دروس خارج فقه / صلاة / درس 103: حکم روایات سهو النبیّ (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بر تقیّه

دروس خارج فقه / صلاة / درس 103: حکم روایات سهو النبیّ (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بر تقیّه

روایات در نوم نبیّ اکرم(صلی­ الله­ علیه ­وآله) وارد شده بود، که نماز فجر ایشان و یارانشان در سفری، قضاء شده بود؛ عرض کردیم در این روایات اشکالی هست ولو بعد از این روایات به سند معتبر نقل شده است.

روایات نوم النبیّ (صلی­الله­علیه­وآله) در صلاة فجر را عامه نقل کرده­اند و روایات دیگری هست که اصحاب ما آن روایات دیگر را از ائمه علیهم­السلام نقل کرده­اند و همان روایات را عامّه هم نقل کرده­اند. بعضی روایات را عامه از طریق خودشان نقل کرده­اند و از مجموع آنها ملتزم شده­اند که سهو و غفلت للنبیّ (صلی­الله­علیه­وآله) ممکن است. از نکاتی که در این روایات هست، معلوم می شود که ائمه ما علیهم­السلام چقدر مبتلا بودند، با خصوصیّاتی فهمانده­اند که این روا یات اصلی ندارند، و این روایات از ائمه علیهم­السلام بطور تقیّه در نقل است. چون نتوانسته­اند رد کنند، گفته‌اند: هست، لکن در این روایات قرینه‌ای ذکر کرده‌اند که اهل بصیرت می‌فهمید که این روایات در حال تقّیه است.

از آن رو ایات که عامه نقل کرده‌اند و سهوالنبیّ (صلی ­الله­ علیه­ وآله) از آنها استفاده شده است، یکی روایتی است که سندش تمام نیست. روایت زید الشحّام[1] است: «و عنه» یعنی شیخ نقل می‌کند «عن احمد بن محمد بن عیسی»، «عن الحسین بن علی بن فضال، عن ابی جمیلة، عن زید الشحام» ضعفش به واسطه مفضل بن صالح است «قال: سئلته» سؤال کردم از او «عن رجل صلی العصر ست» رکعات أو خمس رکعات، قال: ان استیقن انّه صلّی خمساً او ستّاً فلیعد «(الی ان قال(: و ان هو استیقن أنّه صلّی رکعتین أو ثلاث ثم انصرف فتکلّم فلا یعلم انّه لم یتمّ الصلاة».

در روایت سابقه[2] رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله تکلم عمدی کرد. گفت: «و ما ذلک؟» چرا این سؤال را کردی؟ این تکلّم عادی است. دارد: «ثم انصرف فتکلّم فلایعلم انه لم یتم الصلاة این مرد هم تکلم کرد، معنایش همین است که تکلم عمدی کرد، لکن نمی‌داند که ناقض صلاة است «فلا یعلم انه لم یتمّ الصلاة» اینجا فرمود: فانما علیه ان یتم الصلاة ما بقی منها» از آنجایی که مانده، نماز را تمام می‌کند. دو رکعت دیگر بعد از حرف زدن می‌خواند، «فان النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله صلی بالناس رکعتین ثم نسی حتی انصرف» نسیان کرد تا منصرف شد «فقال له ذو الشمالین:» این ذو الشمالین در ذهنتان باشد! «یا رسوالله حدث فی الصلاة شیئ؟» که دو رکعت خواندی «فقال: ایهاالناس أَصَدَقَ ذو الشمالین؟» ذو الشمالین راست می‌گوید که من دو رکعت خوانده‌ام؟ «فقالو: نعم لم تصلّ الاّ رکعتین فأقام فاتمّ مابقی من صلاته» بعد از این حرف زدنها بلند شد نمازش را تمام کرد.

در صحیحه سعید الاعرج[3] چنین است: «و باسناده عن احمد بن محمد بن عیسی، عن علی بن النعمان، عن سعید الاعرج» روایت من حیث السند صحیحه است. «سمعت أباعبدالله علیه‌السلام یقول: صلّی رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله ثم سلّم فی رکعتین فسأله من خلفه»، آن کسانی که خلفش بودند، پرسیدند «یارسول الله حدث فی الصلاة شیئ؟» در صلاة شیئ حادث شده است یانه؟ «فقال: و ما ذلک؟ قال: انما صلیت رکعتین،‌ فقال أکذلک یا ذا الیدین؟» اینجا ذالیدین فرمود «و کان یدعی ذو الشمالین» این ذو الیدین را ذو الشمالین می‌گفتند. چون دستهای غیر متعارف و بلندی داشت، به او «ذو الیدین» می‌گفتند. «فقال: نعم، فبنی علی صلاة فأتمّ الصلاة اربعاً (الی ان قال) و سجده سجدتین لمکان الکلام».

کلام صدوق مبنی بر سهو النبیّ (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و الامام (علیه‌السلام) فی الصلاة

جماعتی از علمای امامیّه مثل صدوق و شیخ او “محمد بن الحسن بن الولید” در سهو النبیّ صلی‌الله‌علیه‌وآله کلامی دارند. صدوق در «من لایحضره الفقیه» بعد از نقل روایات به علماء معترض شده است و می‌گوید: روایت کثیره و معتبره دلالت بر سهو‌النبیّ می‌کند، ما چاره‌ای نداریم که ملتزم شویم. منتها ایشان مثل شیخش “محمدبن حسن الولید” تفصیل داده است. اشکال می‌شود که اگر اینجور باشد پس ممکن است نبیّ صلی‌الله‌علیه‌وآله در تبلیغ احکام اشتباه کرده، خدا یک جور دیگر وحی کرده است و حضرت یادش رفته است، خلافش را به مردم گفته است. شیخ صدوق و محمد بن حسن الولید فرموده است: امکان سهو النبیّ صلی‌الله‌علیه‌وآله و امام علیه‌السلام در تبلیغ و بیان احکام نیست، چون خلاف غرض است، و اما در غیر احکام سهو النبیّ صلی‌الله علیه‌وآله ممکن است. چون سهو النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله در غیر بیان احکام مصلحتی دارد که خدای متعال به جهت رعایت آن نبیّ صلی‌الله‌علیه‌وآله را به سهو می‌اندازد.

مصلحت برای سهو النبّی (صلی‌الله‌علیه‌وآله) در غیر احکام

ایشان می‌فرماید: برای این که اگر مردم در اوقات صلاة خواب می‌رفتند و نمازشان قضا می‌شد، مؤمنین از آنها تنفر پیدا می‌کردند و می‌گفتند: که تو چطور مسلمانی هستی که نمازت قضا شده است؟ خداوند متعال نوم را بر رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله در آن واقعه که با اصحابش بود، مستولی کرد، تا این که سنّت بدعت، گذاشته نشود که مؤمنین از همدیگر به خاطر این که نماز قضا شده یا نماز خوان نیست، فرار کنند. چون خود نبیّ صلی‌الله‌علیه‌وآله که صلاة را آورده، سهو کرده، پس اشکالی ندارد. پس این لمصلحة ملزمة است که سنّت غیر حسنه عیب کردن، صورت نگیرد. این سهو هم «من الله» است «اقتضته الحکمة». لکن ایشان فرموده است: کسانی که به سهو النبیّ صلی‌الله‌علیه‌وآله قائل نمی‌شوند، غلات و مفوّضه هستند. آنهایی که می‌گویند تفویض امر به نبیّ اکرم صلیّ‌الله‌علیه‌آله و ائمه‌علیهم‌السلام شده است، خدا کنار نشسته است. این کلام ایشان است که نقل می‌کنم.

اعتماد مرحوم صدوق به استادش محمد بن حسن ولید

صدوق(ره) «للاعتماد علی شیخه» که محمدبن حسن الولید است. می‌گفت: محمد بن حسن الولید هرکسی را تضعیف کند، من هم او را تضعیف می‌کنم؛ و هر کسی را که توثیق کند من توثیق می‌کنم. دراینجا هم از این استادش انکار سهو‌النبی‌صلی‌الله‌علیه‌وآله را در غیر احکام و قبول آن را در احکام نقل کرده است. احدی از اصحاب ملتزم به سهو در احکام نیست. نه صدوق و نه محمد بن حسن الولید. بعد ایشان فرموده است: محمد بن حسن الولید(رضوان الله علیه) می‌فرماید: اوّل درجة الغلوّ،‌نفی کردن سهو النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله علی الاطلاق است. کلام خیلی کلام بزرگی است. بدانجهت شیخ مفید (قدّس الله نفسه الشریف) فرموده است: خود این کلام محمد بن حسن الولید، تقصیر است، آنچه که صدوق ذکر کرده است که مال مفوّضه و غلات است، آن هم خودش غلوّ نفس است. لکن صدوق کلمات دیگری در بین گفته استکه آنها هم محل اشکال است که خواهیم گفت.

تفصیل بین سهو در احکام و غیر احکام

غرض این است که از اصحاب ما غیر از صدوق و محمد بن حسن بن الولید ملتزم شده‌اند که نبی صلی‌الله‌علیه‌وآله سهو نمی‌کند. اگر بنا باشد این حرف در غیر اینها بیاید، صدوق گفته است: اگر کسی بگوید: چرا نبیّ صلی‌الله‌علیه‌وآله در احکام سهو نمی‌کند، در غیر احکام سهو می‌کند؟ چون سهو النبیّ صلی‌الله‌علیه‌وآله، من الله است، اگر خداوند در احکام نبیّ صلی‌الله‌علیه‌وآله را به سهو بیندازد، خلاف حکمت نبوّت و امامت است، و اما اگر در غیر احکام یعنی افعال که مشترک است، به اشتباه بیندازد، به رسالت و نبوّت خللی ندارد.

بعد مرحوم صدوق فرموده است: نسیان در سایر الناس من الشیطان است. به این آیه شریفه تمسک کرده استکه مدلولش این است که خداوند تبارک و تعالی در باره شیطان می‌فرماید: تسلطی ندارد الا بر غاوین و مشرکین[4]، عین عبارتش این است که «و لیس للشیطان علی النبیّ والائمة سلطانٌ و انّما سلطانه علی الذی یتولّونه الذی هم به مشرکون و علی الغاوین». خدا صدوق را رحمت کند که همه را اتباع شیطان کرده است ما که نماز می‌خوانیم وروزه می‌گیریم، سهو می‌کنیم، آیا مجتهد اعلم که در صلاتش سهو کرده است، از غاوین است، از مشرکین است؟ مستند صدوق این رویاات استکه برای شما خواندم.

اما این روایات مورد قبول نمی‌باشد. چرا؟ علاوه بر این که در خود این روایات قرینه بر بطلان است که یکی مسئله تکلم است که بعد از تکلم، رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله آن را تمام کرد.

جماعتی گفته‌اند: این تکلّم سهوی است. چون یقین داشت که در حال صلاة‌ نیست، تکلم کرد. این تکلم سهوی حساب می‌شود، تکلم سهوی سجده سهو می‌خواهد. این حرف درست نیست، اگر درست هم باشد، در زیادتی رکعت نمی‌آید، که پنج رکعت خوانده بود، این نقصان بود. در بعضی از روایات همین را از امام علیه‌السلام پرسیده‌انده که تکلبم کرده بود، فرموده است: کسی که تکلم که کرد، صلاتش را اعاده کند. در آن روایات هست که رسول الله صلی‌الله علیه‌وآله از مکانش تکان نخورده بود. ردّ این توضیح در خود این اخبار هست. چون در بعضی از روایات دارد که ائمه هدی علیهم‌السلام اگر بعد از نماز به چین هم برود و بر گردد، تتمه صلاة را می‌خواند.

بیان تقیه‌ای بودن روایات سهو النبیّ صلّی‌الله‌علیه‌وآله

روایاتی که فرمود پیامبر از جایش تکان نخورده بود، تقیه است. لذا شیخ(قده) از کسانی است که این روایت را حمل بر تقیه کرده است چون شیخ طوسی ملتزم است که سهو علی النبی صلّی‌الله‌علیه‌وآله و امام علیه‌السلام جایز نیست، بلافرقی مابین الاحکام و غیر الاحکام، با آن بیانی که انشاء الله خواهیم گفت. مردم وقتی سهو را از نبیّ دیدند، می‌گویند: به قولش اعتبار نیست. این که می‌گویند: جبرئیل به من امروز خبر داد، شاید سهو کرده است، جبرئیل خبری نداده است و اشتباه است پس اصل نبوت باطل می‌شود. این برای عوام الناس در آن زمان بود که راهی می‌خواستند برای رسول الله‌ صلی‌الله‌علیه‌وآله، پیدا کنند، از زیر بار در بروند و فرار کنند و مردم هم ببینند که عذر موجّه است، آنهایی که ساحر و مجنون می‌گفتند، مردم می‌دیدند اینجور نیست. با آن آیاتی که می‌آمد ان کنتم فی ریب مما نزلنا حجت تمام بود. اگر این مسأله در بین بود، می‌گفتند: چه می‌گویید؟ او احکام را به ما گفته، اشتباه کرده است، خداوند اینجور نفرموده است، راه فرار پیدا می‌کردند. کلام صدوق توهین به شیخ الطایفه، شیخ مفید، سید مرتضیٰ این اجلای ما است، اینها را داخل غلات و مفوّضه کرده است. کبار قمیین مثل احمد بن محمد بن عیسی و احمد بن محمد بن خالد و امثال اینها را داخل غلو کرده است، لذ شیخ مفید می‌گوید: این تقصیر است، و آن هم که صدوق می‌گویند، غلو در نفس است، روی این حساب است که بگوئیم این روایات دلالت بر سهو نبیّ صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌کند.

شیخ روایت موثقه زراره[5] را نقل می‌کند: «و باسناده عن محمد بن علی بن محبوب عن احمد بن محمد، عن الحسن بن محبوب، عن عبدالله بن بکیر موثقه بودن به اعتبار این است که از زراره است. می‌دانید که مقام زراره چیست؟ او از کسانی است که امام علیه‌السلام سرّش را به او می‌گفت. بدانجهت روایاتی را برای ما نقل می‌کرد، بعد امام برای دیگران عکسش را نقل می‌کرد.

«قال: سئلت ابا جعفر علیه‌السلام: هل سجد رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله سجدتی السهو قطّ» در عمرش سجده سو کرده است؟ چون عامه این جور نقل کرده‌اند «قال: لا» سجده سهو نکرده است «و لایسجدههما فقیه» فقیه خود ائمه علیهم‌السلام بودند. شیخ بعد از این که نقل کرده است. «قال الشیخ: الذی افتی به ما تضمّنه هذا الخبر» که نفی سهو ازامام است.

اگر کسی بگوید: یا شیخ! اگر قائل به نفی سهو هستید، چرا این روایات را نقل کردید؟ می‌گوید: من این را به جهت دیگری نقل کردم. ممکن است آن روا یات دیگر را چون که متضمن تکلم سهوی است، (شیخ به سهو حمل کرده است) اگر حکم سهوی متحقق شد برای امام و رسول الله اتفاق نمی‌افتد، حکمش سجدتی السهو است، صلاة را باطل نمی‌کند و سجده سهو می‌کند و تمام می‌کند.

ما به شیخ عرض می‌کنیم، آن روایات حکمش هم للتقیه است. چرا؟ چون در آن روایت[6] دارد که اگر این شخص از مکانش رفته باشد، به چین هم رسیده باشد بر گردد، باز بنایش این است که همان را بخواند. در روایت سماعة[7] دارد که «فما بال رسول الله صلیّ‌الله‌علیه‌وآله لم یستقبل الصلاة و انّما اتمّ بهم مابقی من صلاته؟ فقال: انّ رسول الله صلیّ‌الله‌علیه‌وآله لن یبرح من مجلسه، فان کان لم یبرح فان کان لم یبرح من مجلسه فلیتمّ مانقص من صلاته». اما روایات دیگر هم د رمانحن فیه است.

یکی از آن روایات صحیحه زرارة[8] است: «سألته عن رجل صلی بالکوفة رکعین» زراره همه حرفها را قطعی کرده است «ثم ذکر و هو بمکة او بمدینة أو بالبصرة او ببلدة من البلدان أنّه صلّی رکعتین، قال: یصلی رکعتین» همان رکعتین را تمام کند. چون در صلاة ظهر است، یا از عامه نقل کرده‌اند یا در صلاة کذا.

ایشان فرموده‌است: ولو این جور باشد، در موثقه عمار[9] می‌فرماید: «عن ابی عبدالله علیه‌السلام (فی حدیث) و الرجل یذکر بعد ما قام و تکلّم و مضی فی حوائجه انّه انّما صلّی رکعتین فی الظهر و العصر و العتمة و المغرب، قال: یبنی علی صلاته فیتمّها ولو بلغ الصین و لایعید الصلاة» ولو به آن کشور برود. تکلّم عمدی مبطل است. یعنی اینها صلاة‌حساب نمی‌شوند. این همان مسلک عامه است که ملتزم هستند. لذا این روایات، تقیه است، دلالت به وقوع السهو نمی‌کند.

صحیح همان است که شیخ نقل کرد به سند موثقه که امام علیه‌السلام فرمود: «ما سجد النبی سجدتی السهو قطّ و لایسجدهما الفقیه».

کلام در ذوالشمالین

صدوق(ره) در خبر ذو الشمالین اشاره کرده است بر اشکال که خاصه بر این روایت کرده‌اند، گفته‌اند: ابی هریره که این واقعه را از ذو الیدین، نقل می‌کند، در غزوه بدر در سنه دوم بعد از هجرت کشته شده است. ابی هریره راوی این روایت‌ها است. این ابی هریره که از ذو الیدین نقل کرده است، هفت سال بعد از هجرت تازه مسلمان شده‌ است. پس در زمان کفرش نقل کرده «صلّی بنار رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله» این هم که نمی‌شود. پس این حدیث درست نیست. اینها چه کرده‌اند؟ گفته‌اند: این حدیث مناقشه دارد. عامه در جواب گفته‌اند: ذوالیدین دو نفر بودند. یک نفرشان در غزوه بدر بعد از سال دوم هجرت فوت کرده است. اما ذوالیدن دیگری بود، او راوی این روایت است، و ابو هریره از او نقل می‌کند، که او از رسول الله صلیّ‌الله‌علیه‌وآله هم ماند، و در زمان معاویه فوت کرد. حتی گفته‌اند: مقتل صفّین را ذوالیدین نوشته است. لذا این ذوالیدین غیر از ذو الیدین است. در صحیحه اعرج، امام اشاره فرمود که «ذو الیدین یُدعی ذو الشمالین». گفته‌اند: ذو الیدین اول ذو الشمالین است که در بدر کشته شد. امام علیه‌السلام فرمود: رسول الله صلّی‌الله‌علیه‌وآله از او پرسید. یعنی ذو الیدین به آن دومی ربطی ندارد. امام علیه‌السلام بطلان این قضیه را به او بیان کرد، که ابو هریره نمی‌تواند از او نقل کند. روی این اساس این روایات کما ذکره الشیخ الطوسی (قدّس الله نفسه الشریف) همه‌اش تقیه‌ای و فقط در نقل رو ایت است. امام صادق‌علیه‌السلام می‌گوید: «انی لا اقدر ان اخالف ان ابی لیلی» که در زمان خودش بود، ائمه علیهم‌السلام نمی‌توانستند مخالفت کنند، در حالی تقیه بودند. روی این حساب تقیّةً از رسول‌الله صلیّ‌الله‌علیه‌وآله نقل کرده است، ولکن برای اهل بصیرت به چیزی اشاره فرموده تا بدانند که اساسی ندارد.

لذا برای امام علیه‌السلام یا نبی‌صلی‌الله‌علیه‌وآله سهو واشتباه پیدا نمی‌شود. منتها بعضی گفته‌اند: نوم غیر از این سهو است. روایت نوم که آیا نوم رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله، غیر از آن است یا آن غیر از این است، ان شاءالله برای بعد.

——————————————————————————–
[1]ـ وسائل الشیعه، ج5، ابواب الخلل الواقع فی الصلاة، باب3، ح17.
[2]ـ وسائل الشیعه، ج5، ابواب الخلل الواقع فی الصلاة، باب3، ح16.
[3]ـ همان
[4]ـ سوره مبارکه نحل، آیات 100و 99.
[5]ـ سوره مبارکه بقره،‌آیه23.
[6]ـ وسائل الشیعه، ج5، ابواب الخلل الواقع فی الصلاة، باب3، ح20.
[7]ـ وسائل الشیعه، ج5، ابواب الخلل الواقع فی الصلاة، باب3، ح11.
[8]ـ وسائل الشیعه، ج5، ابواب الخلل الواقع فی الصلاة، باب3، ح19.
[9]ـ وسائل الشیعه، ج5، ابواب الخلل الواقع فی الصلاة، باب3، ح20.