چه جور مستحب از واجب مجزی می شود؟ خداوند متعال صلاة ظهر را واجب کرده، چه جور جمعه که بر خصوص این شخص واجب نیست، مجزی از آن بشود؟ در این صورت« و کیف یجزی ما لم یفرضه الله عما فرض الله علیه(الی ان قال:) فما کان عند ابن أبی لیلی فیها جواب» آن بعضی از موالی ، حفص بن غیاث می گوید، ابن ابی لیلا جوابی نداشت « وطلب الیه ان یفسرها له فأبی ثم سألته أنا ففسرها لی» حفص بن غیاث می گوید از بعضی از آن موالی پرسیدم حل اشکال چگونه می شود؟ «ثم سألته أنا» من سوال کردم از این معنا از این بعض موالی «ففسرها لی فقال: الجواب عن ذلک ان الله عزوجل فرض علی جمیع المؤمنین و المؤمنات و رخص للمرأة والعبد و المسافر ان لا یأتوها، فلما حضروا سقطت الرخصة» رخصت ساقط می شود« ولزمهم الفرض الاول» فرض اول ثابت می شود. مقتضای ای روایت این است که با اینها ثابت بشود کما اینکه این قائل بزرگوار تأیید کرده که با اینها منعقد می شود« ولزمهم فرض الاول فمن اجل ذلک أجزأ عنهم فقلت عمن هذا؟» این را از چه کسی نقل می کنی؟ قول بعضی از موالی که حجیت ندارد،«عمن هذا؟ قال: عن مولانا أبی عبدالله(ع)» از امام صادق(ع) نقل می کنم . این روایت اگر من حیث السند تمام بود، معنایش این می شد که اگر این افراد حاضر شوند، بر آنها فرض می شود، دیگر از آن استثنا خارج می شوند. ولکن مع الاسف این روایت هم عباد بن سلیمان دارد که توثیق ندارد و هم اسم آن بعضی موالی را نگفته است، مجهول است، مرسله می شود، بدان جهت در ما نجن فیه اعتباری ندارد.
پرسش
1- آیا از روایات، وجوب تخییری یا تعیینی نماز جمعه استفاده می شود؟ توضیح دهید.
2- روایت منصور حازم چگونه بر لزوم حضور در نماز جمعه بعد از انعقاد، حمل می شود؟
3- تعدا افراد لازم برای انعقاد نماز جمعه و نظر استاد را بیان کنید.
4- کلام صاحب حدایق(ره) در لزوم ذکوریت افراد برای انعقاد نماز جمعه چیست؟
5- افراد مستثنای از حضور در نماز جمعه و حکم آنها در صورت حضور چیست؟