اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
محقق قدس الله نفسه شریف میفرماید و اما السحق، او وطی انثی ست مثل خودش را انثایی انثای دیگر را وطی کند، و میفرماید حدّ این مئة جلده است. فرقی نمیکند اون انثایی که این عمل را مرتکب شده است مسلمه بوده باشد یا کافره بوده باشد، رِقّ بوده باشد یا حرّه بوده باشد. و فرق هم نمیکند محصنه بوده باشد یا غیر محصنه بوده باشد و فرق هم نمیکند فاعله بوده باشد یا مفعوله بوده باشد. علی کل تقدیرٍ حد مئة جلده است. این عمل که از او تعبیر به مساحقه هم میشود، و تعبیر به سُحق میشود، این که این عمل یکی از محرمات است و از کبائر هم هست، مثل اللواط، در این کلامی نیست. در روایات اونجوری که روایات معتبره بیان شده است، اون اصحاب الرَس را که خداوند هلاک کرد به واسطه ی این عمل بود. که روایات یه جمله اش را میخوانیم. و در روایات روایات متعدده است، یکی از اون روایات را من باب نمونه میخوانیم که حرمت حرام عظیمی ست، در جلد 14 در وسائل باب باب 24 از ابواب نکاح محرم است. روایت یازدهمیست در این باب، علی بن ابراهیم فی تفسیره عن ابیه عن ابن ابی عمیر عن جمیل، جمیل بن دراج است که ابن ابی عمیر از او نقل میکند. عن ابی عبدالله علیه السلام قال دخلت امرئةٌ مع مولاتها علی ابی عبدالله علیه السلام زنی با مولاة خودش وارد شد بر مولانا ابی عبدالله علیه السلام فقالت ما تقول فی اللواطی مع اللواطی. از این عملی که هست در روایات تعبیر شده است اللواطی باللواطی، اللواطی مع اللواطی. در این روایت مع اللواطی ست. ما تقول فی اللواطی مع اللواطی؟ التی بالتی، اینجور میشود دیگر، التی مع التی، زن با زن است. کنایه از این عمل است. کنایه است. قال هنّ فی النّار. امام علیه السلام فرمود این لواطی مع اللواطی در آتش اند. اذا کان یوم القیامه وقتی که روز قیامت شد اتیه بهنّ. اونها را میآورند فالبسن جلباباً من نار، جلبابی از آتش به اونها میپوشانند و خفین من نار. بله اونها را از آتش بله کفش براشون میکنند ، بله و ادخل فی اجوابهنّ، خفین من نار و قناعین من نار، قناع برای اونها از آتش می اندازند. و اون وقت و ادخل فی اجوافهنّ فروجهنّ اعمدتاً من النار، و قذف بهنّ فی النار. قالت فلیس فی کتاب الله، فلیس هذا فی کتاب الله. اون زن گفت این که در قرآن اونجور که شما غلیظ کردید که در قرآن نیست، قال و لا امام فرمود چرا در قرآن هست. قالت این؟ کجای قرآن است، قال قوله سبحانه و آدم و ثمود و اصحاب الرّس، این اصحاب الرّسی که هست همین ها بوده اند کما اینکه گفته اند بر اینکه اینها در جایی زندگی میکردند که اونجا بئری بود، به اون اسم بئر این اصحاب را گفته اند اهل اون رّس را، که میگویند بقایای بله سمور بودند. اینها اینجور بود که زنهاشون با زنهاشون، در اون روایاتی که در باب لواط هم هست در اونها هم وارد است که وقتی که شیطان مردها را با مردها آشنا کرد و عمل لواط را به اونها تعلیم کرد، این زنها ماندند، ما چه کنیم؟ به اونها هم همون عمل را یاد داد. بدان جهت این ها اصحاب الرس کسانی بودند که بله قومی بودند که زن هاشون این کارها را میکرد، و خداوند اونها را و تبرناها تتبیرا. همه اش را نیست کرد. بله لا اشکال بر اینکه روایات متعدد است و کثیر است، این حرمت، این عمل عمل شنیع است و خودش هم از کبائر است، اون روایتی که اصحاب الکبائر اذا اقیم علیهم الحد یقتلون فی الثالثه خواهیم گفت این ها را میگیرد. علی هذا الاساسی که هست این عمل محرم است، حدش اما صد شلاق است. اینجوری که محقق میفرماید بلا فرقٍ بین المسلمة و الکافره، و مابین الرّق و غیر الرق، و مابین محصن و غیر محصن، مابین الفاعلة و المفعوله، فرقی مابین اینها ندارد، اینها باید حساب بشود ببنیم همینجور است که ایشان میفرماید اون روایتی که بله به او عمده روایت است تمسک میکنیم در باب حد، اون روایت یکی صحیحه ی محمد بن ابی عمیر است، در باب یک از ابواب حد السحق و القیاده، در وسائل ذکر کرده است. محمد بن یعقوب عن علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابن ابی عمیر، ابن ابی عمیر از سه نفر نقل میکند، عن محمد بن ابی حمزه ثمالیست، محمد بن ابی حمزه ی ثمالیست. و یکی هم هشام است، هشام بن حکم یا هشام بن سالم ، ابن ابی عمیر از هردوتا روایت دارد، هرکدام بوده باشد از اجلاست. یکی هم حفص است، حفص بن البختری که اون هم از اجلاست. اونجا دارد بر اینکه کلهم عن ابی عبدالله علیه السلام انه دخل علیه نسوةٌ، داخل شد به امام صادق علیه السلام زنها، فسألته امرةٌ منهنّ عن السحق. یکی از اون زنها پرسید از مسئله ی سحق، فقال حدّها حد الزّانی. حد این حد زانیست. این را داشته باشید که در این صحیحه حد حد زنا قرار داده شده است. قالت المرئه، بله ما ذکر الله ذلک فی القرآن، این را در قرآن ذکر نکرده است، فقال بلا قالت بعینه، بله عینه هنّ اون نساء اللواطی باللواطی کجا هستند، قال هی اصحاب الرّس. اونها اصحاب الرّس هستند در قرآن. یکی هم بله، این اگر ما بودیم و این صحیحه تنها بود، میگفتیم حدش حد زناست. یعنی زنی که سحق کرده است اگر غیر محصن بوده باشد جلد میشود مئةً، در صورتی که حر بشود. و اما اگر فرض کنید غیر محصن بشود، محصن بشود و این کار را بکند حکمش رجم است حدش حد زناست. فرقی ندارد. ولکن محقق بلکه غیر المحقق، بلکه منسوب الی المشهور است، رجم را ملتزم نشده است، گفته اند فرقی نمیکند مابین اینکه اون مرئه محصنه بوده باشد یا غیر محصنه بوده باشد، حدش فقط صد تازیانه است. این روایت دومی که صحیحه ی زراره است اطلاق دارد. این صحیحه ی زراره روایت دومیست در این باب. محمد بن یعقوب عن محمد بن یحیی عن احمد بن محمد بن عیسی عن علی بن حکم، این که میگوییم از علی بن حکم احمد بن محمد که نقل میکند و محمد بن یحیی هم از اون احمد بن محمد نقل میکند، احمد بن محمد بن عیسی ست، به قرینه ی این روایات است. چونکه یه جایی پیدا نشده است که احمد بن محمد بن خالد برقی، از علی بن حکم نقل کند. این از اون روایات است. احمد بن محمد بن عیسی عن علی بن حکم عن ابان بن عثمان عن زراره، روایت صحیحه است. در ابان اگر مناقشه کنید در مذهبش موثقه میشود. عن ابی جعفرٍ علیه السلام قال السحاقة تجلد. اون زنهایی که سحق را عمل سحق را مساحقه را اتیان میکنند اونها جلد میشوند. دیگر فرقی نمیکند بر اینکه محصن بوده باشند یا غیر المحصن. اینها جلد میشوند. این اطلاق اقتضا میکند که حد جلد است و اون روایتی هم که میگوید بر اینکه حدّها حد الزانی، حد زانی یعنی حدی که در قرآن مجید ذکر شده است به قرینه ی این روایت. به قرینه ی اطلاق در این روایت حمل میشود اون صحیحه ی ابن ابی عمیر به اونجایی که حدها حد الزانی، یعنی حدش حد زنایی است که در قرآن ذکر شده است. در قرآن مسئله ی رجم نیست مسئله ی جلد است. مشهور اینجور گفته اند و تقیید هم کرده اند به بعض روایاتی که بله خواهیم گفت. دو مسئله است، یه مسئله این است که این روایات من حیث المسلمه بودن و کافره بودن مطلق است، همینجور هم هست، مسلمه باشد یا کافره بوده باشد. یه مسئله ی دیگر این است که بلا فرقٍ مابین اینکه امه بوده باشد یا حره بوده باشد، محقق گفت فرقی نیست. مقتضای این اطلاقات هم این استکه بله فرقی نیست. همون حد چیزی که هست، بله فرقی نیست. در چه چیز ولکن فرقی نیست؟ در جلد فرقی نیست هردوتا را جلد میکنند، اما چقدر این امه را جلد میکنند؟ اونجا داشت که حدّها حد الزانی. خب امه در زنا اگر غیر محصن بوده باشد حدّش 50 جلده است. 50 شلاق است. نصفما علی الحره. اونوقت این هم حدش حد زانی هست یعنی نصف اون صد شلاق که 50 شلاق میشود. مقتضای اون صحیحه ی اولی اینه. و دومی هم که میگوید السحاقةُ تجلد، میگه سحاقه تجلد، جلد میشود. خیلی خب جلد میشود اما چقد جلد میشوند تعیین که نکرد. اون صحیحه ی اولی تعیین کرده است که حدش جلدش مثل جلد زناست. حره باشد صدتا امه بوده باشد 50 تا. چرا فرق نباشد یا محقق بین الامة و الحره چرا فرق نباشد؟ مضافاً بر اینکه سابقاً عرض کردیم، اطلاقی داریم که اقتضا میکند در حدود الله علی الامة و العبد ثابت میشود نصف اونی که علی الحره است. در عبد تنقیص میشود. مقتضای اونها این است که صد تنصیف بشود 50 بشود. در مقام. بلکه میشود از خود آیه ی مبارکه استفاده کرد. بله فاذا احصنّ فعلیهن نصفما بله علی المحصنات. اگر امه ها بله محصنه شدند، مراد از احصان نه همینکه شوهردار ها، معناش این است که امه، وقتی که امه بله، عفیف شد، نصف اون محصنات حرات که هست بر اونها نصف حد اوست. این آیه مطلق است در فاحشه است که مطلق اتیان بفاحشةٍ هست، بله اگر امه اتیان بکند به فاحشه، فاحشه اطلاق میشود هم به همون زنا هم به سحق. برای اینکه در زن فاحشه، اون عملی که مناسب با زن است و فاحشه ی با زن است، این دوتاست. کما اینکه در مرد دوتا زنا و لواط است، فاحشه که در قرآن مجید هم از عمل قوم لوط خداوند متعال تعبیر میکند به فاحشه، عمل قوم لوط. چجوری که در زنا و لواط در مرد تعبیر به فاحشه میشود در قرآن هم تعبیر شده است از لواط به فاحشه که قریه ای که یه عمل اونم فاحشه عمل میکردند یعنی مسئله ی لواط است. اینجا هم در امه، در زن هم مناسب با زن زنا و سحق است، فعنتین بفاحشةٍ، فعلیهن نصف ما علی المحصنات، بله مقتضاش عبارت از این است که تنصیف بشود. اختصاص دادن فاحشه در این آیه ی مبارکه به خصوص زنا وجهی ندارد. کما اینکه بله در اونجا اختصاص دادن به خصوص زنا در مرد، اختصاصی ندارد. فعلیهنّ بله نصف ما علی المحصنات که همون در ما نحن فیه 50 تا میشود. و الحاصل، کل الحاصل، اینی که محقق در عبارت فرموده است و لا فرق بین الرق و غیر الرق بین الحر و غیر الحر، که صد تازیانه است، این وجه این را ما نفهمیدیم، اگر این صحیحه بوده باشد که حدها حد الزانی، مقتضاش تنصیف است. اگر تجلدان بوده باشد این حد جلد را تعیین نمیکند چه مقدار است. صحیحه ی اولی تعیین میکند و حکم تنصیف میشود. این نسبت به فخت. پس مابین امه و حره فرقی هست. اما مسئله ی این که مابین فاعله و مفعوله فرقی نیست. بله همینجور است. السحاقة تجلد، فرقی ندارد بر اینکه فاعله باشد مفعوله باشد. اگر هردو به همدیگر بمالند، همدیگر را اونکار بکنند که مساحقه است. اگر نه یکی مظلوم است اون دیگری بله اون کار را میکند، بله، او میشود فاعله اون یکی مفعوله. این فرقش را میگویم که مراد فاعله و مفعوله در این صورت متصور میشود. و الا در هردو در اون صورت مساحقه که تعبیر میشود، اونجا هردو فاعله هستند و مفعوله هستند. فرقی نمیکند بر اینکه فاعله باشد مفعوله باشد السحاقة تجلد. اطلاقش میگیرد. و اما اینکه مابین محصنه و غیر محصنه فرق نیست. خب این ابتدائش این است که میگوییم بر اینکه در اون صحیحه فرمود بر اینکه حدها حد الزانی. مقتضای اون عبارت از این است که نه حد زنا هرچه هست، در صورت احصان رجم، اون هم اینجا میاد. منتهی اگر کسی از این صرف نظر کرد، کما اینکه ما هم ابتدائاً صرف نظر کردیم، گفتیم حدها حد الزانی اونی که در قرآن ذکر شده است. و اون دیگری هم که میگوید السحاقة تجلد، معناش این است که در مساحقه فقط جلد است، رجم نمیشود در سحاقه. ولکن اگر السحاقة تجلد، مطلق بوده باشد که مطلقا جلد میشود محصنه بوده باشد یا غیر محصنه بوده باشد دلالتش بالاطلاق است. خب اگر ما مقید پیدا کردیم که گفت نه، اگر محصن بوده باشند رجم میشوند. چه فاعله باشد چه مفعوله. اگر محصن بوده باشند هردوتا یا هرکدام محصن بوده باشد او رجم میشود. که مثل همون اولی میشود که حدش حد زانی ست علی الاطلاق. خب اگر روایت بوده باشد مقید بوده باشد ما باید ملتزم بشویم دیگر. خب در ما نحن فیه مقید دارد، مقید چه چیز است؟ مقید بله صحیحه ی محمد بن مسلم است در باب سوم از ابواب حد السحق. روایت اولیست. محمد بن یعقوب عن عدةٍ من اصحابنا، عن احمد بن محمد بن خالد عن عمر بن عثمان خذاذ است رضوان الله علیه، او هم و عن ابیه، بله جمیعاً هم احمد بن محمد بن خالد از پدرش که محمدبن خالد است نقل میکند هم از عمر بن عثمان نقل میکند، هردوتا از هارون بن جمع که از ثقات است نقل میکنند، اونهام از محمد بن مسلم ثقفی. قال سمعت ابا جعفرٍ و ابا عبدالله علیه السلام محمد بن مسلم میگوید از هردو بزرگوار شنیدم، بله یقولان، اونها اینجور نقل میکردند که بینما الحسن بن علی فی مجلس امیرالمؤمنین علیه السلام بینما اینکه حسن مجتبی سلام الله علیه در مجلس مولانا امیرالمؤمنین پدر بزرگوارش بود، اذ اقبل قومٌ، قومی وارد شدند، فقالوا یا ابا محمد، گفتند یا حسن مجتبی، ابا محمد، بله چیزی که هست اردنا امیرالمؤمنین علیه السلام میخواهیم با حضرت امیر ملاقات کنیم، قال و ما حاجتکم؟ حاجت شما چیست؟ قالوا اردنا ان نسأله عن مسئلةٍ. مسئله ای محل بله هست که میخواهیم حکم او را بپرسیم. اقضاکم علیٌ علیه السلام. بله قال و ما هی؟ مولانا حسن مجتبی سلام الله علیه فرمود بر اینکه مسئلتان را تخبرونا بها، به ما خبر بدهید، به ما گفتگو کنید، بله تخبرونا بها، به ما خبر بدهید یعنی قبل از اینکه از ایشان بپرسید، بپرسید ببینم چی میگید؟ قالوا امرئةٌ جامعها زوجها، زنی بود که مردش با او جماع کرد، فلما قام عنها، وقتیکه پاشد مرد از اون زن، قامت بهموئها، اون هم با اون گرمیش قائم شد، فوقعت علی جاریة بکرٍ، یه کنیز بکری داشت، بله با او مساحقه کرد. فساحقتها، با او مساحقه کرد، اونوقت فوقعت النطفة فیها فحملت. نطفه از این به اونجا منتقل شد اونهم که حامله شد شکم باد کرد روز به روز، فما تقول فی هذا؟ حکمش چیست؟ از حسن مجتبی سلام الله، کلهم نورٌ واحد. فقال الحسن معضلةٌ، این یه معضله ایست و ابوالحسن لها، معضله را باید ابوالحسن حل کند. این شخصیت پدرش را میرساند ها، ولکن اقول، من هم میگویم جوابش را. فان اصبتُ فمن الله. اگر اصابت کردم که خواهم کرد، خواهم کردش این از راه فضل خداوندیست که همینجور است دیگر، خداوند اینها را اینجور قرار داده است. فمن الله، بله و من امیرالمؤمنین از خدا و پدرمه، بله این هست. و ان اخطأتُ فان نقصی. اگر اشتباه بگویم این راجع به خودم است به خدا و پدرم مربوط نیست. فارجوا ان لا اخطی. امیدوارم که خطا نکنم که نخواهم کرد. انشاالله. یعمد الی المرئه جوابش این است که یعمد الی المرئه و یأخذ منها مهر الجاریة البکر. ایجور است که کسی بکارت بله زنی را دختری را از بین ببرد مهر المثلش را باید بدهد، عمدی باشد سهوی باشد خطایی باشد، ولو به انگشت کردن باشد، هرچه بوده باشد به هروسیله ای باشد. بکارت را از بین ببرد باید مهر المثل را بدهد. این اول باید مهر المثل بدهد، چرا؟ چونکه این بچه که شکمش باد کرده باید بیاورد این را بیرون. بزاید دیگر یه روزی. وقتی که زایید اون منشق میشود، اون بکارت میرود. مهرش را باید بدهد. یعمد الی المرئه فیأخذ منها مهر جاریة البکر. بله جاریه ی بکر از او فی اولٍ گرفته میشود. فی اول وهلةٍ. لان الولد لا یخرج من الجاریه حتی تشق. حتی اینکه راهش را شق کند فتذهب عذرتها، اونوقت بکارتش میرود. ثم ترجم المرئه، بعد از اون این زن رجم میشود، چرا؟ لأنها محصنةٌ، شوهر داشت، با این، هنوز گرمی او هم از بین نرفته بود این کار را کرد، لأنها محصنةٌ، و ینتظر بالجاریه حتی تضع ما فی بطنها، سابقاً میگفتیم که زانی اگر حامله باشد منتظر میشوند تا وضع حمل بکند، وقتی که وضع حمل کرد اون وقت حد جاری میکنند، و ینتظر بالجاریه حتی تضع ما فی بطنها و یرد الولد الی ابیه، یک کلمه بگویم یادتون باشد، این از اون روایاتی ست که استفاده شده است ولد مال صاحب نطفه است. ولد ما صاحب نطفه است، ولد ولد منتصب به او میشود. اگر منی مردی را بگیرند در رحم زنی که اون شوهرش، بله چیز ندارد، نمیتواند بچه داشته باشد، شوهرش عیب دارد مرض دارد، یا مرض هم نگوییم بچه اش نمیشه دیگر، منی مرد را داخل بکنند به فرج مرئه ای، اون ولد که به دنیا میاد ولد اون شخص است صاحب منی ست. بدان جهت جایز هم نیست چرا؟ چونکه من افرغ بله ماءه، توجه کردید فی فرجٍ لا یحل له این از محرمات است. ماء مردی داخل بشود در فرج زنی که به اون زن حلال نیست اون مرد. زن کس دیگر است. این بدان جهت این از اون روایات شریفه است که این نکته اش را متوجه باشید، میگوید که و الولد و یرد الولد الی ابیه صاحب النطفه، به صاحب النطفه داده میشود، ثم تجلد الجاریه الحد، جاریه را حد میزنند چونکه شوهر نداشت دیگر غیر محصن بود پیش اون زن بود به او هم جلد میزنند. خب این روایت مبارکه من حیث السند صحیحه دلالت میکند بر اینکه اون کسی که عمل سحق را اتیان کرده، محصنه بوده باشد رجم است، خودش هم ظهور اونجوری نیست ها، ظهورش ظهور قویست، تعلیل فرمود لانها محصنةٌ. چونکه محصن است چونکه اگر تعلیل نمیشد میگفتید این ممکن است واقعه در این واقعه درست توجه کنید حکم کشتن باشد. ولکن وقتی که تعلیل کرده اند نا محصنةٌ، معناش انی است که سحق را محصنه کرده است، بعد از احصان کرده است. بدان جهت در این صورت این شخص توجه کردید کشته میشود. باز هم همینجور است، روایات، بله روایات دیگری که در ما نحن فیه هست بله همین قضیه را باز به سند دیگر عمر بن عثمان خذاذ خودش از ابی عبدالله نقل میکند. اتا امیرالمؤمنین علیه السلام قومٌ یستفتونه فلن یصیبه الخ. این قضیه را نقل کرده است. باز روایت دیگر. خب این روایات صحیحه، این معرضٌ عند الاصحاب هم نیست جماعتی هم که خود محقق هم میگوید. جماعتی که منهم یکی از اونها شیخ است ملتزم شده است بر اینکه اگر محصنه بوده باشد رجم میشود. خود محقق نقل میکند. معرضٌ عنه الاصحاب هم نیست عند الاصحاب به قانون اطلاق و تقیید باید تقیید کنیم مطلقات را این جای شک نیست. بله در مقام مثل صاحب جواهر قدس الله نفسه شریف تمسک کرده اند به یه روایتی که بله تمسک کرده اند به یه روایتی که این روایت را صاحب المستدرک در مستدرک نقل کرده است، صاحب المستدرک، و اون روایت را که صاحب المستدرک نقل کرده است، مرسله است، که فی ان بعض الاصحاب، در باب سحق است، در مستدرک، عن بعض الاصحاب، کتب بعض الاصحاب عن امیرالمؤمنین علیه السلام بر اینکه السحص کاللواط، سحق بله مثل لواط است الا انه لیس فیه ایلاجٌ، در اون ایلاج نیست بدان جهت جلد میشود. چونکه ایلاج نیست بله جلد میشود. چونکه سابقاً گذشت دیگر، لواط را دو قسم تقسیم کردند، یه لواطی که در او سقب است، یه لواطی هم که هست که در او سقب نیست. السحق مثل اللواطی ست که در او ایلاج نیست، یعنی سقب نیست. یعنی حکمش چه میشود؟ حکمش جلد میشود. بدان جهت در لواط وقتی که اون لواطی که هست ایلاج نبود سقب نبود گفتیم حدش صد تازیانه است، فرقی نمیکند، یعنی اینها فرموده اند، و ما هم عرض کردیم که صد تازیانه است، فرقی نمیکند که این لواط کنند محصن باشد یا غیر محصن بوده باشد. در صورتی که ایلاج نیست. اون روایت گفته است بر اینکه این سحق مثل لواطی ست که در او ایلاج نیست. یعنی بله، نمیدانم در این، در این سحق رجم نیست، قتل نیست. چونکه در لواط که قتل نیست لواطی که ایلاج توش نیست، سقب در او نیست. این مرسله را نقل کرده است. خب این مرسله را بعضی اصحاب کتب عن امیرالمؤمنین علیه السلام یه روایت مرسله است، بله یه روایت مرسله است، نگویید که اصحاب به او عمل کرده اند، ضعف روایت جبران میشود. نه وجه امرش، محقق خودش بله توجه کردید که میگوید بعد از اینکه جماعتی گفته اند بر اینکه رجم میشود مع الاحصان، میفرماید و الاول اولی. اولی اولی ست که مطلقا جلد بشود، چرا؟ چراش همون است صاحب جواهر فرموده اند، چونکه مسئله مسئله ی دماء است در دما باید احتیاط کرد . توجه کردید الحدود؟؟؟ به شبهات است. بدان جهت، خب این که دلیل نمیشود این اگر به جهت این عمل کرده اند، خب در صورتی که شارع حد را تعیین کرده است، مثل زنای محصن که حدش رجم است، اونجا چرا نمیگویید؟ فرقی ندارد منتهی اونجا روایات کثیر بود، روایات کثیره داشت بر اینکه زانی محصن رجم میشود، خودش هم چونکه اون رجم هم، زنا چونکه محل ابتلا سؤالات خیلی شده بود رو اون اساس بود. اینجا در یه دوتا روایت صحیحه اینجور فرموده اند این حکم را. کما اینکه اصل حد سحق در دو روایت است که خواندم براتون. دوتا روایت معتبره داریم که یکی تجلدان السحاقه. یکی هم حدها حد الزانی. بدان جهت در ما نحن فیه جای احتیاطی نیست چونکه مخصص معتبر اطلاق را تقیید میکند، و در این مورد بله جای احتیاط و اینها نیست. گذشتیم این مسئله را، حاصلش این شد که در مساحقه فرق است مابین الحرة و غیر الحره. و فرق است مابین المحصنة و غیر المحصنه. اما المسلمة و الکافره، او الفاعلة او المفعوله، فلا فرق بینهما. بعد محقق قدس الله نفسه شریف بعد از این متعرض میشود ما حکم دوتا زنی را که ، حکم دوتا زنی را که، … بله؟… این در مستدرک است. در مستدرک، بله؟ … عرض کردم ملتزم میشویم، اینجور نیست ولد ؟؟؟ مال اینجا نیست. الولد فی المراش معناش این است که بله شخصی زنا بکند با زن شخصی، اون زن بعد بله بزاید، معلوم نیست که این که زاییده است این زن مال شوهرشه نطفه یا نطفه ی زانیست. الولد للفراش معناش اوست. و اما در جایی که مردی زنا نکرده است، زنش رفته نطفه اش را انداخته است در فرج مرئه ای دیگر، که مسئله ی زنا نیست، شوهر هیچ حرام هم نکرده بیچاره. منتهی شوهر بدبختی بود دیگر اینجور زنی داشت. توجه کردید بیچاره به خیال اینکه بله زنش احترامش را نگه میدارد رفته این کار را کرده. این منی شخص وقتی که وارد شده است به فرج جاریه، چونکه نطفه مال اوست، ما لاحق میکنیم. همین را ملتزم، مسئله ی چیز تزریق منی مردی را به فرج مردی دیگر، همین رو همین حد گفتن که در این صورت ولد ملحق است توجه کردید به صاحب المنی، یکی از بله روایاتی که به اون ها تمسک میکنیم در این مسئله یکی این روایت است، نه اینکه فقط منحصر به اینه. و الا صاحب المنی هرکس هست ولد ملحق به او میشود این روایت دیگری هم دارد. که بله در این مقام نیست در این باب نیست. این هم یکی از اون روایات. علی هذا الاساس مقید، بله تمام است و اشکالی ندارد من حیث السند و الدلاله تمام است مخصص میشود اطلاق را و اشکالی در این نیست. بعد محقق… میگه لأنها محصنةٍ، اینها را که میگفتم این حرفها جاش نبوده باشد، چونکه سحق، محصناً سحق کرده تعلیل میکند. چون … سحق کرده دیگر، سحق کرده، خیلی خب بذارید بعد، عرض میکنم بر اینکه تعلیلی که کرد معناش این است که حامله بودن ملاک نیست. که بواسطه ی این شخص دیگر حامله شده، این دخل در حکم ندارد. این به جهت این است که، به جهت این است که محصن است سحق کرده، چونکه محصن است رجم میشه. پشت سرش هم جاریه را گفت، چونکه جاریه محصنه نبود گفت او جلد میشود. تفصیل داد مابین محصنه و غیر محصنه. اگر ظهورات بهتر از این در فقه بخواهید پیدا کنید، پیدا نمیشه. خودش از در بیت وارد نشده برگردید. فقه همه اش ظهورات است. بدان جهت در ما نحن فیهی که هست مقتضاش همین است و ما هم اخذ به او میکنیم و ملتزم میشویم. بعد محقق قدس الله نفسه شریف متعرض میشود به اونجایی که دوتا زن هردو لخت زیر ثوبی جمع بوده باشند، زیر ثوبی جمع بشوند، اونجا میفرماید بر اینکه یعزران. تعزیر میشوند اینها. این دوتا زن. میگوید اگر اینها تعزیر شدند سه دفعه یقتلان فی الرابعه. دفعه ی چهارم این دوتا زن کشته میشوند. این دوتا زن در مرتبه ی چهارم کشته میشوند. اگر یادتون بوده باشد، اگر یادتون بوده باشد در اونجایی که مسئله مسئله ی زنا هست، و زنا زنای غیر محصن است، اگر سه دفعه جلد شدند، دفعه ی چهارم کشته میشوند. در زنا اینجور است دیگر. صحیحه ی یونس بن عبدالرحمن از ابی الحسن موسی بن جعفر سلام الله علیه اینجور بود که اصحاب الکبائر اذا اقیم علیهم الحد مرتین یقتلان فی الثالثه. در ثالثه کشته میشوند. ما از این عموم در زنا رفع ید کردیم. گفتیم که زنا اینجور است که اگر سه دفعه حد زنا خورد جلد، دفعه ی چهارم کشته میشود. چونکه اون عموم قابل تخصیص است. خب در ما نحن فیه هم اینجور فرموده است که امام علیه السلام در اون صحیحه فرمود حد السحق حد الزناست. معناش عبارت از این است که حکم حد الزنا جاری میشود. حد زنا در مرتبه ی چهارم بعد از اینکه سه مرتبه جلد شده است، حدش قتل است. خب اینجا هم همینجور میشه دیگر. اگر زن سه دفعه مساحقه، بله مساحقه کرد دفعه ی توجه کردید چهارم کشته میشود. و اما اینجا صحبت مساحقه نیست، صحبت این است که زیر لحاف جمع شده اند. زیر لحاف اینها جمع شده اند، مجردتین صحبت مساحقه نیست. این چرا چهارم بشود؟ اصحاب الکبائر یقتلان فی الثالثه، اطلاقش میگیرد اینجا. ما فقط در خود سحقی که هست در خود سحق میتوانیم رفع ید کنیم و ملتزم بشویم که در سحق کشتن در مرتبه ی چهارم است اما در مجرد اجتماع تحت ثوبٍ واحد، توجه کردید بغیر ؟؟؟ در مرتبه ی چهارم اینها، بله در مرتبه ی چهارم اینها کشته میشوند، بله در، ایشان در مساحقه میگوید ظاهراً. مساحقه را میگوید. در ؟؟؟ مساحقه در دفعه ی چهارم کشته میشود، این وجهش این است که این مثل حد الزنا ست. در حد زنایی که هست، در حد الزنایی که هست در مرتبه ی چهارم کشتن بود، در مساحقه هم مرتبه ی چهارم میشود. اما اجتماع تحت الثوب به ازارٍ واحدی که هست، در اونجا محقق اصل قتل را نمیگوید که دفعه ی سوم،. ایشان میگوید وقتی که سه دفعه اینها تعزیر شدند، یعنی شلاق خوردند به عنوان تعزیر، در دفعه ی چهارم حدّا. در دفعه ی چهارم حد میزنند به اونها، حد یعنی صد تازیانه میزنند. اون سه مرتبه ی قبلی کمتر از حد است در مرتبه ی چهارم حد میزنند صد تا را میزنند. بله؟ …در مرتبه ی سوم حد میزنند یعنی صد تازیانه میزنند. خب کلام ما عبارت از این است که این اجتماع تحت لحافٍ واحدٍ مجردةً از کبائر هست یا نیست. اگر از کبائر بوده باشد یقتلان فی ثالثه در سومی باید کشته بشوند. اگر از کبائر نباشند، کسی اشکال کند بگوید که سحق از کبائر است، این از کبائر نیست. خب اگر این کشته نشود ، خب روایت صحیحه داریم که دفعه ی سوم کشته میشود. اون اصحاب الکبائر ؟؟؟ یقتلان فی … بحث خواهم کرد هنوز نرسیدم اونجا. این که اصحاب الکبائر یقتلان فی الثالثه از او رفع ید کردیم، که معلوم نیست این عمل کبیره بوده باشد. ولکن صحیحه ی ابی خدیجه دلالت کرد کما ذکرنا. دو زنی که مجتمع هستند تحت لحافٍ واحدٍ مجردةً اینها جمع شده اند، کما اینکه سابقاً گفتیم در حد زنا وارد شده بود که امام علیه السلام فرمود دفعه ی اول نهی میشود. که نخوابید. دفعه ی دوم حداً حداً میزنند، دفعه ی سوم هم حد میخورند حداً حداً، دفعه ی چهارم، که دفعه ی سوم بوده باشد چونکه اولی جاهل بودند نهی شدند. دو دفعه حد خوردند، یعنی دفعه ی سوم امام علیه السلام فرمود که دفعه ی چهارمی میشود چونکه اولی حساب نیست. اونها قتل میشوند کشته میشوند. جماعتی هم فتوا داده اند اینکه محقق میگوید دفعه ی سوم حد میزنند، تا، ظاهر عبارتش این است که کشتن نیست. هروقت دفعه ی سوم شد حد میخورند، چهارم که شد پنجم که شد باز تعزیر است. ششمی که شد سومی میشود باز حد است صد تازیانه است. باز فرض کنید بله هفتمی هشتمی تعزیر است 99 تازیانه یا کمتر. که 30تاش اقل 99 تاش اکثر. تعزیر. وقتی که سومی شد حد میخورد. صد تازیانه میخورد. ما این را از کجا استفاده کنیم؟ آخه باید یه مدرکی باشد این را بگیم. اونی که مدرک ماست مدرک ما قتل فی الثالثه است. روایت ابی خدیجه، اگر گفتی که نه این روایت معمولٌ به نیست خلاف احتیاط است، تعجم علی الدماء هست. خیلی خب این را گذاشتیم کنار. مقتضاش عبارت از این است که موقع ای که زیر لحاف مجرداً خوابیدن 99 تازیانه میخورند. دفعه ی اولی باشد یا هزارمی باشد. فرقی نمیکند اطلاق اون روایات ابتلا میگوید. دو زنی که تحت ثوب واحد مجردتاً جمع شده اند حدشون 99 تاست. که مع الا واحد. دفعه ی اولی باشد دومی باشد دهمی باشد پانزدهمی باشد یا هزارمی باشد. اینکه دو دفعه اون تعزیر دفعه ی سومی حد، این را روایتی دلالتی نکرده است و ما هم نمیتوانیم ملتزم بشویم. این بله قتل است فی الثالثه کما هو الصحیح. که مقتضای صحیحه ی ابی خدیجه است و اگر کسی به این عمل نکرد باید بگوید تا الی الآخر همون 99 تازیانه است. حیث اینکه اطلاق اون روایات اقتضا میکند عدم الفرق مابین المرة الاولی و سایر مرات را. و الحمد لله رب العالمین.

