سلسله دروس حدود – جلسه پنجاه و یکم

دروس حدود

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

کلام در این مسئله بود که اگر مردی با مرد دیگر جمع بشوند تحت ثوبٍ واحد او لحافٍ واحد، محقق فرمود با دو قید که یکی این است که مابین این دو مرد رحم یعنی قرابت نسبی نبوده باشد، و دیگری این است که این مردین مجردین بوده باشند یعنی لخت و عور بوده باشند، کاسی و ثوبی نداشته باشند، در این صورت این فعلشون موجب میشود تعزیر را، حرام است. موجب میشود تعزیر را که اقل تعزیر 30 تازیانه است و اکثرش 99 تاست. این فرمایش ایشون بود. عرض کردیم اینکه 33 تا فرموده اند این فقط در روایت، 30 تا این سی تا در روایت سلیمان بن هلال است، سلیمان بن هلال توثیق ندارد و از مشاهیر هم نیست. عرض کردم توثیقات علامه ما سند ندارد علامه. … عرض میکنم اینها توثیق باید از کسی باشد که سند محرز است، مثل کشّی و نجاشی و توثیقات علامه چونکه بر توثیق، از باب خبر است، قول چیز اخبار از عدالت و وثاقت شخص از باب حجیت خبر است و حجیت خبر باید شرایط خبر را داشته باشد یا باید از قبیل مرسله ای بشود که اون مرسله عن غیر واحدٍ است. کما فی توثیقات القدما، یعنی کشّی و هکذا شیخ در فهرست در رجال شیخش، مفید قولویه و امثال ذلک، که صدوق ، کلینی که اینها طوریست که توثیقات این، اینها کما اینکه خودشون یعنی نجاشی و غیر نجاشی ذکر کرده اند، از او کتبی ست که اصحاب در رجال داشته اند که اون کتب مثل جوامع فقهیه بود در اون زمان. که اینها جمع کرده اند اونها را. یا باید اونها ذکر کنند یا اگر مثل علامه ذکر کند باید سندش را ذکر کند، مثل سندی که نجاشی غالباً، یعنی کثیراً ما ذکر میکند، میگوید فلانی و از فلانی، مثلاً سأل محمد بن مسعود عن علی بن فضال، علی بن فضال این جور گفت. و در جایی که سند بوده باشد عیب ندارد توثیق علامه اگر ما سندش را میدانستیم که به چه واسطه نقل میکند این توثیق در باره این شخص را خب قبول میکردیم. اینها سند ندارند، یعنی سند به دست ما نرسیده است. رو این اساس توثیقات متأخرین پیش ما قیمتی ندارد، چونکه سندش معلوم نیست، و توثیق حجیتش به باب الخبر است، خبر از عدالت است، و در بحث قضا هم بحث کردیم، اونهایی که بوده اند میدانند بیّنه نمیخواهیم، اخبار از عدالت مثل اخبار از سایر موضوعات است. مقام دعاوی نیست که بیّنه بشود. اگر یه سند معتبری بود و نقل میشد وثاقت شخصی یا عدالت شخصی یتبع. علی هذا الاساسی که هست این روایت هم عمل مشهور احراز نشده است. بله رو این حساب اون حد اقل سی تاست، این را ما نمیتوانیم ملتزم بشویم. در مقابل روایات معتبره ای که در روایات معتبره تحدید فرمود امام علیه السلام حد را در عده ای از اونها به صد تازیانه در عده ای دیگر از روایات به 99 تازیانه. و در اون صحیحه ی عبدالرحمن هم امام علیه السلام ابتدائاً صد تا فرمود، گفت بر اینکه صد تاست این حدش، ولکن چونکه عباد بسی، بله عباد وصلی اسرار کرد که از شما نقل کرده است که صد تا الا یه تازیانه 99 تازیانه است، امام هم فرمود همینجور است 99 تاست. رو این اساسی که هست، رو این اساس اون عباد بسلی از عامه بود اصحابش همه عامه بود. رو اون جهت گفته اند اون روایت صد تا چونکه ابتدائاً امام هم صد تا فرمود معلوم میشود که تقیه است. بعد که او اصرار کرد دیگر معلوم شد که فهمیده اند حکم امام رسیده امام فرمود بله 99 تا، الان که علنی شده است بله 99 تاست. اون صحیحه ی بله عبدالرحمن است در ابواب حد الزناست، بله، این جور بود در باب ده از ابواب حد الزنا روایت دومی بود. محمد بن یعقوب عن علی ابن ابراهیم، عن ابیه عن ابن ابی عمیر عن عبدالرحمن بن الحجاج، قال، روایت من حیث السند معتبره است، یعنی صحیحه است پیش ما چونکه پدر علی بن ابراهیم بله ثقه و عدل است. قال کنت عند ابی عبدالله علیه السلام فدخل علیه عباد البسوی و معه اناسٌ من اصحابک، که اونها هم سنّی بودند، فقال له حدثنی بله به امام صادق فرمود بگو روایت بگو عن الرجلین اذا اخذا فی لحافٍ واحد، فقال له کان علیٌ، این بعض عامه محدث بوده ائمه را قبول داشتند، مثل سکونی و امثال ذلک. بدان جهت در اقلب روایات سکونی این ها را دقت کنید، مثل طلحة بن زید و امثال ذلک، که عامه بودند میامدند از امام صادق سلام الله علیه میپرسیدند، محدث بودن اینها را قبول داشتند. بدان جهت در این جور اشخاص هم امام روحی له الفداء نسبت میداد به جدش، علی بن ابیطالب، تا در بعضی ها به رسول الله میرساند، چونکه عامه قول علی بن ابیطالب را اعتنا میکنند. چونکه اقضاکم علیٌ. چونکه اون سرکرده ها به قضاوت او گردن نهادند. به فرمایشان ایشان. با وجود اینکه خلافت دستشون بود، قبول میکردند. علی هذا الاساسی که هست، در این جا میگه حدثنی عن الرجلین اذا اخذا فی لحافٍ واحد، فقال له کان علیٌ علیه السلام، حدیث است دیگر، کان علیٌ علیه السلام اذا اخذ الرجلین فی لحافٍ واحد ضربهما الحد، حد را میزد. فقال له عباد، انکه قلت لی بله قلت لی، تو برای من یه وقتی گفته ای که غیر سوتٍ، 99 تا باشد، فعاد علیه ذکر الحدیث، حتی اعاد ذلک مراراً فقال غیر سوتٍ، امام فرمود بله همینجور است یه سوت استثناست 99 تاست. این غیر سوت، یا شارح این است که اون صد تا ها تقیتاً است، یا اونکه شما گفتید اصلا جمع عرفی دارد، صد قابل تخصیص است. صد تا تازیانه الا یکی. مخصص صلاح نبود ذکرش الا در مواردی که ذکر کرده است. حتی در بعضی روایات هم به چیز است به عنوان استثناست، مئة جلده الا جلدة. استثناست. بدان جهت 99 تازیانه حد این شخصیست که جمع شده است با مرد دیگر در زیر لحاف واحد، 99 تا، این بله، حد خودش تعیین شده است به 99 تا. این تعزیر نیست. نسبت به حد زنا بله تعزیر است از او کمتر است، ولکن فی نفسه 99 تا حد است، تعیین شده است. اونوقت این لا اشکال بر اینکه این حکم همینجور است به حسب مدارک الاحکام. انما الکلام بر این دو قیدیست که محقق اعتبار کرده است، یکی اینکه مابین اینها، بله رحم نبوده باشند. این را میدانید که در روایات صحبت رحم غیر رحم نیست. فقط در روایت سلیمان بن هلال است، بحسب اون روایت امام پرسید که ذوی محرماً، این دو مردی که تو لحاف جمع شده اند زیر لحاف، با هم ذوا محرم هستند؟ اون گفت نه سائل گفت که نه ذوا محرم نیستند. سؤال فرمود ثانیاً ام الضرورةٍ، اون جواب سائل که نه ضرورتی هم نیست مابین اینها. این ذوا محرم در اونجا ذکر شده است، اون روایت که گفتیم اعتباری ندارد. و خودش هم اون ذوا محرم یخورده تعقیب دارد، ذوا محرم یعنی چه؟ دو مرد محرم یکدیگرند، در مردها که محرم و نامحرم نیست. ما بین مرد و زن محرمیت میشود که این زن محرم این هست یا محرم این زن نیست. ذوا محرمٍ در دو مرد که با همدیگر محرمیت دارند، بدان جهت بله دیده اند که نمیشود این ذوا محرمین را معنا کرد، یعنی ذوا محرم یعنی مابینشون طوریست که نکاح یکی دیگری را حرام است. نکاح یعنی عقد نکاح. در مرد و زن به این معناست دیگر. بدان جهت اون محرم بودن نکاح زن بر مرد، تارةً بالنسب میشود، مثل برادر و خواهر، خاله و مثلاً رجل، و هکذا اون محرمات سبعه که در قرآن مجید ذکر فرموده است یا اینکه به مساحره است، مادزنشه فرض بفرمایید یا خواهر زنشه، اون خواهر زن هم محرم نیست، مادرزن محرم است، اون مادر مادر، اون حرمت جمع دارد. ذوا محرم معناش اینه، دو مرد امام سؤال بفرماید این دو مردی که زیر لحاف خوابیده اند ذوا محرم هستند، دیدند این نمیشود معنا کرد، بدان جهت این را معنا کرده اند به ذوا رحم، که مراد ذوا رحم است، یعنی با همدیگر قرابتی دارند یا ندارند. خب این فرار از روایت است، روایت ذوا محرم گفته است ذوا رحم که نگفته است. بدان جهت اولا این قید در اون روایت است، و مابین رحم بودن و مابین مرحمیت بله ربطی ندارد، چونکه، بلکه ربما محرمیت میشود رحم نیست مثل مادرزن. یه وقت رحم میشود محرمیت نیست، توجه کردید مثل اینکه دختر عمه بله با چیزی که هست پسر عمه، دختر خاله با پسر خاله، یعنی خاله ی دیگر ها. بله توجه کردید، اینها با همدیگر بله محرم نیستند، بدان جهت عقد میکنند و دست هم برنمیدارد این پسر عمو از اون دختر عمه اش، بله دست برنمیدارد خاله هم همینجور است، رحم است ولکن محرمیت نیست. رو این حساب محرمیت در این روایت ذکر شده است. ذوا محرمٍ در روایت سلیمان بن هلال. این را به ذوا رحمٍ خواباندن این خودش بلا وجه است موردی ندارد. و یکی هم احتمال دخل در حکم نیست. فرق نمیکند انسان با یه مرد، با یه فرض بفرمایید پسر بچه ای اجنبی که هیچ قوم و خویش نیست ربطی هم ندارد او را پیدا کند زیر لحاف بکشد، یا اینکه قوم و خویش خودش را پیدا کند زیر لحاف بکشد، چه فرقی دارد. این اصلا در حرمت فرق، احتمال فرق نیست. بدان جهت در روایات دیگر هم هیچ تفصیلی نبود. بدان جهت این محرمیت یا ذو رحم بودن مدخلیتی داشته باشد، نه مدخلیتی ندارد. انما الکلام در قید آخر است که فرمود مجردین بوده باشد. اینکه دیدید در روایات ما سه تا عنوان هست، عنوان اول مجتمعین فی لحافٍ واحد، از مجتمعین فی لحاف واحد مجرد بودن استفاده کردن مشکل است، چونکه ممکن است دو نفر هردو لباس دارند هیچ لخت نیستند ولکن زیر یه لحاف خوابیدند، انی لحاف واحد دلالت بر لخت بودن نمیکند. در طائفه ی دیگر که طائفه ی ثانیه ی روایات است، ثوب واحد است. مجتمعین فی ثوبٍ واحد. کأن ثوبشون یکیست، یعنی عریانند ولکن ثوبشون یکی ست. این یخورده به ذهن میزند، اما یه ظهوری داشته باشد چونکه ثوب کما اینکه به ثوبی که به درست توجه کنید چه میگویم، ثوب چجور که اطلاق میشود بر اون ثوبی که به بدن چسپیده، هکذا اطلاق میشود بر ثوبی که رو ثوب بوده باشد. بدان جهت چیزی که هست، عبای انسان میگن الثیاب انسان. ثیاب میت میرسد به ولد اکبرش حقتاً، عباش هم میرسد قباش هم میرسد، و حال آنکه عبا و قبا که به بدن نمیچسپد، ثوب مطلق ما یلبسه الرجل است. بدان جهت مجتمعین فی ثوبٍ واحد صدق میکند در جایی که خودشون ثوب دارند، ولکن یه ثوب هم یه پرده ای کشیده اند زیرش بله جمع شده اند. مجتمعین فی ثوبٍ واحد که بعضی ها فرموده اند، ظهور دارد در اینکه اینها عریان هستند، بله این دلالتی ندارد. بله طائفه ی ثالثه ی از روایات طائفه ایست که در اونها تجرد قید شده است. تجرد قید شده است که مجردین بوده باشد، بدان جهت ما اون طائفه ی ثانیه مدرک است. این طائفه ی ثانیه را دوتا ذکر کرده اند. دوتا روایتیست که گفته اند اینها دلالت میکند بر اینکه مجرد بوده باشد. یکی از این روایتها بله بله صحیحه ی ابی عبید است لحذا است، روایت 15 در باب بله در باب دهم از ابواب حد الزنا. روایت 15، عن علیٍ، کلینی نقل میکند عن علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابن محبوب عن ابی ایوب، عن ابی ایوب الخذاذ عن عبیدة بله حذا، یا این هم خذاذ است مشتبه شد بر من. ابی عبیده از اجلاست علی کل تقدیرٍ حذا است یا خذاذ، ظاهراً حذا است. عن ابی جعفر علیه السلام قال کان علیٌ علیه السلام درست توجه کنید اذا وجد رجلین فی لحافٍ واحدٍ مجردین جلدهما، حد الزانی مئة جلده، کل واحدٍ منهما، این همون روایاتیست که مئة جلده الا واحد. تخصیص میخورد. و کذلک المرئتان اذا وجدتا فی لحافٍ واحدٍ مجردتین جلدهما، این ولو اون روایات با این روایتی که هست مثبتین هستند، اونها میگن مجتمعین تحت ثوبٍ واحد لعابٍ واحد یضرب مئة جلده، این میگوید مجتمعین مجردین یضرب مئة جلده، هردوتا با هم تنافی ندارند، به اون قاعده ی اطلاق و تقیید. ولکن چونکه امام علیه السلام یعنی ابی جعفرٍ علیه السلام در مقام تحدید حد است قول علیٍ که اذا وجد رجلین فی لحافٍ واحدٍ مجردین، اگر این مجرد بودن مدخلیت نداشت، توجه کردید کاسئین هم بودن همینجور بود این را ذکر نمیکرد. در مقام بیان حکم این قید را که ذکر کرده است، این ظاهرش عبارت از این است که در این حد که علی علیه السلام این اجرا میکرد این مدخلیت دارد. و الان هم از خارج هم خواهیم گفت که مدخلیت دارد. اگر روایت هم نبود توجه کردید بله مدخلیت داشت. بدان جهت در مرئتین هم همینجور است، مرئتین مجردتین تحت لعابٍ واحد، چونکه دوتا مرد دو تا زن، یا یه مرد و زن، اینها در این حیث یکی هستند که حدشون یکی هست، علی ما هو ظاهر روایاتی که همه را جمع کرده است. در بعضی روایات. بدان جهت مجرد بودن را ملتزم میشویم، این یه طایفه، طایفه ی دیگر هم اونیست که سابقاً اشکال کردیم، اون عبارت از این بود که روایت، بله صحیحه ی ابی خدیجه یعنی سالم بن مکرم بود که روایت بیست و پنجمیست در این باب، لا ینبغی لامرئتین تنامان فی لحافٍ واحد الا و بینهما حاجزٌ، مگر مابینشون حاجز بوده باشد، حاجز یعنی ثوب حاجز است، ؟؟؟ است. سابقاً گفتیم که ظاهر این است که مابینشون یه بچه ای چیزی بخوابد که مانع بشود از اینکه یکی به دیگری بچسپد. این معناش اینه. ظاهرش اینه. بدان جهت در این روایت دومی خدشه کردیم، اگر حاجز ثوب را هم بگیرد عیب ندارد این دومی میشود. پس اینی که صاحب مسالک فرموده است بر اینکه، قید مجرد، این را اول فرموده است که قید بله ذا رحم بودن باید القا بشود، بعد فرموده است قید مجرد بودن هم باید لغو بشود. چرا؟ چونکه اکثر روایات خالیست از این. بله ولو دربعضی روایات هست این قید، خب بعض هست مطلقات را تقیید میکند دیگر. کما اینکه صاحب جواهر هم فرموده است که اگر شما قبول دارید، این قید از این روایت یعنی استفاده میشود از این روایت، روایت را تعیین نکرده، گفتیم اونی که استفاده میشود همون صحیحه ی ابی عبیده است، اگر تقیید در روایت ثابت است سایر مطلقات را تقیید میکند. مثل همون قانون موضوعیتی که قید دخالت در موضوعیت دارد در سایر موارد. رو این اساس فرموده است بل ینبغی، یعنی صاحب مسالک فرموده است، بل ینبغی که این قید رحم بودن که الغا شد، قید مجرد بودن هم الغا شد، تقیید بشود که اجتماعشون تحت لحاف واحد حرام بشود. در صورتی که حرام است این حد است. لخت باشند یا نباشند. بله محرم بشود. یعنی ضرورتی نداشته باشد مثل اینکه فرض کنید بله ندارند، هوا سرد است در بیابان مانده اند، یه لحاف بیشتر پیدا نکرده اند. بله اونجا در مقام ضرورت بوده باشد، نه اجتماع چونکه محرم نیست، نه چیزی ندارد. خب، کلام این است که بعد از اینکه ما از این روایات قید تجرد را استفاده کردیم، در تعلق حد این قید تجرد معتبر است. اگر فرض کنید بر اینکه اونی که حاکم شرع اونها را بله شرطت المرور میگفتند در زمان علیٍ علیه السلام پیدا کردند دو نفررا در یه خرابه ای، پشت دیواری، مثلا خوابیده اند زیر لحاف، هردو هم لخت هستند، بله حکمش این است که در اون ها حد جاری میشود 99 تا. مگر در جایی که ضرورتی بوده باشد که اون ضرورت عیبی ندارد. یا جاهل به حرمت بوده باشند، ممکن است متصور بشه، چونکه عربها در اون زمان سابق، الان هم، نمیدانم الان فعلنش را، زمان سابق که ما هم دیدیم، غالباً اینها چیز نمیپوشند، زیرشلواری و اینها نمیپوشند، همون دشتاشه است که اهل قراش ها، اگر بکشد بالا همه جاش پیداست، توجه کردید، اینها اون هم هوا گرم بود، اون بله دشتاشه هست اون قمیصش را هم درآورده خوابیدند جاهل به حرمت بودند، چونکه اون هم مرد است من هم مرد هستم دیگر، از همدیگر چه عیبی هست، اونی که او دارد من هم دارم اونی که من دارم اون دارد چه عیب، این همینجور است، خودشون احتضادشون این است. این جای رودرواسی دیگر نیست. اگر اینجور باشد بله جهالت حد را رفع میکند، و اما ضرورت و جهالتی نبوده باشد حد جاری میشود. بله این مجتمعین تحت لواحد مجرداً اینجور است، داعی بر این اجتماع چه بود، اگر ضرورتی نباشد جهلی نباشد، داعی بر این اجتماع چی بوده است، دیگر از او نمیپرسد شرطه ی مرور. میگه که بله یا حاکم ما همینجور رفتیم دیدیم اینها همینجور خوابیدند، میدونستید این فعل حرام است؟ اگر بگن بله میدونستیم، بله توجه کردید علم به حرمت، ضرورتی هم که سرما و اینها هم که نبود، پس چرا خوابیده بودید؟ خوابیده بودیم کیفمون خواست، توجه کردید بله نظر سوئی هم نداشتیم مثلا. مع ذلک این حد جاری میشود. وقتی که فعل فعل حرام شد و حرمتش را هم میدونست و ضرورت رافع تکلیف نیامده حد جاری میشود. این به حسب روایات این است. و اما دو تا زن بخوابد لخت تحت ثوبٍ واحد اونم همینجور است. یه مرد و زن لخت بخوابند اون هم همینجور است حدش همین 99 تازیانه هست. و اما در صورتی که کاسی باشد. اگر مرد و زن بوده باشد که اجنبی هستند او بلا اشکال حرام است او احتیاج ندارد. اون بله اونی که واجب کرده است شارع بر نساء و هکذا بر رجال بر اینکه تحفظ بکنند از رجال اجانب، رجال تحفظ بکنند برای خودشون، بله الذین هم لفروجهم حافظون، الا علی ازواجهم، از اون سفارشات از اون روایات در زن خب استفاده میشود که این معنا جایز نیست. مرد اجنبی با زن اجنبی ولو کاسیاً ولو نظر سوء هم ندارند به یکدیگر، خوابیده باشند این جایز نیست. مرد با زن اجنبی، و اگر بخوابند مطلق التعزیر ثابت است نه 99 تا. هر معصیتی تعزیر دارد یکی هم او . اما در صورتی که مرد و زن نیستند، دوتا مرد هستند، توجه کردید هردو کاسی هستند یا دوتا زن هستند زیر یه لحاف خوابیده اند هردو ثوب دارند، این حرمت دارد فی نفسه، نه اینکه این مقدمه بشود برای کارهای دیگر، ها او را نمیگوییم، خود این عمل فی نفسه از محرمات است، با ثوب دو نفر زن یا دو تا مرد، تحت لحافٍ واحد یا دوتا زن تحت لحافٍ واحد، اصل حرمت این معلوم نیست. که صاحب جواهر قدس الله نفسه شریف یه اشاره ای دارد. چرا؟ چونکه سیره ی مستمره بر این است قراء و اینها اینجور نیست که هرکسی ده تا رختخواب چیز دارد، همینجور است دوتا خواهر هستند هردو زیر یه لحاف میخوابند، شب سرد است، توجه کردید یا حوصله ندارند، بروند مال مهمان است اون لحافها بروند اون را دربیارند، این یه چیز متعارفیست در فقرا، این حرمتی ندارد کاسیاً خوابیدن. اگر مرد و زن اجنبی بشود اون همینجور است و الا دلیلی بر حرمتش ندارد، هذا تمام الکلام در این جهت مسئله. بعد محقق قدس الله نفسه شریف میفرماید که اگر اینها دو دفعه حد خوردند یعنی این تعزیر را خوردند، دو دفعه اگر بر اونها از سی تا کمتر یا از 99 تا بیشتر تازیانه نباشد، تازیانه ای زد حاکم شرع به اینها، دو دفعه اگر این را کرد، دفعه ی سوم اگر این کار را موجود کردند این دو تا مرد، توجه کردید در دفعه ی ثالثه ای که هست این ها حدّا، صد تازیانه، دیگر حد زنا را میزنند. اون حد زنا را جاری میکنند. بله این کلامیست که بله محقق فرموده است که اگر یعزران، فان عزّرا، بله مرتین مع ذلک عود به عمل کردند حُدّا فی الثالثه، در ثالثه حد میخورند. خب دلیلش چیه که یه تازیانه زیاد میشه صد تا میشود؟ خب اگر ما ملتزم بشویم بر اینکه این عمل که بله لخت خوابیدن محرم است، به حسب اونی که، اگر ملتزم شد شخصی که این از کبائر است از این که علی علیه السلام اینها را صد تازیانه میزد، این را مثلاً فرض بفرمایید همین، یه خورده از زنا کمتر میدانست مثلاً، اینجور است کبائر این را استفاده کرد، اگر کسی استفاده کند ها، من، اگر کبائر شد بله اینجور میگیرد که اصحاب الکبائر یقتل فی الثالثه. اصحاب الکبائر دو دفعه که حد خوردند دفعه ی سوم کشته میشوند. نه اینکه حد صد تازیانه میشود، کشته میشوند. اگر کسی گفت بر اینکه اینها از کبائر نیستند، خب اون وقت نه قتل ثابت نمیشود. اصحاب الکبائر یقتل فی الثالثه. بله، و الا همون حد تکرار میشود چونکه فعل که مکرر شد همون حد تکرار میشود. الا انه، در بین یه روایتی ست که همون صحیحه ابی خدیجه که الان خواندم، از او بعضیها خواستند استفاده بکنند این حکم را، که سه دفعه تعزیر شد دفعه ی چهارمی حد میخورد. ببینید این روایت دلالت دارد یا نه؟ میگوید بر اینکه بله روایت 25 بود دیگر، لا ینبغی لامرئتین ان تنامان فی لحافٍ واحد، در یه لحاف نخوابند، الا و بینهما حاجزٌ، فان فعلتا نهیتا عن ذلک. اگر اینها بله این کار را کردند نهی میشوند، یعنی منع میشوند که نخوابید، سابقاً گفتیم که یعنی، هفته ی گذشته گفتیم نهیتا، سابقاً هم گفته بودیم ان ذلک، این ظاهرش این است که اینها نمیدونستند که این حرام است. نهی میشوند که نکنید. فان وجدهما بعد النهی فی لحافٍ واحدٍ، بله جلدتا کل واحدٍ منهما حداً. هرکدام از اینها حداً حداً یعنی صد تازیانه و صد تازیانه میخورند. و ان وجدتا الثالثه فی لحافٍ واحد حدّتا. حد میخورند، یعنی صد تا صدتا. فان وجدتا الرابعه قتلتا. دفعه ی چهارم کشته میشوند، روایت من حیث السند صحیحه است. بنائاً علی ما ذکرنا در ما نحن فیه چونکه روایت صحیحه است دفعه ی اول ظاهرش این است جاهل بودند، دفعه ی دوم و دفعه ی سوم حد میخورند حد همون 99 تاست. نه حد زنا چونکه جمع کردیم، حد اجتماع 99 تاست. دفعه ی سوم که شد نه این، بله قتلتا. چونکه کبیره است و حکم مقتضای این روایت قتلتا، کشته میشود. این ما ذکرنا بود. ابن حمزه هم همینجور است ایشان هم گفته کشته میشوند ولکن در مره ی رابعه گفته است. چونکه اینها حمل کرده اند این روایت را که سه دفعه تعزیر شده است. یعنی چیزی که هست دو دفعه تعزیر شده است دفعه ی سومی حد خورده میشود قتل را هم ذکر نکرده اند. بله فقط ابن حمزه ذکر کرده است. محقق هم در شرایع قتل را ذکر نکرده است، روایت را اینجور معنا کرده اند که، فان فعلتا نهیتا عن ذلک نهی میشود از این معنا، یعنی اون حد ندارد. بله فان وجدهما بله بعد النهی ، بعد النهی در لحاف واحد بله جمع بشوند، جلدتا کل واحدٍ حداً، یعنی عزّرا، حمل کردند این حد را به تعزیر. بعد هم پیدا بشوند، باز حد میخورند، یعنی معناش این است که بله همون بله 99 تا و سی تا. دفعه ی سوم اونوقت، در این صورت حدّتا، صد تا را. این حدّتا را تفکیک کرده اند مابین اولی و مابین اخیری. که این حد صد تازیانه است. اون الرابعه را هم که قتل را هم ذکر نکرده اند. عرض میکنم اگر این روایت باشد اولی اصلاً تعزیر هم نشده در دفعه ی اولی. یه دفعه تعزیر شده است یه دفعه حد خورده شده است یه دفعه هم کشته شده است، مدلول روایت اینه. منتهی در هردو دفعه حد ذکر شده، حد را یکی به تعزیر حمل کردن دیگری را به صد تازیانه وجهی ندارد این عمل به روایت نیست که. اگر عمل به ظهور روایت بشود اونیست که گفتیم، دو دفعه همون حد را میزنند که 99 تاست. دفعه ی سومی میکشند، روایت اینه. بدان جهت کسی هم در کبیره بودنش اشکال کرد میتواند بگوید که این روایت میگوید دفعه ی سومی کشته میشود. پس علی هذا الاساسی که هست، … علی هذا الاساس… وقت کم داریم، بله؟ … گفتیم دفعه ی گذشته گفتیم اصحاب الکبائر یقتل فی الثالثه مقتضاش این است که در دفعه ی سومی کشته میشود. این در دوتا مرد یا در دوتا زن توجه کردید میشه ملتزم شد به این معنا. و اما در جایی که مرد و زن بوده باشد بگوییم دفعه ی سومی کشته میشوند، این نمیشود ملتزم شد، چرا؟ برای اینکه مرد و زن اگر زنا هم بکنند، توجه کردید غیر محصن بوده باشند، اونها دفعه ی سوم کشته نمیشوند. خب این مرد و زن فرض کنید که مرد هم بله غیر محصن است با زن هم خوابیده اینجا در دفعه ی سوم کشته بشود، کاری هم نکرده ها، اونکه بله یه ساعت خرابکاری کرده بود او کشته نمیشود دفعه ی سوم، این کشته میشود؟ بدان جهت این اشکال این مسئله است. و این روایتینی که هست این روایتین در خصوص دو زن وارد شده است، بدان جهت این جور نوشتیم، التزام بر اینکه در دفعه ی سومی کشته میشوند، در دوتا زنی که جمع بشوند تحت ثوب واحد مجردین، این عمل به روایت است. و اما تعدی به مردین اون هم میشود کرد، چونکه مرد و زن در این جهت شریک نیستند. و اما نسبت به مرد و زن نمیشود از این روایت م؟؟؟ استفاده کرد، چونکه در مرد و زن در زنا اون حکم ثابت است که قتل نمیشود در زنای سومی، در جایی که احصان نیست، اینجا علی الاطلاق بگوییم احصان هم نباشد دفعه ی سومی بکشند، این یخورده چونکه، شما هم میبنید که نمیشه ملتزم شد. … بله؟ اولویت ندارد، نه چونکه در زنای اینها تخفیف داده شده، چونکه در، گوش کن… عرض میکنم شارع در اون زن و مرد، چونکه زنا یه جوریست که بله مجردها بله لا محال، بله ممکن است شیطان گول بزند در او تخفیفی در حدش قائل شده است که دفعه ی چهارم کشته میشود. رو این اساس بله اونی که کمتر از زنا است، که اجتماع تحت لحافٍ واحد است، نه این هم کشته شدن ندارد در دفعه ی سوم و چهارم هم ندارد چونکه کاری نکردند. و اما در دوتا زن، دو تا مردی که هست، اقوامی را خدا هلاک کرده است که در قرآن مجید قوم لوط را میگوید که درروایت هست، بواسطه ی اون عمل شنیع، نه اونجا اینجور نیست دفعه ی سوم کشته میشود. این از مقدمات اوست که منجر به اون عمل میشود و شارع میگوید دفعه ی سوم بکشید، یا در زن بگوید اون مساحقه ای که هست، فساد ما بین زنهاست، دفعه ی سوم بکشید، اون عیب ندارد اما تعدی به این مرد و زن که زنا باشد کشته نمیشود، غیر زنا بوده باشد کشته میشود، مجرد نوم این است. گذشتیم از این مسئله. و کیف ما کان در عبارت محقق از قتل عنوانی نیست. بعد محقق قدس الله نفسه شریف عنوانی، بله عنوانی را ذکر میکند و اون این است که تغبیل الغلام بشهوةٍ. میفرماید اگر مردی تغبیل کند غلامی را به شهوةٍ که بینهما رحم نبوده باشد، رحم یعنی قرابت. بله مابینهما قرابت نسبی نبوده باشد در این صورت عزّرا، بله چیز دیگر یعنی اون مرد تعزیر میشود عزّر، اون مرد تعزیر میشود یعنی اون کسی که تغبیل کرده است، تغبیل به شهوةٍ. این را ذکر میکند. این که تغبیل مرد غلام را حرام است این جای کلام نیست خلافی هم نیست. بله روایات هم مؤید این معناست. در اون موثقه ی طلحة بن زید که الان گفتم این موثقه است، در اون… گوش کنید من تمام نکرده ام هنوز بگذارید حرفم را بگویم. عرض میکنم در اون مسئله ی در اون مسئله ی بله تغبیل که طلحة بن زید گفتیم که بله از اون عامه است و موثق است روایتی دارد در باب 21 از ابواب نکاح المحرم، جلد 14 است. اونجا دارد در باب 21 محمد بن یعقوب عن محمد بن یحیی، محمد بن یحیی العطار است، عن احمد بن محمد، احمد بن محمد بن عیسی ست، عن محمد بن یحیی، محمد بن یحیی خذاذ است این. کما فی سایر روایاتی که به این سند است. در بعضی از اونها تصریح شده است به خذاذ بودن. خسعمی نیست خذاذ است معتبر است، عن طلحة بن زید هم ثقه است، چونکه شیخ الطائفه فرموده است له کتابٌ معتَمد. این توثیق است. عن ابی عبدالله قدس الله نفسه شریف قال رسول الله صل الله علیه و آله من غبّل غلاماً من شهوةٍ عظمه الله یوم القیامه به لظامٍ من نار. کسی این کار را بکند جزاش این است این حرمتشه، مؤید به روایات، بله به روایات دیگر هم هست، بدان جهت این حرام است تعزیر میشود دیگر، لکل ارتکاب محرم تعزیر است. ولکن محقق قید کرد است که لم یکن، بله به رحمٍ. دوتا در حقیقت در عبارت محقق قید است، یکی اینکه رحم نباشد، یکی هم که غلام باشد. سابقاً گفتیم که غلام ظهورش این است که صغیر بوده باشد. لم یدرک هنوز بالغ نشده است. اما مسئله ی رحم او چیزی که هست وجهی ندارد، رحم بودن، رحم بودن با غیر رحم بودن، کسی که مثلا تغبیل میکند من شهوةٍ، فرقی نمیکند. انسان به دختر خودش به خواهر خودش عن شهوةٍ نگاه بکند حرام است. محرمیت رحم را بذار کنار، محرمیت را بگو، محرمیت با حرمت نظر من شهوةٍ منافاتی ندارد. حرمت و نظر فضلاً از این کارها توجه کردید تغبیل به شهوةٍ بکند، فرق نمیکند، خواهرش هم بوده باشد تغبیل به شهوةٍ بکند حرام است. بدان جهت این غلام هم که کمتر از اون خواهر و اینها نیست. حرام است، بله محرم بوده باشد یا اجنبی بوده باشد تغبیل بشهوةٍ حرام است. بله کما اینکه نظر به شهوةٍ حرام است فرقی نمیکند در رساله ها هم که اونها متعرض شده اند که اهلش هستند، گفته اند که این نگاه کردن عن شهوةٍ به محارم حرام است. حتی به غیر العوره ها، به سایر بدن که نگاه کردن جایز است به شهوةٍ نگاه کردن حرام است. علی هذا الاساسی که هست در ما نحن فیه محرمیت هیچ مدخلیتی در حکم ندارد. شاید این را از اون روایت نوم آورده محقق. اونجا هم که ذوا محرم بود، بله رحم نبود. در عبارت محقق رحم است و لم یکن به رحم. اما الغلام، بله در ما نحن فیه همینجور است اینجا در روایت غلاماً دارد در روایت دیگر امرد، دارد مُرُد، جمع امرد است. امردها دارد، خب امرد میدانید که یه وقت نه بالغ هم هست هنوز ریش درنیاورده، بیست سالشه یا هجده سالشه، بالغ شده است هنوز چیز مو درنیاورده. حتی همینجور است، اون چیز، نسبت به مردیکه هست اونی که بالغ بشود و امرد بشود او انسب است به شهوتش نسبت به غلامی که لم یبلغ الحُلم. هنوز به حد بلوغ نرسیده است. بدان جهت احتمالی یا غلام در اینجا از مواردیست که به معنای پسر است، چه به احتلام رسیده باشد چه نرسیده باشد، چونکه غلام سابقاً گفتیم در این معنا استعمال میشود. و بعید نیست که همینجور باشد، چونکه در روایت دیگر مُرُد است. عنوان مُرُد یعنی جمع امرد، امرد لا اشکالٌ بالغ و غیر بالغ، هردوتا را میگیرد. بلکه ظهورش همون در بالغیست که هنوز مو در نیاورده است، ریش درنیاورده است. اون هم مدخلیت ندارد ریش هم درآورده باشد اگر به شهوةٍ تغبیل بکند حرام است، ولو ریش هم درآورده باشد، این یه چیزیست معلوم. این در روایت غلام را گفته است این به جهت این است که غلام به معنای پسر، پسر جوان که معرض میشود. و الا احتمال اختصاص حرمت به او ندارد. حکمش هم تعزیر است. غلام بودن مدخلیت ندارد. بله اگر تغبیل کننده محرم به حج یا عمره بوده باشد، در حال حج احرام، غلامی را که غلام که اختصاص هم باز ندارد، غلامی را تغبیل کند حدش صد تازیانه است. او را توجه کردید خود امام علیه السلام خود امام علیه السلام در این روایتی که هست، روایت روایت اسحاق بن عمار است در اونجا تحدید کرده است که روایت سومیست در این باب 20. و عن علی بن ابراهیم عن ابیه، عن یحیی بن مبارک، یحیی بن مبارک از معاریف است توثیق خاص ندارد، عبدالله بن جبله بله از ثقات است، عن اسحاق بن عمار هم که ثقه است. موثقه میشود. قال قلت لابی عبدالله علیه السلام عن محرمٍ غبّل غلامٍ من شهوةٍ، بله اونجا به شهوةٍ تغبیل کرد، قال یضرب مئة سوتٍ، صد تازیانه زده میشود. بدان جهت ملتزم میشویم که تغبیل بله تعزیر دارد الا در صورتی که تغبیل در حال احرام صورت بگیرد، و مرد غلام را تغبیل بکند من شهوةٍ حدش صد تازیانه است و الحمد لله رب العالمین.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شرح کتاب القصاص

تنقيح مباني الشرايع كتاب القصاص استاد الفقهاء والمجتهدین آیة العظمی المیرزا جواد التبریزی ره

شرح کتاب المکاسب(جلد الاول)

ارشاد الطالب فی شرح المکاسب ( جلد الاول) استاد الفقهاء والمجتهدین آیة العظمی المیرزا جواد التبریزی ره

َشرح کتاب الحدود

تنقيح مباني الشرايع كتاب الحدود  استاد الفقهاء والمجتهدین آیة العظمی المیرزا جواد التبریزی ره

شرح کتاب الصوم

تنقيح مباني الشرايع كتاب الصوم  استاد الفقهاء والمجتهدین آیة العظمی المیرزا جواد التبریزی ره

صورة الدروة الصیفیة – سوريه

صور من اختتام الدروة الصیفیة فی حسینیه و مکتبه ایت الله العظمی میرزا جواد التبریزی– سوریه – السیدة زینب (س)

شهر الرمضان

السبت اول یوم من شهر رمضان المبارک مطابق  August 23, 2009 ( السنة المیلادیة )

مجلس توسل و عزاء (صور)

مجلس توسل وعزاء ( بیت  الفقیه المقدس المیرزا جواد التبریزی (ره) ) دار الصدیقة (س)

نصائح دينية (1)

1 . ما هي نصيحتكم حول الحث والاهتمام بالقرآن الكريم؟
2 . ما هو نظركم حول حقيقة الحب والتولي للنبي .. ؟

كتاب الصلاة

المبحث الأول: في احكام القراءة.   المبحث الثاني: في الاجزاء والشرائط المبحث الثالث: في صلاة الجمعة والنوافل.