دروس خارج فقه / صلاة / درس 107: روایات کراهت صلاة نافله در اوقات مشخص و استثناء ذات السبب

دروس خارج فقه / صلاة / درس 107: روایات کراهت صلاة نافله در اوقات مشخص و استثناء ذات السبب

عمده روایات در این که انسان نافله را بعد از صلاة صبح الی طلوع شمس و بعد از صلاة عصر الی أن تغرب الشمس نمی‌تواند بخواند، دو روایت بود که گفتیم: من حیث السند معتبر هستند.

یکی موثقه حلبی و دیگر موثقه معاویة بن عمّار است. در روایت اولی این بود که «صلاة بعد الفجر حتی تطلع الشمس» بعد از صلاة صبح، صلاتی نیست تا این که شمس طلوع کند. در دوّمی هم بود که «لاصلاة بعد العصر حتی تصلّی المغرب و لا صلاة بعد الفجر حتی تطلع الشمس». ـ‌البته روایات دیگری هم هست که من حیث السند ضعیف هستندـ اطلاق این دو روایت، نفی طبیعی الصلاة می‌کند، می‌گویند: صلاة محقق نمی‌شود. در این روایات ندارد که این صلاة صلاة قضای فریضه یا قضای نافله است. نافله مبتدئه (قسم سوّم از نوافل) قضاء ندارد. هر وقت انسان دو رکعت نماز خواند، اتیان کردن آن دو رکعت در آن وقت مستحب است. قضاء در نوافل مرتبه می‌شود که نافله شب را نخوانده، یا نافله ظهرین را نخوانده، نافله صلاة صبح را نخوانده است. این روایات قضای فریضه و قضای نافله مرتبه و نافله ذات السبب و نوافل مبتدئه را می‌گیرد. لکن نست به قضای صلاة فریضه باید تخصیص و قید بزنیم. چون سابقاً روایات صحاحی مثل صحیحه عبدالله بن مسکان، صحیحه ابی بصیر، صحیحه زراره بود که اگر صلاة مغرب و عشاء از مکلف فوت شد، بعد از صلاة صبح و قبل از طلوع شمس، مغرب و عشاء را قضاء می‌کند. تا این که از قضای فرایض که انسان حیث ما ذکر ایّ ساعة قضاء می‌کند، فارغ شدیم. قضایش مشروعیت دارد بلا منقصةٍ. بدان جهت از «لاصلاة» که ظاهرش این است که صلاة نیست، باید آنها را استثناء کنیم، باید قضای نوافل مرتبه را هم استثناء کنیم. آنهایی را که نخوانده، اگر آنها را قضاء کند، آن قضاء اشکالی ندارد.

می‌گوییم: باید ذات السبب را هم استثناء کنیم، که بعضی ها فرموده‌اند: در ذات السبب دلیلی بر استثناء نداریم، هم باید نافله فائته را استثناء کنیم و هم ذات السبب را به چه دلیل؟

از روایات یک صحیحه معاویه بن عمار[1] است: «عن محمد بن اسماعیل، عن الفضل بن شاذان» کلینی که یک سندش این است. «و عن احمد بن» محمد «ادریس»، احمد بن محمد بن ادریس، ابو علیّ الاشعری استکه شیخ کلینی (ره) است که از ثقات عدول است «و عن احمد بن ادریس، عن محمد بن عبدالجبّار الاشعری جمیعاً» این دو سند شد. البته روایاتی که کلینی (ره) از محمد بن یحیی العطار یا از علی بن ابراهیم نقل کرده است، خیلی است. ابو علی الاشعری زیاد نقل نکرده است، ولکن فی نفسه روایاتش از احمد بن ادریس است. «جمیعا عن صفوان بن یحیی عن معاویة بن عمار» که روایت من حیث السند صحیحه است. «قال: سمعت أبا عبدالله علیه‌السلام یقول: خمس صلاة لاتترک علی حالٍ» یعنی ترک نمی‌شود و در هر وقت می‌توانی بیاوری. نه این که ترکش جایز نیست. چون بعضی از این صلوات، صلوات مستحبه است. «اذا طفت بالبیت» یکی وقتی که طواف کنید. طوافِ مستحبی ذات السبب می‌شود، نفرموده است «اذا طفت طوافاً واجباً» بلکه دارد «اذا طفت بالبیت» ولو طواف مستحبی باشد. «و اذا اردت ان تحرم» و آن وقتی که اراده کردی احرام ببندی، صلاتش ترک نمی‌شود. ما می‌خواهیم قبل از طلوع شمس احرام ببندیم، احرام که مکروه نیست. نمازش که مستحب است، می‌شود «ذا السبب». می‌خواهیم صلاتش را قبل از این که شمس طلوع کند، بعد از صلاة صبح اتیان کنیم، عیب ندارد. «و صلاة الکسوف و اذا نسیت فصل اذا ذکرت، و صلاة الجنازة» این هم یکی است. مثلا نوافل یادمان رفته بود، نافله فجر را نیاورده بودیم، بعد از فجر ا تیان می‌کنیم. نافله ظهرین یادمان رفته بود، بعد از عصر اتیان می‌کنیم. این هم قضاء را دلالت می‌کند، هم ذا السبب را دلالت می‌کند. احتمال خصوصیت نیست. یعنی معنایش این است که به واسطه آن افعال، یعنی احرام به واسطه صلاة کامل می‌شود، مثل قول مفید (قده) که فرموده است: قبل از طلوع شمس، طواف نکند. چون لازمه‌اش این است که صلاتش را بعد از طواف بلا فصل بخواند. لذا صلاتش قبل از طلوع شمس می‌افتد، این طواف را نکند. طواف را بعد از طلوع شمس و انبساطه انجام دهد. اینها محل خلاف این رو ایات صحاح است.

روایت بعد از هشام بن حیان[2] اوضح است. «و عن علی بن ابراهیم، عن محمد بن عیسی، عن یونس، عن هشام بن ابی سعید المکاری» این هشام بن حیّان است، که بعضاً به او «هاشم الحیان» گفته می‌شود. هاشم و هشام یک نفری هستند «هشم بن الحیان» است، کنیه‌اش هم ابی سعید المکاری است «عن ابی بصیر، عن ابی‌ عبدالله علیه‌السلام قال: خمس صلوات تصلّیهنّ فی کلّ وقت: ‌صلاة الکسوف و الصلاة علی المیّت و صلاة الاحرام» ذا السبب است «و الصلاة التی تفوت» صلاة قضایی است «و صلاة الطواف من الفجر الی طلوع الشمس و بعد العصر الی اللیل» همان موردی که گفته بودند مکروه است، روایت می‌گوید که عیب ندارد. البته در سند این روایت هشام بن حیان است. برای هشام بن حیان توثیقی ثابت نشده است. لذا این را نسبت به صحیحه اولی به عنوان مؤید ذکر می‌کنیم.

صلاة برای طواف مستحب، مستحب است. صلاة میّت دو جور است. اگر به میّت نماز خواندن، ثانیاً که من بخوانم می‌شو د مستحب. صلاة الاحرام که مستحب است. احرام خودش واجب است. هم ذا السبب است، هم فائته است اینها استثناء می‌شوند.

در صحیحه حسین بن الی العلاء[3] دارد: «و عنه، عن فضالة بن ایوب» شیخ (قده)‌ «باسناده عن حسین بن سعید»، «عنه» عطف است به حسن بن سعید «عن فضالة بن ایوب و عن القاسم بن محمد جمیعاً» اینها دو نفر هستند، اگر کسی در قاسم بن محمد بن جوهری اشکال کند خلَلَ نمی‌رساند. چون فضاله بن ایوب که جلیل القدر است هم با او است. «عن الحسین بن ابی العلاء، عن ابی عبدالله علیه‌السلام قال: اقض صلاة النهار ایّ ساعت شئت من لیل أو نهار کلّ ذلک سواء» تمام اینها مساوی است هر وقت بخواند. لذا صلاة نهار را در شب اتیان کنید، قضاء می‌شود. اگر در روز هم قضاء کند، در «ایّ ساعه» این تنصیص و تصریح به عموم است. آن آخبار متقدّمه متقیّد نمی‌شود. اگر عام یا مطلق بود، می‌گفتیم: آنها را تقیید می‌کند. لکن این تصریح به عموم است. «کلّ ذلک سواء» هیچ فرقی ندارد. در مانحن فیه چون مبتدئه قضاء ندارد. «ذات السبب» و قضای رواتب مترتبه، او را نمی‌گیرد. لذا این دو را باید استثناء کنیم کما این که صاحب عروه استثناء‌کرده است.

روایت دیگری در مانحن فیه، روایت علی بن بلال[4] است: «و باسناده» الشیخ (قده) «عن محمد بن احمد بن یحیی، عن محمد بن عیسی، عن الی بن بلال، قال: کتبت الیه فی قضاء النافلة» من نوشتم به امام علیه‌السلام د رقضای نافله «من طلوع الفجر الی طلوع الشمس، و من بعد العصر الی أن تغیب الشمس» همان دو وقتی است که گفته‌اند: یا مشروع نیست و یا جایز نیست. «فکتب لایجوز ذلک این طور نماز جایز نیست «الاّ لمقتضی» مگر برای مقتضی « فامّا لغیره فلا» یعنی: لغیر المقتضی فلا.

مراد از مقتضی (“القضا کنند”) و نظر ما

مراد از مقتضی چیست؟ مقتضی یعنی کسی که صلاة قضاء اتیان می کند، نافله یا مستحبه. چون سؤال هم در مانحن فیه در قضای نافله است. امام علیه السلام می‌فرماید: آن کسی که قضاء می‌کند، عیب ندارد نافله را در این وقتها قضاء کند. نافله را استثنا می کند. یعنی فرموده‌اند: مقتضی مجمل است، نمی‌شود این را حمل به قضای نافله کرد. چون اصل سؤال از قضای نافله بود «کتب الیه فی قضاء النافلة من طلوع الفجر الی طلوع الشمس و من بعد العصر الی أن تغیب الشمس، فکتب لایجوز» یعنی «لایجوز (قضاء) ذلک الا للمقتضی» اگر مراد از مقتضی قضاء باشد، استثناء معنا ندارد.«لایجوز» قبلی معنای ندارد. بدانجهت در مانحن فیه فرموده‌اند: این روایت مجمل است.

به نظر ما مجمل نیست. چون قضاء دو معنا دارد: یکی به معنای اتیان عمل فی خارج الوقت تدارکاً است. یکی قضاء به معنای اتیان است. «قضاه‌ای أتی به». نه این که در خارج وقت اتیان کرد. «قضاء صلاته یعنی أتی بصلاته». این که می‌گویند: کتب الیه فی قضاء النافلة» یعنی «فی الاتیان بالنافلة». می‌شود نافله را اتیان کرد «من طلوع الفجر الی طلوع الشمس، و من بعد العصر الی ان تغیب الشمس» در این دو وقت می‌شود قضاء کرد. قضاء در نافله مترتبه می‌شود، در مبتدئه نمی‌شود. فرمود: «فکتب لایجوز ذلک الا للمتقضی». مگر کسی که صلاة را قضاء کند، این قضاء قضای اصطلاحی است، یعنی در خارج وقت اتیان کند. و الاّ مجرد اتیان نافله نمی‌شود. «فامّا لغیره فلا» برای غیر مقتضی نمی‌تواند.

ایشان فرموده است: این «للمقتضی» یعنی مگر نافله‌ای که سبب داشته باشد، به این معنا حمل کرده‌اند. فرموده‌اند: این حمل درست نیست. اگر مقتضی به معنای نافله ذا السبب بود، می‌گفتند: «الاّ لمقتضٍ» لام لامِ اختصاص است، نه لامِ تعلیل یاعلّت. برای کسی که مقتضی است، جایز است. «لایجوز ذلک الاّ للمقتضی» یعنی برای مقتضی جایز است. مقتضی یعنی کسی که قضاء اتیان می‌کند. اگر ذات السبب بود، سبب را می‌گفتند: «الاّ لمقتضٍ أو بمقتضٍ» دیگر الف و لام نداشت،‌لام به معنای اختصاص نداشت. این درست است، و لکن اگر قضاء به معنای مطلق الاتیان بالنافلة بشود، در صدر کما این که همانطور است، این را مقتضی فرموده است، تا معلوم بشود که این مقتضی غیر از اتیان به نافله است.

استثناء مورد نمی‌شود. خودِ سؤال این است که «کتب الیه فی قضاء النافلة» قضاء، اتیان نافله به این معنا است که ما می‌‌گوییم. یکی هم اتیان نافله در خارج وقت. فرموده است: اسثنای للمقتضی به معنای قضای نافله در خارج وقت غلط است. چون سؤال از خود او است. «لایجوز ذلک الا للمقتضی» نمی‌شود. مثل این که کسی بگوید: زید عالم را اکرام بکنم؟ می‌گوید: «لایجوز اکرامه و انّما یجوز اکرام العلماء» زید خودش عالم است. اینجور استثناء درست نیست. لذا در مانحن فیه این روایت به نظر ما قضاء نافله را استثناء می‌کند، این هم از آنها است. پس استثناء می‌شود از حکم، از ذات نافله ذات السبب، یکی هم نافله نافله، از این معنی که وارد شده است.

«قال: کتبت الیه» این مکاتبه است. امام می‌نویسد. در مکاتبه‌ها امام را ذکر نمی‌کنند.

لکن در این روایات اشکالی درش هست که این حکم معلّل شده است در موثقه حلبی که «لاصلاة»، به این نحو تعلیل شده است: «لاصلاة بعد الفجر حتی تطلع الشمس، فانّ رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله قال: انّ الشمس» این تعلیلش است، چرا صلاة خوانده نمی‌شود؟ «فانّ رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله قال: انّ الشمس تطلع بین قرنی الشیطان» شمس طلوع می کند بین دو شاخ شیطان «و تغرب بین قرنی الشیطان» و غروب می‌کند بین دو شاخ شیطان «و قال: لاصلاه بعد العصر حتی تصلّی المغرب». «و تغرب» یعنی این هم به جهت این است که بین دو قرن شیطان غروب می کند.. این تعلیل فاسد است، همان است که عامه نقل کرده‌اند عامه از رسول الله نقل کرده‌اند که شیطان این کار را می‌کند. این فی نفسه مطلب باطلی است که بین دو شاخ شمس طلوع کند، چیزی است که طبع از این کلام متنفر است. شیطان همه جا هست. او اول آفتاب باشد آخر آفتاب باشد.

در خود روایت توقیعی که از امام عصر(عج) علیه‌السلام وارد شده است، فرموده است: اگر این درست باشد، باید در این وقت مردم سجده کنند به خداوند تبارک و تعالی که رغم شیطان را که به زمین بمالند که سجده نکرده بود. بدانجهت این تعلیل فی نفسه فاسد است. چون زمین، دور شمس حرکت می‌کند، یا شمس به قول قدما حرکت می‌کند. شمس در هر آنی، طلوعی در یک جا و در یک جایی هم غروبی دارد، پس همیشه شیطان می‌گردد. پس کی به ما می‌رسد؟ کارش گردش کردن است. مگر این که کسی بگوید: شماها احتیاج به شیطان ندارید، خودش را برای شما به زحمت بیندازد.

از اینجا معلوم شد رو ایاتی که وارد شده است عند طلوع الشمس و عند غروب الشس و در وسط النهار، نماز خواندن مکروه است. تعلیل به همین کرده‌اند که انّ الشمس تطلع بین قرنی الشیطان و تغرب بین قرنی الشیطان و قارنها عند وصوله الی حدّ الاستواء» تا خط استواء که مکروه است. این تمام روایاتی بود که در کراهت در این اوقات وارد شده است، همه‌اش ضعیف است. یک روایت معتبره‌ای نداریم.

در مقابل روایت معتبره‌ای[5] داریم که انکار این مطلب را می‌کند: «و باسناده» صدوق علیه الرحمه نقل کرده است به سندش «عن ابی الحسین محمد بن جعفر الاسدی» این محمد بن جعفر الاسدی یکی از افرادی بود که با واسطه خدمت امام زمان علیه السلام نامه می‌فرستاد و سؤال می‌کرد که واسطه‌اش هم محمد بن عثمان العمری بود. نمی‌خواهیم عُمَری بخوانیم. به و اسطه او از نوّاب بودع آنجا دارد «عن محمد بن العثمان العمری‌(قده)» جواب مسائل محمد بن عثمان العمری به محمد بن جعفر الارسی، اینطور است که «و اما ماسألته عن الصلاة‌ عند طلوع الشمس و عند غروبها، فلإن کان کما یقول الناس»‌ اگر این حرف صحیح باشد «انّ الشمس تطلع بین قرنی الشیطان وتغرب بین قرنی الشیطان» اگر اینجور باشد «فما أرغم أنف الشطان بشیئ افضل من لاصلاة فصلّها» کدام شیئ است که انف شیطان را بیشتر به خاک می‌مالد غیر از صلاة؟ نماز را بخوان! «و ارغم انف الشیطان».

صدوق علیه‌الرحمة این روایت را در اکمال الدین و اتمام النعمة نقل کرده است، «عن محمد بن السنانیّ» که شیخ صدوق است، تنها نیست. «و علی بن احمد بن محمد الدّقاق» که شیخ صدوق است «و الحسین بن ابراهیم المؤدّب» از همه اینها نقل می‌کند، «و علی بن عبدالله الورّاق» از چهار شیخش نقل می‌کند «قالوا: حدثنا ابوالحسین محمد بن جعفر الاسدیّ قال: کان فی ما ورد من الشیخ ابی جعفر محمد بن عثمان العمریّ فی جواب مسائله» آن که محمد بن عثمان در جواب مسائلش آورد «الی صاحب الدار (الزمان) علیه‌السلام» سؤا لاتی که از حضرت صاحب الزمان علیه‌السلام داشت، جوابش این بود که «و او ماسئلت عن الصلاة عند طلوع الشمس و عند غروبها فلإن کان کما یقول الناس انّ الشمس الی آخره» هیچ کدام از این چهار نفر توثیق نشده است، و شیخش هم از اینها که روایت دارد، روایات کمی دارد، اینجور نیست که از آن مشایخی باشند که کثیر الروایة باشد. لکن از چهار شیخ نقل می‌کند. اشکالی فقط این جهت است.

اشکال صاحب مدارک در احتمال قطع و پا سخ ما

صاحب مدارک(قده) به سندش یک اشکالی دیگری دارد. اشکالش این است که در این احتمال قطع است. چون این روایت به «محمد بن جعفر الاسدی» به و سایط از محمد بن عثمان عمری رسیده است، ولکن فرمایش ایشان درست نیست. چون ظاهر رو ایت این است، همین جواب که سوال به واسطه ایشان می‌شد، به ایشان رسیده است. روایت من حیث السند و این که چهار مشیخه ذکر کرده‌اند، چهار شیخِ صدوق، نقل کرده‌اند، موجب اعتبارش می‌شود، لذا معتبره می‌شود. چون چهار تا شیخ همه اش خلاف واقع نقل نمی‌کنند. یک شیخ و استاد ممکن است اشتباه کرده باشد، ولکن اینها چهار نفر هستند و آن را منکر شده‌اند. عرض کردم اگر این روایت هم نبود آن حرف حرف باطلی بود.

اصل کراهت صلاة، این که صاحب عروه می‌گوید: «و عندی فی کراهة صلاة مبتدئة فی هذه الاوقات اشکال» وجه اشکالش این است که این رو ایات تعلیل دارد، و این تعلیل، تعلیل درستی نیست. لذا در آن سه وقت عند الطلوع، عند نصف النهار، عند الغروب، این اصل ثابت نیست، روایت معتبره ندارد. مضافاً بر این که این نقل را هم دارد که «عند الشمس». می‌ماند آن دو تا روایت که هر دو موثقه بودند. تعلیل در آن روایت آنها را هم از کاری می‌اندازد. لذا قول به کراهت فضلا عن القول بعدم المشروعیة اساس صحیحی ندارد. بدانجهت ملتزم نمی‌شویم.

افرادی که به این روایات عمل می‌کنند، بنا بر ظاهر که نفی صلاة است، باید بگویند: باطل است. غیر از مفید از کسی دیگر هم نقل کرده‌اند. سابقاً گفتیم: اگر در مستحبات خبر ضعیف به ما برسد و علماء به آن عمل کنند. دلیل نمی‌شود که آن روایت اساس دارد و معتبره است ولو اجماع هم داشته باشد. ولو همه علم عمل کنند. چرا چون احتمال روی اخبار تسامح در ادله سنن عمل کرده‌اند. بدانجهت گفته‌اند: مکروه است، چون که “قبل” اتیان کردن فضیلت دارد روی اخبار تسامح در ادلّه سنن.

کلام صلاحب عروه در حمل کراهت بر شروع در این اوقات

روی این اساس صاحب عروه یک مطلب دیگری می‌گوید: که اول هم اشاره کردم. ایشان می‌فرماید: اگر ما ملتزم به کراهت شدیم، آن وقتی است که انسان در وقت کراهت آن صلاة را شروع کند، و اما اگر قبل از وقت کراهت او را شروع کرد و در اثناء وقت کراهت داخل شد، عیب و اشکالی ندارد. حتی آنهایی که می‌گویند: ممنوع است، مکروه است اینجا دیگر نمی‌گویند. یعنی نباشد بگویند وجه این چیست؟ دو امر می‌تواند باشد: یک وجهش این است که این روایات ناهیه از صلاة، از شروع صلاة نهی کند، در این وقتها صلاة را شروع نکنید. اگر ما در این وقتها شروع نکردیم، بلکه قبل شروع کردیم، اشکالی ندارد. یکی هم در بعضی روایات وارد شده است اگر کسی نافله ظهر را نخوانده تافیء باندازه ذراع شد، نافله را ترک کند. در صحیحه زراره بود که آن نافله را ترک کند و فریضه را بخواند. در روایات وارد شده است اگر فیئ کمی مانده بود که به اندازه ذراع بشود، که اگر انسان یک رکعت بخواند، به اندازه ذراع می‌شود. اگر اینجا نافله را در آن وقت قبل از ذراع شروع کند، تمام می‌کند.

روایت صحیحه زراره[6] این است «محمد بن الحسن باسناده عن محمد بن احمد بن حیی، عن احمد بن الحسن، عن عمرو بن سعید، عن مصدّق، عن عمّار، عن ابی عبدالله علیه‌السلام، (فی حدیث) قال: وقت صلاة الجمعة اذا زالت الشمس شراک أو نصف» چون روز جمعه صلاة‌جمعه نافله ندارد. نافله قبل خوانده می‌شود. «و قال: للرجل» این حکم دیگر است «أن یصلّی الزوال مابین زوال الشمس الی أن یمضی قدمان» که ذراع است، نافله صلاة ظهر را بخواند، مابین زوال الشمس تا دو قدم بشود که یک ذراع از فیئ می‌شود. «و ان کان قد بقی (صلّی) من الزوال رکعة واحدة أو (و) قبل أن یمضی قدمان أتمّ الصلاة» اگر نافله شروع کند، فقط یک رکعت مانده بود که به اندازه ذراع بشود، یک رکعت بخواند «أتم الصلاة حتی یصلی تمام الرکعات» هشت رکعت نافله را می‌خواند «فان مضی قدمان قبل أن یصلّی رکعة بَدَءَ بالاولی» صلاة‌فریضه را شروع می‌کند نافله را نمی‌خواند «و لم یصلّ الزوال» نافله را زوال نمی‌خواند «الاّ بعد ذلک» الا بعد از خواندن ظهر که در صحیحه زراره بود «… فان مضت الاربعة أقام»، اربعة اقدام مال عصر است «و لم یصلّ من النوافل شیئاً فلا یصلی العصر و قال: للرجل أن یصلی ان بقی علیه شیئ من الصلاة‌الزوال أن تمضی بعد حضور الاولی نصف قدم، و للجر اذا کان قد صلی من نوافل الاولی شیئاً قبل ان تحضر العصر فله ان یتمّ النوافل الاولی الی أن یمضی بعد حضور العصر قدم، و قالک القدم بعد حضور العصر مثل نصف قدم بعد حضور الاولی فی الوقت سواء»‌بعد زوال شمس است. یعنی ییک ذراع، دو ذراع می‌شود.

اگر ایشان به این روایت تمسک بکند، این در مورد نافله مترتبه است که اگر نافله مترتبه را شروع کرد، می‌تواند در این وقت خودش تمام کند. آن هم در نافله ظهرین است، و این امر اوّلی روی ظهور روایت در این وقت ابتدای به صلاة باشد، ظهور روایت این نیست. چرا؟ چون (علی تقدیر صحت روایت) امام علیه‌السلام فرمود: «لاصلاة بعد العصر حتی تصلّی المغرب» صلاة نیست. معنایش این استکه اگر صلاة را قبلاً شروع کرده بود آن صلاة نیست. مگر این که انسان بگوید: وقتی که قبل شروع کرد، قطع کردن صلاة خودش منقصت دارد، که آن هم در صلاة نافله اگر بنا بشود صلاة نافله حایز بشود، فضیلتش کم بشود، آن وقت می‌شود گفت بر این که او را تمام کند. چون با قطع کردنش تمام فضیلت از بین می‌رود. این همه بحث در این مسأله بود. یقع الکلام فی احکام الاوقات ان شاء الله.

———————————————————————
[1]ـ وسائل الشیعة، ج3، ابواب المواقیت، باب39، ح4.
[2]ـ وسائل الشیعة، ج3، ابواب المواقیت، باب39، ح5.
[3]ـ وسائل الشیعة، ج3، ابواب المواقیت، باب39، ح13.
[4]ـ وسائل الشیعة، ج3، ابواب المواقیت، باب38، ح3.
[5]ـ وسائل الشیعة، ج3، ابواب المواقیت، باب38، ح8.
[6]ـ وسائل الشیعة، ج3، ابواب المواقیت، باب40، ح1.