دروس خارج فقه / صلاة / درس 101: تأخیر صلاة در صورت تزاحم نماز با یک واجب فوری

دروس خارج فقه / صلاة / درس 101: تأخیر صلاة در صورت تزاحم نماز با یک واجب فوری

«…. و أیضاً یجب التأخیر اذا زاحمها واجب آخر مضیق کازالة النجاسة عن المسجد،‌أو اداء الدین المطالب به مع القدرة علی أدائه، أو حفظ النفس المحترمة أو نحو ذلک….»[1]

کلام در مواردی بودکه بر مکلّف لازم می‌شود صلاة فریضه را تأخیر بیندازد ولو این که آن را در آخر وقت ا تیان کند. یکی از موارد دیگر که معروف است، باب تزاحم بین التکلیفین است. وقتیکه وقت صلاة وسیع است، واجب دیگری هم باشد که در آن فوریت معتبر است مثل این که شخص شروع به نماز کرد، یا می‌خواست در اوّل وقت شروع به نماز کند، دید کسی در حوض افتاد، دارد غرق می‌شود، کسی آتش گرفته است و دارد تلف می‌شود یا اموالش می‌سوزد، به نحوی که مستأصل می‌شود. یا شخصی به او مدیون است، آمد و گفت: این طلب را بده! دینِ حالّش را مطالبه کرد، اگر بخواهد دین او را بدهد، بایدبه دکان بر گردد، پول بیاورد و به او بدهد و صلاتش هم تأخیر می‌افتد. در تمام این موارد که واجب دیگری فوری است، وظیفه این است که صلاة را به تأخیر بیاندازد. وقتی که واجب آخر را اتیان و امتثال کرد، آن وقت صلاتش را شروع کند،‌ ولو آخر وقت باشد.

رابطه بین واجب موسع و مضیق مسأله تزاحم

در بحث اصول منقح است، دو مسلک است: بعضی واجب مضیق را با واجب موسّع، متزاحمین گرفته‌اند که صاحب عروه هم از آنها است. می‌فرماید: در متزاحمین آن که اهمّ است، مقدم می‌شود. واجب فوری اهمّ است، مقدم می‌شود، چون آن واجب فوت می‌شود، به خلاف صلاة وقتش وسیع است.

مسلک دیگر که مسلک صحیح است، این است که بین واجب مضیق و موسع اصلا تزاحمی نیست. تزاحم این است که در حق مکلف، دو تکلیف ثابت بشود، و این شخص هر کدام از این دو را بتواند امتثال کند، ولکن فی المثال نمی‌تواند جمع بینهما بکند، این باب تزاحم در مرحله امتثال است. فرض کنید هم این مسجد هم مسجد دیگر متنجس است، شخص نمی‌تواند هر دو را تطهیر کند، ولکن می‌تواند یکی را تطهیر کند. این می‌شود متزاحمین که قا در به جمع بینهما نیست، در واجب موسّع و مضیّق ملاک تزاحم موجود نیست. شارع صرف وجود صلا ة‌ را بین الحدّین، مثلا صلاة‌ظهر و عصر را بین زوال و قبل از غروب شمس خواسته است، و ازاله نجاست را هم از این مسجد خواسته است، مکلف می‌تواند هر دو را امتثال کند. چون صرف الوجود بین الحدّین واجب است. از جمع بینهما بالامتثال متمکن است، عقل می‌گوید: آن واجب فوری را اتیان کن، و شارع فعلا صلاة‌در این وقت را نخواسته است، صرف الوجود بین الحدّین را خواسته است، او را هم بعد امتثال کن.

مادر باب متزاحمین ترتیب را ملتزم شده‌ایم، فرض کنید شخصی نمی‌تواند دو مسجد را تطهیر کند، یا در آخر وقت از خواب بلند شده و نماز ظهر وعصر را نخوانده است، از آن طرف هم شمس کسوف پیدا کرده است، وقت ندارد که هم صلاة ظهر و عصر را بخواند، و هم صلاة‌ کسوف را قبل از انجلاء بخواند، دارد باز می‌شود. می‌تواند یا صلاة کسوف یا صلاة ظهرین را اتیان کند، نمی‌تواند جمع بین ظهرین و صلاة آیات کند، اینجا متزاحمین است. در متزاحمین اهمّ یا محتمل الاهمّیه مقدم می‌شود که صلاة ظهر و عصر است باید صلاة‌ ظهر و عصر را بخواند. اگر این را نیاورد و امر اهم و محتمل الاهمیّه را عصیان کرد، در طرف عصیان امر دارد که آن دیگری را بیاورد. شارع نمی‌گوید: عصیان کند، می‌گوید: فلانی! اگر با اخبار، خودت را به ترک صلاة‌ظهر یا عصر مستحق جهنم کردی، صلاة آیات را بیاور. بدانجهت امر ترتبی دارد. عقل بیشتر از این تقیید نمی‌‌کند، می‌گوید: چون اگر عصیان کردم می‌توانم صلاة آیات را ا تیان کنم، قدرت بر امتثالش دارم. نتیجه این می‌شود که اگر کسی نه صلاة‌ ظهرین را و نه صلاة آیات را اتیان کرد. مستحق سه عقاب است: دو عقاب بر ترک صلاة ظهر و عصر، و یک عقاب بر ترک صلاة‌ آیات. این امر ترتبی در متزاحمین است، ولکن در جایی که یک واجب موسع و یک واجب مضیّق باشد، ترتب نمی‌خواهد، هر دو امر بالفعل «بلاتقییدِ» موجود است. می‌گوید: ازاله نجاست کن و صرف الوجود صلاة ظهرین را بین الحدّین موجود کن! نه این که الان، بین الحدّین موجود کن، اینها با همدیگر تنافی ندارد. منتها عقل ارشاد می‌کند که هر دو را باید امتثال کنی، اول او را بخوان و بعد صلاة‌ ظهر و عصر را بخ وان این ترتب نیست.

قائلین به ترتیب، ملتزم به ترتیب در متزاحمین هستند، و اما جایی که ما بین دو تکلیف تزاحم نشد، یکی موسع شد و دیگری مضیق، هر دو تکلیف فعلی است «بلا قید فی احدهما». آن قید ترتب که اگر عصیان کردی هیچ ندارد. چون در مانحن فیه صلاة‌ عصر و ظهر را می‌تواند بین الحدّین اتیان کند، و هکذا آن واجب دیگر را هم می‌تواند فوراً ایتان کند، از هر دو متمکن است.

لذا در این موارد اگر کسی واجب فوری را اتیان نکرد، واجب موسع را اتیان کرد، گفت: صلاتی را اتیان می‌کنم به داعویت آن امر به صلاتی که به صرف الوجود طبیعی شده است، چون این هم صرف الوجود است، صلاتش صحیح است، اشکالی ندارد. بعض اجلّه فرموده‌اند: ‌اگر ازاله راترک کرد، واجب آخر را ترک کرد، عصیان کرده است، ولکن این عصیان را که اتیان می‌کند، چون طبیعی قید ندارد، باهم متزاحمین نیستند که عقل قید بزند. هر دو مطلق هستند، طبیعی ظهر بین الحدین به این مصداق منطبق است.

اگر کسی بگوید: من صلاة ظهر را در اوّل وقت می‌خوانم، چون شارع صلاة ظهر در اوّل وقت را در حق من واجب کرده است، این تشریع است. اگر نذر کند که صلاتش را در اول وقت اتیان کند،‌ قصد از او متمشی می‌شود، اما نذری ندارد. اگر بگوید: من این صلاة در مسجد را می‌خوانم، چون شارع امر به خصوص این صلاة فی المسجد کرده است امراً وجوبیاً، عملش باطل است، مع العلم، جاهل که باشد هیچ. عملش تشریع می‌شود، شارع به صرف الوجود امر کرده است، به طبیعی بین الحدین امر کرده است. مکان هم در آن فریضه ملغی است، اینها استحباب دارند، بدانجهت اگر کسی قصد کند که من صلاة‌را در اول وقت اتیان می‌کنم، به داعی آن امری که به صرف الوجود طبیعی بین الحدین شده، این مصداق آن است، این هم مصداق آن طبیعی است، صلاتش صحیح است و اشکالی ندارد. «اذا زالت الشمس و جبت الصلاتان». صرف الوجود بین الحدین واجب می‌شود.

عقل می‌گوید: نباید معصیت کرد. معصیت کرد به این نیست که صلاة‌ را اول وقت آورده است. معصیت کردن به این است که ازاله را ترک کرده است. اگر ازاله را ترک می‌کرد، طلبکار را می گفت برو، و دین را او را نمی‌داد،‌یا اطفاء حریق نمی‌کرد و می‌گفت بگذار بسوزد، نماز هم نمی‌خواند، همان معصیت بود، این نماز خواندن ربطی به معصیت و عدم معصیت ندارد.

در این معصیت نکرده، در نماز خواندن اطاعت کرده است، معصیت تکلیف دیگر کرده است. در باب متزاحمین، امر به آن مهم یا محتمل الاهمیه مترتب بر عصیان آن امر به اهم است. یعنی عقل کشف می‌کند در ظرف عصیان که او به این امر کرده است. عقل مابین واجب موسع و مضیّق این جور کشفی ندارد. چرا؟ چون دو تکلیف شارع با همدیگر مطلقا تنافی ندارد.

فرق حکم شرع و حکم عقل بین واجب موسع و مضیق

معنای اطلاق این است که من طبیعی صلاة بین الحدین را از تو می‌خواهم. هیچ دیگر مدخلیت ندارد، صرف وجود او را می‌آورد. آن هم می‌گوید: باید اداء دین بکنی. من می‌توانم هم صرف الوجود را بیاوردم و هم اداء دین کنم، این تکلیف ها هیچ قیدی هم نمی‌خورد. منتها عقل می‌گوید: دو تکلیف را که می‌توانی امتثال کنی، این جور امتثال کن، اول او را اداء کن بعد نماز را بخوان لذا در این موارد تأخیر واجب است، شرعی نیست.

این که صاحب عروه می‌گوید: «یجب تأخیر الصلاة در موارد تزاحم، که یکی واجب موسع است و یکی واجب مضیق، در مانحن فیه تأخیر وجوب شرعی ندارد. اگر کسی ازاله نجاست نکرد، نماز خواند، شارع عقاب نمی‌کند که چرا دو تکلیف را مخالفت کردی؟ یکی این که ازاله نکردی و یکی این که صلاتت را به آخر نینداختی؟ یک عقاب بیشتر ندارد که چرا ازاله نکردی؟ چرا حق مردم را ندادی؟ چرا اطفاء حریق نکردی؟ چرا انقاذ غریق نکردی؟ لذا در این موارد که تأخیر واجب است، این واجب وجوب عقلی است و ربطی به شرعی ندارد. دو تکلیف شارع با همدیگر متزاحمین نیستند، چون یک واجب مضیق است و واجب صلاتی موسع است.

اگر در آخر وقت به مسجد وارد شد و مسجد نجس شد، باید نماز را بخواند. مگر در جای یکه آن واجب آخر از صلاة اهمّ باشد. مثل مسلمان محترمی که در آتش می‌سوزد، یا وقت حرب مسلمین با کفار باشد، او می‌تواند این حرب را قطع کند، اگر مشغول صلاة بشود ولو در آخر وقت کفّار به مسلمین صدمه و ضربه می‌زنند، آن وقت آن واجب آخر اهمّ می‌شود و به باب تزاحم داخل می‌شود، که آن واجب آخر را هم باید اتیان کرد. در این صورت صلاة با او متزاحم می‌شود و او مقدم می‌شود. اینجا جایی ترتبی است. اگر آن را عصیان کرد، این یکی را هم اتیان کرد، دو عقاب دارد. چون هر دو تکلیف ترتیباً ثابت بودند.

خوندن نافله در وقت فریضه قبل از اداء فریضه

«یجوز الاتیان بالنافلة ولو المبتدئه فی وقت الفریضة ما لم تتضیق و لمن علیه فائتة علی الاقوی، ‌و الاحوط الترک بمعنی تقدیم الفریضة و قضاؤها»[2].

بعد ایشان(قده) مسأله‌ای را که به حسب اختلاف، معرکه آراء فقهاء است، بیان می‌کند،‌ منشأ اختلاف هم اختلاف روایات است، ایشان دو مطلب را ذکر می‌کند:

مطلب اولّ: کسی که اول وقت صلاة فریضه، صلاة مستحبی می‌خواند. نماز شب را که از او فوت شده، قضاء می‌کند. صلاة ظهر و عصر را به تأخیر می‌اندازد. صاحب عروه مسأله را چنین عنوان می‌کند: «التنفل فی وقت الفریضة قبل اداء الفریضة»، قبل از این که فریضه را اداء کند، می‌خواهد نافله بخواند. و مسأله دیگری را که متعرض می‌شود، این است: کسی که قضای صلاة یا صلوات فرایض بر گردن دارد، آیا جایز است قضای آنها را گذاشته و صلاة مستحبی بخواند؟ یعنی اتیان کردن صلاة نافله در وقت فریضه قبل ادائها مشروع است؟ قهراً کلام در نافله‌ای است که شارع او را قبل از اداء فریضه و بعد از دخول وقت تشریع است؟ قهراً در نافله‌ای است که شارع او را قبلا از اداء فریضه و بعد از دخول وقت تشریع نکند. مثل نافله ظهر که باید قبل از صلاة ظهر خوانده شود. کلام در نافله‌هایی است که شارع آنها را تشریع نکرده که قبل از فریضه خوانده شود؛ کسی آن نافله را در وقت فریضه، قبل از اتیان به اداء فریضه، اتیان می‌کند. اینجور اتیان فریضه مشروع است یانه؟

جماعتی از قدما ملتزم شده‌اند که مشروع نیست، و کذلک کسی که صلاة قضائیه فریضه بر عهده ا و است، آنها را رها می‌کند و صلاة نافله اتیان می‌کند. ادائاً او قضاءً فرق نمی‌کند. از او صلاة ظهر فوت شده است، ظهرم شد، آیا صلاة ظهر را قضا کند؟ گفتیم افضل است، قبل از فریضة الوقت قضا اتیان شود، ولکن این شخص نه قضاء اتیان می‌کند، نه اداء را و مشغوله به اتیان نافله می‌شود. یا فرض کنید وقت فریضه نیست، «علیه قضاء الفرایض» است، صلاة اتیان می‌کند، شروع به اتیان نافله می‌کند. در صیام واجب هم به همین صورت است. اگر کسی صیام واجب به عهده‌اش است، قضا بر عهده‌اش است، بخواهد ترک کند و نافله اتیان کند، نافله‌اش مشروع نیست. صوم مستحبی برای کسی که صوم واجبه بر گردن او است، مشروع نیست.

در این مسأله باید در دو جهت بحث شود: یکی «التنفل فی وقت الفریضة قبل اداء الفریضه» دیگری این است که «التنفل لمن علیه قضاء الفریضه، قبل الاتیان بقضاء الفریضة» قبل از این که قضاء فریضه فارع شود، تنفل پیدا می‌کند. جماعتی ملتزم شده‌اند که نه این «التنفل لمن علیه القضاء» جایز است، و نه هم آن کسی که تنفل می‌کند در آن وقتی که وقت فریضه قبل از اداء است، نه آن مشروع است و نه این یکی مشروع است. خلافا للمشهور مابین المتأخرین. جماعتی از متقدمین گفته‌اند:‌ عیبی ندارد. می‌تواند قبل از فریضه صلاة نافله و صلاة لیلش را که فوت شده است، قضا کند، بعد صلاة ظهرش را اتیان کند، یا کسی که قضای فریضه بر او هست، قضا را اتیان نکند، نافله اتیان کند، نافله‌اش مشروع است. ـ فقیه جمع عرفی می‌کندـ افضل این است که فریضه را قضا کند، بعد نافله را بخواند. یا فرض کنید افضل این است که اوّل قضای فریضة الوقت را بخواند، بعد هر قدر دلش می‌‌خواهد نافله بخواند. این را حمل بر افضلیت کرده‌اند. آیا از روایات در مقام، این حکم استفاده می‌شود، یانه؟

گفتیم: در مواردی که نهی در ذات الصلاة هست، نهیش حرمت ذاتی ندارد. مثلا زن حایض است، فارغ البال است، به دختر صغیرش می‌گوید: بیا بنشین نماز بخوان تا تو نماز خواندن را یاد بگیری. نماز به جهت تعلیم او می‌خواند، نه این که خدا به او امر کرده است، عیب ندارد. حرمت ذاتی ندارد. حرمتش تشریعی است. یعنی اگر بخواهد این زن بگوید: من این صلاة را اتیان می‌کنم چون صلاة ظهر را در این حال از من خوا سته است، این تشریع است. معنایش نهی از عبادت یعنی عدم مشروعیت، معنایش این است.

عدم مشروعیت نافله در وقت فریضه قبل از اداء فریضه

به روایاتی تمسّک شده است بر این که نافله در وقت فریضه قبل از داء فریضه یا نافله لمن علیه القضاء، قبل از اتیان بالقضاء صحیح نیست. یکی از اینها این روایت زراره[3] است: «و عنه» یعنی «محمد بن الحسن باسناده عن الحسین بن سعید، عن ابن ابی عمیر عن عمر بن اذینه، عن زرارة،‌عن ابی جعفر علیه‌السلام انه سئل» از او سؤال شد «عن رجل صلّی بغیر طهور» وقتی شخص به غیر طهور» وقتی شخصی به غیر طهور نماز خواند «او نسی صلوات لم یصلّها او نام عنها، قال: یقضیها اذا ذکرها فی ایّ ساعة ذکرها» این در مسأله سابقه بود. در ذیلش دارد که (الی ان قال) و لایتطوع برکعة حتی یقضی الفریضة کلها» تطوّع یعنی نافله اتیان کردن، تا این که فریضه را قضا کند، قضا به معنای اتیان ا ست. چون قضا در لغت به معنای اتیان است و در روا یات هم به معنای اتیان بسیار استعمال شده است. مگر قرینه‌ای باشد که این قضاء مقابل اداء است. قرینه قضایی یا ادایی باشد. ظاهر «لایتطوّع» یعنی مشروعیت ندارد. مثل این که «الحائض لاتصلّی»، «دعی الصلاة‌ ایام اقرائک»، ارشاد بر این است که امر ندارد، مشروعیتی ندارد.

روایت دیگری صحیحه زراره[4] است: «و باسناده» یعنی شیخ «عن الحسین بن سعید» این «حسین بن سعید» چه جلالت و چه توقیری داشت! در تمام ابواب الفقه‌ ـ الاّ قلّ و ندرـ روایت دارد. کسی را که خیلی کتاب دارد، می‌گفتند: مثل کتب حسین بن سعید است. اینها اشخاص نادر هستند لذا شیخ(قده) روایاتی از حسین بن سعید در تهذیب در نوع ابواب الاّ شذّ و ندر نقل می‌کند. «عن النضر» که نضر بن سوید است «عن هشام بن سالم، عن زرارة» صحیحه است «عن ابی جعفر علیه‌السلام، قال: سألته عن رکعتی الفجر قبل الفجر او بعد الفجر» زراره سؤال می‌کند که نافله صلاة صبح قبل از صلاة صبح خوانده می‌شود یا بعد از فجر خوانده می‌شود؟ «فقال:‌ قبل الفجر، انّهما من صلاة ‌اللیل» نافله صلاة صبح از صلاة‌ لیل است که قبل از طلوع فجر خوانده می‌شود. صلاه لیل سیزده رکعت است، رکعتین اخیرتین نافله صبح است «أترید ان تقائس؟» استدلال به این است، «اترید ان تقائس؟ لو کان علیک من شهر رمضان» اگر می‌خواهی قیاس کنی اگر در گردن تو شهر رمضان بود، یا زراره «أکنت تطوّع اذا دخل علیک وقت الفریضة» وقت فریضه که داخل می‌شود، نافله می‌خواندی؟ نه نمی‌خواندی. بعد فرمود: «اذا دخل علیک وقت الفریضة فابدأ بالفریضة» فریضه راشروع کن، این قضای فرایض در وقت، فریضه را نمی‌گیرد. فقط این است که نافله را در وقت فریضه نمی‌شود خواند.

این روایت در نافله صلاة فجر وارد است. سابقاً خواندیم، گفتیم: صلاة‌ نافله فجر را قبل از فجر هم می‌شود خواند، بعد از فجر هم می‌شود خواند، روایات صحیحه دارد که «قبل الفجر و عند الفجر و بعد الفجر». لذا سؤال زراره از نافله صلاة فجر است. این که امام علیه‌السلام می‌فرماید: قبل از فجر بخواند، غایتش افضلیت است. قبل از فجر افضل است، حکم الزامی نیست که بعد از فجر مشروع نیست. بعد امام علیه‌السلام می‌گوید: «أترید ان تقائس؟» اگر بخواهی قیاسی کنی، امام می‌خواهد رد عامه را به زراره یاد بدهد. عامه ملتزم هستند که نافله فجر بعد از فجر خوانده می‌شود. این که در شب خوانده می‌شود از صلاة اللیل است، این مذهب شیعه است. معروف در عامه این است که بعد از فجر خوانده شود. به زراره یاد می‌دهد که اگر مقابله کردی. این جور به آنها بگوید: شما ملتزم هستید کسی که صوم وا جب به گردن او است، نمی‌تواند صوم مستحبی اتیان کند. این را عامه هم قبول دارند. قیاس را هم که آنها قبول دارند. با آنها به همین صورت قیاس کن. که پس نافله را نمی‌تواند اتیان کند. پس این روایت به جهت این است که امام علیه‌السلام به زراره کیفیّت مجادله را یاد بدهد، چون زراره فقیه بود. اگر به او اعتراض کردند که چرا می‌گویی: شب بخوان؟ بگو: قاعده‌اش این است که باید شب خوانده شود، قیاس به صوم کنید کسی که صوم وا جب دارد، نمی‌تواند نافله اتیان کند، کسی که در وقت صلاة‌ واجبی است و طلوع فجر شد، نافله نمی‌تواند اتیان کند. بدانجهت این روایت را که در مقام تعلیم کیفیّت فرار از مخاصمه با عامه امام علیه‌السلام است، برای این که خود امام ابی جعفر علیه‌السلام درروایات دیگری فرمود: قبل از فجر بخوان، بعد از فجر بخوان، مع الفجر بخوان، که در صحیحه محمد بن مسلم چنین بود.

پس در مانحن فیه یکی رو ایت صحیه زراره است «لاتطوّع برکعة حتی یقضی الفریضة» مقتضایش این است که تطوّع در وقتی که انسان فریضه برایش هست مشروعیتی ندارد.

امرا روایات دیگر؛ یکی از آن روایات صحیحه محمد بن مسلم[5] است: «و باسناده عن الطاطری» علی بن حسن طاطری است، شیخ یک سند نقل می کند به کتاب علی بن حسن طاطری، این سندش پیش مشهور اشکال دارد. چون در آن علی بن محمد بن زبیر است، ما به او اشکال نمی‌کنیم، ولکن معروف بین مردم این است که توثیق ندارد. لکن شیخ یک سند دیگری دارد به کتاب حسن بن محمد بن سماعه». «و باسناده» دارای دو سند است «عن الحسن بن محمد بن سماعه جمیعاً سند دومی صحیح و معتبر است «حسن بن محمد بن سماعه» واقفی است موثقه می باشد «عن عبدالله بن جبلة» که ثقه است «عن علاء بن رزین «عن محمد بن مسلم، عن ابی جعفر علیه‌السلام» روایت موثقه می‌شود «قال: قال لی» محمد بن مسلم گفت: امام باقر علیه‌السلام به من فرمود: رجلی از اهل مدینه به من گفت: «قال لی رجل من اهل المدینة: یا أباجعفر! ما لی لا اراک تتطوع؟» چرا من نمی‌بینم تو را که نافله بخوانی «بین الاذان و الا قامه؟»‌بین الاذان و الاقامه دو رکعت نافله نمی‌خوانی؟ «کما یصنع الناس» کما این که مردم هم می خوانند. از اینجا معلوم می‌شود که عامه،‌ نافله خوانده مابین اذان و اقامه را مستحب می‌دانستند «فقلت:» امام باقر علیه‌السلام می‌گوید: در جواب آن رجل گفتم: «انّا اذا اردنا ان نتطوّع»، وقتی که اراده کردیم تطوع بکنیم،‌صلاة نافله بخوانیم «کان تطوّعنا فی غیر وقت فریضة»‌ تطوع ما در غیر وقت فریضه می‌شود «فاذا دخل الفریضة‌ فلاتطوّع» وقتی که وقت فریضه داخل شد، نافله را اتیان نکن. این را هم از روایاتی است که دلالت می‌کند که وقتی فریضه داخل شد، نافله مشرعیت ندارد.

گفتیم: آن نافله‌ای که قبل از صلاة مشروع است، آن تخصیص می‌زند. نوافل رواتب باشد، غیر از آن رواتبی که مشروعیّتش قبل از فریضه است. مثل صلاة ظهر و عصر. در مانحن فیه بقیه را نمی‌شود خواند. چون نافله خود صلاة باشد که شارع محلش را تعیین نکرده است. چون نافله مستقله چه منفرده باشد که توضیحش را خواهیم گفت.

روایت دیگری صحیحه أدیم بن الحرّ[6] است: «و عن الحسن بن محمد بن محمد سماعة»، باز شیخ به سندش از حسن بن محمد بن سماعه نقل می‌کند «عن محمد بن زیاد» که یا ابن ابی عمیر است، یا آن یکی که هر دو صحیح هستند «عن حماد بن عثمان، عن أدیم بن الحرّ، قال: سمعت أبا عبدالله علیه‌السلام یقول: لایتنفل الرجل اذا دخل وقت فریضة» وقتی که وقت فریضه داخل شد، مرد نافله نمی‌خواند. البته مرد خصوصیتی ندارد. چون خطاب به مرد است «قال و قال: اذا دخل وقت فریضة فابدأ بها» به آن شروع کن.

روایت هفتمی[7] در این باب است: «و باسناده» شیخ عن أحمد بن محمد،‌عن علّی بن الحکم، عن سیف بن عمیرة،‌عن ابی بکر» ابی بکر حضرمی است، که توثیق خاص ندارد، ولکن از معاریف است،‌ ما معتبر می‌دانیم «عن جعفر بن محمد علیه‌السلام،‌ قال:‌ اذا دخل وقت صلاة‌ فریضه فلا تطوّع» تطوع نکن،‌وقت نافله نیست.

روایت دیگری در مانحن فیه روایت[8] است: «و فی العلل، ‌عن أبیه» صدوق در علل از پدرش نقل می‌کند، و پدرش هم «عن علی بن ابراهیم» معلوم می‌شود که علی بن الحسن که پدر صدوق است، از تلامیذ علی بن ابراهیم است. علی بن ابراهیم هم از پدرش نقل می‌کند «عن ابیه، عن اسماعیل بن مرّار» از اسماعیل بن مرّار نقل می‌کند که گفتیم از معاریف است «عن یوسف بن عبدالرحمان عن عبدالله بن سنان، عن اسحاق بن عمار، عن اسماعیل» بن جابر «عن ابی جعفر علیه‌السلام، قال: أتدری لم جعل الذراع و الذراعان؟ در باب صلاة‌ نافله ظهر تخصیص خورده است،‌ تخصیص خورد است، و تخصیص‌اش این است که ذراع در نافله ظهر و ذراعین در نافله عصر است، صلا ة ‌عصر را تأخیر می‌اندازد. «قلت لا، قال: حتی لایکون تطوعٌ فی وقت مکتوبة» در وقت فریضه صلاة‌ نافله نباشد، قبل آن را خوانده باشد.

و هکذا صحیحه زراره[9] هم همینجور است: «محمدبن یعقوب، عن الحسن بن محمد الاشعری» دارد: «أتدری لم جعل الذراع و الذراعان؟ قال: قلت: لم»‌ چرا؟ «قال:‌ لمکان الفریضة» که فریضه نافله‌اش وقت داشته باشد. اینها روایاتی است که ان شاء الله متعرض می‌شویم.

———————————————————–
[1]ـ عروه، ج1، ص528، مسأله15.
[2]ـ عروه، ج1، ص528، مسأله16.
[3]ـ وسائل الشیعه، ج3، ابواب المواقیت، باب61، ح3.
[4]ـ وسائل الشیعه، ج3، ابواب المواقیت، باب50، ح3.
[5]ـ وسائل الشیعه، ج3، ابواب المواقیت، باب35، ح3.
[6]ـ وسائل الشیعه، ج3، ابواب المواقیت، باب35، ح6.
[7]ـ وسائل الشیعه، ج3، ابواب المواقیت، باب35، ح7.
[8]ـ وسائل الشیعه، ج3، ابواب المواقیت، باب35، ح11.
[9]ـ وسائل الشیعه، ج3، ابواب المواقیت، باب36، ح1.