دروس خارج فقه / صلاة / درس 113: حصول شک بعد از اعتقاد جزمی به دخول وقت

دروس خارج فقه / صلاة / درس 113: حصول شک بعد از اعتقاد جزمی به دخول وقت

«اذا اعتقد دخول الوقت فشرع و فی اثناء الصلاة تبدّل یقینه بالشکّ لایکفی فی الحکم بالصّحة، الاّ اذا کان حین الشکّ عالماً بدخول الوقت، اذ لا اقلّ من انّه یدخل تحت المسئلة المتقدّمة من الصحّة مع دخول الوقت فی الاثناء»[1].

صاحب عروه(قده) در احکام اوقات، مسائلی را شروع می‌کند که به خاطر اهمیّتشان توضیح می‌دهیم. از مطالبی که در این مسائل گفته می‌شود، کُبریاتی معلوم می‌شود که باید آن کبریات در نظایرش هم ملاحظه شود. یکی از آنها این است که اگر مکلّف جزم پیدا کرد که وقتی صلاة‌داخل شده و شروع به صلاة کرد، در اثناء شک کرد که اعتقاد من اعتقاد صحیح بود یا خیال بوده و مطابق با و اقع نبود؟ ایشان این راتقسیم به دو قسم می‌کند؛ می‌فرماید: وقتی مکلّف شک کرد، اگر علم داشته باشد که در این وقت، الان وقت داشته است و شکش در این است که وقت از اوّل داخل شده بود، از حین شروع به صلاة داخل شده بود که اعتقادش مصیب بود، یا این که نه، فعلاً وقت داخل شده است، و اجزایی که از صلاة تا حال اتیان کرده است، آنها قبل از وقت واقع شده است.

از نظر صاحب عروه اشکالی ندارد که باید حکم به صحّت نماز کرد. چرا؟ چون مطابق روایت اسماعیل بن ریاح[2] عمل کردیم، روایت چنین بود: مردی داخل صلاة شد «و انت تری أنّک فی وقت ولم یدخل الوقت» وقت داخل نشده بود «فدخل الوقت و انت فی الصلاة» در حال صلاة وقت داخل شد. امام فرمود: صلاتش تمام است. راوی از اسماعیل بن ریاح، محمد بن ابی عمیر است. صا حب عروه مثل محقق نائینی و دیگران فرموده‌اند: مشهور به این روایت عمل کرده‌اند: اینها هم عمل کرده‌اند.

بنابر مسلک صاحب العروه اشکالی ندارد که حکم به صحت می‌شود، و اما کسی که در این روایت مناقشه می‌کند، به آن مناقشه‌ای که ما ذکر کردیم ، عرض کردیم: عمل مشهور در مثل این مورد که وجه عمل محتمل است، که اصحاب اجماع در او هست که ابن ابی عمیر است «لایفید شیئاً». روی این اساس گفتیم: اگر صلاة ‌را شروع کند و بداند که بعض اجزایِ آن قبل از وقت است، باید اعاده کند. بنابر این مسلک، ما و این شخص چه باید، بگوییم؟ در جایی که به اعتقاد دخول وقت، داخل صلاة شد،‌بعد شک کرد که اعتقاد صحیح بود یا نبود، ولکن می‌داند که الان وقت داخل است، حتی صاحب عروه می‌گوید: باید نماز را اعاده کند. آن صورتی را که حین الشک می‌داند وقت داخل شده است، منتها نمی‌داند از اول وقت داخل شده بود، یا فعلاً داخل شده است، چه باید بگوییم؟

اقتضای قاعده فراغ بر صحّت نماز

جماعت کثیره‌ای از فقهاء که ملتزم به روایت اسماعیل بن ریاح نشده‌اند، گفته‌اند: این صلاة صحیح است. کسی که یقین به دخول وقت پیدا کرده بود، بعد شک کرد به این اعتقاد صحیح بود یانه، و در حال شک هم می‌داند وقت داخل شده است، حکم به صحّت می‌شود. چرا؟ «لقاعدة الفراغ». چون که این شخص اجزاء سابقه را تمام کرده است. در قاعده فراغ، ـ در اصول منقح است‌ـ فرق نمی‌کند انسان در صحّت بعض عمل، یا در صحّت تمام بعد از فراغ شک کند. در دو صورت، در آن اجزایی که شک دارد و اتیان کرده است، قاعده جاری است. فرض کنید شخص که رکوع کرده، قرائت خوانده و تکبیرة الاحرام گفته است، بعد در سجدتین شک می‌کند که تکبیرة الاحرام من صحیح بود یا غلط خواندم، به خاطر قاعده فراغ حکم به صحّت می‌شود. چون فارغ حاصل شده است. شک در صحّت و فسادش دارد. اینجا هم گفته‌اند: قاعده فراغ نسبت به اجزای لاحقه یقین داشت بعض صلاة را خوانده، شک می‌کند که در وقت داخل شده بود، اعتقاد داشت بعض صلاة‌ را خوانده، شک می‌کند که در وقت داخل شده بود، اعتقادش راست بود یانه، الان هم شک دارد که وقت داخل شده یانه، قاعده فراغ جاری نمی‌شود. چون قاعده فراغ صحّت عمل مفروغ عنه را اثبات می‌کند، امّا از اجزای لاحقه هنوز فارغ نشده است. شک دارد که وقت داخل شده است یانه، در صورتی که حین الشک علم داشته باشد که وقت داخل شده است، ولکن نمی‌داند که از اول داخل شده بود، یانه، فعلا داخل شده است، به قاعده فراغ حکم به صحّت می‌شود.

بعضی در این قاعده فراغ مناقشه کرده‌اند: در مانحن فیه قاعده فراغ در اجزای سابقه جاری نمی‌شود، ولو حین الشک عالم به دخول وقت باشد. برای این که فراغ در صورتی جاری می‌شود که صورت عملی را که مکلّف عمل را به آن صورت اتیان کرده است، نداند. عمل را چطور اتیان کرده است، صورتش را نمی‌داند اما در موردی که حین الشک یقیناً می‌داند این عملی را که اتیان کرده است، چیست؟ شک داشته باشد این عملی که اتیان کرده است، مصادق با واقع است، یا مصادف با واقع نیست، جای قاعده فراغ نیست. لذا کثیری در قاعده فراغ شرط کرده اند که صورت عمل نباید محفوظ باشد، و الاّ صورت عمل محفوظ باشد، قاعده فراغ جاری نیست. یک مثال روشنی بگویم: کسی وضو گرفته است، و درانگشتانش هم انگشتر ضیّق بود، اگر بخواهد یقین کند که زیر انگشتر را شسته، باید انگشتر را تکان بدهد، و الاّ احراز نمی‌کند که زیرش آب می‌رود الان بعد از وضوء ‌شک می کند موقعی که دستم را می‌شستم آب زیر انگشتر رفت یانه؟ می‌داند انگشتر را حرکت نداده، نمی‌داند این عمل مطابق با واقع است یانه؟ یعنی قهراً زیرش آب رفته است و وضو تمام شده، یا زیرش آب نرفته بود؟ ‌قاعده فراغ جاری نیست. چرا؟ چون در صورت عمل محفوظ است. می‌داند که چه کار کرده است. شک در این است.

چرا وقتی صورت عمل محفوظ شد، قاعده فراغ جاری نمی‌شود؟ چون امام علیه‌السلام در بعضی از روایاتِ قاعده فراغ در وضو، فرموده است: بعد از فراغ به شکّش اعتناء نکند. «حینما یتوضأ کان أذکر» وقتی که وضو گرفت، ذُکرش بیشتر بود، عادةً همین طور است، انسان وقتی که از عمل دور شد تارة‌اصل عمل یادش می‌رود، و أُخری کیفیتش از یاد می‌رود. لذا انسان هیچ شبی بدون شام نمی‌خوابد،‌می‌داند که شام خورده اما چه چیزی خوده الان یادش نیست. ولکن حینی که شام می‌خورد، می‌دانیست چه چیزی می‌خورد. «لانّه حینما یتوضأ اذکر» ذُکرش بیشتر بود، یعنی در جایی که احتمال می‌دهد که ذُکر داشت وعمل را حین وضو گرفتن تمام کرده بود،‌ محکوم به صحت است. پس اگر صورت عمل محفوظ بشود، من می‌دانم که بدون حرکت دادن این انگشتر ها صورت دستهایم را شتسته‌ام، منتها نمی‌دانیم آب زیر آن رفته است یانه؟ ذُکر من فرقی ندارد. الان هم به آنچه که کرده‌ام یقین دارم، شک در این دارم که آن وقت آب رفته است یانه، غافل هم بود و انگشر را حرکت نداده‌ام، آب رفته است یانه؟ قاعده فراغ مجرا ندارد.

گفته‌اند: مانحن فیه هم از صغریات این صورت است. چرا؟ برای این که در مانحن فیه مکلّف به اعتقاد دخول وقت داخل نماز شده است، بعد در اثناء شک کرده است، یا بعد از عمل شک کرده است، ولو می‌داند الان وقت داخل شده است، ولکن نمی‌داند آن وقت اعتقادش درست بود، وقت داخل شده بود یانشده بود؟ حین نماز خواندن اذکر نیست. چون حین نماز خواندن می‌داند که به دخول وقت اعتقاد داشت. الان این را هم می‌داند که حین نماز خواندن به دخول وقت اعتقاد داشت، با اعتقاد دخول وقت نماز خوانده است. الان در آن شک دارد که اعتقاد مصیب بوده یانه؟ مثل این که زیر انگشتر آب رفته است یا نرفته است. آن وقت ذُکر بیشتر ندارد، بگوییم: «حینما یتوضأ» یا «حینما یصلّی أذکر» موقع نماز خواندن اعتقاد به دخول وقت داشت، با آن نماز خوانده و الان هم صورت عمل محفوط است، نمی‌داند این اعتقاد به واقع بود، وقت داخل بود یا نبود، گفته‌اند: قاعده فراغ در مانحن فیه جاری نمی‌شود. «لانه حینما یتوضأ اذکر».

عرض می‌کنیم: در مانحن فیه قاعده فراغ جاری است و حکم به صحت عمل می‌شود، و مانحن فیه به مسأله وضو قیاس نمی‌شود. تارة ً آن چیزی که در صّحت عمل معتبر است، امری نیست که وجودش تحت اختیار مکلّف باشد، مثل دخول وقت. وقت داخل شده است ربطی به من ندارد، من قدرتی ندارم وقت را داخل کنم یا نکنم. این یک امر غیر اختیاری است. اگر این امر غیر اختیاری در عمل شرط شد، ذُکر به آن در حال عمل، احرازش است. وقتی انسان ذاکر به شرط می‌شود که احراز کند آن شرط حین عمل موجود است. این که می‌فرماید: حینما یتوضأ اذکر»، ذُکر در حال عمل احراز آن شرط است، و لکن به خلاف قیودی که فعل من است، مثل شستن زیر انگشتر. اگر من حین الوضوء ذُکر داشته باشم، باید زیر انگشتر آب برسانم. چون می‌دانم بعضاً آب نمی رسد، یا اصلاً نمی‌رسد. اگر بخواهم برسانم باید بشویم این را حرکت بدهم.

لذا در مواردی که انسان أذکر می‌شود، در جایی که قید، جزء عمل است که قهراً باید امر اختیاری باشد، باید آن فعل را اتیان کند، أذکر بودنش این است که اتیان کند. بداند بر این که اتیان کرد و انگشتر حرکت داد. در این صورت انسان در مسأله وضو، بعد از وضو بداند که انگشتر را حرکت نداده است، نمی‌داند قطعاً آب رفته یانه، ‌قاعده فراغ جاری نیست. چرا؟ چون می‌داند «حین التوضّوء» اذکر نبود، حرکت نداده، به احتمال این که زیرش آب است یانه، این رانمی‌داند. در این موارد قاعده فراغ جاری نیست. اما در جاهایی که قیود فعل غیر اختیاری است، که آنها فعل من نسبت، فعل خذ است، مثل دخول وقت. در این وقت اذکر بودن در حین عمل به احرازش است. باید احراز کنم. روی این اساس وقتی که صلاة می‌خواندم، چون اعتقاد احراز است، احراز کرده‌ام که وقت داخل شده است. الان هم شک می‌کنم بر این که این صلاة‌ را در وقت خوانده‌ام، و احتمال می‌دهم که از اول وقت مصیب باشد، و احتمال می‌دهم مصیب نباشد،‌ در مانحن فیه نمی‌دانم صلاة من در وقت بود، چون وقت شرط است، ملاحظه من، مراعات من شرط را محرز بود. منتها نمی‌دانیم وقت هم بود یا نبود؟ قاعده فراغ می‌گوید: «وقت بود» آن وقت قید است، امر غیر اختیاری قید است. من نمی‌دانم صلاة‌من در وقت بود یا بدون وقت، احتمال می‌دهم که بدون وقت باشد، پس صورت عمل بر من محفوظ نیست، اعتقاد شرط نیست. اعتقاد به دخول وقت مراعات شرط است.

لذا من الان صورت این عمل را نمی‌دانم. عمل من با وقت توأم بود، یانه؟ آن عملِ من بدون وقت بود، صورتش را نمی‌دانم، جبرئیل می‌داند. این چه جور است؟ ملکی که به تصعید اعمال موکلّ است، می‌داند چطور بود. پس من صورت عمل را نمی‌دانم، ولکن احراز کرده بودم. لذا احتمال هم می‌دهم که اعتقادم مصیب الی الواقع باشد. چرا؟ چون اعتقاد طریق است، و احراز امر واقعی به اعتقاد می شود. در مانحن فیه صورت عمل محفوظ نیست. صورت عمل این است که صلاة با وقت توأم باشد، من نمی‌دانم با وقت توأم بود یا نبود، و در این موارد هم مراعات احتمال ذُکر بر من لازم است، ‌این است که آن قید را احراز کنم. اینجا احتمال که نمی‌دهم، یقین دارم که احراز کرده بودم، لذا در مانحن فیه قاعده فراغ جاری است، و اشکالی ندارد.

عبارت عروه مبنی بر صّحت نماز حتی در صورت عدم اجرای قاعده فراغ

عبارت عروه مطلبی دارد که باید به آن توجه شود، می‌فرماید: کسی که اعتقاد به دخول وقت داشت و بعد شک کرد که اعتقاد در اثناء صحیح بود یانه، و عند الشک می‌داند که وقت داخل شده صلاتش صحیح است. «اذا لا اقلّ من انه یدخل تحت المسأله المتقدمة». یعنی اگر در قاعده فراغ اشکال کند، (چون اشکال شد و جواب دادیم» داخل مسأله متقدمه می شود که «رجل داخل فی الصلاة تری انه فی الوقت و لم یدخل الوقت ثم دخل الوقت و هو فی الصلاة» اگر وقت هم داخل نشده بود، در مانحن فیه اعتقاد مصیب نبود، مخالف با واقع بود، اقلاً داخل آن مسأله است، قاعده فراغ هم در مانحن فیه جاری نشود، حکم به صحّت صلاة ‌می‌شود. چون داخل در مسأله متقدمه است. این که می‌گوید: «اذا لاقلّ من انه یدخل تحت المتقدمة» چرا این کلمه را گفته‌؟ این اشاره است بر این که قاعده فراغ این شبهه را دارد که متعرض شدیم. لذا در مانحن فیه مرحوم سید یزدی می‌فرماید: باید حین الشک به دخول وقت عالم باشد. چون اگر روایت اسماعیل بن ریاح را بگیریم، فرض کرده بود که وقت در اثناء داخل بشود. ما هم می‌گوییم: باید حین الشک علم به دخول وقت داشته باشد، و الا ّ صلاتش محکوم به بطلان است. چرا؟ چون قاعده فراغ را وقتی می‌توانیم جاری کنیم که قاعده فراغ، به واسطه ضمّ وجدان، صحّت فعلیّه را اثبات کند. مثل این که در اجزاء سابقه فراغ جاری می‌کردیم، اجزاء لاحقه را که بالوجدان در وقت می‌خوانم، الان وقت داخل شده ا ست، امتثال محرز می‌شود. قبلا هم گفتیم که قاعده فراغ لاحراز الامتثال است. در جایی که تکلیف محرز بشود که من تکلیف به صلاة‌دارد و عملی را امتثالاً اتیان کرده‌ام، بعد از فراغ شک می‌کنم که آ‌یا امتثال شد، صحیح شد یا نشد، این مصبّ قاعده فراغ است. باید تکلیف محرز بشود. در جایی که حین الشک بدانم وقت داخل شده است، ‌توجّه تکلیف را می‌دانم که الان تکلیفِ به صلاة‌ظهر به من متوجه است که می‌خوانم،‌ منتها نمی‌دانم این که دارم اتیان می‌کنم، این امتثال و مصداق متعلق تکلیف هست یانیست؟ قاعده فراغ جاری می‌شود. اما اگر حین الشک نمی‌دانم اصلا وقت داخل شده یانه، قاعده فراغ جاری می‌شود. اما اگر حین الشک نمی‌دانم اصلاض وقت داخل شده یانه، قاعده فراغ مجرا ندارد. چون احراز تکلیف نشده است. قاعده فراغ، امتثال را بعد از فراغ از تکلیف درست می‌کند. قاعده فراغ اثبات تکلیف نمی‌کند. بعد از این که تکلیف ثابت و محرز شد، می‌گوییم: امتثال شده است، و اما این که اثبات تکلیف بکند و بگوید: این تکلیف محقق بود، این را اثبات نمی‌کند. این که یک قاعده کلّیه است و هیچ شکی در آن نیست. قاعده فراغ بعد از فراغ عن التکلیف الفعلی در مرحله امتثال جاری می‌شود، و هر جا در صحّت و فساد از ناحیه شک در تکلیف بشود، آنجا جای قاعده فراغ نیست. اینجا وقتی که نمی‌دانم وقت داخل شده است یانه؟ منشأ شک در صحتِ عمل، بودنِ تکلیف است، اصلاً من الان به صلاة‌ظهر تکلیف دارم یا ندارم؟ مشأ شک، بودن تکلیف است، و چون منشأ شک، بودن، تکلیف است، قاعده فراغ جاری نمی‌شود، به خلاف این که بداند الان وقت داخل شده است. می‌دانیم تکلیف دارم، نمی‌دانیم آیا این، امتثال آن می شود یا نمی‌شود؟ لذا قاعده فراغ در صورتی که حین لشک علم به دخول وقت داشته باشد، جاری است، و اگر علم نداشته باشد جریان ندارد کما ذکرنا.

اگر بنا شود استصحاب با قاعده فراغ معارضه کند، موردی برای قاعده فراغ نمی‌ماند، ولو از موارد شاذ. چون همیشه شک در ایجاد قید و ایجاد جزء است. بدانجهت در مانحن فیه اگر قاعده تجاوز مجرای داشته باشد، نوبت به استصحاب نمی‌رسد. ولی اگر آنها جاری نشدند، استصحاب می‌گوید: وقت داخل نشده بود و عملت محکوم به بطلان است. استصحاب هم احتیاج نداریم. چون تکلیف یقینی است، و باید احراز کنم که من امتثال کردم.

شک به دخول وقت در اثناء نماز و غفلت از شرطیّت وقت

«اذا شک بعد الدخول فی الصلاة فی أنّه راعی الوقت و احرز دخوله ام لا، فان کان حین شکّه عالماً بالدخول فلا یبعد الحکم بالصحة و الاّ وجبت الاعادة بعد الاحراز»[3].

ایشان در این مسأله می‌فرماید: شخصی که صلاة می‌خواند، در اثناء شک کرد صلاة را در وقت خوانده یانه؟ مراعات نکرده بودم یا اصلا غافلاً خواندم. نه این که به دخول وقت یقین داشتم، اصلا از شرطیّتِ وقت غافل بودم. حکم به صحّت صلاة‌می شود، قاعده فراغ است. ولکن در صورتی که حین الشک به دخول وقت عالم باشد، چون اگر عالم به دخول وقت باشد، تکلیف محرز است. شک می‌کند آنچه را که اتیان کرده، امتثال است یانه؟ احتمال اذکریّت می‌دهد چون احتمال می‌دهد که وقت را مراعات کرده است، الان یادش نیست، قاعده فراغ جاری می‌شود. قاعده فراغ نسبت به اجزای ماضیه جاری می‌شود، اجاز لاحقه را هم که بالوجدان در وقت اتیان می‌کند و تمام می‌شود.

اینجا یک مطلب هست، در آن صورتی که می‌فرماید: علم به دخول وقت ندارد، قاعده فراغ جاری نمی‌شود. بدان جهت ایشان می‌گوید: «أعاده». اگرعلم به دخول وقت نداشته باشد، چرا اعاده کند؟ چون قاعده فراغ جاری نمی‌شود. اینجا در این لزوم اعاده، کلامی هست، و آن این است که اگر به دخول وقت علم نداشته باشد، ولکن احتمالش را بدهد که وقت داخل است، در این صورت ولو قاعده فراغ جاری نیست، ولکن به احتمال این که «من الاوّل» وقت را مراعات کرده و از اوّل وقت داخل شده است، می‌تواند به رجاء اتیان کند، و جایز است. منتها گفتیم: اکتفاء به آن نمی‌شود. می‌تواند این صلاة را تمام کند. اگر صلاة را به رجاء دخول وقت تمام کرد، بعد از مردم پرسید و فحص کرد، معلوم شد که صلاتی را که خوانده از اول تا آ‌خر در وقت بوده، هم عندنا و هم عند صاحب عروة صلاتش محکوم به صحت است. اینجا هم اگر عبد از وقت منکشف شد که در وقت واقع شده، مجزی است. درانثاء هم، بنا بر مسلک صاحب عروه به روایت اسماعیل بن ریاح عمل می‌کنند. اگر بعد از فراغ معلوم شد که وقت در اثناء داخل شده، پیش صاحب عروه صحیح است. این که ایشان می‌فرماید: «وجبت الاعادة» یعنی اکتفاء به آن صلاة نمی‌شود، و الاب می‌تواند به رجاء دخول وقت آن صلاة را تمام کند. اگر بعد احراز کرد که وقت داخل شده بود و مردم گفتند: نیم ساعت قبل از این اذان گفته شده است، ظهر شده است، آن وقت اعاده نمی‌خواهد اگر معلوم نشد و علم به بر خلاف پیدا نشد، نباشد به آن اکتفاء کند باید صلاة را اعاده کند. غرض ایشان هم این است.

شک به دخول وقت بعد از نماز

«اذا شک بعد الفراغ من الصلاة فی انّها وقعت فی الوقت اولاً. فان علم عدم الالتفات الی الوقت حین الشروع وجبت الاعادة و ان علم انّه ملتفتاض و مراعیاً له و مع ذلک شک فی انّه کان داخلا ام لا؟ بنی علی الصحّة و کذا ان کان شاکّاً فی انّه ملتفتاً ام لا، هذا کلّه اذا کان حین الشکّ عالماً بالدخول. و الا ّ لایحکم مطلقاً، و لاتجری قاعده الفراغ، لانّه لایجوز له حین الشکّ الشروع فی الصلاة فکیف یحکم بصحّة ما مضی مع هذه الحالة»[4].

صاحب العروه(قده) مسأله دیگر را بیان می‌کند، اینها شک در اثناء عمل بود، و اما اگر صلاة‌ را تمام کرد، بعد شک کرد که صلاتش که در وقت بود یا نبود؟ با دو قید حکم به صحت می‌شود: یکی این است که احتمال بدهد وقتی داخل صلاة شد، مراعات وقت را کرده است، که احتمال اذکریّت هست. قید دوّم این است بعد از فراغ که شک می‌کند، یقین داشته باشد که تکلیف موجود شده، وقت یقینا داخل شده است، اگر از اول هم داخل نشده بود، الان که شک می‌کنیم داخل شده است. بنا بر این قاعده فراغ جاری می‌شود. چون علم به تکلیف دارد، تکلیف به او متوجه شده است، نمی‌داند آن که اتیان کرده، امتثال این تکلیف می شود یانمی‌شود؟ احتمال می‌دهد که امتثال تکلیف بشود چون آن صلاة در وقت بوده است. در مانحن فیه حکم به صحّت می‌شود. اما اگر احتمال مراعات کردن وقت نداد و دانست غافلاً داخل حکم شده، حکم به صحت نمی‌شود. چرا؟ برای این که قاعده فراغ، حین اذکر است، جریانش اشکال دارد.

مسأله ششم این بود: «اذا شک بعد الدخول فی الصلاة انه راعی الوقت و احرز دخوله ام لا، فان کان حین شک عالماً بالدخول» به دخول وقت «فلا یبعد الحکم بالصحة» قاعده فراغ جاری می‌شود، و الاّ حین شک عالم به دخول نباشد، که تکلیف محرز نیست، در این صورت «وجبت الاعادة بعد الاحراز» یعنی بعد از احراز دخول وقت. اینجا گفتیم: به احتمال رجاء دخول وقت می‌تواند تمام کند وقت که شک در دخول وقت دارد. بعد بپرسد اگر وقت از اول داخل شده بود عندنا و عند الماتن صحیح است، و اما اگر معلوم شد که در اثناء وارد شده است عند الماتن صحیح است و اگر معلوم نشده باشد اعاده کند.

مسأله هفتمی شک بعد از فراغ است، نه در اثناء عمل «اذا شک بعد الفراغ من الصلاة فی انّها وقعت» آن صلاة «فی الوقت او لا، فان علم عدم الالتفات الی الوقت حین الشروع» غافلا داخل شده است و اصلا به شرطیّت وقت ملتفت نبود، قاعده فراغ جاری نمی‌شود «فان علم عدم الالتفات الی الوقت حین الشروع وجببت الاعادة» چون قاعده فراغ جاری نمی‌شود « و ان علم انّه کان ملتفتاً و مراعیاً له» که وقت را ملتفت بود و دخولش را احراز کرد، این صورتی است که احتمال می‌دهد اعتقادش مخالف با واقع شود «و مراعیاً له و مع ذلک شک فی انّه کان داخلا ام لا بنی علی الصحة، و کذا ان کان شاکاً فی انه کان ملتفتاً ام لا» ملتفت به شروط بود مراعات کرده یانه، احتمال مراعات کافی است چون که اذکرو را می‌گیرد. «هذا کلّه اذا کان حین الشک عالما بالدخول» عالماً به دخول وقت باشد و الاّ لایحکم بالصحه مطلقا حکم به صحّت نمی شود. مطلقا یعنی چه مراعی بشود و چه نشود، حکم به صحّت نمی‌شود. چرا؟ چون تکلیف محرز نیست. «و لاتجری قاعدة الفراغ» قاعده در این صورت جاری نمی‌شود.

علّتش همین است که قاعده فراغ جاری نمی‌شود، چون شک در تکلیف است. «لانه لایجوز له حین الشک فی الصلاة» جایی که انسان شک دارد وقت داخل شده یانه؟ نمی‌تواندد داخل صلاة شود «فکیف یحکم بصحّة ما مضی مع هذا الحالة» چطور حکم می‌شود به صحت آن چیزی که با صحت آن چیزی که با حالت شک در دخول وقت گذشت است. این تعلیل درست نیست. چرا چون یک صورتش این بود که دخول وقت را احراز کرده است، بعد از فراغ شک کرده که وقت داخل بود یانه؟ منتها الان هم شک دارد که وقت داخل شده است یانه، این تعلیل آنجا نمی‌آید. آنجا دخول جایز بود، ولکن اکتفاء به آن صلاة جایز نیست، چون بعد شک کرد که آیا وقت داخل شده بود یانه، حین الشک هم قاعدده فراغ نیست. چرا نیست؟ چون تکلیف را نمی‌داند و احتمال می‌دهد الآن هم وقت داخل نشده است، تکلیف هم نیست لذا قاعده فراغ جاری نشد، ولکن دخولش جایز بود. تعلیل درست این است که قاعده فراغ جاری نیست، چون تکلیف محرز نیست، و باید در مواردی جریان قاعده فراغ، تکلیف محرز بشود.

«و الله سبحانه هو العالم»

—————————————————————
[1]ـ عروه ج1، ص532، مسأله5.
[2]ـ وسائل الشیعه،ج3،‌ ابواب المواقیت، باب25، ح1.
[3]ـ عروه ج1، ص532، مسأله6.
[4]ـ عروه ج1،‌ص532، مسأله7.