***[mmmp3 mp3=”http://downloads.tabrizi.org/Doros/feq/salat/0109.mp3″]
دروس خارج فقه / صلاة / درس 110: عدم اعتبار ظنّ در صورت امکان تحصیل علم
اگر برای مکلف میسور نشد علم به دخول وقت پیدا کند، «للغیم فی السماء» چون سماء مغیّم است، غروب یا زوال شمس از دایره نصف النهار را نمیتواند تشخیص بدهد، طلوع فجر را در صبح نمیتواند تشخیص بدهد، آیا لازم است صبر کند ولو به تأخیر صلاة تا یقین پیدا کند که وقت داخل شده است، یا میتواند به ظنّش به دخول وقت عمل کند؟ این مسأله بعد خواهد آمد. لذا صاحب عروه در این مسأله فرمود: ظنّ به دخول وقت اعتبار ندارد مع امکان العلم، یعنی در صورتی که علم ممکن نباشد، بحث بعدی است که خواهد آمد. کلام این است که با امکان تحصیل علم، ظن اعتبار ندارد. مگر بیّنه باشد که گفتیم، یا اذان مؤذنی که عادل و عارف به وقت است، بنابر این که خبر ثقه حجت نباشد. اما اگر خبر ثقه حجت باشد، مؤذن اگر ثقه است و عارف به وقت است، اذانش اخبار فعلی به دخول وقت میشود.
عدل یعنی مؤمنی که عدالت دارد. اما در ثقه ایمان شرط نیست و لو عامه باشد، ثقه باشد عارف به وقت باشد عیب ندارد.
خبر ثقه در احکام حجت است، روات ما یک قسمتشان عامی هستند، مذهبشان فاسد است. اگر بنا شد که در موضوعات هم خبر ثقه حجت بشود، دیگر مؤذن لازم نیست که عادل بشود ، ثقه که شد، اذان که گفت، اذانش اخبار عملی به دخول وقت میشود.
کلام صاحب حدائق در اکتفاء به ظن
روی این اساس صاحب الحدائق(قده) ملتزم شده است وقتی که تحصیل علم به وقت ممکن است، باز انسان میتواند به ظن اکتفاء کند. در صورتی که تحصیل علم هم ممکن باشد، میتواند اکتفاء به ظن بکند. ایشان به روایاتی که در باب مؤذنین وارد است،که مؤذنین که اُمَناء هستند، امین صلاةمردمند، تمسک کرده است و استفاده کرده است که مؤذن وقتی که اذان گفت، ولو مثل بلال نباشد، یا مثل آن جماعت عامّهای که فرض شده بود، قولشان مفید اطمینان به دخول وقت نباشد، اذانشان حجت است.
روایت دوم باب[1] چنین است: «و باسناده» یعنی الشیخ «عن محمد بن علی بن محبوب، عن محمد بن الحسین» ابی الخطاب الاشعری است «عن محمد بن عبدالله بن زرارة، عن عیسی بن عبدالله الهاشمی عن ابیه، عن جدّه، عن علیّ علیهالسلام، قال: المؤذن مؤتمن» یعنی قولش که همان اذانش است، مسموع است، وقتی اذان گفت یعنی وقت داخل شده است. «و الا ضامن» امام جماعت، حمد و سوره را ضامن است. پس باید اذان مؤذن، مثلا دخول الوقت را احراز میکند. این روایت من حیث السند ضعیف است چون «عن عیسی بن عبدالله الهاشمی عن ابیه عن جده عن علیّ علیهالسلام» اینها برای ما معلوم نیست.
روایت محمد بن الخالد القسریّ[2] چنین است: «و باسناده عن احمد بن محمد، عن علیّ بن الحکم و الحسین بن سعید، عن محمد بن ابی ابی عمیر، عن حماد بن عثمان، عن محمد بن الخالد القسریّ» این توثیقی ندارد. «قلت لأبی عبدالله علیهالسلام: أخاف أن نصلّی یوم الجمعة قبل ان تزول الشمس، فقال: انما ذلک علی المؤذنین»، وقتی مؤذنین اذان گفتند بخوان.
در روایت عبدالله بن جعفر[3] چنین دارد: «عبدالله بن جعفر (فی قرب الاسناد) عن عبدالله بن حسن،عن جدّه علی بن جعفر، عن أخیه» موسی بن جعفر علیهالسلام «قال: سألته عن رجل صلّی الفجر فی یوم غیم أو فی بیت و أذّن المؤذن و قعد و أطال الجلوس حتی شک، فلم یدر هل طلع الفجر ام لا؟ فظنّ أنّ المؤذّن لایوذّن حتی یطلع الفجر» پیش خودش حساب کرد که مؤذن تا فجر طلوع نکند که اذان نمیگوید. «قال: اَجْزأ اذانهم» اذان آنها کفی است. در بحث قبل هم که میگفتم، مراد همین روایت است.
بعد ایشان میبیند که این روا یات از نظر اصولیین خدشه دارد. در رو ایات سعید الاعرج[4] میگوید: «محمد بن مسعود العیاشی فی تفسیره عن سعید الاعرج، قال: دخلت علی أبی عبدالله علیهالسلام و هو مغضب» در حال غضب است «و عنده جماعة» جماعتی هم نشسته بودند: «من اصحابنا» د رحال غصب، امام علیهالسلام اینجور میگفت «و هو یقول تصلّون قبل أن تزول الشمس» شما قبل از ظهور نماز ظهر میخوانید؟ «قال: و هم سکوت» آنها هم چیزی نمیگفتند «فقلت: اصلحک الله ما نصلی حتی یؤذن مؤذن مکّة» معلوم میشود که کارشان در مکّه بود «قال: فلابأس» عیبی ندارد «اما انه اذّن مؤذن فقد زال الشمس (الحدیث)» وقتی که مؤذن اذان گفت،دیگر ظهر شده است.
صاحب حدائق بعد از این حدیث میگوید «قال: صاحب الحدائق: هذا الحدیث صحیح باصطلاح القدماء» چرا؟ برای این که کتاب عیاشی که در تفسیر گفته است «من الاصول المتقدّمین» یعنی روایات اینها قطعی است. ایشان ملتزم شده است وقتی که انسان به دخول وقت ظن کرد و لو با صدای مؤذن که شرایط کامل را هم نداشته باشد، میتواند نماز بخواند. بلکه احتیاج به اذان هم ندارد از غیر این اذان هم ظن به دخول وقت پیدا کرد، میتواند نماز را شروع کند.
نقد روایات وارده در اکتفاء به ظن در دخول وقت
لکن این روایات مضافاً بر این که همه من حیث السند ضعیف هستند. معارض با صحیحه علی بن جعفر[5] هستند. در باب «وجوب العلم بدخول الوقت» صاحب وسائل میگوید: انسان که صلاة را شروع میکند، باید علم به دخول وقت داشته باشد. معلوم می شود که اخباریین هم باهم اختلاف دارند، اینجور نیست که اختلاف فقط بین اصولیّین باشد. در صحیحه علی بن جعفر دارد «محمد بن مکی ا لشهید (فی الذکری)، عن ابن ابی قرّة، باسناده عن علی بن جعفر، عن اخیه موسی بن (جعفر) علیهالسلام فی الرجل یسمع الاذان فیصلی الفجر و لایدری طلع ام لا؟» نمیداند که فجر شده است یانه؟ این ا ذان گفت. «غیر انه یظن لمکان الاذان انه طلع» از آن اذان ظن پیدا میکند که طلوع فجر شده است، «قال: لایجزیه حتی یعلم انه قد طلع» از آن اذان ظن پیدا میکند که طلوع فجر شده است، «قال: لایجزیه حتی یعلم انه قد طلع» باید بداند که طلوع فجر شده است تا نماز بخواند.
اگر این روایات را هم به قول صاحب حدائق (قده) قطعی بدانیم، ما دو دسته روایات داشتیم: یک دسته این که اذان مؤذن حجت است، هر جوری که باشد. یکی صحیحه علی بن جعفر که «و رواه علی بن جعفر فی کتابه» سند صاحب وسایل به کتاب علی بن جعفر سند صحیح است. چون کتاب علی بن جعفر را از شیخ طوسی نقل میکند، شیخ طوسی به کتاب علی بن جعفر کما این که در فهرست گفته است، حتی در مشیخه به احتمال قوی یعنی اطمینان دارم که آنجا هم گفته است، سند صحیحی دارد. لذا روایت صحیحه میشود. این صحیحه میگوید: «به اذان مؤذن اکتفاء نمی شود ولو هر جور باشد».
روایاتی که در باب اذان وارد بود و هکذا عامّه که «هم ا شدّ مواظبة لدخول الوقت» بودند، شاهد جمع می شوند، مقتضای عام این است که اگر مؤذن مثل بلال عدل، ثقه و وقت شناس شد، اذانش اعتبار دارد. یا اگر مؤذنین باشد که اذان میگفتند و اطمینان به دخول وقت است، اگر علم وجدانی نباشد، اذان حجت است. این ها از تحت حجت معتبره، آن اذانی که معتبر است، از تحت اطلاق این نهی خارج میشود.
صاحب حدائق میگوید: صحیحه علی بن جعفر را حمل بر استحباب میکنیم، یا در مقابل آن روایات کثیره طرح میکنیم. چرا؟ اگر روایات به کتب اربعه صحیح است، این هم که روایت صحیحه است، و معنایش این است که باید حتماً علم پیدا کنیم، امام در این روایت فرمود: «لایجزیه» کفایت نمیکند «حتی یعلم» بداند،ظهورش این است که اکتفا به آن صلاتی که انسان باظن بخواند، نمیشود. لذا این روایت حمل میشود بر جایی که به قرینه شهادت آن خبری که در اذان موذن یا عامه وارد شده بود، به آنجایی که مفید علم نباشد، اطمینان نباشد، مؤذن مثل بلال نباشد، ثقه نباشد، آن روایات هم حمل میشود به آنجایی که مثل بلال باشد یا مثل جماعت عامه باشد، نتیجه این میشود.
گفتم: سند صاحب وسائل سند شیخ است که سند صحیحی است، فهرست شیخ را هم الحمد لله طبع کردند، ببینید. علی کل تقدیر این روایت صحیحه است و اشکالی هم ندارد.
نتیجه حرف ما این شد که اگر انسان به احتمال دخول وقت، صلاتی را اتیان کرد و بعد از اتمام صلاة، علم پیدا کرد که وقت داخل شده یا طلوع فجر شده بود و نماز خواند، آن نماز مجزی است. چون در وقت واقع شده است. ما میگفتیم: علم لازم است، یعنی به موافقت احتمالیه اکتفا نمیشود. لذا واقع که بعد از اتیان احد طرفین معلوم شد که موافقت واقعیه شده، احراز میشود موافقت واقعیه، و جزم در نیت هم که گفتیم: اعتباری ندارد. لذا صاحب عروه که میگوید: اگر به احتمال دخول وقت صلاةرا خواند و بعد کشف شد صلاةدر واقع شده، روی این اساس محکوم به صحت است.
وظیفه شخص جاهل به مسأله لزوم اتیان عمل بعد از دخول وقت
«اذا کان غافلاً عن وجوب تحصیل الیقین او ما بحکمه فصلّی ثمّ تبیّن وقوعها فی الوقت بتمامها صحّت کما انّه لو تبیّن وقوعها قبل الوقت بتمامها بطلت، و کذا لو لم یتبیّن دخول الوقت فی اثنائها ففی الصحّة اشکال، فلا یترک الاحتیاط بالاعادة»[6].
ایشان (قده) چند مسأله مهمه را شروع میفرماید: مسأله اولی این است که میگوید: اگر شخص اصلا غافل بود که نماز را به نیت جزم شروع کند. مثلا اکثر یا بعض عوامی که غافل از این مسأله هستند، به مجردّ صدای اذان رادیو یا اذان کسی، نماز میخوانند. اگر کسی از این معنا غافل بود که نمیشود به صلاتی که انسان آن را بعد از دخول وقت شروع نکرده، اکتفاء کرد. صلاة را خواند و تمام کرد. صلاتش چگونه است؟ نمیدانست صلاة را نمیشود د رمقام امتثال اتیان کرد الاّ این که بداند وقت داخل شده است، غافل از حکم بود. از حکمی که گفتیم که «یجب تحصیل العلم بدخول الوقت» غافل از این حکم بود. ایشان چهار صورت میگوید: در یک صورتش به صحت و در دو صورت به بطلان حکم میکند، در یک صورت هم در صحتش اشکال میکند.
یک صورت این است که بعد از این که غافل نمازش را خواند، رفیقش پرسید: چه میخواندی؟ گفت: نماز ظهر را میخواندم. جماعتی پرسیدند: مگر ظهر شده است؟ گفت: نیم ساعت قبل از این اذان گفته شده و ظهر شده است و گذشته است، محکوم به صحت است. این شخص که جاهل و غافل از وظیفه بود، صلاة را در وقتش اتیان کرده، قصد قربت هم حاصل شده بود، چون غافل بود، خیال میکرد که میشود نماز را خواند، تشریعی نکرده که مخالف با قصد قربت شود، صلاتش صحیح است.
دو صورت دیگر که محکوم به فساد است: یکی این است که بعد از صلاة اگر به او بگویند: چه میخواندی؟ بگوید: صلاة ظهر، مردم بگویند ظهر نشده است، یک ربع مانده به ظهر ، این که فاسد است. چون صلاة قبل از وقت واقع شده است «لاتعاد الصلاة الاّ من خمس» یکی وقت است. حتی در آن صحیحه خواندیم که شخصی صلاة فجرش را در لیلی خوانده بود، لیل قمر بود، پانزدهم ماه بود، خیال میکرد که طلوع فجر شده است، بعد معلوم شد که هنوز لیل است. امام فرمود: باید اعاده کند. یکی دیگر هم در جائی که شک کند، بعد از این که نماز را تمام کرد، رفیقش پرسید: چه خواندی؟ گفت: صلاتی ظهر،میگوید: معلوم نیست وقت صلاة ظهر داخل شده باشد. ایشان میفرماید: در صورتی که شک کند این صلاة را در وقت خوانده یا در خارج وقت خوانده، این صلاة را اعاده کند. این دو صورت محکوم به بطلان است.
یک صورت را هم اشکال میکند: آنجایی که نماز را خوانده ولکن وقت در اثنائش داخل شده است. مثل این که رفیقش گفت: در رکعت دوّم تو، اذان شد، چون جماعت گفتهاند: قبل از سه دقیقه اذان شده، این هم نمازش شش دقیقه طول کشیده، میگوید: وقتی تو در رکعت دوم بودی وقت داخل شد. اینجا صحبت را اختیار نمیکند، و فتوا به بطلان هم نمیدهد، میگوید: در صحبت صلاة این شخص اشکال است.
اما در صورت اول که بعد از وقت اتیان کرده بود، واضح شد که صحیح است. اما آنجا که بعد از صلاة واضح شده بود که اصلا وقت داخل نشده، صلاتش را قبل از وقت خوانده بتمامه، آن هم که معلوم است. ا ما در صورت شک بعضی در حکم به بطلان مناقشه کردند، گفتهاند: قاعده فراغ جاری است. بعد از تمام نماز احتمال میدهد که صلاة را «من اولها الی آخرها» در وقتش خوانده باشد، شک در صلاة است، و بعد از فراغ از اینها قاعده فراغ جا ری میشود. چون قاعده فراغ جاری میشود، حکم به صحت است میشود و صلاة محکوم به صحت است. لکن این حرف، درست نیست. چرا؟
مورد جریان قاعده فراغ
برای این که قاعده فراغ کما سیأتی ان شاء الله در یک مورد جریانش مسلّم است؛ وقتی انسان در عمل احتمال خلل بدهد و احتمالِ خلل لاحتمال عروض غفلت باشد. لذا در آن اعمالی که انسان میداند که حال العمل غافل بود، در آنها قاعده فراغ جاری نمیشود. «لانه حینما یتوضأ اذکر». از امام علیهالسلام پرسید: کسی وضو گرفته است، و بعد از فراغ از وضو گرفتن شک کرده است که وضو صحیح بود یانه؟ یعنی مثلا به آن خلل رساندهایم یانه؟ امام فرمود: اعتنا نکند «لانه حینما یتوضأ اذکر» آن وقتی که وضو میگرفت ذُکرش بیشتر بود، یعنی انسان وقتی که ازعمل دور شد، آن عمل غافل از او میشود. اگر کسی از شما بپرسد که دو شب قبل شام چه خوردی؟ میگویید: یادم نیست اما وقتی که شام میخوردی، غافل نبودی که چه میخوردی؟ میگویید: یادم نیست اما وقتی که شام میخوردی، غافل نبودی که چه میخوردی. انسان هر قدر از عمل دور بشود، ذُکرش به آن عمل کم میشود. امام علیهالسلام میفرماید: «لانه حینما یتوضأ اذکر» تعبد به این است که حین الحمل ذُکرت بیشتر بود، یعنی خلل نرساندی. پس معلوم میشود قاعده فراغ در جایی جاری میشود که انسان احتمال غفلت بدهد، و احتمال خلل روی غفلت باشد. اما جایی که میداند که غافل محض بود، عمل خودش اتفاقا مصادفا با واقع شده است یانه، اینجا جایی قاعده فراغ است. اینجا هم همینجور است. چون وقتی که صلاة را شروع میکرد. غافل محض بود. جایی قاعده فراغ نیست.
در مانحن فیه قاعده فراغ جایی جاری می شود که شک در مقام امتثال باشد. وقتی که انسان تکلیف را احراز کرد، و شک کرد که من این تکلیف را امثتثال کردم یانه؟ قاعده فراغ، امتثال را تصحیح میکند، و اما خود تکلیف را اثبات نمیکند. این شخصی که غافلاً نماز خوانده و تمام کرده است، بعد از نماز هم شاک است وقت داخل شده است یانه؟ یعنی اصلا من الان تکلیف به صلاة ظهر دارم یاندارم، تکلیف به صلاة ظهر را مکلف شدهام یانه؟ این شک در خود تکلیف است، نه شک در مقام امتثال. قاعده فراغ امتثال را تصحیح میکند، که امثال تو تامّ بود، و اما تکلف را اثبات نمیکند. ما شک در خود تکلیف داریم، که آیا این تکلیف بود یانبود؟ لذا در مانحن فیه قاعده فراغ جاری نیست و حکم به بطلان میشود کما این که در عروه فرموده است.
صورت رابعه این است که نمیداند، غافل بود از این که نمیشود بدون علم داخل شد، داخل شد و نمازش را تمام کرد و فهمید در اثنائ صلاة در داخل شده بود، یا همان در اثناء صلاه دید که اذانها شروع شد در اثناء صلاة وقت داخل شد. در صحّت این اشکال می کنند. وجه اشکال چیست؟ وجه اشکال این است، مسئلهای هست که بعد از این مسئله شروع میکنیم و آن این است که اگر کسی به دخول وقت یقین کند، آن عمل واجب در وقت، را شروع کند، و در واقع یقینش خطا باشد، اعتقادش خطا باشد، ولکن وقت در ا ثناء عمل داخل بشود، این عملش محکوم به صحّت است. چون روایت داریم که بر این معنا دلالت میکند و مشهور هم به آن ملتزم شدهاند و طبقش فتوا دادهاند، و در کتب فقه سندش را ذکر کردهاند که این روایت است، و در رسائلشان هم فتوا دادهاند. این روایت اسماعیل بن ریاح[7] را صاحب وسائل (قده) ذکر کرده است: «محمد بن الحسن باسناده عن محمد بن علی بن محبوب» که سند شیخ هم به کتب محمد بن علی بن محبوب صحیحه است. نقل میکند از یعقوب بن یزید، و او از ابن ابی عمیر، ابن ابی عمیر هم که از اجلّاست از «اسماعیل بن ریاح، عن ابی عبدالله علیهالسلام» امام کأنّ اینجور فرموده است: قال: اذا صلّیت وانت تری انک فی وقت» اگر تو نماز بخوانی در حالی که میدانی در وقت نماز را میخوانی «و لم یدخل الوقت» و حال آن که وقت داخل نشده بود،«فدخل الوقت و انت فی الصلاة وقت داخل شد و توهم در صلاة بودی و تمام نکرده بودی «فقد اجزءت عنک» آن صلاة از تو مجزی است.
مشهور این روایت را این جور معنا کردهاند که «و انت تری» کما این که سابقا هم گفتیم،معنا «تری» رؤیت است. معنایش این است که یقین داری. این که تعبیر به تری فرموده است، یعنی یقین داری که وقت داخل شده است و نماز خواندی. در اثناء هم وقت داخل شد، آن نماز مجزی است.
در مانحن فیه جماعتی مثل صاحب حدائق ادعا کرده است که نه، «و انت تری» ظنّ را هم شامل میشود. این را سابقا گفتیم، و بعد هم تکلم میکنیم، قدر متیقن، یعنی روایت بیشتر از این ظاهر نیست که انسان یقین و اعتقاد داشته باشد به دخول الوقت و وقت در اثناء داخل شود. اگر روایت این است، مانحن فیه را نمیگیرد. چون در مانحن فیه این شخص غافل است، اصلا نمیداند که نمیشود نماز را قبل از وقت خواند. این حکم مال کسی است که یقین دارد که وقت داخل شده است. این شخص عملش را علی الله شروع میکند، نمیداند چطور است و ملتفت هم نیست که قبل الوقت است و یا بعد الوقت است، اعتقادش این است که تحصیل علم لازم نیست. موضوع مسأله این است، در مانحن فیه چون مفروض در این مسأله داخل این روایت نیست، موضوع روایت کسی که «داخل» اما نمیداند که اصلا وقت داخل شده است یانه؟ نمیداند که قبل الوقت می شود شروع کرد یا نمی شود؟ روایت این را نمیگیرد.
وجه اشکال صاحب عروه همین است، که این روایت که دلیل بر صحّت عمل کند دخول الوقت در اثناء است، مانحن فیه را نمیگیرد. اگر این روایت هم فرض کنید به این بیان نبود، این صلاة محکوم به فساد بود، ما هم حکم به فساد میکنیم؛ چون گفتیم: وقت شرط رکنی است، از حدیث «لاتعاد الصلاة الان من خمس» یکی وقت است و ظاهر اشتراط وقت کما ذکرنا این است که از اول عمل تا آخر آن عمل، باید مقترن به شرط بشود. همان طوری که انسان از اول صلاة تا آخر آن باید روبه قبله باشد «علی طهارة» باشد، از اول صلاة تا آخر صلاة باید آن را در وقت اتیان کند. لذا این شخصی که وارد صلاة شد، ولو وقت در اثناء داخل شده، اثری ندار. این روایتی که در مانحن فیه گفتیم، خارج از مدلول است. قطع نظر از این که این روایت شامل نیست، مقتضای ادلّه بطلان است، و ما هم حکم به بطلان میکنیم. شک هم بکنی که این روایت شامل این میشود یا نه؟ به درد نمیخورد و باید ظهور محرز بشود، که این داخل این روایت است. بدان جهت حکم به فساد این میشود.
وقتی حاکم میشود که ظهورش تمام بشود کما این که اگر مخصص بشود باید ظهور داشته باشد. در صورتی که حاکم مجمل بشود من حیث العموم والخصوص، در جهت اجمال نمیتواند حاکم بشود. این «و انت تری» معنایش این است که تو یقین داری یا ظنّ داری این نه ظن داشت نه یقین، غافل محض بود، لذا شامل نمیشود. شک در شمولش هم کردیم، لذا در مانحن فیه نمیتواند مخصّص بشود، موجب رفع ید از قاعده اولیه که مضمون حدیث لاتعاد است، و شرطیت مطلقه است.
کشف خلاف بعد از یقین به دخول وقت
«اذا تیقّن دخول الوقت فصلّی او عمل بالظنّ المعتبر کشهادة العدلین و اذان العدل العارف فان تبیّن وقوع الصلاة بتمامها قبل الوقت بطلت، و وجب الاعادة، و ان تبیّن دخول الوقت فی أثنائها ولو قبل السلام صحت،…»[8].
مسأله بعدی این است که کسی حکم را میداند، که انسان بعد دخول الوقت باید صلاة را اتیان کند، لکن یقین داشت که وقت داخل شده است. شروع به صلاة کرد، در واقع هم وقت داخل نشده بود. صاحب العروه(قده) صوری که را میگوید که حکمش از ما ذکرنا واضح شد. یکی؛ بعد از این که صلاة را اتیان کرد، فهمید که اعتقادش به دخول وقت اشتباه بود، میبیند که مؤنین الان اذان میگویند، صلاة تمامش قبل از وقت واقع شده است، مقتضای حدیث «لاتعاد الصلاة الا من خمس» حکم به بطلان میشود چون یکی از آن خمس وقت است. یکی این است که صلاة را به این نحو اتیان کرد. بعد به شک افتاد که آیا من صلاة را در وقت خواندهام یانه؟ در مانحن فیه می شود حکم به صحت کرد، چون قاعده فراغ جاری است. عمل را مع الالتفات و الذُکر شروع کرده است، و به آن یقین تمام کرد، بعد از عمل شک دارد که عملش صحیح بود یا نبود؟ وقت داخل شده بود یا در خارج وقت واقع شده بود؟ حکم به صحت میشود.
اشکال ثانی در قاعده فراغ گفتیم، اثبات تکلیف نمیکند، اینجا جاری است. کسانی که حرف ما را قبول دارند که قاعده فراغ اثبات تکلیف نمیکند، در مانحن فیه باید ملتزم بشوند که جریان قاعده فراغ ولو این أذکر است، ولو ذُکر داشت، شرط را احراز کرده بود، ولکن الان شک دارد که وقت داخل شده بود یا داخل نشده بود، اصل تکلیف به صلاة بود یا نبود. اگر آن وقتی که شک کرد، و میداند که یقیناً وقت داخل شده بود، تکلیف بود و قاعده فراغ هم جاری می شود. چون الان تکلیف که هست، و این عمل را هم امتثال لهذا التکلیف اتیان کرده است. منتها نمیداند تکلیف از اول بود یا تازه حادث شده است، علی کل ّتقدیر صلاه را امتثالاً لهذا التکلیف اتیان کرده است و ملتفت بود حین الاتیان که وقت داخل شد. حکم به صحت می شود. این صورتش اشکال ندارد.
اما اشکال در صورتی است که بعد از صلاة هم شک کند که هنوز وقت داخل شده یا نشده است؟ قاعده فراغ آن اشکال دومی را دارد. چرا؟ چون شک دارد که اصلا تکلیف ظهر دارد یا نه، این شکّش در صلاة در مظان امتثال نیست. و للکلام تتمة
—————————————————————-
[1]ـ وسائل الشیعه، ج4، باب3، ابواب الاذان والاقامة، ح2.
[2]ـ وسائل الشیعه، ج4، باب3، ابواب الاذان والاقامة، ح3.
[3]ـ وسائل الشیعه، ج4، باب3، ابواب الاذان والاقامة، ح4.
[4]ـ وسائل الشیعه، ج4، باب3، ابواب الاذان والاقامة، ح9.
[5]ـ وسائل الشیعه، ج3، ابواب المواقیت، باب85، ح4.
[6]ـ عروه، ج1، ص530، مسأله2.
[7]ـ وسائل الشیعه، ج3، ابواب المواقیت، باب25، ح1.
[8]ـ عروه ج1، ص530، مسأه3.