اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
بعد از اینکه بیان شد قذفی که محکوم است در خطابات شرعیه که موجب میشود حد را بر قاذف، بیان شد که اون قذف اسناد زنا او اللواط به شخصیست، رمی شخصیست به زنا او اللواط. ثم کلام واقع میشود در اون عباراتی که ربّما شخص قائل اونها را میگوید به دیگری. کلام این است که این کلمات قذف هست یا قذف نیست. یکی از اون کلمات قول پدر به پسرش بود که لست بولدی. یا قول شخصی بود به پسر شخص آخر، لست بولد ابیک. اینها قذف هستند یا نیستند. محقق در عبارتش و تبعاً لجماعت کثیره، ملتزم شده اند که اینها قذف است. اگر به پسرش گفت لست بولدی، یا به پسر شخص آخر گفت لست لابیک، این قذف میشود. در مثال اول امّ را لست به ولدی امّ الولد را قذف کرده است. در مثال دوم اون امّ اون ولد را قذف کرده است که لست لابیک. امّش را قذف کرده است. و عرض کردیم در ما نحن فیه اگر این کلمات را در مقام تنبیه و تنبیه ولد و تأدیب اون ولد بگوید که پسر تو، تو پسر شخصی هستی، بله مثلا پدرت اینجور است من حیث التقوی و الشجاعت و العلم و الفضیلت، تو هیچ چیز نیستی، در این مقام است که مزمت میکند. بیدار بشود. لست لأبیک. این است که این رمی به زنا و لواط نیست. یا به پسرش خودش میگه تو پسر من نیستی، یعنی پسر من باید کسی باشد به حرف من گوش بدهد. تو که هیچ به من اعتنا نمیکنی، مرا مثل دیگران، بلکه بدتر از دیگران میبینی، لست بولدی. این رمی به زنا نیست. گفتیم اگر در این مقام باشد. و اما اگر در مقام این بوده باشد که حقیقتاً قصد کرده است، لست بولدی یعنی از نطفه ی من منعقد نشده ای. مادر تو که زن من هست، تو را از نطفه ی شخص آخری باردار شده از نطفه ی شخص آخری. یا اون کسی که میگوید به دیگری لست لأبیک، حقیقتاً قصدش این است که تو از نطفه ی پدرت نیستی. این مادر تو از نطفه ی دیگر باردار شده است تو را. در این مقام میگوید. که ظاهر این است که ظاهر کل این است که در این مقام این میشود قذف، قذف الامّ. ولکن در این صورت هم قذف نمیشود. چرا؟ برای اینکه اگر مرادش این است که لست بولدی، از نطفه ی من نیستی، یا لست لابیک از نطفه ی پدرت نیستی، خب از نطفه ی پدرت نیستی، مادرت زنا کرده نمیفهماند این را. شاید یه کس گردن کلفتی به مادر تو زور کرده است، توجه کردید بله اونم شخص عاجز بیچاره، توجه کردید بله نطفه منعقد شده است، لست لابیک، درست است. با وجود این که هیچ قذفی در ام ندارد. یا لست بولدی، مادرت از کس دیگر باردار شده، زور کرده اند به مادرت. نمیگه که او زنا کرده است. بدان جهت پیش ما اینها قذف نیست. اگر به پسر خودش بگوید لست بولدی، در این مقام. سابقاً اگر اقرار کرده باشد که انت ولدی، اقرار کرده باشد، بله حد قذف را به او میزنند. این تعبد است، روایت دلالت کرده است، و عیبی هم ندارد، اخذاً به این، چونکه سابقاً اقرار کرده است، بعد از او نفی کرده است این نفی موجب همون حد القذف است این تعبد است. اونجایی که روایت قائم است ملتزم میشویم، ما که اجتهاد در مقابل نص نمیکنیم. یعنی به قاعده ی کلیه، به قاعده ی کلیه که اینجا قذف اون که از روایات استفاده شد منطبق نیست، به این قاعده ی کلیه در مورد نص خاص که مخصص میشود مقید میشود، بله قاعده را. رفع ید نمیشود از این روایت. به قاعده دیگر اخذ نمیشود. … ولو قذف هم نباشد روایت این را گفته است ما ملتزم، قذف ملاکش این است، به کسی بگوید انت زنیت، یا زانی، یا زانیه. که خواهد گفت خود علما اصلاً اقرار دارند به این مطلب. نمیگم همه ها، در مثال هایی که میاد محقق، صاحب الجواهر، که محقق خود متن شرایع را نوشته است صاحب جواهر شرحش را نوشته است و بیان کرده است، بله شرح تحقیقی ها، بله اینجور است، خود اونها ملتزم به این معنا هستند که انسان وقتی که قاذف میشود و حد القذف به گردنش میاد، دیگری حق القذف پیدا میکند به گردن او، در صورتیست که به اون دیگری اسناد بدهد زنا را، اسناد بدهد لواط را، فاعلاً او مفعولاً فرق نمیکند. و بدان جهت در صورتی که گفت لست بولدی، معناش این است که ولد اونیست که از نطفه ی پدر منعقد بشود، از نطفه ی من منعقد نشدی، تالله بالله از نطفه ی من نیستی. اینجور جزم دارد. اون هم حساب میکند پیش حساب خودش که کی با زنش مقاربت کرده است و اینها، میگه تو از من نیستی. یا به اون یه همسایه اش، رفیقش به پسر او میگوید که لست لابیک، مال پدرت نیستی از نطفه ی کس دیگر مادر تو حامله شده است. خودش تصریح میکند. خب این قذف نیست که. این او را رمی به زنا نکرده. نه مادر پسر خودش را، نه مادر پسر کس دیگر را. رمی به زنا نکرده است. ممکن است، ممکن است، گوش کن آقای من، ممکن است این نطفه منعقد بشود و ولد او نشود و او هم زنا نکند، زانیه نباشد. خود محقق گفت صراحت معتبر است. صراحت گفتیم که یعنی لفظ ظهور داشته باشد که زنت امّک. این ظهور هم ندارد. وقتی که اینجور میشود اینجور هم در خارج هم واقع میشود. در این زمان، زمان سابق هم مثل این زمان بود، یکی به دیگری زور کرده به یه زن بیچاره ای. عزیز من الولد للفراش در صورت شبهه است. او میگوید که از نطفه ی من نیستی. من حساب کرده ام نبوده ام. یا یه کار اینجوری نکردم که از من بوده باشی. در صورت اون بله اشتباه است، اون همینجور است. عرض میکنم بر اینکه، بله؟ … عرض میکنم بر اینکه روایتش الان میخوانم براتون این روایت از این بیشتر نمیشود بر اینکه اون کسی که به ولدی که اقرار کرده بود اینجور بگوید حد القذف به او متعلق میشود. فریه است فریه ی حکومتی ست. و الا حقیقتاً این قذف نیست اسناد زنا نداده است. فریه فریه ی حکومتی میشود. روایتش همینجور است، این را چونکه فریه فریه ی حکومتی ست و تعبدیست، فقط به اون مورد روایتی که در اون روایت وارد شده است فرض بفرمایید اون روایت اکتفا میشود. باب باب ، بله بیست و سوم از ابواب حد القذف است، بله محمد بن یعقوب بله عن علی بن ابراهیم روایت اولیست، عن النوفلی عن السکونی، قال من اقرّ بولدٍ، ثم نفاه جلد الحد. حد را بر او میزنند. حد قذف را دیگر. و الزم الولد، ملزم میشود که ولد را ، بله نفقه اش را بدهد ولدشه. اقرار سابقیش نافذ است ولد باید چیزی که هست ملزم به ولد است حد هم میخورد. خب این یک، من اقر بولدٍ، ثم نفاه، نفیش فقط به این بشود که لست بولدی. ولو به امّش نسبت زنا را ندهد، جلد الحد این تعبدیست، جلد الحد حد به او میزنند و الزم الولد، ملزم میشود بر اینکه بر اون ولد. اما کسی که اقرار نکرده از اول میگوید لست بولدی. یا کسی که به دیگری میگوید، لست لابیک. این قذف است، قذف نیست. یه کلمه ای بگویم تو ذهنتون باشد. و اون این است که مراد ما این حد القذف متعلق نمیشود. و الا به کسی بگوید انسان لست لابیک، این چیز است، تعریز و ایذا الام و الولد است، خود این کلام. ولو بله قذف حساب نشود. تصریح هم بکند که لوطی شبهه مادر تو حامله شده تو را. تصریح کرد. این خودش در این معنا توجه کردید خود ایذا است. لا الولد و الام است. این تعزیر دارد. کلام ما اینه قذف حساب نمیشود که حد القذف متعلق بشود. سابقاً هم نظیر این حرف را گفتیم که در خود روایت هم هست، این ایذاء تعزیر دارد. ولکن حد القذف به او متعلق نمیشود. یعنی اون در مورد، حد قذف زده میشود. و اما اونی که از مورد روایت خارج است اونجا تعزیر است. قذف که اونجا ثابت نشد نه حقیقتاً نه تعبداً. حدش که نیست. اینجور نیست که پس برو پی کارت، قذف نشد کلام تو. چونکه ایذا است ام را و ولد را، حتی ام هم اگر مرده باشد، ایذا ام هم نشود ایذا ولد است. خودش موجب تعزیر است. این را منکر نیستیم. ما اونی که منکر هستیم این است که بله، بله این حد بشود و حد القذف بشود. شاهد بر اینکه تعزیر دارد این روایت مبارکه است که صحیحه ی حسین بن ابی العلاست، در باب 24 از ابواب حدود، و حد القذف، در باب 24، روایت اولیست. محمد بن الحسن باسناده عن احمد بن محمد، احمد بن محمد بن عیسی ست، عن علی بن الحکم، عن الحسین بن ابی العلا همون حسین بن خالدی که ابی العلاست، بله ثقه و عدل است. عن ابی عبدالله علیه السلام قال ان رجلاً لقا رجلاً، بله علی عهد امیرالمؤمنین علیه السلام فقال ان هذا افترا علیَ. بله ان رجلاً لقا رجلاً علی عهد امیرالمؤمنین علیه السلام بله فقال ان هذا افترا علیَّ، به مولانا امیرالمؤنین عرض کرد که این مرد که با من ملاقات کرد این بر من افترا گفته است، افترا همون فریه. بله قال و ما قال لک، چه گفته است بر تو؟ قال انه احتلم به، بله قال انه احتلم به امّ الاخر. این گفته است بر اینکه من در خواب مادر تو را فلان فلان کردم. مولانا امیرالمؤمنین فرمود، ان فی العدل، این فریه که نیست این زنا که نیست قذف که نیست. این خواب را میگوید. قال ان فی العدل، بله ان شئت جلدتُ ظلّه. اگر بخواهی سایه اش را میزنم من. چونکه خواب مثل سایه میماند دیگر، حقیقت که ندارد. فان الحلم انما هو مثل الظل. خواب مثل همون سایه است. ولکن ناس انوجعه ضرباً وجیعاً حتی لا یعزل مسلمین. ما به او بله ضرب وجیع همون تعزیر است دیگر. یه تعزیر حسابی میکنیم که مسلمان ها را اذیت نکند. بدان جهت کسی به این این حرف را بگوید ایذا اوست، اگر امّش حاضر است زنده است ایذا اوست تعزیر دارد. کلام ما این است که حد القذف متعلق نمیشود .و حد القذف معیارش تحقق القذف است، اسنا، رمی کند آخر را به زنا و در این کلام رمی الاخر بالزنا نیست. رمی الاخر به فعلیست که ربّما به او زنا منطبق میشود و ربّما به او وطی به شبهه منطبق میشود. یا عدم زنا محقق میشود اون عدم زنا که همون مستکرهه بوده باشد. پس این مثال رفت. اما به خلاف مثال بعدی که میگوید، کسی کسی را دیده است میگوید بر اینکه زنا، یه پسری را دیده است یا دختری را دیده است، به پسر میگوید که زنت بک امّک. اون وقتی که میخواست تو را حامله بشود مادر تو زنا کرد، زنت بک امّک. یا به مادرش بگوید یا زانیه. یا به خود اون پسر بگوید یابن الزانیه. تمام اینها یابن الزانیه، زنت بک امّک. یا بگوید بر اینکه به خود مادر یا زانیه، همه ی این ها قذف الامّ است. نسبت داده است به امّ این فعل زنا را. فعل را به عنوان زنا نسبت داده است. بدان جهت متعلق میشود به او، حد، حد القذف. اما دیگر به کس دیگر نسبت نداده. بله وقتی که مادرش زنا کرد یه واطی هست قطعاً اگر بوده باشد زنا. به واطی نسبت نداده به کسی که او کیه، چه کرده؟ او هم زنا کرده یا وطی شبهه بوده ناحیه ی او. یا مادر تو زور کرده بر او. این حرفها را هیچکدام را نگفته است. بدان جهت اما اگر عکسش شد. گفت بر اینکه زنا بک بله ابوک. پدر تو اونوقتی که میخواست نطفه ی تو منعقد بشود به زنا نطفه ی تو را منعقد کرد. زنا بک ابوک. یا گفت یابن الزانی، که پدر زانیست. در این صورت به امّ متعلق نمیشود. چونکه متعرض به امّ نشده است که او چجور بود. اما نسبت به پدر متعرض شده است، او را رمی به زنا کرده است حد القذف متعلق میشود این روشن است. پس در این مواردی که هست، بما اینکه رمی اون فعلی که نسبت میدهد به اون شخص، به عنوان زنا نسبت میدهد، قذف متعلق میشود اینجا حد القذف متعلق میشود. و اما در صورتی که بله در صورتی که این کلام را بگوید، که این رمی امّ حساب میشود رمی اب حساب میشود. اگر به او گفت یابن زانییین. ای پسر اون کسی که دوتاش هم زنا کرده است. هم اون امی که معروف است برای او هم ابی که معروف است برای او فعلا، هردوتا را قذف کرده است. اما نسبت به ابن قذف نیست، به او نسبت زنا داده نشده است. اونی که مواجه بالکلام است که ابن است، زنا را به او نسبت نمیدهد که تو کردی، چونکه قذف اسناد شخص، زنا یا لواط به شخصیست. به این میگه تو بیچاره هستی، اما یابن زانیین، که هم پدرت هم مثلا مادرت تو را بر زنا آورده اند. در این صورت حد به هردو متعلق میشود. این پر واضح است که الفاظ صریحه یعنی الفاظ دالّه. دلالت میکنند به عنوان زنا. که اسناد این وطی به اون پدر یا به مادر به عنوان زناست. بعد محقق در عبارتش متعرض میشود به یه موردی که اونجا اختلاف است مابین فقها بر اینکه این اسناد زنا للامّ هست یا اسناد زنا للامّ نیست. به پسر میگوید که ولدتَ من الزنا. ولدتَ یا فلان، ولدت من الزنا. تو از زنا متولد شده ای. خب در خارج هم پدر و مادرش معروف است دیگر. پدر، پسر فلانیست، مادرش هم فلانیست. فلان زن است. به او میگوید که ولدت من الزنا. جماعتی ملتزم شده اند که این ولدت من الزنا، اسناد زنا به امّش هست. چرا؟ برای اینکه مادر است که میزاید دیگر، ولدت من الزنا یعنی مثلا مادرت به زنا زاییده است تو را. به زنا اش زاییده است. بله بدان جهت اشکال شده است که هیچ دلالتی به این معنا ندارد. خود همین حرفی که ما در لست لابیک گفتیم همین حرف را اینجا گفتم. خود محقق و دیگران و صاحب جواهر فرموده اند، فرموده اند نه ولدت من الزنا دلالتی نمیکند که مادرش زانیه بوده. شاید اون مردی که هست، توجه کردید این را وطی کرده است او زانی بود. زور کرده بود به این مادر این، این هم بالاخره زایید دیگر، ولدت من الزنا. صحیح است صدق میکند. در صورتی که مادر زانیه نباشد. اینجا صاحب جواهر فرض میکند که پدر معروفی هم دارد که پسر، پسر فلانیست مادرش فلانیست. ایشان میفرماید بر اینکه صاحب جواهر در ذیل این کلام که پدرش هم حق القذف متعلق نمیشود. ولدت من الزنا یا مادرت زنا کرده یا پدرت دیگر. نسبت به مادر که حد زنا، رمی به زنا نشد. نسبت به پدر هم میفرماید رمی به زنا نمیشه، چرا؟ چونکه نگفت که پدر تو زنا کرده. ولدت من الزنا محتمل است که مادرت زانیه باشد، ولدت من الزنا پدرت زانیه باشد. اون پدری که معروف است. یه جا هم اصلا این دلالت را هم ندارد. این دلالت اجمالی را هم ندارد. اونجایی که میگه ولدت من الزنا. یعنی یه کسی گردن کلفتی که اسمش را هم نگفته است و او را هم نمیشناسد، او کرده با مادرت هرچه کرده است، زور کرده مثلا. نه مادر زنا کرده است نه پدری که فعلا معروف است به او نسبت زنا داده است. بدان جهت در ما نحن فیه، ولدت من الزنا این قذف نیست. بعد صاحب جواهر قدس الله نفسه شریف کلامی را از صاحب مسالک نقل میکند که صاحب مسالک گفته است در صورتی که مفروض این است که این پدر معروفی دارد و مادر معروفی دارد، با وجود این گفت ولدت من الزنا، معناش این است که بر اینکه یا پدرت زنا کرده است، یعنی قبل از اینکه مادرت را بگیرد زنا کرده با او، یا اینکه مادرت قبل از اینکه فرض بفرمایید ازدواج بکند با پدرت زنا کرده او زانیه است. گفته مراد از اینکه یکی از اینها زانیست. خب وقتی که زنا را نسبت به یکی از اینها داد، اینها اگر هردو گفتند پیش حاکم شرع که ما حقمون را میخواهیم، این دل ما را سوزانده است با این کلامش. وقتی که هردو مطالبه کردند خب، مقذوف یکی از اینهاست دیگر. اون حق مال یکی از اینهاست وقتی که هردو طلب کردند، خب در این صورت حاکم باید توجه کردید، بله حد را جاری کند. یا بعضی ها گفتند، … بله؟ … این هم عبارت از این است که قبل از اینکه مادرش را بگیرد با زن، با مادرش زنا کرده… بله؟ … ولدتَ دیگر وقتی که به دنیا آمدی اصلا عقد نبود زنا بود. … یا در صورتی که نطفه ات منعقد، … آقا در، ولد مستند هست منتهی ارث نمیبرد ولد زانی. و الا ولد ولد زانیست. بدان جهت دختر باشد نمیتواند اون زانی دختری را که از زنا آورده است او را تزویج کند برای خودش. بگه خب الان که پدر که نشدم پس اقلا ازدواجش بکنم. این در باب الزنا ولد که نسب منقطع است فقط نسب ارثیست. ارث نمیبرد. ولکن در سایر احکام نسب محفوظ است. بدان جهت در ما نحن فیهی که هست در ما نحن فیه ولدت من الزنا، یا پدرت یا مادرت زنا کرده است. خب اگر اجتماع کرده اند، بله مطالبه میشود، مطالبه بکند. بعضی ها گفته اند که حاکم شرع میپرسد که ولدت من الزنا، استبصار میپرسد که بگو ببینم مادرش را میگفتی یا پدرش را میگفتی. که بعضی ها اشکال کرده اند که بابا خب خود این ازائه ی فاحشه است. خود این استبصار از او. بدان جهت در ما نحن فیه دوتا مطالبه کردن این جاری میشود. ولکن این هم درست نیست کما اینکه صاحب جواهر میگوید، چرا؟ چونکه اصلا قذف محقق نشده است. قذف این است که شخص معینی به او اسناد بدهی فعلی را به عنوان زنا. این نه به پدر نسبت داده است نه به مادر نسبت داده است. مثل اینکه از اول گفته است که احد ابویک زانی. اینکه اسناد به یکی معین نداده است به جامع داده است. اون جامع را قذف کرده است، جامع را، شخص را قذف نکرده است. چونکه شخص را قذف نکرده است بدان جهت در ما نحن فیه حد القذف متعلق نمیشود. این باز تعزیر متعلق میشود منکرش نیستیم. … هردو را که نگفته ، گفته یکی از اینها این کار را کرده. یکی از اینها تعیین نکرده. بما اینکه تعیین نکرده شخص معینی را ، و به او نسبت فعل الزنا یا فعل اللواط بدهد توجه کردید زنا ثابت نمیشود. این، … گوش کن آقای من، ولدتَ من الزنا. بعضی ها فرق گذاشته اند باز محقق هم همین را اختیار میکند که حد قذف نیست اینجا. و زنا برای امّ اثبات نمیشود اسنادش. بعد میفرماید یه جمله ای را که بعضی ها مابین او و مابین این مثال که ولدت من الزنا فرق گذاشته اند. او چیه؟ او این است که بگوید ولدتک امکّ من الزنا. اون امّک را زیاد بکند. ولدتک امک بالزنا. گفته اند اگر لفظ امک را زیاد بکند این قذف ام میشود، چرا؟ چونکه ولادت و زاییدن فعل الام است، این که میگوید ولدتک امّک بالزنا، معناش انعقاد نطفه نیست. معناش این است که اون بله زاییدن به نحو زنا شده است، یعنی مثلا امّت زانیه است. بعد محقق میگوید بله فرقی هست، راست هم میگوید ذهناً فرقی هست ما بین ولدت من الزنا که اون انعقاد نطفه را هم محتمل بود. یا ولدتک امّک بالزنا، یعنی امّت باقیه است. مابین اینها یه فرقی هست. ولکن میفرماید باز همون احتمال هست که مرادش این باشد که ولدتک امّک بالزنا، معنا این باشد که یه کسی با او فلان کار را کرده و او هم هیچ اختیاری نداشته. بدان جهت میگوید این هم قذف نیست. اشبه این است که این هم، و فتواست در عبارت محقق. میگه اشبه این است که قذف نیست. خب آقای محقق شما اینها را که میگید قذف نیست آقای صاحب جواهر شما هم تصدیق میکنید، به کسی اگر گفت لست لابیک، این چجور قذف امّک میشود. یا اگر به پسر خودش گفت که لست بولدی، چجور این قذف امّش میشود. بدان جهت است میگوییم، رو این حسابی که اینها حساب میکنند، زنا هم تصریح شده، ولکن تعیین نشده است کدام یکیست، قذف حساب نمیشود امّ را. یا خصوص الاب را. بدان جهت اگر بنا بوده باشد اینها قذف نبوده باشد، حد اگر کسی هم بگوید ولدتک امّک من الزنا، یعنی باقیه بوده است. ظهورش اینه. خب اون لست لابیک، یا لست ولدی، اینکه امّ تو باقیه بود که ظهور ندارد در این. بدان جهت در ما نحن فیهی که هست در ما نحن فیه این معنا را ملتزم نمیشویم. بعضی ها گفته اند بر اینکه درست توجه کنید بعضی ها گفته اند اگر در هردو مثال، خصوصاً در مثال ثانی. اگر گفت بر اینکه ولدت من الزنا، و اگر گفت ولدتک امک بالزنا، حد قذف متعلق میشود هم برای پدر هم برای مادر. هم قذف پدر را کرده است، هم قذف مادر را کرده است. چرا؟ گفتند بر اینکه، اون زنا، بله توجه کردید و ولادت، اینها، زنا و ولادت فعلیست، فعل واحد است. فعل واحد یعنی باردار شدن، ولادت و زنا همون وطی کردن، این وطی کردن فعل واحد است. وقتی که، ولادت هم همینجور است. ولادت به فعل دوتاست. به وطی از دوتاست این ولادت، یعنی انعقاد نطفه و باردار شدن. این ولادت و زنا فعل واحد است. وقتی که فعل واحد صادق شد نسبت به امّ و ظهور داشت بر اینکه امّ زانیه است، توجه کردید و در او این شخص کاذب بود، افترا بود یعنی حد قذف به او متعلق شد، در اون یکی هم که اسناد به پدرش هست، در او هم کذب میشود. الکذب و الافترا لا یتبع است در فعل واحد. بدان جهت پدرش هم حد قذف پیدا میکند. … بله؟ … چه عرض میکنم، چه میفرماید، چه ظهور ندارد، ممکن نیست پدر شخصی قبل از اینکه مادرش را بگیرد با مادرش یه حق حسابی داشته باشد؟ … بعید که دلالت، این که نگفته، این که گفته است بر اینکه ولدت من الزنا، یا ولدتک بالزنا، این اما در اینکه بله، بله این زنا کننده کی بود، اشکال این بود که این دلالتی نداشت. بعضی ها که گفته اند که دلالت میکند که امّ زانیه است و حد قذف دارد، ملتزم شده اند که پدر هم دارد، چرا؟ چونکه ولادت و وطی فعل واحدیست، وقتی که نسبت به ام کاذب شد افترا شد و فریه شد حد قذف متعلق شد، نسبت به پدر هم متعلق میشود. خب ایشان، این چه استدلالیست، محقق در عبارت میگوید این دوتا فعل است. این را تحلیل میکنم برای شما، دوتا فعل نیست. وطی یه فعل است. وطی یه فعل است قائم است به دو شخص، و باردار شدن هم قائم است توجه کردید باردار شدن هم که ولادت است اگر مراد وطی بوده باشد فعل واحدیست. مراد وطی بوده باشد. وطی فعل واحدیست. ولکن وطی عنوانش متعدد است. یه وقت این است که این وطی، بله توجه کردید وطی شبهه ای میشود از کل الطرفین. اشتباه کردند مرد و زن هردو، امر مختلف شده است برق ها رفته بود توجه کردید تاریکی بود تشخیصی در بین نبود اشتباه جاری شده است. یه وقت این است که از طرف یکی وطی به شبهه است از طرف دیگری زناست. یه وقت این است که این فعل، دوتا اسناد دارد آخه، هم اسنادش به فاعل هم اسنادش به مفعول. در یکی از اسنادین مراد محقق دوتا فعل است یعنی دوتا اسناد دارد. در یه اسنادش معون است به عنوان زنا در اسناد دیگرش معون به عنوان وطی الشبهه است. یا مستکرهه است. بدان جهت در ما نحن فیه اصلا نسبت به اب قذف حساب نمیشود. اما نسبت به امّ هم گفتیم اون هم قذف حساب نمیشود. شاهدی هم به این معنا داریم، که وطی تبعض پیدا میکند. شاهد از روایات، با وجودی که احتیاج به روایت ندارد. ولکن شاهدی از روایات داریم، اون شاهد دلالت میکند که وطی تبعض پیدا میکند، نسبت به شخصی توجه کردید زنا میشود و نسبت به شخص دیگری اصلا زنا حساب نمیشود. درست توجه کنید که این روایت را چجور استدلال میکنم. صاحب جواهر گفته است به یه جهت دیگری. در این روایت که صحیحه ی محمد بن مسلم است در باب 13 از ابواب حد القذف، روایت اولیست محمد بن یعقوب عن محمد بن یحیی عن احمد بن محمد بن عیسی عن ابن محبوب عن العلا بن رضین و ابی ایوب الخذاذ، عن محمد بن مسلم عن ابی جعفرٍ علیه السلام فی رجلٍ قال لامرئته یا زانیه، انا زنیت بکِ، به زنش گفته است یا زانیه یادت نیست اونوقتی که هنوز تو را ازدواج نکرده بودم زنیت بکِ؟ بله قال علیه حدٌ واحد. بر شوهری که این حرف را گفته است یه حدی دارد. لقذفه ایاه. اون دیگری را قذف کرده است. و اما قوله انا زنیت بکِ، من با تو زنا کرده ام، فلا حد فیه. در این حدی نیست. الا ان یشهد علی نفسه اربع شهادات. مگر بر نفسش شهادت بدهد، چهار اقرار داشته باشد که زنا ثابت میشود. چهار دفعه اقرار کرد که بله من با این زن زنا کرده بودم، حد زنا جاری میشود. زنا ثابت میشود. ظاهر این روایت این است که چه چهار مرتبه اقرار به زنا بکند، زنا ثابت بشود، چه ثابت نشود حد قذف به او متعلق است. این در این میشود که زنا، اگر یه فعل واحد در کذب مختلف نمیشود، یکی از یه جهت کاذب شد، از اون جهت دیگر هم کاذب میشود، در صدق هم نمیتواند تفکیک بشود. اگر یه طرف صادق شد، چهار دفعه اقرار کرد، و ثابت شد زنا، باید اون دیگر حد قذف نداشته باشد، چونکه از طرف دیگر هم صادق میشود. باید به او هم حد زد. با وجود اینکه اینجور نیست. اقرار بر علیه خودش نافذ است، به اون دیگری نافذ نیست. یا زانیه این قذف است ها، فقط اگر گفته بود انا زنیت بک، فقط این جمله را میگفت این قذف زن حساب نمیشد. انا زنیت یعنی زور کردم به تو، تو بیچاره هم دست و پا نداشتی فرار کنی. اول که میگوید یا زانیه این حد قذف دارد. این حد قذف دارد این روایت صریح در معناست، در این معناست. این در فریه و صدق این تفکیک است. اگر چهارتا اقرار بکند این صادق است و لکن نسبت به زنش کاذب است، افتراست، حد میخورد. اگر بنا بود در فریه بودن تلازم بوده باشد از طرف یکی کاذب شد از طرف اون دیگری هم کاذب بشود فریه ثابت بشود که این جماعت گفته اند، امام علیه السلام نمیفرمود بر اینکه حد قذف به او متعلق است و بر شوهر چیزی نیست مگر چهار تا اقرار بکند. یعنی چهار تا اقرار بکند حد قذف را نسبت به زنش دارد، این خودش هم حد زنا را دارد. این تفکیک در صدق و کذب است و این روایت هم نبود ما میگفتیم، چونکه فعل دوتا اسناد دارد. نسبت به فاعل اسناد صدوریست. نسبت به مفعول اسناد وقوعیست. بدان جهت ممکن است انسان در اون اسناد صدوریش صادق باشد و زنا بشود ولا در فعل عنوان زنا منطبق بشود ولکن در عنوان وقوعیش زنا منطبق نشود. بدان جهت ولدتَ من الزنا یا ولدتک، ایذا هست، حد تعزیر دارد ولکن حد القذف متعلق نمیشود. … اصلا این جماعت از راه عدم تفکیک گفته اند. گفته اند که فعل واحد در تفکیک پیدا نمیکند در کذب. میگیم اگر در کذب تفکیک پیدا نکند در صدق هم تفکیک نمیکند که صدق و کذب یکیست. فعل فعل واحد است. و حال آنکه در صدق تفکیک شده است. از ناحیه ی یکی صادق است و ناحیه ی دیگری صادق نیست و الحمد لله رب العالمین.

