در ابتدای بعثت اولین مردی بود که به رسول خدا (ص) ایمان آورد چنان که فرمود: من در روز دوشنبه به نبوت مبعوث گشتم و امیر المومنین علی ابن ابی طالب (ع) در روز سهشنبه با من نماز گزارد. پیغمبر(ص) او را به برادری خویش برگزید و دخترش فاطمه(ع) به وی تزویج نمود و بسال آخر عمر خود هنگام بازگشت از حجه الوداع در جایی به نام «غدیرخم» بین مکه و مدینه او را در جمع مسلمین به جانشینی خویش منصوب داشت و حتی در مرض موت خواست فضای مدینه را از وجود مخالفان پاک سازد که هنگام مرگ آن حضرت کسی نباشد تا با این امر مخالفت ورزد. بدین منظور اسامه بن زید را به ریاست سپاهی انبوه به جنگ با رومیان بگماشت و سران مهاجر و انصار را که گمان مخالفت آنها را داشت به شرکت در آن سپاه امر نمود تا امر زعامت و ولایت بر مسلمین آنچنان که خدا میخواست انجام پذیرد ولی آنها به بهانه اینکه پیغمبر بیمار است و ما به فراق او دل ندهیم و تاب جدائی از او در این شرائط را نداریم تعلل جسته، امروز و فردا کردند و از حرکت اسامه جلوگیری نمودند. پیغمبر در بستر بیماری و ناتوان بود و سرانجام به محض اینکه پیغمبر چشم از این جهان ببست و امیر المومنین علی ابن ابی طالب (ع)را مشغول غسل و کفن و دفن جسد پیغمبر (ص) یافتند فرصت را غنیمت شمرده در سقیفه بنی ساعده گرد آمدند و پس از کشمکشهائی با ابوبکر بیعت نمودند.
تا اینکه دوران خلافت ابوبکر و عمر و عثمان سپری گشت و در 25 ذیحجه 35 که عثمان به قتل رسید مسلمانان با اشتیاق فراوان با امیر المومنین علی ابن ابی طالب (ع) بیعت نمودند و بر اثر مخالفت و عناد برخی از اصحاب و خویشان پیغمبر و ناسازگاری عدالت امیر المومنین علی ابن ابی طالب (ع) با انتظارات آنان مدت چهار سال و چند ماه خلافتش به جنگهای جمل و صفین و نهروان گذشت تا سرانجام در نوزده رمضان سال 40 به سن شصت و پنج یا شصت و سه سالگی به ضربت عبدالرحمن مرادی خارجی در مسجد کوفه سخت مجروح گشت و در شب بیست و یکم پایان ثلث اول شب به بهشت جاوید شتافت و حسب وصیت خود در غری (نجف) پنهانی به خاک سپرده شد و قبرش از بیم اینکه خوارج نبش کنند مخفی بود تا در دولت بنی عباس به راهنمایی امام صادق (ع) کشف و مزار مسلمانان گشت.
فضایل امیر المومنین علی ابن ابی طالب (ع) فوق آن است که در این مختصر بگنجد یا به قلم نارسای این کمترین، نگاشته شود و به گفته ناظم نیشابوری: علی بن ابی طالب بر گوینده و نویسنده محنتی گران و باری سنگین است که اگر بخواهد حقش ادا کند به کفر و گزافهگوئی دچار گردد و اگر کوتاه آید خیانت نموده باشد، و حد وسط در فضایل او آنقدر دقیق و باریک است که جز یک اندیشمند ماهر و حاذق از عهده نیاید.
ابن ابی الحدید معتزلی از محققین علمای اهل سنت در مقدمه شرح نهج البلاغه گوید: فضایل امیر المومنین علی ابن ابی طالب (ع) در آن حد از عظمت و شموخ و شهرت است که نویسنده و گوینده دربرابر آن خود را ضعیف و زبون و شرمسار ببیند که در صدد تفصیل آن برآید، چه بگویم درباره مردی که دشمنانش به فضائلش معترف بوده و در عین دشمنی نتوانستند آن را پنهان دارند، و همگان دانند که بنیامیه پس از شهادت آن حضرت به شرق و غرب ممالک اسلامی دست یافتند و با تمام توان کوشیدند که نور عظمتش را فرو نشانند و در این باره هر حیله و مکیدتی بکار بردند تا جائی که ایادی آنها احادیث فراوانی در قدح و ذم آن حضرت جعل کردند و در این راه مبالغ گزافی از اموال بیت المال مسلمین هزینه ساختند و اگر کسی حدیثی در منقبتش بیان میداشت او را مورد ضرب و شتم قرار میدادند و حتی برخی را به زندان افکندند و عدهای را تبعید نمودند و جمعی را بدین جرم از دم تیغ گذراندند و کسی را جرأت نبود که فرزندش را علی بنامد.
اما هر چه آنها بیشتر در این امر کوشیدند فضائل آن حضرت بیشتر شایع گشت که گوئی آنها آن نیرو را در نشر فضائل او بکار برده بودند، آری مشک را هر چه بیشتر بپوشانی فضا را بیشتر عطرآگین سازد.
چه بگویم درباره کسی که سر رشته هر فضیلت و منبع هر امتیاز انسانی است و هر فرقه و گروهی خود را به وی منتهی داند و به انساب به او مباهات کند که او سرچشمه همه امتیازات بوده و در این میدان او گوی سبقت را از همگان ربوده و پیشتاز این معرکه بوده است. چنانکه میدانیم علم الهیات و شناخت صفات باری تعالی که اشرف علوم است بیان تفصیل آن از آن حضرت آغاز شده، و اهل نظر و استدلال این فن شاگردان او بودهاند که به تفصیل در کتب مربوطه به آن پرداختهاند.
دیگر از علوم، علم فقه است که آن حضرت پایه و اساس این علم است و هر فقیهی در اسلام ریزهخوار خوان نعمت او بوده، و استناد فقه شیعه به آن حضرت واضح است و حاجت به بیان نیست.
مشهورترین فقهای صحابه عمر بن خطاب و عبدالله بن عباس است و هر دو اینها در مکتب امیر المومنین علی ابن ابی طالب (ع) تلمذ نمودهاند، ابن عباس که معلوم است وی شاگرد آن حضرت بوده و اما عمر نیز همگان دانند که وی در اکثر مسائل مشکله به وی مراجعه میکرده و مکرر میگفته: «لولا علی لهلک عمر» یعنی اگر علی نبود قطعاً عمر هلاک میشد و میگفته: خدا نکند مشکلی برایم پیش آید که ابوالحسن (ع) در کنارم نباشد! و نیز میگفته تا گاهی که امیر المومنین علی ابن ابی طالب (ع) در مسجد حضور دارد کسی حق ندارد فتوی دهد. و خاصه و عامه این سخن را از پیغمبر (ص) نقل نمودهاند که فرمود: «اقضا کم علی» بهترین قاضی شما امیر المومنین علی ابن ابی طالب (ع)است آنگاه ابن ابی الحدید به چند مورد از قضاوتهای عجیبه آن حضرت اشاره میکند.
و دیگر از علوم علم تفسیر قرآن است که آن حضرت پایهگذار این علم بوده و هر که به تفاسیر رجوع کند این دعوی را به روشنی مییابد خواه آن بخش از آیات که مستقیماً از آن جناب تفسیر شده و خواه آن قسمت که تفسیر آن از ابن عباس آمده که او نیز از آن حضرت گرفته است، و از ابن عباس سئوال شد: علم تو در برابر علم پسر عمت چه نسبتی دارد؟ وی گفت: همان نسبت که قطره باران به دریای بیکران دارد.
و دیگر از علوم، علم نحو و ادبیات عرب که همه مردم میدانند مبتکر و مخترع آن امیر المومنین علی ابن ابی طالب (ع) بوده که قواعد کلیه آن علم را به ابوالاسود دئلی املاء نموده.
و اما خصائص اخلاقی و فضائل نفسانی که هر بیننده در این وادی دیده بگشاید خورشید وجود امیر المومنین علی ابن ابی طالب (ع) دیدهاش را خیره سازد.
اما از حیث شجاعت، وی یکه تاز این میدان بوده که پیشینیان را از یاد مردم ببرد و پسینیان را در خود محو ساخت. مواقف امیر المومنین علی ابن ابی طالب (ع) در جنگها آنچنان شهره تاریخ است که تا قیامت بدان مثل زنند. دلیر مردی که هرگز فرار ننمود و از انبوه سپاهی مرعوب نگشت و با کسی در نیاویخت که او را به دیار عدم نفرستاد و هیچگاه ضربتی نزد که به دومین ضربت نیاز داشته باشد، و هنگامی که معاویه را به مبارزه خواند تا هر یک از آن دو کشته گردند مردم آسوده شوند، عمرو عاص به معاویه گفت: امیر المومنین علی ابن ابی طالب (ع) با تو از در انصاف در آمده، معاویه به وی گفت: از روزی که با من بودهای هرگز این گونه به من نیرنگ نزدهای! تو مرا به نبرد کسی امر میکنی که هرگز کسی از چنگال او نرسته! چنان پندارم که به حکومت شام پس از من دل بستهای!
ملت عرب همواره بدین مباهات مینمودند که روزی در جنگ روبروی او قرار گرفته و یا فلان خویش من به دست امیر المومنین علی ابن ابی طالب (ع) کشته شده است.
روزی معاویه بر سریر خود خفته بود ناگهان چشم گشود عبدالله بن زبیر را کنار خود دید، بنشست و عبدالله از در شوخی به وی گفت: یا امیرالمؤمنین اگر موافقی تا با یکدیگر کشتی بگیریم؟ معاویه گفت: هان ای عبدالله می بینم از دلیر مردی و شجاعت دم میزنی! عبدالله گفت:مگر تو منکر شجاعت منی؟ من کسی بودم که به مصاف امیر المومنین علی ابن ابی طالب (ع) رفتم و با او هم نبرد شدم. معاویه گفت: هرگز چنین نبوده و اگر تو لحظهای در برابر امیر المومنین علی ابن ابی طالب (ع) میایستادی تو و پدرت را به دست چپش میکشت و دست راستش همچنان فارغ منتظر مبارزه میبود.
کوتاه سخن اینکه هر شجاعی که در شرق یا غرب زمین است به نام او مینازد و به نام او شعار میدهد.
و اما جود و سخاوت نیز امیر المومنین علی ابن ابی طالب (ع) پیشتاز و الگوی تاریخ است، روزه میداشت و افطارش را به مستمندان میداد که آیه(ویطعمون العطام علی حبه مسکینا…)درباره او نازل شد، و مفسران گفتهاند که وی روزی تنها چهار درهم داشت که یکی از آنها را در شب و یکی از آنها را در روز و درهم سوم را به پنهانی و چهارم را آشکار صدقه میداد که آیه(الذین ینفقون اموالهم باللیل و النهار سراً و علانیه)در این باره فرود آمد، و نقل است که به دست خود خرماستان یهود مدینه را آبیاری نمود تا دستش پینه میزد و مزد آن را تصدق میکرد و خود سنگ به شکم میبست و گویند هیچگاه ”نه“ به سائلی نگفت.
روزی محفن بن ابن محفن بر معاویه وارد شد، معاویه به وی گفت از کجا میآیی؟ وی به منظور خوش آمد معاویه گفت: از نزد بخیل ترین مردم ـ یعنی امیر المومنین علی ابن ابی طالب (ع) ـ میآیم. معاویه گفت: وای بر تو چگونه این را درباره کسی میگوئی که اگر انباری انباشته به زر و انباری از کاه داشته باشد. انبار زرش را پیش از انبار کاهش به مصرف مستمندان رساند؟!
و اما حلم و گذشت و بزرگواری و چشم پوشی از بزهکار، امیر المومنین علی ابن ابی طالب (ع) از هر کسی حلیمتر بوده چنانکه واقعه جمل بهترین گواه این مدعا است. هنگامی که به مروان حکم که اعدا عدو او بود دست یافت وی را آزاد ساخت و از آن تقصیر بزرگش درگذشت، و عبدالله زبیر در ملأ عام حضرتش را ناسزا میگفت، و موقعی که وی با سپاه عایشه به بصره آمد خطبه خواند و در خطبه هر چه به زبانش آمد گفت حتی گفت: اکنون پستترین و فرمایهترین مردم علی بن ابی طالب به شهر شما میآید. ولی حضرت چون به وی دست یافت از او گذشت نمود و تنها به وی گفت: برو که تو را نبینم.
رفتار او با عایشه پس از جنگ جمل مشهور است که چون بر او پیروز گردید وی را گرامی داشت و چون خواست به مدینه باز گردد بیست زن از قبیله عبد قیس که همگی لباس مرد پوشیده و هر یک شمشیری حمایل داشت با وی کرد تا به مدینه رسید و در بین راه پیوسته به حضرت ناسزا میگفت که وی هتک حرمت من نموده و مردانی از یاران خویش به همراه من فرستاده، و چون به مدینه رسیدند آن زنان به وی گفتند: ببین ما همه زنیم که با تو بودیم.
و مردم بصره که به یاری عایشه با وی جنگیده بودند و جمعی از یارانش را کشته بودند پس از پایان جنگ همه را آزادی داد و سپاه خویش را فرمود کسی متعرض آنها نگردد و هر که سلاحش به زمین نهد آزاد است، نه اسیری از آنها گرفت و نه مالی را از آنها به غنیمت بستد و همان کرد که پیغمبر (ص) در فتح مکه با مکیان کرد.
و هنگامی که معاویه در صفین آب بر او ببست و میان سپاو او و شریعه فرات حائل شدند و سران لشکر معاویه میگفتند: باید امیر المومنین علی ابن ابی طالب (ع)و سپاهش را تشنه از دم تیغ بگذارنیم چنانکه او عثمان را تشنه به قتل رساند، و سپس لشکر علی (ع) غالب شده آب را از آنها باز پس گرفتند لشکریان او نیز گفتند نگذاریم سپاه معاویه قطرهای بنوشند تا همگی بیرنج نبرد از تشنگی بمیرند، حضرت فرمود: ابداً ما چنین نکنیم و این عمل غیر انسانی را روا نداریم و بگذارید از بخشی از فرات استفاده کنند.
و اما جهاد در راه خدا: دوست و دشمن معترفند که وی سرور مجاهدان بوده و در برابر او کسی شایسته این نام نباشد، همه میدانند که سختترین و سنگینبارترین نبرد اسلام با مشرکان بدر کبری بوده که در آن معرکه هفتاد تن از مشرکان به قتل رسیدند و نیمی از آنها به دست علی (ع) کشته شد و نیم دیگر را همه مسلمانان به یاری ملائکه کشتند، مواقف آن حضرت در احد و احزاب و خیبر و حنین و دیگر غزوات شهره تاریخ است و نیازی به بیان ندارد.
و اما از نظر فصاحت وی پیشوای فصحا و سرور بلغا بوده و چنانکه در باره کلام آن حضرت گفته شده: ”دون کلام الخالق و فوق کلام المخلوق“ یعنی سخنان او پائینتر از کلام خدا و بالاتر از کلام مخلوق است و گویاترین شاهد این دعوی نهج البلاغه آن حضرت است.
و اما از حیث خوشروئی و بشاشت وی ضرب المثل بوده که دشمنانش این صفت را بر او عیب میگرفتند. صعصعه بن صوحان و دیگر یاران آن حضرت میگفتند: علی (ع) در میان ما مانند یکی از ما بود که هیچگونه امتیازی برای خود قائل نبود ولی در عین فروتنی و تواضعی که داشت آنچنان مهیب بود که ما در برابرش بسان اسیر دست و پا بستهای بودیم که زیر دست مردی شمشیر به دست باشد.
و اما در زهد و بیرغبتی به دنیا: علی (ع) سردار زاهدان بوده و هر که میخواست در این میدان گام نهد او را مدنظر داشت، علی هرگز شکم خود را از غذا سیر ننمود، غذایش خشنترین غذا و پوشاکش دون ارزشترین لباس بود، عبدالله بن ابی رافع گوید: روز عیدی بر علی (ع) وارد شدم همیان سر به مهری به نزدش دیدم چون آن را بگشود دیدم نان خردههای جوین سبوس ناگرفتهای است، مشغول خوردن شد، گفتم: یا امیرالمؤمنین چرا آن را مهر نموده ای ؟ فرمود از بیم آنکه فرزندانم این نانها را به روغنی یا زیتونی بیالایند.
جامهاش گاهی به پوست و گاهی به لیف خرما وصل شده بود. نعلینش همواره لیف بود خشتنترین کرباس میپوشید. نان خورش علی (ع) اگر بود نمک بود و اگر احیاناً فراتر از این میرفت مقداری شیر شتر بود کمتر گوشت میخورد و میفرمود: شکمتان را گورستان حیوانان مسازید. علی (ع) کسی بود که دنیا را سه طلاق گفته بود و هرگز بدان رجعت ننمود.
و اما از نظر عبادت، علی (ع) عمری را بعبادت سپری ساخت، بیش از هر کسی نماز خواند و بیش از هر کسی روزه گرفت. شب خیزی و مناجات سحری و مواظبت و مداومت به اوراد و اذکار را دیگران از او آموختند، پیشانی علی از کثرت سجود بسان زانوی شتر بود، و هر که در دعا و مناجاتهای علی به دقت بنگرد نیک میداند که این جمالات از چه دلی آگاه و چه قلبی خاشع تراوش نموده است.
و اما از حیث اداره امور و سیاست کشور داری: علی روشنفکر ترین و آگاهترین کس در تاریخ سیاست بوده، دوران خلافت خلفای ثلاثه که آنان بی مشورت او به مهام امور نمیپرداختند جهان بینی او بود که عاصمه اسلامی آن روز را با تشتت آراء و اختلاف اصحاب پیغمبر از گزند فروپاشی نگه داشت و نگذاشت عظمت و هیبت اسلام خدشهدار گردد. آری چنانکه خود فرمود: «لولا التقی لکنت ادهی العرب» (اگر ترس از خدا نبود از هر عرب سیاست مدار به امر سیاست آگاهتر بودم.)
وی هرگز به هدف پیشبرد مقاصدش به سیاستهای شیطانی که خلاف رضای خدا بود متوسل نگشت و به کارهای ضد انسانی دست نزد و هدف را موجه وسیله ندانست.
ابن ابی الحدید سخن خویش را بدین جمله به پایان میرساند که چه بگویم درباره کسی که پدری چون ابوطالب سید بطحاء و شیخ قریش و زعیم مکه دارد که دربارهاش گفته شده کمتر کسی را تاریخ به یاد دارد که در عین فقر و تهیدستی مقام سروری داشته باشد ولی ابوطالب اینچنین بود، ندار بود و زعیم، مردم مکه هیبتش را داشتند و در برابر سروریش تسلیم بودند.[i]
آری علی بود که شب هجرت پیغمبر (ص) به آسانی در صدد جان بازی بر آمد و در بستر آن حضرت بخفت و جانش را وقایه جان او کرد.
علی بود که در کودکی حق را تشخیص داد و به سن ده سالگی به دین حق ایمان آورد و اولین مسلمان شد.
امتیازات علی (ع) را نتوان در این مختصر گنجاند ولی با عرض معذرت از پیشگاه مقدسش نمونههایی از سیرت ملکوتی آن حضرت نگاشته آید:
اخلاق علی
علی را در دوران حکومتش عادت بر این بود که خود به تنهایی در بازارهای شهر کوفه میگشت و اوضاع و رفتار مردم را از نزدیک نظارت مینمود و اگر راه گم کردهای میدید او را هدایت میکرد، ناتوانی نیاز به کمک داشت به یاریش میشتافت، به درب مغازهها میایستاد و قرآن میگشود و این آیه را تلاوت مینمود(تلک الدار الآخره نجعلها للذین لایریدون علوا فی الارض ولا فساداً و العاقبه المتقین)(آن سرای بازپسین ـ بهشت ـ تنها از آن کسانی است که در این جهان به هوای برتری و فساد نباشند و سرانجام خوشبختی از آن پرهیزکاران است). روزی حسب معمول به بازار خرمافروشان رفت، کنیزکی را دید که میگریست، از او سبب پرسید، وی گفت: اربابم یک درهم به من داد که خرما بخرم، چون خریدم و به خانه بردم اهل خانه آن را نپسندیدند، اکنون که به خرمافروش پس میدهم از من نمیستاند. حضرت به نزد خرما فروش رفت و به گفت: ای بنده خدا این دختر خدمتکار است و از خود اختیاری ندارد، به وی رحم کن و خرما از او بستان و درهم را مسترد دار. خرما فروش به خشم آمد و مشتی به حضرت زد. مردمان بر او گردآمده به وی گفتند مگر نمیدانی این امیرالمؤمنین (ع) است؟! وی به خود بلرزید و رنگش زرد شد و خرما را پس گرفت و درهم را به کنیز داد و عرض کرد: یا امیرالمؤمنین مرا ببخشای و از من راضی شو.
علی (ع) فرمود: اگر تو رفتارت را اصلاح کنی و حق مشتریان ادا نمایی من کاملاً از تو خشنود باشم.
روزی امیرالمؤمنین (ع) سواره به جایی میرفت جمعی از اصحاب پیاده به دنبالش به راه افتادند، حضرت نگاهی به آنها کرد و فرمود: شما کاری دارید؟ گفتند: خیر، دوست داریم به همراه شما باشیم. فرمود: برگردید که همراه بودن پیاده با سوار، سواره را مایه فساد اخلاق و پیاده را خواری و ذلت باشد.
پارسایی علی
از سخنان علی (ع) است که خداوندا من از بیم عقوبتت یا به انگیزه طمع در پاداشت، تو را بندگی ننمودم بلکه تو را شایسته عبادت دانستم پس عبادتت کردم.
سلیمان بن مغیره گوید: مادرم از کنیز علی (ع) به نام ام سعید پرسید: شب خیزی علی(ع) در ماه رمضان چگونه بود؟ گفت: رمضان و شوال نزد علی یکسان بود همیشه شب را تا به صبح به عبادت میگذراند.
دانش علی
علی (ع) مکرر میفرمود: در این سینهام دانش بسیاری است که پیغمبر (ص) به من آموخته و اگر دانش پژوهانی مییافتم که حق دانش را ادا کنند و چنان که از من میشنوند به دیگران باز گویند بخشی از آن را به آنان تعلیم میکردم که از آن بخش، علوم بدست آید که دانش کلید هر دری است.
عکرمه از ابن عباس روایت کند که روزی عمر بن خطاب به علی گفت: تو در قضاوت شتاب میکنی و چون از تو سئوالی میشود نیندیشیده پاسخ میدهی. علی کف دست خویش را گشود و گفت: این ـ انگشتان ـ چند تاست؟ عمر گفت: پنج. علی (ع) گفت: چرا شتاب کردی و نیندیشیده پاسخ گفتی؟ عمر گفت: آخر این واضح بود و نیازی به فکر نداشت. علی گفت: آن مطالب نزد من از این روشنتر است.
زادگاه علی
به اجماع مورخین و محدثین شیعه و به نقل جمع کثیری از دانشمندان معروف و معتبر اهل سنت، امیرالمؤمنین علی (ع) در لیلة جمعه سیزدهم رجب سال سی از عام الفیل به درون بیت الله الحرام کعبه مشرفه (اعجازگونه، که دیوار شکافته گردید و همسر ابوطالب به درون خانه درآمد) از فاطمه بنت اسد اتفاق افتاده است.
مرحوم علامه امینی در کتاب «الغدیر» پنجاه نفر از مشاهیر علمای شیعه، و 16 تن از دانشمندان معتبر اهل سنت را نام میبرد که ولادت آن حضرت در کعبه را مسلم گرفتهاند، از جمله: مسعودی در مروج الذهب. سبط بن جوزی حنفی در تذکرة الخواص. ابن صباغ مالکی در فصول المهمه. نورالدین حلبی شافعی در السیرة النبویة. شبلنجی در نور الابصار. و ترمذی در مناقب. و حاکم نیشابوری در مستدرک.
زهد علی
پیغمبر اکرم (ص) به علی (ع) فرمود: خداوند تو را به خلعتی آراست که بندگانش را به زیباتر و رساتر از آن هرگز نیاراست و آن زهد و بیرغبتی به دنیا است آنچنان که دنیا از تو چیزی نکاست، و در تو نشانی عطا فرمود که بدان نشان شناخته شوی.
اصبغ بن نباته گوید: امیرالمؤمنین (ع) به مردم عراق فرمود: ای مردم! من با این اسباب و وسائل خانه و مرکب سواری که میبینید از مدینه به کشور شما آمدهام و اگر هنگام بیرون شدن از کشورتان بیش از این داشته باشم به شما خیانت کردهام.
شجاعت علی
ابن عباس گوید: خداوند دعای پیغمبرش را که گفت: «واجعل لی من لدنک سلطاناً نصیرا» (خداوندا! مرا از نزد خود نیرویی به یاری فرست) اجابت نمود که نیروی عظیمی چون علی در اختیارش نهاد.
در جنگ خندق که مسلمانان بر سر دو راهی بود و نبود قرار گرفته بودند، علی (ع) به کشتن عمرو حیاتی نوین به مسلمانان داد. زره علی (ع) پشت نداشت. ضربتی نزد که به دومین ضربت نیاز داشته باشد.
به علی (ع) گفتند: چرا اسبی راهوار نمیخری: فرمود: من نه از کسی فرار میکنم و نه اگر کسی از دستم بگریزد او را تعقیب میکنم بنابر این به مرکب راهوار نیازی ندارم.
به حضرت عرض شد به چه نیرویی همیشه بر دشمن پیروز بودی؟ فرمود: هیبتم در دل دشمنان جای گرفته بود.
زید بن وهب گوید: به عبدالله بن مسعود گفتم: این راست است که در جنگ احد جز علی و ابودجانه انصاری و عثمان بن حنیف کسی با پیغمبر (ص) نماند (و دیگران فرار کردند)؟گفت: حقیقت آن است که جز علی (ع) کس نماند و سایرین بعداً به وی ملحق شدند.
خود حضرت فرمود: من هرگز مرعوب جنگ و خطر و زد و خورد نگشتم.
عدالت علی
علی (ع)، عمار یاسر و ابوالهیثم بن تیهان را مسئول بیت المال کرده بود و به آنها کتباً دستور داده بود: عرب و عجم و هر مسلمان از هر تیره و تبار که باشد در سهم بیت المال یکسانند.
روزی سهل بن حنیف غلام سیاه خود را به همراه داشت نزد امیرالمؤمنین (ع) آمد، عرض کرد: به غلام سیاه من چقدر میدهی؟ فرمود: خودت چقدر گرفتهای؟ گفت: سه دینار، همان قدر که دیگران گرفتهاند. فرمود: به غلامش نیز سه دینار بدهید.
چون متوجه شدند که در تشکیلات علی (ع) برای کسی امتیازی نمیباشد روزی طلحه و زبیر به نزد عمار متصدی بیت المال آمده گفتند: از آقایت برای ما وقتی بگیر با او کاری داریم. عمار گفت: امیرالمؤمنین (ع) هم اکنون بیلی به دست داشت و باتفاق کارگرش به باغ رفتند.
روز دیگر آن دو به نزد حضرت آمدند و گفتند: تو خود میدانی که سهم ما از بیت المال در حکومت عمر غیر از این بوده که شما به ما میدهید! فرمود: پیغمبر (ص) چقدر به شما میداده؟ آنها ساکت ماندند. فرمود: مگر نه این بود که پیغمبر (ص) اموال را به طور مساوی قسمت میکرد؟ گفتند: آری چنین بود. فرمود: ما شیوة پیغمبر را سزاوار است پیروی کنیم یا روش عمر را؟ گفتند: روش پیغمبر، ولی ما سوابق زیادی در اسلام داریم و در این راه خدمات فراوانی کردهایم، قرابتمان به پیغمبر نیز که تو خود میدانی! فرمود: از شما میپرسم سوابق من بیشتر است یا سوابق شما؟ گفتند: سوابق تو. فرمود: من به اسلام بیشتر خدمت نمودهام یا شما؟ گفتند: تو. فرمود: من به پیغمبر (ص) نزدیکترم یا شما؟ گفتند: تو. سپس حضرت به کارگری که اجیر او بود اشاره کرد و فرمود: به خدا سوگند که سهم من از بیت المال با سهم این مزدور مساوی است.
روزی ام هانی خواهر علی (ع) به نزد برادر آمد حضرت بیست درهم به وی داد، ام هانی به کنیز خود که عجم تبار بود گفت: امیرالمؤمنین (ع) به تو چقدر داده؟ گفت: بیست درهم. ام هانی خشمناک از نزد برادر برخاست. حضرت فرمود: برو بسلامت، من در کتاب خدا امتیازی برای فرزندان اسماعیل بر فرزندان اسحاق ندیدم.
وقتی در پاسخ کسانی که توقع داشتند علی (ع) در سهمشان امتیازی قائل شود فرمود: آخر شما چیزی از من انتظار دارید که خود و فرزندانم از آن محرومیم و از آن اجتناب میکنیم چگونه به شما بدهم؟!
مال و ثروت علی
در تاریخ بلاذری و فضایل احمد حنبل آمده که درآمد سالیانه املاک علی (ع)چهل هزار دینار (طلا) بوده و همه آن را در راه خدا میداده و بسا میشده که شمشیرش را میفروخته و میفرموده:اگر شام شب میداشتم آن را نمیفروختم.
پایان سخن
هنگامی که خبر وفات علی (ع) به ابن عباس رسید گفت: افسوس بر ابوالحسن، به خدا سوگند عمری گذراند در حالی که نه قانونی از قوانین اسلام تغییر داد و نه سنتی از سنتهای پیغمبرش (ص) جابجا نمود و نه در وظایفش کوتاهی کرد و نه مالی گرد آورد و نه مالی را از مستحقش دریغ داشت و نه چیزی را جز خدا در زندگیش هدف گرفت. به خدا سوگند که دنیا در نظر او از بند نعلینش بیمقدارتر بود، در نبرد شیر و در مجلس دریا، حکیمی از حکما بود، هیهات که چون علی بزاید، وی به درجات اعلی پرواز نمود.
ابوخالد کابلی گوید: روزی امام باقر (ع) به من فرمود: علی (ع) در همین عراق شما بود و چون با دشمنش میجنگید و جمعی (به نام) یاران در کنارش میجنگیدند ولی در میان آن انبوه جمعیت پنجاه نفر نبود که علی را آنچنان که باید بشناسد و بدان گونه که مقتضای مقام امامتش بود به وی معرفت داشته باشند[ii]. [iii]
چنانچه به اطلاعات بیشتری در این زمینه احتیاج دارید میتوانید به سایت امام علی (ع) متصل شده و در قسمت فضایل به مطالب مفیدی دسترسی پیدا کنید.
——————————————————————————–
[i]سخنان ابن الحدید با اندک تصرفی در تلخیص.
[ii]بحار: 40/41و 77 و 8 قدیم.
[iii]مقاله از کتاب معارف و معاریف ج7 ص444-460 گزینش شده است با تلخیص.