اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
بیان شد در جایی که سقبی و ایقابی در لواط نبوده باشد مثل اینکه وطی بین الحلیتین بشود بین الفخضین بشود که سقب و ایقابی نیست، حد او جلد مع تجلدتاً هست که همون حد زنای غیر محصن. او حدش است. بله اونی که از روایات این حکم از او استفاده میشد، برای شما بیان کردیم، ولکن در بین روایتی هست، که بسا اوقات گفته میشود این روایت دلالت میکند حکم این وطیی که به غیر سقبٍ هست حکم این هم قتل است. کما اینکه در لواط، یعنی در سقب حد قتل بود، اگر قتلی در واقع نشود، باز در ما نحن فیه حکم او حکم قتل است. این روایت صحیحه ی حسین بن سعید اهوازیست. در صحیحه ی حسین بن سعید اهوازی این جور ذکر شده است، در باب اول از ابواب حد اللواط روایت روایت پنجمیست، درست توجه کنید به خصوصیات روایات متلفت بشوید عند التتبع. روایت پنجمیست، محمد بن الحسن باسناده عن الحسین بن سعید، شیخ قدس الله نفسه شریف این روایت را از کتاب حسین بن سعید اهوازی نقل میکند. حسین بن سعید میگوید قرأت بخط رجلٍ اعرفوه الی ابی الحسن علیه السلام من خواندم به خط مردی که اون مرد را میشناختم، به خط او خواندم کتابی را که او به امام موسی بن جعفر، مطلق است، بله ابی الحسن مطلق امام موسی بن جعفر سلام الله علیه است نوشته بود، و قرأت جواب ابی الحسن علیه السلام به خطه، امام بله به خط امام علیه السلام که خط امام را که میگوید میشناختم خواندم، اونی که نوشته بود این بود، هل علی رجلٍ لعب بالغلامٍ بین فخضیه حدٌ؟ فان بعض الاصابه روا انه لا بأس به لعب الرجل بین الفخضین. آیا برای مردی که لعب کند به غلام بین فخضیه، حدی هست یا نیست؟ بدرستی که بعضی اصابه بعضی مردم طوائف نقل میکنند که عیب ندارد، این کار حلال است. روا انه لا بأس، بعض الاصابه. بالغلام بی فخضین. فکتب لعنة الله علی من فعل ذلک، امام که به خطش هم من آشنا بودم، در جواب اینجور نوشته بود که بله، خدا لعنت کند کسی را که این کار را بکند، کار کار حرام است. حسین بن سعید، این محل کلام ما نیست. باز میگوید، و کتب ایضاً هذا الرجل، این مردی که میشناختم باز نوشته بود، ولکن لم أر الجوار، این نوشته بود نوشتنش را بله سؤالش را من میدانم ولکن جوابی که امام نوشته بود بله من ندیدم این جواب را ولکن این شخص اینجور میگفت که اینجور جواب آمد. ما حد رجلین ان نکح احدهما الاخر طوعا بین فخضین، همون وطیی که غیر سقب است. چیست بله حد دو مردی که یکی دیگری را وطی بکند بین الفخضین طوعاً هم هست اکراهی نیست، هردو مهیا شده اند، اون برای، بله قبول کرده است، اکراهی نیست، ما توبته؟ حدش چیست بله و توبه اش چیست؟ توبه یعنی اونی که کأن تو ذهن این است که حد در دنیا جاری بشود دیگر خداوند روز قیامت این حد را عقاب نمیکند بر این عملی که حدش در دنیا به حد رسیده است که در بعض روایات هم هست که خداوند اکرم است از اینکه شخص را دو مرتبه عقاب بکند. ولکن در مقابل روایاتی داریم، بله روایت معتبره ای داریم که اینجور نیست، اگر شخص تائب بوده باشد که حد خورده است اون همینجور است، و الا اگر تائبی توبه ای نبوده باشد، دار داخل میشود، بله اینجا جای محل کلام نیست. ما توبته تو ذهنش این است که اگر این حد را بخورد دیگر توبه میشود بر او. یعنی وزری به او بله شامل نمیشود در آخرت. ما حد رجلین انکح احدهما الاخر توأم بین فخضین، ما توبته و کتب القتل. فرمود که بله، فرموده باشد در جواب بر اینکه کفاره اش قتل است. نکح احدهما الآخر نفخضین، حدش عبارت از قتل است، به حسب اونی که در این روایتی که هست از شخصی که حسین بن سعید میگوید میشناختم او را ، اینجور جواب آمده است از امام. شیخ قدس الله نفسه شریف چونکه نمیشود به این معنا ملتزم شد در لواط به این معنا. ولو شیخ و امثال شیخ این را لواط میدانند که سقبی نشده است، این لواط است، اما ملتزم شدند که مثل اون ایقاب حدش قتل است نمیشود این را ملتزم شد. حمل کرده است شیخ الطائفه این روایت را که در ذیلش هم صاحب وسائل میکند، حمل شیخ ذلک علی من تکرر منه ذلک. اونی که دیگر دست برنمیدارد، به اون نحوی که خواهد آمد این فعل از او مکرر میشود او حکمش یعنی حدش قتل است که انشاالله میاد. یعنی الان شروع میکنیم انشاالله. عرض میکنم احتیاج به این حمل نیست، این روایت اعتباری ندارد در تعیین حد القتل. چونکه حسین بن سعید که راوی این روایت است میگه مرد را میشناسم، اما اون مرد ثقه بود یا غیر ثقه بود که این را که نمیگوید. خیلی اشخاص مثلاً شخصی شخصی را میشناسد که مثلا فرض کنید این در گذر خان بقالی میکند، میشناسد او را که ولکن این که ثقه است غیر ثقه است چجور است اینها را نمیشناسد. پس علی هذا مجرد شناختن این شهادت بر ثقه بودن نمیشود. حسین بن سعید اگر میگفت جواب امام را دیدم به خطش، مثل اون که لعنت الله علی من فعل ذلک، خب اون حجت میشد، حسین بن سعید میگوید که امام علیه السلام نوشته بود من حس کردم خطش را که خطش را میشناسم. ولکن میگه و لم أر الجواب، بدان جهت این روایت اعتباری ندارد نسبت به حد القتل، و حد القتل همون مئة جلده است، کما ذکرنا. این روایت هم نمیتواند معارضه کند بما تقدم. بعد محقق قدس الله نفسه شریف اینجور میفرماید، میفرماید این شخصی که وطی از او واقع شده است، وطی لواطی، ولکن من غیر ایقابٍ و سقب، که حدش مئة جلده است، اگر این فعل از او مکرر شد، تکراری که در هر فعلی که مکرر شده بود حد بر او جاری شده بود، یه دفعه این کار را کرد حد زدند صد تازیانه، دوباره باز این کار را کرد، دفعه ی دوم باز حد را زدند. باز دفعه ی سوم دست برنمیدارد این کار را مرتکب شده است، ایشان میفرماید بر اینکه اگر فعل مکرر بشود از این سه دفعه که در دفعه ی قبلی حد خورده است، دفعه ی سوم بله موجود بشود، یا فرقی نمیکند دو دفعه فرض بفرمایید حد خورده است، خیلی این کار را کرده است، اما دو دفعه اش را گرفته اند حد زده اند. الان مثلاً دفعه ی دهمیست، بله حد نخورده است، دفعه ی دهمیست ولکن دو دفعه حد خورده است، باز اون هم همینجور است. شخصی که دو دفعه حد الجلد بر او جاری شد، باز فعل از او مکرر شد قتل فی الثالثه، در دفعه ی سوم کشته میشود. شیخ الطائفه هم این روایت حسین بن سعید را این صحیحه اش را حمل به این تکرار کرده بود. بعد در متن شرایع دارد که و قیل فی الرابعه، گفته شده است بر اینکه در دفعه ی چهارم میکشند. یعنی وقتی که سه دفعه حد الجلد جاری شد، در دفعه ی چهارم کشته میشود، میفرماید و هو اشبه. اینکه در مرتبه ی چهارم کشته میشود این اشبه است این فتواست از محقق. چونکه مرسوم بود مابین القدما، الاشبه بله الاوجه و امثال اینها تعبیر میکردند، و اف التفصیل هم به جهت شارع در اختلاف در مسئله هست، الاشبه یعنی اونی که بله ظاهر است یعنی فتوا الخطابه است همین است که در اون مفتی به من است در دفعه ی چهارم کشته میشود، سه دفعه که جلد شد دفعه ی چهارم کشته میشود. اینکه میفرماید اشبه این است که در مرحله ی چهارم کشته بشود، دلیلش دوتا امر میتواند بشود، دوتا امر، یک امر اونیست که در باب الزنا وارد است، اگر یادتون بوده باشد در حد الزنا گذشت، اگر زانی که غیر محصن است و زنا را که موجود کرده است حدش جلد مئه است، اگر سه دفعه حد جلد بر او جاری شد در دفعه ی چهارمی کشته میشود. این روایت معتبره و مفتی به هم بود، که اون کسی که زانی، بابی داشت، بله بابی داشت در باب الزنا در باب حد الزنا بابی داشت صاحب وسائل عنوان کرده بود که باب بیستم بود ان الزانی الحر اذا جلد ثلاثاً قتل فی الرابعه. در چهارمی کشته میشود. یکی هم از اون روایاتش بله موثقه ی اسحاق بن عمار بود، موثقه ی ابی بصیر بود، که الزانی اذا زنا یجلد ثلاثاً و یقتل فی الرابعه. پس در زانی اینجور است که زانی که حدش جلد است، اگر سه دفعه جلد شد دفعه ی چهارمی کشته میشود. و بما اینکه در روایات لواط وارد بود که ملوط حدش حد زانیست، توجه کردید بله ملوط حدش حد زانیست، این ملوط را بله متلوط بله در بعضی نسخ، گفته اند صحیح اوست، متلوط یعنی لائط، اون کسی که لواط میکند. بله اون کسی که لائط است، لواط حدش حد زانیست، حمل کردند این روایات را در جایی که ایقاب نباشد، اگر یادتون باشد اینجور حمل کردند. پس لواط حدش حد زانیست، معناش عبارت از این است که در صورتی که ایقاب نباشد حدش حد زانیست. حد زانی صد تازیان بود، و لکن صد تازیانه اگر سه دفعه بر او جاری شد دفعه ی چهارم کشته میشود. این هم حدش همون حد زانیست. دفعه ی چهارم کشته میشود. حدش حد زانیست. و اما اون نحوی که ما بیان کردیم که، معنا کردیم، به اون معنا دیگر این حرف درست نمیاد، این استدلال مبتنی بر اونه. و خودش هم گفته اند بر اینکه مطابق با احتیاط است. مطابق با احتیاط است بر اینکه بله احتیاط در دماء است دیگر، تحفظ بر دماء بشود. دفعه ی چهارم کشتن مطابق با احتیاط است. این دلیل اول. دلیل دوم روایتی هست در اون جایی که بله یه مرد با مرد دیگر یه زن با زن دیگر، یه زن با یه مرد دیگر، تحت یه ثوب مجرداً جمع بشود، که مسئله اش را شروع خواهیم کرد انشاالله، همین امروز هم انشاالله شروع میکنیم مال دوتا مرد را. دوتا مرد اگر لخت هردو زیر یک ثوبی جمع شده اند، یه پرده ای کشیده اند هردو لخت اند خوابیده اند. توجه کردید یا دوتا زن این کار را کرده اند، یا یه مرد و یه زن کرده است، گفته اند اینها در حکم فرقی ندارد به حسب روایاتی که ذکر خواهیم کرد. در اونجا وارد شده است که در زن دوتا زن وقتی که لخت خوابیده اند و بینهما حاجبی نبود هردو اینها بودند، بله، دفعه ی چهارم اونها کشته میشوند. بعد از اجراء حد بر اونها در مرات، اون در دفعه ی چهارمی که هست در دفعه ی چهارمی اونها کشته میشوند. این روایتی که در ما نحن فیه هست این روایت مصححه ی ابی خدیجه سالم بن مکرم است، در باب ده از ابواب حد الزنا روایت بیست و پنجمیست، و باسناد الشیخ عن محمد بن احمد بن یحیی عن محمد بن الحسین محمد بن حسین خطاب اشعریست، عن عبدالرحمن بن ابی هاشم البجعلی که از ثقات است، این عبدالرحمن بن ابی هاشم البجعلی نقل میکند عن ابی خدیجه که سالم بن مکرم است، سالم بن مکرم ثقه است نجاشی قدس الله سره توثیق کرده است، علی بن حسن فضال گفته است شخص صالح است، نقل شده است این یک کلمه را اینجا جاش آمد بگویم، این سالم بن مکرم که ابی خدیجه کنیه اش است، جماعتی در روایت این توقف کرده اند، گفته اند روایات ا ین متوقفٌ علیهاست. به جهت اینکه شیخ الطائفه این روایات، این شخص را تضعیف کرده است. سالم بن مکرم را تضعیف کرده است و فرموده است ضعیفٌ فی روایته، در فهرتش شیخ، قدس الله نفسه شریف، شیخ الطائفه. رو این حرف گفته اند بر اینکه توثیق نجاشی یا علی بن حسن فضالی که هست اونها بله توثیق کرده اند بله شخص صالح گفته اند معارض میشود با تضعیف الشیخ، تساقط میکنند، چونکه در تعارض بله، قطع و تعدیل بله ترجیحی نیست تساقط میکنند، بدان جهت توثیق این شخص ثابت نشده است ، بدان جهت جملة من العلما تعبیر میکنند روایت ابی خدیجه، سالم بن مکرم نه اینجور نیست این شخص روایتش معتبر است، تضعیف شیخ تضعیف برای این شخص نیست. مطلب خیلی طولانیست این جا بگم از اصل بحث میمانیم. دو شخص است یکی سالم بن ابی سلمه است، سالم بن ابی سلمه، این سالم بن ابی سلمه بله این تضعیف دارد، این سالم ابن ابی سلمه تضعیف دارد حتی خود نجاشی هم تضعیف کرده. یه سالم سالم بن مکرم است که به خودش میگن ابی سلمه، یعنی به خود سالم دوتا کنیه دارد، یکی ابی خدیجه یکی هم سالم ابی سلمه، که مال خود، که سالم بن ابی سلمه نیست، سالم خودش ابی سلمه کنیه است. شیخ قدس الله نفسه شریف این دو نفر که هست، دو نفر را ذکر کرده است نجاشی، و غیر نجاشی هم ذکر کرده اند این دو نفر را، شیخ این دو نفر یکی گرفته است، این اشتباه از شیخ الطائفه از این بوده است. چونکه او ضعیف است این را هم بله فرموده است بر اینکه ضعیفٌ. این مال اوست. مال این شخص نیست، این شخص ثقه است و اون سالم بن ابی سلمه است و موکول است بحثش به جای دیگر که بله اینجا بیشتر از این فرصت نیست. این روایت من حیث السند تمام است. اونجا دارد که قال لا ینبغی لإمرئتین تنامان فی لحافٍ واحد، دو زن نمیتواند بله در لحاف واحد بخوابد، الا بینهما حاجزٌ، مگر حاجز بوده باشد، حاجز را حمل کرده اند بر اینکه ثوب داشته باشند. و سابقاً هم ما گفتیم که نه حاجز تنها ثوب نیست، ولو مابینشون یه بچه ای خوابیده است، بله مثلا یکی از اونها بچه دارد، اون هم میشود. بله لا ینبغی لامرئتین تنامان فی لحافٍ واحد، الا و بینهما حاجزٌ، یعنی مجرد نباشند، لخت نباشند به عبارت دیگر، لخت و عور. فان فعلتا نهیتا عن ذلک، این کاررا کردند نهی میشوند، و ان بله و ان وجدهما بعد النهی، حاکم بعد النهی پیدا کرد اینها را باز فی لحافٍ واحد، جلد، بله جُلدتا کل واحدٍ منهما حداً. به هریکی صد تازیانه میزند. فان وجدتا الثالث فی لحافٍ حدّتا، باز حد میخورند. فان وجدتا فی الرابعه قتلتا. اگر در رابعه پیدا کردند دفعه ی چهارمی کشته میشوند. گفته اند بر اینکه وطی بین فخضین هم حدش با این فرقی نیست، وطی بین الفخضین اگر صد تا بوده باشد حکم همینجور است که اونجا هم در رابعه کشته میشود. ولکن این استدلال دومی هم مثل استدلال اولی ضعیف است، بلکه اضعف از اوست. چرا؟ اولا این روایت ابی خدیجه مضمر است، نگفته است از کدام امام است، بله کافی قدس الله نفسه شریف این روایت را نقل کرده است عن ابی خدیجه عن ابی عبدالله علیه السلام سالم بن مکرم هم غالباً از امام صادق نقل روایت میکند. کافی اونجور نقل کرده است، ولکن در نسخه ی کافی این است که قتلتا فی الثالثه، در دفعه ی سوم کشته میشود. یعنی در دفعه ی سوم کشته میشوند یعنی دفعه ی سوم میشود از اونجایی که ، دفعه ی سوم کشته میشود قتلتا فی الثالثه است. در این نسخه فی الرابع است. این اولاً. و ثانیاً بر اینکه این قتلتا فی الرابعة قول امام علیه السلام هم همینجور بوده باشد، ظاهر این روایت این است که در دفعه ی اول اینها جاهل به حکم بودند، حد نخوردند، نُهیتا عن ذلک. بله لا ینبغی لإمرئتین تنامان فی لحافٍ واحد، اینکه یه کلمه ای بگویم این هم یادتان باشد، اینکه در این، معروف است که کلمه ی لا ینبغی استحباب را میرساند کراهت را میرساند، این در اصطلاح همینجور است ولکن در لسان روایات اینجور نیست. در لسان روایات توجه کردید حتی در آیه ی مبارکه، لاینبغی به معنای این بوده باشد که بهتر این است که اینجور نشود اینجور نیست. لا ینبغی لإمرئتین، حرمت است، حرمت مسلم است. لخت خوابیدن بینهما. لا ینبغی لإمرئتین تنامان فی لحافٍ واحد الا و بینهما حاجزٌ. این ظاهرش این است که فان فعلتا نهیتا عن ذلک، باید نخوابند، یه زنی که، باید نهی بشود، نهی بشود ظاهرش این است که نمیدونست باید، زنها اینجورند دیگر غالباً زنها. بعد از اینکه گفته شد و فهمید او بعد، فان وجدتا بعد ذلک، حدّ، بله فی لحافٍ واحد، جلّدتا، اونوقت بله جلد میزنند، تازیانه، حد را جاری میکنند. این حد اول میشود. فان وجدتا الثالثه، دفعه ی سوم پیدا بشوند که دفعه ی دومی از حد میشود، بله حدّتا، حد زده میشوند، فان وجدت الرابعه، که دفعه ی ثالثه میشود. دفعه ی ثالثه بعد از حد خوردن میشود، اون وقت قتلتا، کشته میشوند. اولاً این روایت مدلولش این است، و ثانیاً بر اینکه بله این نقل شیخ هم همینجور مضمره است که گفتیم نقل کافی ثالثه است. بدان جهت کسی ملتزم بشود که این را دفعه ی رابعه کشته میشود به این دو دلیل تمسک کند نه اینها دلیل نمیشود. اما اونهایی که میگویند دفعه ی سوم کشته میشود، دو دفعه که حد خورد دفعه ی سوم کشته میشود، منتظر دفعه ی چهارم نمیشوند، اونها به یه قاعده ی کلی که از روایات استفاده شده است تمسک میکنند. که ان اصحاب الکبائر، اصحاب الکبائر کلها، اذا اقیم علیهم الحد مرتین قتله فی الثالثه. قاعده ی کلیه است در صحیحه ی بله یونس بن عبدالرحمن از امام موسی بن جعفر سلام الله علیه است، در باب 5 از ابواب مقدمات الحدود روایت اولیست، هم کلینی نقل کرده است این را هم شیخ نقل کرده است، یه کلمه ای هم بگم یادتون باشد، شیخ در تهذیب روایتی را کرات نقل میکند، تکرار نقل میکند، اون روایتی که تکرار در او، در سایر روایات نیست از حیث کثرت، خیلی مکرر هم نقل کرده، این صحیحه است که گفتم صحیحه ی یونس بن عبدالرحمن است که محمد بن یعقوب این را از کلینی نقل میکند. عن محمد بن یحیی عن احمد بن محمد، عن صفوان عن یونس، یعنی یونس بن عبدالرحمن، عن ابی الحسن الماضی، قال اصحاب الکبائر کلها اذا اقیم علیهم الحد مرتین قتلوا فی الثالثه. در سومی کشته میشوند. خب این را میدانید که وطیی که فرض بفرمایید در او سقب نباشد لواطی که در او سقب نباشد این اثبات بشود که از کبائر است، اثبات بشود کبری به او منطبق میشود. اون لواط اینجوری که از کبائر است. و اما لواط اینجوری که سقب و ایقابی نباشد، از کبائر است، که یقتل فی الثلاثه این هم بلا اشکال است جای کلام نیست. به جهت این بله به جهت این روایاتی که وارد شده بود که گفتیم عظمت معصیت را میرساند. که امام علیه السلام در روایت فرمود بر اینکه لواط اصلا دون السقب است، و اما السقب فهو کفرٌ بالله العظیم. یعنی اون لواطی که تو اذهان مرتکز است که محرم است در شریعت، خداوند متعال قومی را هلاک کرده است بواسطه ی او، اون در صورتی که دون السقب بشود و اما اگر سقب بشود او شرک بالله است. این روایات را، بله این روایات را صاحب وسائلی که هست، صاحب وسائل نقل کرده است در باب سی ام از ابواب نکاح محرم، جلد چهارده است. جلد چهارده باب سی ام، یکیش را که میخوانم، یکی روایت اضیفه است که اون من حیث السند اشکال دارد و اما روایت سکونی، معتبره ی سکونی اشکالی ندارد. کلینی نقل میکند روایت دومیست در باب سی ام، و عن علی بن ابراهیم عن ابیه عن النوفلی عن السکونی، عن ابی عبدالله علیه السلام قال امیرالمؤمنین علیه السلام اللواط مابین دبر و دبر هو الکفر. اونی که بله، معصیت عظیم است که از زنا اشد است، او مال چیز است، این در مقام بله بیان عظمت معصیت است. استغفر لذنبک العظیم، بله این ذنب عظیمی هست. بدان جهت اصحاب الکبائر یقتل فی الثالثه، تمسک کردن به او عیب ندارد. این تو ذهنتون باشد ها، که باید فقیه ثابت کند که از معاصی کبیره است و از این طریق هم ثابت میشود، بدان جهت حکم در مسئله صاف است که یقتل فی الثالثه. این شخصی که بله مرتکب شده است این عمل را که من غیر سقبٍ و ایقابٍ. بعد محقق قدس الله نفسه شریف شروع میکند به اون مسئله ای که، مسئله ی نوم مرئه و رجل را مجردین در زیر لحاف واحد این را سابقاً در حد الزنا بحث کرده است. و اما فعلا بحث میکند نوم الرجلین فی ثوبٍ واحدٍ، بله مجردین. مجرد بوده باشد. ایشان در متن شرایع یه قیدی میزند، میگوید بله اگر فرض کنید، مردی با مردی، یا غلامی، فرق نمیکند غلامی که بله فرض بفرمایید بله لم یبلغ الحلم است بله رسیده است مثلا فرض کنید، این مرد با مردی بخوابد در این صورت تحت لحافٍ واحد، تحت ثوبٍ واحد مجردین بخوابند، یه قیدی میزند که مابین اینها رحم، قرابت رحمی نبوده باشد، مابین این ها قرابت رحمی نبوده باشد، اگر اینها خوابیدند و قرابت رحمی نشد، اونوقت برای اینها وقتی که خوابیدند، حد بله تعزیر میکنند، حد نیست تعزیر است. تعزیر چه چیز است، میفرماید اقلش 33 جلد است و اکثرش 99. مشهور این را میگویند، نسبت به مشهور دادند که بله توجه کردید 33 اقلشه، از 33 نمیتواند کمتر بشود، و از 99 نمیتواند بیشتر بشود. بقیه اش هم مربوط به خود حاکم است که ببیند مثلا تهمت خیلی هست، سوء ظن خیلی هست، توجه کردید تعذیب را زیاد کند، کم است کم کند، اختیارش به ید حاکم است. اقل و اکثرش تعیین شده است. بله صاحب جواهر قدس الله نفسه شریف یه قید دیگری اضافه میکند. اون قید دیگر این است که ضرورتی در بین نبوده باشد. مثل اینکه فرض بفرمایید بله لخت و عور هستند، بله غرق شده بودند لباسهاشون را کندند آمدند بیرون در بیرون هم غیر از یه چیزی حصیری پیدا نکردند، همه رفتند زیر او، دو نفر. نه اون ضرورت است، صحبت ضرورت نیست. مجموعش سه قید باید بشود. قید اول لخت بودن اینها، عور بودن اینها. تحت اون ثوب واحد و لحاف واحد. قید دوم این است که مابینهما رحم، یعنی قرابت نبوده باشد. قید سوم عبارت از این است که ضرورت در بین نبوده باشد که اقتضا کند. نه ضرورتی هم نبوده است. اونقوقت این تعزیر را میکنند که اقلش 33 اکثرش بله 99 است. بعضی ها این را نسبت به مشهور داده اند ولکن بعضی ها در این قیود اختلاف کرده اند. بعضی ها گفته اند بر اینکه قید رحم، بله رحم نباشد معتبر نیست، فرق نمیکند مابین رحم و غیر رحم. در حکم فرقی نیست. و بعضی ها مثل صاحب مسالک در قید تجرد هم اشکال کرده است. که نه تجرد معتبر نیست، لخت و عور بوده باشند، روایات فرض لخت و عور را روایات کثیره نکرده، در بعضی روایات صحیحه تجرد هست ولکن سایر روایات ندارد. بدان جهت صاحب جواهر میگوید در بعضی روایات صحیح است تقیید میکند. دیگر اگر قید هست که باید مجرد بشود تقیید میکند. بله، این اصل منشأ و دلیل این حکم چیست؟ روایات است چونکه عقل که راهی ندارد. روایات ما در مقام سه طایفه هستند که باید در جایی که روایات مختلف شد یادتون باشد، فقیه که میخواهد از روایات استخراج حکم کند باید طوایف روایات را تعیین کند که روایات چند طائفه هستند، روایات سه طائفه هستند، بعضی از اون روایات دلالت میکند، اون شخصی که این کار را کرده است، برای او 33 تازیانه میزند، برای او تعزیر و حدی که ثابت است، همون 33 تازیانه است که بر او 33 تازیانه جاری میکند. این روایت، بله روایتیست که بله، این روایت روایتیست که من حیث السند اشکال دارد، من حیث السند ضعف دارد و لکن این ضعف را هم صاحب جواهر و دیگران علاج کرده اند. روایت بیست ویکمی ست در باب 10 از ابواب حد الزنا. روایت این است، بله و باسناد الشیخ عن الحسین بن سعید عن القاسم بن محمد، قاسم بن محمد جوهریست، عن عبد الصمد بن بشیر، عبد الصمد بن بشیر ثقه است، قاسم بن محمد هم از معاریف است عندنا، این جهتش اشکال ندارد. عن سلیمان بن هلال، تضعیف در، یعنی عدم توثیق در سلیمان بن هلال است. سلیمان بن هلال میگوید سأل بعض اصحابنا ابی عبدالله علیه السلام فقال جعلت فداک به امام صادق علیه السلام عرض کرد فدای تو بشوم، الرجل ینام مع الرجل فی لحافٍ واحد، مردی با مرد دیگر در یه لحاف واحد میخوابد، چجور است؟ فقال ذوا محرمٍ، اینها با هم دیگر ذوی محرم هستند؟ قال، فقال لا نه نیستند، اجنبی هستند از همدیگر، این معلوم میشود که اگر این سؤال معناش این است که اگر اونجور باشد حدی ندارد، قال من ضرورةٍ، این هم قید ثانی که ضرورت بود، قال لا، چونکه در اون روایت هم فی لحافٍ واحد، لحاف دلالت نمیکند که هردو لخت و عریان بودند، ولکن اون روایت لخت هست که مجرد باشند، که روایت مقید است. قال لا، گفت نه اینها ضرورت هم ندارند، قال یضربان ثلاثین سوتاً، ثلاثین سوتاً، 33 شلاق به این 33 شلاق هم به اون یکی. … بله؟ ثلاثین بله ثلاثین، سی تا، سی شلاق، ثلاثین سوتاً به این ثلاثین سوتاً به این. که 30 تا میشود. بعد ذیلش شاهد ما نیست. این یه روایت است. در روایت دیگری که بله اون هم متعدد هم هست، بله اون روایت، در اونجا ذکر شده است که نه اونی که به این شخص توجه کردید حد میزنند، اون حدی را که میزنند او عبارت از بله 99 شلاق است، 99 شلاقی که هست به این شخص میزنند. بله، اون روایت یکی از اون روایات صحیحه ی عبدالله بن سنان است، صحیحه ی عبدالله بن سنانی که هست در اونجا اینجور ذکر شده است، در صحیحه ی عبدالله بن سنان بله، در اون صحیحه ی عبدالله سنان که ظاهراً در اون جلد است، اینجور ذکر شده است که مردی با مرد دیگر میخوابد، امام علیه السلام در جواب فرمود بر اینکه 99 تازیانه میزنند، صحیحه ی معاویة بن عمار هم هست، در صحیحه ی معاویة بن عمار هم همین معنا ذکر شده است که حدش این است که اگر بخوابد، حکمش همین است. بله این روایت را، عرض میکنم این روایت را میخوانم این طلبتون. جمع کرده اند مابین روایات، مشهور، مابین این دوتا روایت. اینها اولی من حیث السند ضعیف است گفته اند ضعفش منجبر به عمل الاصحاب است. اون هیچ. میشود هردو معتبر. هردو که معتبر شدند جمع میکنند، میگویند این روایت حد اقل، اقل الحد، اقل التعزیر و اکثر التعزیر را بیان میکند. حدین لتعزیر را بیان کرده اند. که از 30 تا کمتر نباشد از 99 تا بیشتر نبوده باشد. مابینهما تخییری که هست تخییر لحاکم است. پس طائفه ی ثانیه ای از روایات، روایاتی ست که حد در اونها تعیین شده است که اون حد عبارت از همون 99 تازیانه است. و اما الطائفة الثالثه، طائفه ی ثالثه ای که هست، طائفه ی ثالثه روایاتی ست که در اونجا تعیین شده است در اونجا تعیین شده است که حد صد تازیانه است. تقیید شده است که اون روایاتی که هست بله صد تازیانه است. این صحیحه ی عبدالله بن سنان همینجور بود که بله روایت شانزدهمی بود در باب دهم از ابواب حد الزنا، که شیخ الطائفه باسناده عن یونس بن عبدالرحمن، خوب شد که پیدا کردم این نکته را بگویم، شیخ قدس الله نفسه شریف روایاتی را که فی نفسه کثیر است، در تهذیب از کتب یونس بن عبدالرحمن نقل کرده است، بعد برای کتب یونس بن عبدالرحمن طرقی ذکر کرده است که وسائط من به رسیدن به کتب یونس بن عبدالرحمن که از اصحاب امام موسی بن جعفر و امام رضاست، وسائطم چه ها هستند، وسائط طرق متعدده ای ذکر کرده است. در فهرستش و مشیخه ی تهذیب هم نقل کرده، در تمام اون طرق اسماعیل بن مرار است، اسماعیل بن مرار عن یونس. اسماعیل بن مرار توثیق خاص ندارد. بدان جهت اون طرقی که هست اون طرقی که اسماعیل بن مرار هست اونها پیش بله بعضی ها جماعت یعنی پیش مشهور اشکال دارد، پیش ما اشکالی ندارد اسماعیل بن مرار از معاریف است، ولکن شیخ یه طریق دیگری دارد برای کتب یونس، باز در فهرست نقل کرده است، در اون طرق دیگر اسماعیل بن مرار نیست، محمد بن عیسی بن عبید از یونس نقل میکند، در اون طریق شیخ شیخ الطائفه ابن ابی الجید است، علی بن احمد بن ابی الجید است که از مشایخ نجاشیست، چونکه مشایخ نجاشی همه اش توثیق دارد، از جهت ابن ابی الجید در اون طریق نمیشه اشکال کرد. رو این اساس اون طریق صحیح است، و رو این اساس هم ما تقی میکنیم به صحیحه ی یونس بن عبدالرحمن اون جا اینجور است که در صحیحه ی یونس بن عبدالرحمن اینجور است، بله یونس بن عبدالرحمن عن ابن سنان یعنی عبدالله بن سنان عن ابی عبدالله علیه السلام فی رجلین یوجدان فی لحافٍ واحد قال بله یجلدان غیر سوتٍ واحد، 99 تازیانه میزنند، این هم طائفه ی ثانیه است. طائفه ی ثالثه طائفه ایست که صد تازیانه گفته است. این وقتی که دو تا مرد زیر لحاف جمع شدند، دو تا زن جمع شدند، اینها حدشون همون صد تازیانه است. یکی از این روایاتی که هست صحیحه ی حلبی ست، روایت اولیست در باب 10 حد الجلد، عن، محمد بن یعقوب عن علی بن ابراهیم عن ابیه و محمد بن یحیی عن احمد بن محمد بن عیسی این دو طریق شد، جمیعاً عن ابن ابی عمیر عن حماد عن الحلبی، ابن ابی عمیر نقل میکند از حماد بن عثمان عن الحلبی. حمادی که ابن ابی عمیر از او نقل میکند حماد بن عثمان است عن الحلبی عن ابی عبدالله علیه السلام قال حد الجلد ان یوجدا فی لحافٍ واحد، ودجلان یجلدان اذا وجد فی لحافٍ واحد، الحد، همون حد الزنا معروف، همون صد تازیانه است. روایات دیگری هم هست که صد تازیانه میشود. خب این سه طایفه از روایات شد چکار کنیم این را؟ اینکه ایشون فرموده است جمع میکنند مابین طائفه ی اولی و ثانیه میگن که اون حد اول است اون حد اقل، این پیش ما درست نیست. روایت اولی من حیث السند ضعیف است، و مشهور بودن و شهرت بودن هم ثابت نیست در مسئله ولی کثیری از فقها فتوا داده اند. بدان جهت اگر این روایت من حیث السند هم صحیح بود با طائفه ی ثانیه معارضه میکرد با طائفه ی ثالثه. چونکه این جمع عرفی نیست که اون را به حد اقل حمل کنیم این را به حد اکثر. به چه دلیل؟ قرینه میخواهد این جمع تبرئی ست، اون میگه حد 30 تاست این میگه حد 99 تاست. با هم معارضه میکنند. اقل و اکثر که تخییر هم که ممکن نیست اینجا بگیم مخیر است مابین او و مابین این. تخییر بین اقل و اکثر ممکن نیست ها مخیر بشود. 33 تا حد میشود بقیه موکول به نظر حاکم میشود. تا انشا الله.

