دروس خارج فقه / صلاة / درس 106: مراد از کراهت در عبادت
صاحب عروه(قده) نوافل و اوقات آنها را بیان فرمود. بعضی مثل شیخ مفید(قده) کراهت را بمعنای کراهت اصطلاحی گرفته است و فرموده است: در وقتِ فریضه، خواندن نافله باطل است. بعضی این کراهت را به معنای منقصة بالاضافه گرفتهاند. یعنی اگر این نافله را در غیر این وقت بخواند، فضیلتش چه مقدار است؟ در این اوقات بخواند فضیلت کمتر میشود. تعبیر به مرجوحیّت بالاضافة، لامرجوحیة المطلقه است، مرجوحیّت مطلقه که فعل آن از ترکش مرجوح است و منقصة دارد؛ با عبادت جمع نمیشود. عبادت بایدچیزی باشد که برای عبد، تقرّب الی الله بیاورد، باید محبوب خدا باشد. مرحوم مفید یا سیّد مرتضی (قدّس سرهما) ملتزم شدهاند که مرجوحیّت و کراهت مطلقه است. لکن اکثر اصحابی که به کراهت قائل شدهاند، کراهت و مرحوجیت بالاضافه را ملتزم شدهاند.
«النافلة تنقسم الی مرتّبة و غیرها، الاولی هی النوافل الیومیة التی مرّ بیان اوقاتها، و الثانیة امّا ذا السبب، کصلاة الزیارة و الاستخارة و الصلوات المستحبة فی الایّام و اللّیالی المخصوصة، و اما غیر ذات السبب و تسمی بالمبتدئة، لا اشکال فی عدم کراهة المرتّبة فی اوقاتها و ان کان بعد صلاة العصر او الصبح و کذا لا اشکال فی عدم کراهة قضائها فی وقت من الاوقات و کذا فی الصلوات ذوات الاسباب و اما النوافل المبتدئة التی لم یرد فیها نصّ فذکر جماعة أنه یکره الشروع فیها فی خمس اوقات: «احدها» بعد صلاة الصبح حتّی تطلع الشمس. «الثانی»: بعد صلاة العصر حتّی تغرب الشمس. «الثالث»: عند طلوع الشمس حتّی تبسط. «الرابع»: عند قیام الشمس حتّی تزول. «الخامس»: عند غروب الشمس، ای قُبَیلِ الغروب. و اما اذا شرع فیها قبل ذلک فدخل أحد هذه الاوقات وهو فیها فلایکره اتمامها، و عندی فی ثبوت الکراهة فی المذکورات اشکال».
صاحب عروه اوّل نافله راتقسیم به سه قسم میکند: صلاة نافله، تارةً صلاة نافله مترتبه است؛ یعنی شارع این را برای صلوات یومیّه در هر لیل و نهار تعیین کرده است. مثل این که نافله ظهرین برای صلاة ظهرین، نافله مغرب و عشاء برای صلاة مغرب و عشاء نافله صلاة اللیل برای صلاة اللیل، هستند. یک قسم نوافلی هستند که مرتبه نیستند، اینجور نیست که در وقت خاصی از شب و روز مطلوب بشوند.
انقسام نوافل به ذو السبب و مبتدئه
ایشان نوافل را به یک اعتبار دیگری دو قسم میکند: نوافل ذات السبب که معنایش این است: وقتی که این سبب «مایسمّی سبباً» موجود بشود، صلاة مستحب میشود. در مقابل این که مثلا میگویند: خسوف و کسوف از اسباب وجوب صلاة آیات است. یعنی صلاة آیات همه وقت مثل صلاة یومیه بر مکلّف واجب نیست. وقتیکه کسوف یا خسوف شد، صلاة آیات واجب می شود. در نافله ذات السبب فرق نمیکند، سبب قبل از صلاةموجود شود، مثل صلاةاحرام که خدا قسمت کند، وقتی که از مسجد شجره احرام میبندید دو رکعت نماز احرام خوانده میشود. احرام که فعل بعدی است، سبب میشود که این صلاة مستحب شود. درغسل احرام هم همینطور است چون احرام بعد سبب میشود غسل مستحب شود. یا این فعل از قبل از صلاة موجود شود. مثل این که فرض، کسی که در اطراف بیت، طواف مندوب، اتیان میکند، بنابر مشهور صلاة این طواف واجب نیست. انسان مستقلاً حج را اتیان کرده، عمره را اتیان کرده، حول البیت طواف کند. این طواف به منزله صلاة است «الطواف بالبیت صلاة» همان طوری که صلاة استحباب نفسی دارد، این طواف هم استحباب نفسی دارد. مشهور میگویند: صلاة برای این طواف واجب نیست. لکن اگر واجب نباشد، بلاشبهةٍ مستحب است. این طواف قبل از صلاة موجود میشود و ربّما سبب با صلاة موجود میشود. مثل صلاة استخاره که انسان حاجتی دارد، میخواهد برای قضا و بر آورده شدن آن دعا کند، مستحب است که در اثناء صلاة در قنوتش، حاجتش را از خداوند بخواهد. پس سبب با صلاة موجود میشود.
تارة سبب از قبیل فعل است کما ذکرنا، و أخری سبب، از قبیل زمان است. مثل صلوات مستحبهایکه در لیالی بخصوصی میباشند. مثل لیالی قدر، یا نوافل نهار مثل بعضی صلوات در نهار شهر رمضان، یا روز عید و امثال اینها شارع اینها را مستحب کرده است. اینها را نوافل ذات السبب میگویند، که سبب یا فعل را، قبل یا بعد یا مقارن، اتیان میکنند.
نافله غیر مرتبه که ذات السبب هم نیست، نافلهای است که در اصطلاح فقهاء به آن نافله مبتدئه میگویند. اتیان آن در هر وقت مستحب است. سبب و زمان نمیخواهد. قد تقدّم که صلوات مستحبی را رکعتین میخوانند، الاّ در مواردی که استثناء شدهاند. چرا؟ به جهت این که در روایات متعدده وارد شده است که «الصلاة قربان کل تقیّ» هر شخص متقی که بخواهد به خداوند نزدیک شود، صلاة مقرّب او است لذا این صلاة مستحب میشود. هکذا از رسول الله صلیاللهعلیهوآله نقل شده است که فرمودهاند «الصلاة خیر موضوع من شاء استقلّ و من شاء استکثر»[1]. دلیل استحباب این صلاة فی ایّ وقت و ایّ زمان فی نفسه، این است «الصلاة قربان کل تقیّ»[2]. گفتیم: بنابر این که تطوّع لمن علیه قضاء الواجب جایز نباشد، آنجایی که شخص به صلاتش حین الاتیان تطوع کند و حال آن که فریضه بر گردنش است؛ از این خارج شده است. وقتی که انسان صلاة مستحبی را نذر کرد، حین الاتیان تطوع نمیشود، الزام است که اتیان کند. راحجیّت منذور را از عموم «الصلاة قربان کل تقیّ» استفاده کردیم. نه این که با (اوفوا بالعقود)[3] رجحان را درست کنیم، رجحان در عبارت عروه هم هست، رجحان را «الصلاة قربان کلی تقی» درست کرده است. فقط یک چیز استثنائ است که صلاة حین الاتیان عنوان تطوّع داشته باشد، انسان صلاة را به دل خواهش اتیان کند. وقتی که انسان نذر کرد، عنوان محقق نمیشود. اگر اجیر شد، عنوان محقق نمیشود. این از این بیان معلوم شد که تطوّع به معنای امثال امر ندبی نیست.
اتیان به صلاتی که عنوان نافله بر آن منطبق است، نهی ندارد. شارع از نافله نهی نکرده است، گفته است: «من کان علیه الفریضة لا تطوّع له» عنوان نافله را نهی نکرده است. «فانه لاتطوّع فی وقت الفریضة» متعلق نهی در نفس صلاة نافله نبود، بلکه د رعنوان تطوع بود. بدانجهت از امام علیهالسلام که پرسید: بین الاذان و الاقامة چرا نافله را نمیخوانی؟ نفرمود که نافله نیست، فرمود: «اذا دخل الوقت فلاتطوّع».
این که آیا معنای تطوّع، حقیقت شرعیه دارد؟! در اصول منقح است که حمل به معنای خلاف ظاهر احتیاج به قرینه دارد، اگر بگوییم: تطوع شارع به نافله است. ظاهر خطاب که عنوانی در آن موضوع حکم قرار داده شده است، اصل است و حمل کردن به عنوان مشیر، احتیاج به قرینه دارد.
در خطاب به متعلق النهی، عنوان تطوع است. روی این اساس ما نمی گوییم: «اوفوا بالنذر» در متعلق، ایجاد مصلحت میکند که بگویند: اینجور نیست. بلکه میگوییم: در این روایاتی که میگوید: «الصلاه قربان کل تقیّ»، صلاة نافله، مقرّب و محبوب است، در هر وقتی که «الاّ اذا انطبق علیه عنوان التطوع لمن علیه الفریضة». وقتی که استناء شد، بالنذر، (مأتیّ به» من تطوّع نیست، امتثال امر شارع است. وقتی اجیر شد دیگر تطوع نیست، مال مردم، فعل را تملیک به مستأجر کردهام، ادای حق او است، عنوان تطوّع منطبق نمی شود. این حرف قابل خدشه نیست. در «الصلاة قربان کلّ تقی»، متعلّق نذر باید حین الاتیان، را حج، بشود نه حین النذر. بدان جهت در مانحن فیه حین الاتیان، تطوّع لمن علیه الفریضة نیست، بلکه الزام است لمن علیه الفریضه که وفای به نذرش بکند، یا حق دیگری را اداء کند.
صاحب عروه (قده) میفرماید: صلاة نافله مبتدئه مستحب است، امام علیهالسلام در روایات متعدّده که بعضی صحیحه است، میفرماید: «الصلاة قربان کل تقی» در روایتی از رسول الله نقل شده است: «قال رسول الله: الصلاة خیر موضوع من شاء استقلّ و من شاء استکثر»[4] ایشان در عروه اضافه میکند «الصلوة معراج المؤمن». من این را پیدا نکردم، نه در مستدرک، نه در وسائل. علی کل تقدیر این صلاة مبتدئه که رکعتین رکعتین اتیان میشود الا فی موارد خاصه که اشاره کردیم مستحب است.
عدم کراهت نافله مترتبه و کراهت نافله مبتدئه در پنج وقت
ایشان میفرماید: «اما النافلة المترتبة» نافلهای که ذات السبب است، در هیچ وقت کراهت ندارد. چه معنای مرجوحیت، مطلقه و چه مرجوحیّت بالاضافه باشد. ممکن است فضیلت اول وقت از بین برود ولکن مرجوحیتی ندارد. میفرماید: این که نافله مبتدئه در این پنج وقت مکروه است، به معنای دخول مکلّف در نافله است. اما اگر در این نافله قبلاً داخل شده، بعد این پنج وقت داخل شد، ادامه آن کراهتی ندارد.
این پنج وقت کدام است؟ یکی توقیت به فعل است. وقتی که وقت آن فعل شد و آن فعل موجود شد، صلاة مبتلاه مکروه می شود. یکی این است که خواندن صلاة نافله مبتدئه بعد از صلاة صبح الی طلوع الشمس مکروه است. دوّمی هم صلاة عصر است، صلاه عصر را که خواند، تا غروب شمس مبتلاه را بخوانده مکروه است. اما نافله ذات السبب را بخواند، یا قضای نافله مترتبه را بخواند، اشکالی ندارد. نافله مبتلاه بخواند که فقط استحبابش به واسطه اطلاق نصّ ثابت شده است «الصلاة قربان کل تقی» نصّ خاصی ندارد که ذات السبب یا مترتبه بشود. بدانجهت خواندن این صلاةبعد صلاة عصر «الی آن دخل اللیل» مکروه میشود.
سه وقت هم از قبیل زمان است: یکی آن وقتی است که قرص شمس میخواهد طرف صبح در بیاید، حمرة دارد. وقتی که بالا رفت حمرهاش میرود، وقتی شعاعش منبسط شد، مبدّل به صفرة میشود. گفتهاند: وقتی شمس طلوع میکند و حمرهاش، هنوز مبدّل به صفرة نشده و شعاعش منبسط نشده است. خواندن نافله مبتلاه مکروه است. دوّمی وقتی است که شمس به دایره نصف النهار رسیده است، تا مادامی که از دایره نصف النهار زایل نشده است، خواندن صلاة نافله مکروه است.
سوّمی هم غروب شمس است. بر خلاف طرف صبح، وقتیکه شمس غروب میکند، صفرة پیدا میکند. وقتیکه این صفرة در شمس پیدا شد، تا وقتی که غروب نکرده است، وقت صلاةمغرب نرسیده است، بنابر این که وقت صلاة مغرب ذهاب حمره مشرقیه است، یا اگر غروب استتار قرص باشد، بعد از ا ستتار مکروه است. قبل از غروب تا ذهاب حمره مشرقیه یا استتار قرص مکروه است. بعد از صلاة العصر الی الغروب که مکروه بود، از قُبیل الغروب هم تا ذهاب حمره مشرقیّه بشود، یا استتار حاصل بشود، باز مکروه است. دو فعل و سه زمان است. این دو وقت کراهت در چهار فعل متصل میشوند. چون عبد از صلاة صبح تا طلوع شمس مکروه است. این فعل اول بود، عند الطلوع هم تا انبساط زماناً مکروه است، این دو کراهت به هم متصل میشوند. بعد از صلاة العصر الی قبیل الغروب که مکروه بود، قبیل الغروب هنگام وقت اصفرار است باز مکروه است تا وقت صلاةمغرب. این چهار تا، زمان کراهت را ممتدّ میکنند ولکن وصول شمس به دایره نصف النهار، فقط در همان حال کراهت دارد.
بناءً علی ما ذکرنا کراهت نسبت به اشخاص مختلف میشود. فرض کنید شخص صلاه ظهر و عصرش را اوّل وقت خواند، بعد از صلاة العصر الی الغروب، خواندن صلاة مبتدئه مکروه است. راتبه بخواند عیب ندارد، امر به قضای نافله عصر هم هست، آنها عیب ندارد. بدانجهت وقت صلاه کراهت ممتدّ میشود، یا صلاه صبح را عند طلوع فجر خوانده است. نافلهاش را خواند یا نخواند، صلاة صبح را خواند تا طلوع شمس نافله مبتدئه مکروه است.
کراهت نافله در بعض اوقات
کلام در دو مقام است: یکی کراهت صلاة بعد از صلاة فجر الی طلوع الشمس، و بعد از صلاة عصر الی غروب شمس که دو فعل هستند، در مقام ثانی در کراهت نافله بحث میکنیم «عند الطلوع الشمس و عند وصوله الی حدّ النصف النهار و عند غروبه» بحث ما در مقام اول و دوم این است که اولاً دلیل کراهت چیست؟ و ثانیاً اختصاص در عروه مختص به نافله مبتدئه ندارد، کراهت در مطلق نافله است، ولو ذات السبب باشد. از مرحوم مفید(قده) نقل کردهاند که فرموده است: اگر کسی بخواهد وقتی که شمس طلوع میکند، طواف مستحب کند، باید بعد از طلوع شمس طواف اتیان کند. چون صلاة بعد از طواف خوانده می شود، آیا کراهت د رمقام اول و ثانی، مختصّ به مبتدئه یا مطلقه است؟ گفتهاند: ذات السبب یا مبتدئه فرقی نمی کند. در این احکام عقل قضاوت نمیکند. متّبع روایات است. ببینیم از این، رو ایات چه چیز استفاده میشود؟
روایت اولی از محمد حلبی[5] است، عنوان باب این است: «باب ابتداء النوافل عند طلوع الشمس و عند غروبها و عند قیامها و بعد الصبح و بعد العصر هل یکره أم لا؟» روایت چنین است: «احمد بن الحسن باسناده عن الطاطری مذهبش فاسد است ولکن خودش شخص ثقهای است و از فقهاء هم هست. «عن محمد بن ابی حمزه» که نوه ابی حمزه ثمالی است، شخص جلیل است. «و علی بن رباط» علی بن حسن رباط که ثقه است «عن (عبدالله) بن مسکان، عن محمد (بن) الحلبی» روی این اساس از این تعبیر به موثقه میکنند «قال: لاصلاة بعد الفجر حتی تطلع الشمس»، بعد از صلاة فجر صلاتی نیست «بعد الفجر» را نمیشود به طلوع فجر حمل کرد. چون باید بعد از طلوع فجر حمل کرد. چون باید بعد از طلوع فجر صلاة صبح بخواند و مستحب است نافله صبح را بخواند. «فانّ رسول الله صلیاللهعلیهوآله قال: انّ الشمس تطلع بین قرنی الشیطان» فرموده است: شمس بین دو شاخ شیطان طلوع میکند، این را عامّه نقل کردهاند در روایات ماء، ائمه علیهمالسلام هم که بیان کردهاند، مثل روایات سهو است «و تغرب بین قرنی الشیطان، و قال: لاصلاة بعد العصر» آن بعد الفجر بود «حتی تصلّی المغرب» تا این که مغرب را بخواند. عصر یعنی بعد از صلاة عصر چون باید بعد از عصر، نماز عصر را خواند.
این روایت را هم شیخ به سندش از معاویة بن عمار[6] چنین نقل کرده است: «و عنه (احمد بن حسن طاطری)» که معروف به جرمی است «و عنه، عن محمد بن سکین» شخص ثقهای است «عن معاویه بن عمار» که جلالتش واضح است «عن ابی عبدالله علیهالسلام قال: لاصلاة بعد الفجر حتی تطلع الشمس». معنایش نافله است، فریضه را که نمیتواند بگیرد. یعنی «بعد فریضة العصر و بعد فریضة الفجر » معنایش این میشود.
فرق این روایت با آن روایت اوّلی که سنداً یک نحو هستند، این است که در روایت اوّلی تعلیل بود، در روایت ثانی تعلیل نیست. فرق دیگر این که در روایت اولی «لا صلاة بعد الفجر حتی تطلع الشمس» و در ر وایت دومی «لاصلاة بعد العصر حتی تغرب المغربن مقدّم و مؤخر هستند، و الاّ مدلولشان یکی است. آن تعلیل دارد، این ندارد.
کلام در کتب علی بن حسن فضال و نظر ما
بعضی در این دو رو ایت مناقشه کردهاند که سند شیخ به کتاب أحمد بن حسن طاطری ضعیف است؛ چون در سندش «علی بن محمد بن زبیر» است. ما جواب دادیم که کتب علی بن حسن فضال به سند دیگری به نجاشی و شیخ رسیده بود. ولکن این علی بن حسن طاطری است. گفته شده است که در سند آن «علی بن محمد بن زبیر» است که توثیقی ندارد. اینها را موثقه گفتهاند، شاید این اشتباه ناشی از تعبیر صاحب الحدائق است که تعبیر به موثقه کرده است، ولکن در نظر قاصر ما این است که این موثقه است. چون سند شیخ به کتب علی بن حسن فضال را بیان کردهایم، ولو شیخ سند دیگری دارد که آن سند نجاشی است، ولی احتیاج به سند دیگری نیست. خود علی بن محمد بن زبیر از مشاهیر است. چون چون نجاشی میگوید: کتب علی بن فضال از دو نفر گرفته شده و دو راوی داشت: یکی از آنها بلکه اعرفشان همان علی بن محمد بن زبیر بود. حتی کتابی را که نسبت به علی بن فضال نسبت دادهاند، نجاشی تکذیب میکند، میگوید: این کتاب مال او نیست، چون نشنیدیم کسی بگوید: این کتاب را علی بن محمد بن زبیر نقل کرده است. اگر علی بن محمد بن زبیر قدحی داشت، نقل میشد. این که کسی در آن قدحی نکرده، از مشایخ کتب علی بن حسن فضال است، راوی آن کتب است، و راوی کتاب احمد بن محمد حسن طاطری است، چیزی نقل نشده است، آدم مشهور، اگر نقطه ضعفی داشته باشد، در میآورند. این را به تجربه رسانده است. این که چیزی نقل نکردهاند، معلوم میشود آدم درستی بوده است، حسن ظاهر داشته است. د رزمان خودش مستور بوده است، این خودش طریق عدالت است اگرمذهبش صحیح بشود. اگر مذهبش مناقشه داشته باش، طریق ثقه بودنش است.
معنایش این است که «لاصلاة» نفی حقیقت شد، ارشاد است. در اصول گفته شده است نفیِ شیئ نفی حقیقت است یعنی مشروعیت ندارد، «لا صلاة» یعنی صلاة نیست. اگر گفتید مشروعیت دارد، این بالاضافة نفی کمال میشود، یعنی آن ثواب صلاتی را که در غیر این وقت خوانده میشود، دیگر ندارد.
————————————————————-
[1]ـ وسائل الشیعه ج3، باب42، ص518، ح1، «عن ابی ذر قال دخلت علی رسول الله صلیاللهعلیهوآله و هو فی المسجد جالس فقال لی یا أباذر ان للمسجد تحیة قلت و ما تحیته قال رکعتان ترکعهما فقلت یا رسول الله! انک امرتنی بصلاة فما الصلاة؟ قال خیر موضوع فمن شاء اقل و من شاء اکثر»
[2]ـ وسائل الشیعة، ج3، باب12، ص30، ح1.
[3]ـ سوره مبارکه المائدة، آیه1.
[4]ـ مستدرک الوسائل
[5]ـ وسائل الشیعه، ج3، ابواب المواقیت، باب38، ح1.
[6]ـ وسائل الشیعة، ج3، ابواب المواقیت، باب38، ح2.