سلسله دروس حدود – جلسه شصت و سوم

دروس حدود

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

کلام در مسئله ی قذف شخصٍ جماعتاً بود. عرض کردیم اونی که ظاهر عبارت محقق هست، و خودش هم بله مطلب صحیحی هم هست، اون این است که باید در قذفُ شخصٍ جماعتاً این تفسیر را داد، که اگر این قذف جماعت را به یه قذف قذف کرده است. مثل اینکه بگوید مثلا این قوم فلانی یا اسمائش را یکی یکی ذکر کند زید عمر بکر خالد و و اینها زنات هستند، زانی هستند. چونکه قذف یکیست، در این صورت تارةً کل واحدٍ من هذه الجماعه، متفرقاً مطالبه میکنند حق القذف را، یکی از اونها آمد آورد پیش حاکم شرع که این قذف کرده مرا، در این صورتی که این را پیش حاکم شرع متفرقاً بیاورند و مطالبه ی جماعت متفرقاً بشود، هرکدام یه حدی دارد. در هرکدام از این جماعت که آورده است له حد القذف است علیه بر این قاذف. و اما قوم و این جماعت این را مجتمعین آورده اند، در این صورت یه حد قذف به این متعلق میشود. ولکن به خلاف جایی که قومی را قذف بکند کل واحدٍ را مستقلاً. یعنی مترتباً. بعد از اینکه قذف یکی را کرد اون دیگری را قذف بکند. اول بگوید زیدٌ زانٍ، بعد بگوید عمرٌ زانٍ که قذف اولی محقق شده بود، بعدی را قذف کرد. چه بلا فصل او مع الفصل این قیدی ندارد. که بعد تحقق القذف برای یکی اون دیگری را هم قذف کرد. اینجور اگر بوده باشد نه هرکدام چه متفرقاً بیاورند چه مجتمعین بیاورند، هرکدام یه حد قذفی دارند. این حاصل حرف ما بود که میگفتیم مراد محقق هم از این عبارت اینه. اونجایی که اسامی را تصریح میکند، میگوید زیدٌ و عمرٌ و خالدٌ و بکرٌ و فلانٌ وفلانٌ که اسم میبرد، اینها زناتٌ. یا کل واحدٍ منهم زانٍ. که اسم برده است. این علی ما ذکرنا اسم بردن یا بالجمله ذکر کردن به عنوان قوم فلانی هیچ فرقی ندارد. همه اش یه قذف واحد، به کلمه ی واحده حساب میشود. ولکن ظاهر کلام جواهر، صاحب الجواهر قدس الله سره این است که در جایی که تسمیه بشود، بگوید زیدٌ عمرٌ خالدٌ بکرٌ، کلٌ منهم زانٍ، یا زناتٌ، این داخل قذف متفرق است. که در این صورت هرکدام از اینها یه حد قذف مستقلی دارند. چه مجتمعین بیاورند پیش حاکم شرع، چه متفرقاً مطالبه بکنند. اونی که ما میگفتیم ملاک در اینکه تعدد حد القذف در دو صورت است، یکی اینکه بعد از تمام شدن قذف یکی اون دیگری را قذف کند. دیگری هم این است که قذف الکل به کلمةٍ واحده باشد ولکن اینها متفرقاً مطالبه کنند حد القذف را. یکی پیش حاکم شرع آورده بعد اون دیگری میاد مطالبه میکند. و اما در جایی که قذف به کلامٍ واحد است، کلمه به معنای کلام است. و کلمةٌ کلامٌ بها قد ؟؟؟ همینجاست. و اما جایی که قذف به کلمه ی واحده یعنی به کلام واحد شد، اونجا اگر مجتمعین آوردند یه حد دارد. کلام واحد فرقی نمیکند، با تصریح به اسامی بوده باشد، یا نه این جماعت را جملتاً و عنواناً به عنوان واحد ذکر کند، که قوم فلانی، رجال قریه ی فلانی. فرقی نمیکند. ولکن صاحب جواهر قدس الله نفسه شریف اونجا که تصریح به اسامی میشود این را ملحق کرده است به قذف متفرق و دلیلش هم بله در ما نحن فیه یه روایتی هست کأن خواسته است مابین اون روایت و روایاتی که سابقاً گفتیم، مابین اونها جمع کند. در مقام جمع لاحق کرده است اونی را که تسمیه شده است کل واحدٍ من مقذوف، ولو به کلامٍ واحد، این را لاحق کرده است به اونجایی که ، بله متفرقاً قذف بشود. در باب یازده از ابواب حد القذف، روایت پنجمیست که باب حکم من قذف جماعتاً. در روایت پنجمی این جور دارد که شیخ قدس الله نفسه شریف باسناده عن الحسین بن سعید عن ابن محبوب عن الحسن بن محبوب و عنه عطف است به محمد بن الحسن باسناده عن الحسین بن سعید، عن ابن محبوب عن ابی الحسن شامی عن بُرید.عن ابی جعفرٍ علیه السلام فی الرجل یقذف القوم جمیعاً به کلمةٍ واحده. مردی قذف میکند تمامی قوم را به کلامٍ واحد. قال اذا لم یسمّهم، اگر اونها را اسم نبرد یعنی یکی یکی ذکر نکند فانما علیه حدٌ واحد. حد واحد دارد. و ان سمّا فعلیه لکل رجلٍ حدٌ. برای هر مردی حد است. بدان جهت ایشان فرموده است که اذا لم یسمّهم فانما علیه حدٌ واحد، این حمل میشود به اونجایی که مجتمعین بیاورند، یه دفعه بیاورند. ولکن و ان سمّا فعلیه الکل رجلٌ حد، او نه تقیید ندارد. چه مجتمعین بیاورند چه متفرقین، هرکدام یه حدی دارد. ظاهر روایت فی ما ذکره قدس الله سره صاحب جواهر، ظاهر درست است ظاهر روایت اوست. و جمع عرفی هم مقتضاش همین است. الا انه این روایت من حیث السند ضعیف است. در سند ابی الحسن شامیست. که این مجهول است. و این روایت هم جوری نیست که بگوییم مشهور عمل کرده اند ضعفش جبران شده. مشهور هم اگر عمل میکردند، هر، جای حرف بود، کجا مانده که عمل مشهور در مقام نیست. حتی عبارت محقق قدس الله نفسه شریف عبارتش هم بله مقتضاش همون بود که ما گفتیم، تسمیه در عبارتش نبود. علاوه بر اینکه ظاهر عبارت محقق او بود، یه شاهد دیگری داریم که در عبارت محقق فرقی نمیکند تسمیه بشود یا تسمیه نشود. وقتی که قذف به کلمةٍ واحده شد اونجا مجتمعین بیاورند یه حد است. متفرقین بیاورند هرکدام یه حدی دارد. و اما جایی که قذف خودش متفرق شد. یعنی قذف یکی بعد از قذف دیگری بود. اونجا نه متفرقین بیاورند یا مجتمعین، یه حدی، هرکدام یه حد دارد. شاهدی که در عبارت محقق است درست توجه کنید اون مسئله ایست که بعد از اون فرع بعدی عنوان میکند. بعد از فرعی که خواهد آمد بعد از او عنوان میکند. میگوید اگر کسی به یه شخصی گفت یابن زانیین. ای پسر دوتا زنا کنند. یعنی امّ و أب است دیگر زانیین. این بله معلوم است که زید پدرش در خارج فلان است امّش هم که بله در عشیره اش میشناسند دیگر. یابن زانیین. ای اونی که هم پدرت زانیست هم مادرت زانیست. خود زید را قذف نکرده. قذف أب و أم را کرده است. اونجا میگوید اگر أب و أم معاً مطالبه کردند یه حد القذف است، خود محقق میگوید، اما اگر متفرقین مطالبه ی حد قذف کردند، پدر یه حد قذفی دارد مادر یه حد قذفی دارد. خب اون تسمیه است خودش. تسمیه با او فرقی ندارد. چونکه تسمیه برای اینکه اون شخص را معین کند. یابن الزانیین، ای اونی که پدرت هم زانیست مادرت هم زانیه است، تسمیه با این فرقی ندارد. چونکه احتمال فرق مابین تسمیه و مابین این نیست، که اینجا، بله در حقیقت پدرش را گفته دیگر، پدر لازم نیست که اسم علنیش را بگوید. نه یه اسم اشاره ای بگوید که بله اسم اشاره ای بگوید به شخصی اونی که اون کنج نشسته است. اونی که اون کنج نشسته است این تسمیه است. … بله؟ ظهور فی أب و أم اون چیز است در أب و أم بلاواسطه. این ظهورش همین است، همون، همین در این اقربیت که دارد اقربیت در ظهور هم دارد. بله أب شامل میشود ولکن ظهورش در اون أب چیز است، بدان جهت در ما نحن فیه محقق قدس الله نفسه شریف که اونجا گفته است مجتمعین بیاورند یه حد بیشتر ندارد، این قرینه است که تسمیه و عدم تسمیه در کلام محقق و در حکم محقق مدخلیتی ندارد. … او متفرق بود. … میگه زیدٌ و عمرٌ و بکرٌ و خالدٌ کلٌ منهم زانی. این تسمیه است دیگر. اگه تسمیه صدق نمیکند، ما این اصطلاح عربی را باید از شما بگیریم که معنای این کلام چیه؟ زیدٌ و عمرٌ و خالدٌ کلٌّ منهم زانٍ. این تسمیه است دیگر، تسمیه اسم بردن است. پس علی هذا الاساسی که هست، این روایت بما انه من حیث السند ضعیف است، و عمل مشهور قطعاً ثابت نیست. یعنی عمل مشهور نیست. بدان جهت به این روایت نمیشود اعتماد کرد، و اون روایت معتبره مقتضاش همین بود. اما اون فرعی را که بعد ذکر میکند. … بله اون قذف، قذف متفرق است بگوید زیدٌ زانی و عمرٌ ایضاً زانی و بکرٌ هم ایضاً زانی. این قذف ها متفرق است متعدد است، فرقی مابین اینکه فاصله بیندازد یا فاصله نیندازد فرقش نیست. … جماعةٌ جماعتاً، قذف قوماً جماعتاً. جماعتاً معناش عبارت از این بود که، جماعتاً یعنی جملتاً. این بود. داشت که اگر کلمه ی واحده بوده باشد یعنی کلام واحد بوده باشد مجتمعین آوردند اینجور، متفرق بوده باشند که همونجور. بعد محقق میفرماید بر اینکه بله، جماعتی گفته اند امر در غیر القذف هم، امر در غیر القذف هم مثل قذف است. میدانید که در قذف حد است شرعاً که باید فرض کنید 80 تازیانه بزند. و اما اگر انسان قذف نکرد شخصی را ولکن فحش گفت، توجه کردید شتم کرد فحش گفت اینها تعزیر دارد دیگر حدی که ندارد، داخل قذف نیست. اینها تعزیر دارد. گفته شده است که حکم در تعزیر در غیر القذف که سبّ است و نظیر السبّ، تعزیر در سبّ حکم همون قذف را دارد. یعنی انسان به یه کلام واحد اشخاص متعدده را سبّ کرد. اینها که نشسته بودند مثلاً یه فحشی به اونها گفت، به همشون ها. به یه کلام. گفته اند در این صورت اگر مطالبه کردند مجتمعین یه تعزیر میشود. و اما اگر هرکدام آورد مجتمعاً شکایت کرد، بله یه تعزیر مستقلی دارد. و اما اگر نه سبّش متفرق بود مثل اون قذف، یکی را اول سبّ کرد. هرچه از دهنش درمیآمد میتوانست گفت به او بعد یکی دیگر را شروع کرد. اونجا لکلٍ منهم تعزیر واحد است. جماعتی گفته اند بر اینکه اون حکمی که در اونجا جاری بود در ما نحن فیه هم جاری میشود. محقق بله محقق بله در ما نحن فیه میگوید که در ما نحن فیه که جماعتی که این حرف را گفته اند، ما نحن فیه جای اختلاف نیست چرا؟ چونکه تعزیر منوط به نظر الحاکم است. هرچه مصلحت دید. مصلحت این بود که نه مستقلاً فحش گفته بود اما مصلحت در این بود که یه تعزیر به او وارد بشود. اون یه تعزیر را وارد میکند. جای اون حرفی که اونجا گفتیم اختلاف بکنیم که این حکم اونجا هم جاریست یا نیست. اینجا موضع اختلاف نیست. چرا؟ بله، برای اینکه منوط به نظر الحاکم است و نظر حاکم هم چه باشد او متبع است. و احتمال دارد که مرادش از اختلاف در عبارت شرایع که اختلاف فرموده، یعنی مطالبه کردن متفرقاً یا مجتمعاً به کلام واحد با کلام مستقل، با چند کلام با هم مختلف بشود در حکم این معنا در ما نحن فیه معنا ندارد این اختلاف در حکم، چرا؟ برای اینکه این منوط به نظر حاکم است، تعزیر هرجور مصلحت دید بدان جهت اونجا مصلحت جاری میشود. … جماعتی، توجه کنید بذارید تمام کنم این را. جماعتی بعضی ها که و منهم خود صاحب جواهر است، گفته اند که خب نمیشود ملتزم شد که اینجا تعزیر نه مستقلاً به نظر حاکم است. هرچه نظرش، بله این را نمیشود ملتزم شد، چرا؟ برای اینکه فرض بفرمایید بر اینکه فرض بفرمایید بر اینکه این شخص صد نفر که نشسته بودند یه جا صد نفر را تعزیر کرد، صد نفر را سبّ کرد خودش هم به سبّ مستقیم. هرکدام را یکی یکی انگشت گذاشت بالای سرش سبّ کرد. خب بگوییم بر اینکه در ما نحن فیه یا به کلمه ی واحده سبّ کرد، فرق نمیکند با کلمه ی واحده. خب در ما نحن فیه اگر بخواهیم بگوییم که هرکدام تعزیر دارد دیگر نسبت به این، هرکدام فعل حرام است تعزیر دارد. اگر بخواهیم بگوییم که برای هر چیز، تعزیری هر سبّی که کرده است یه شلاق میخورد این شخص. که مثلا مصلحت این است اقلا یه شلاق بخورد. مصلحت در این است که این یه شلاق بخورد. برای هر صد نفر که گفته برای هرکدام یه شلاق بخورد. نظر حاکم و مصلحت این را اقتضا کرد. این صد تا شلاق زد. لازمه ی این حرف این است که این از حد القذف بالا برود. چونکه اگر قذف میکرد این جماعت را، که قذف افترا است، اهمیت دارد از مجرد الشرط. قذف کرد شخصی را این جماعت را قذف کرد، جماعتاً یه جا به قذف واحد، بهش هشتاد تازیانه بزنند. اما صد نفر را به یه یک شتم به یه کلام شتم کرد، در این صورت فرض کنید صدتا تازیانه بزند که اقل تعزیر یه تازیانه است. هرکدام اگر یه تعزیری داشته باشد در ما نحن فیه لازمه اش این است صد تازیانه بشود. این را نمیشود ملتزم شد. اینجور فرموده اند، بدان جهت در ما نحن فیه گفتن این هم حکم اون را دارد. اگر قذف به کلام واحد شد، چجور عند المطالبه، یه قذف، یه حق قذف، حد قذف متعلق میشود یه تعزیر متعلق میشود. باید به این ملتزم بشویم، تا این محصور لازم نیاد که هرکدام را تعزیر بکنیم در جایی که مش؟؟؟ صد نفر است باید صد تازیانه بخورد اقل تعزیر یه تازیانه است. اینجا صاحب جواهر جواب میدهد که نه ربما تعزیر در ما نحن فیه هم به این میشه که مثلا فرض کنید مصلحت به این دیده میشود که ربما اشخاص مختلف است دیگر اقتضا میکند با یه شلاق همه اش تعزیر همه بشود. منوط به نظر حاکم است. عرض میکنم بر اینکه خب محصوری ندارد اگر حاکم نظرش به این منجر شد که این آدم خیلی دهنش خراب است، برای هرکدام از این اشخاص یه تعزیر بکند، که یه جا همه اش را تعزیر داده. این از حد بالا میزند خب عیب ندارد. از حد هست بالا بزند. مجموع تعزیرات از یه حد بالا بزند این محصوری ندارد. … سبّ متعدد است در صورت کلام ما این است که اگر متعدد هم بزند محصوری ندارد. اگر برای هرکدام یک شلاق تعزیر بزند، تعزیراً. محصور این بود که یعنی از حد قذف بالا میزند، چونکه جماعت یه جا باشند به کلمة الواحده قذف کند یه جا مطالبه کند، هشتاد تازیانه زده میشود به قاذف. اینجا لازمه اش این است که در تعزیر صد تازیانه زده بشود. چونکه جماعت صد نفر است. صد نفر را قذف میکرد، هشتاد تازیانه. اگر فحش گفت نه صد تازیانه. گفتند این را نمیشود ملتزم شد. این را میگم که چرا نمیشه ملتزم شد. چه محصوری دارد؟ مقتضای ادله همینه. اینم که ما داشتیم که تعزیر، با تعزیر دون الحد است، بله باید صدق میکند. چرا؟ چونکه در ما نحن فیه سبّ هرکدام یه حرام است. هرکدام یه تعزیر دارد. تعزیر هرکدام از اینها از حد کمتر است. منتهی شارع در حد تداخل قائل شده است اون حکم مال حد القذف است. ملتزم میشویم، یه نفر را هم قذف میکرد هشتاد تازیانه بود. منتهی جماعت را که قذف کرده شارع اونجا گفته حکم به تداخل کرده. خب خیلی خب ملتزم میشیم. ولکن در مواردی که بله سبّ بوده باشد دلیل بر تداخل که نداریم. هرکدام فعل معصیت است، مثل این ببینید مثل این میشود. کسی با یه کلام غیبت 5 نفر را بکند. بگوید بر اینکه بگوید بر اینکه این 5 نفری که اونجا نشستند ها، میبینید، همه ی اینها توجه کردید شارب الخمر اند. راست هم میگویند ها ولکن ساتر هستند. در موارد غیبت افترا نیست راست میگوید. ولکن شرب خمرشون و فعلشون مستور است بینهم و بین الله. ولکن اتفاقاً این شخص میداند. اینکه میگوید اون 5 نفر اونجا همه شون شرب خمر کرده اند، 5 حرام را مرتکب شده. چونکه غیبت کشف ما ستر الله علی المؤمن است. سه تا امر مستور را کشف کرده است. یا 5 حرام را مرتکب شده، 5 ستر داشته است بدان جهت هرکدام از این ها حرام است تعزیر دارد. سبّ هم مثل این است، اگر فرض کردیم جماعتی را، هرکدام را مستقلاً سبّ کرد ولو به کلام واحد، هرکدام از این سبّ هریک یک از جماعت حرام است. هتک است توهین است اهانت است. هرکدام تعزیر دارد. خب تعزیر هرکدام از حد القذف کمتر است. منتهی شارع در حد القذف یه تعبدی کرده است بر اینکه نه اگر افترا به کلام واحد شد به کلمه ی واحده شد و جماعت یه جا مطالبه کردند یه حد میخورد این تعبد در حد القذف است. این محصوری ندارد. بله؟ … اشدّ است، اشدّ بوده باشد. سابقاً هم همینجور گفتیم. سابقاً اگر یادتون بوده باشد در بحث بله در بحث زنا بود این حرف را گفتیم. گفتیم فرض بفرمایید شخصی با یه فرض بفرمایید با یه زنی فرض بفرمایید با غلام فرض کنید که مورد نص است. فرض کنید غلامی را تغبیل کرده است، در حال احرام. غلامی را تغبیل کرده است. بعد هم با اون غلامی که هست فرض بفرمایید با اون غلامی که هست، با اون غلام خوابیده است. مجرد خوابیدن ها، که تحت لحاف واحد خوابیده است بدون سقب و اینها. خب این چقدر حد دارد؟ چقدر حد دارد؟ 99 تا مال خوابیدنشون هست، 30 تا هم مال تغبیلشون. و اما کس دیگر بناءاً علی ما ذکرنا که شخص شخصی بود غیر محصن. سقب کرد، چند تا تازیانه دارد؟ صد تا تازیانه دارد مقتضای ادله. با وجود اینکه اون عمل او اشنع است، قبحاً از این عملی که مجرد تغبیل است با یه زیر لحاف رفتن است بدون انجام عمل. اون عمل سقب او اشنع است ولکن حدش کمتر است. خب فلیکن مقتضای ادله هم این است. بدان جهت مانحن فیه هم نظیر اینها میشود، اینها یکی از ادله نیست. هذا کله در ما نحن فیه نسبت به این کلامی که بله در ما نحن فیه ذکر کردیم، بعد ایشان مسئله ی دیگری را میفرمایند، و اون مسئله هم مسئله ی مهمه است، و اون مسئله عبارت از این است که حد القذف موروثٌ، حد القذف به ارث میرسد. اگر کسی کسی را قذف کرد و فرض بفرمایید مقذوف که حد القذف داشت مرد، حد قذفش به ورثه اش ارث میرسد. ارث به ورثه هم نه مثل ارث المال به ورثه است و نه مثل ارث الخیار به ورثه است، خیار فسق. نه از قبیل ارث المال به ورثه است نه از قبیل ارث الخیار به ورثه است. در ارث المال به ورثه مال حصص میشود. هر وارثی از مال یه حصه میبرد. در بحث ارث الخیار ذکر شده است که یه خیار منتقل میشود به مجموع الورثه. مجموع الورثه اگر اجتماع بر فسخ کردند بیع منفسخ میشود. اجتماع اگر نکردند نه بیع منفسخ نمیشود، ولو بعضش فسخ کنند بعضش نکنند. چونکه یه خیار بیشتر نیست این به همه رسیده، همه باید اعمال بکنند این را. بله اسقاطاً، یا مثلا بله اقراراً و فسخاً باید اجتماع پیدا کنند. این اینجور نیست حد القذف. به ارث میرسد به ورثه ولکن هرکدام میتوانند مستقلا استیفا کنند. این حد القذف، مقذوف دوتا وارث دارد. یکی میگه من عفو کردم. اون دیگری میگه نه من استیفا خواهم کرد، میتواند. در موارد حد القذف هرکدام از ورثه ولو یه حد است، یه حد ارث رسیده چونکه مورث یه حد قذف بیشتر نداشت. ولکن در استیفا اون حد، استیفا اون حد هرکدام از اونها مستقل هستند. در استیفائشون ها، اسقاط کرد نه اسقاط نمیشود اون یکی حق استیفا دارد. هرکدام از اینها بله در استیفا مستقل هستند. این معنا میدانید که حکمی هست، این حکم را که عرض کردم در ما نحن فیه خلافی هم ظاهر در مسئله نیست مابین اصحابنا. که حد القذف به ارث میرسد و کیفیت ارثش هم همین است که هرکدام از اینها میتوانند استیفا کنند ولو اون دیگری عفو کرده باشد. میدانید بر اینکه این یه معناییست که ادله باید تعبد بوده باشد یعنی دلیل داشته باشد، اما اصل اینکه به میراق میرسد، اصل اینکه به، بله میراث میرسد، دلیلش اونی بود، اون صحیحه ی محمد بن مسلمی بود که اونروز اون دفعه که خواندیم، که کسی بله فرض کنید امّش را قذف کرده بود امام علیه السلام حکم کرد بر اینکه بله کسی بله امّ کسی را یعنی پدر کسی امّ اون شخص را که زوجه ی خودش است قذف کرده بود. اونوقت امام علیه السلام اینجور فرمود بر اینکه اون ام اگر میته باشد مرده باشد، اونوقت این ولد نمیتواند از عبد بله، عبد، حد القذف بگیرد. و اما اگر اون پدر، اون أم ولد دیگری از شوهر دیگری داشته باشد، یا بعض اقربای دیگر داشته باشند اون ها حد القذف را استیفا میکنند. اون لازمه اش عبارت از این است که حد القذف بله به ارث برسد. علاوه بر او اونی که در کیفیت الارث وارد است، او هم دلیلی بر مانحن فیه هست. اونی که در کیفیت الارث وارد است، اون عبارت از این است، در باب 22 از ابواب حد القذف روایت دومیست. محمد بن الحسن باسناده عن احمد بن محمد بن عیسی عن ابن محبوب عن حسن بن محبوب عن هشام بن سالم عن عمار ساباتی، عن ابی عبدالله علیه السلام قال سمعته یقول ان الحدّ لا یورث کما تورث المال. حد به ارث نمیرسد کما اینکه مال به ارث میرسد. یعنی بالحصص نیست. بله، کما تورث الدیة و المال. ولکن من قام به من الورثه، هرگاه، اونجور ارث نمیرسد اینجور به ارث میرسد که هرکدام مستقل در استیفا هستند. ولکن من قام به، یعنی بالحد، من الورثه فهو ولیه، ولیش هست یعنی حق استیفا دارد. و من ترکه فلم یطلبه فلا حق له. اونی که عفو کرده است و اسقاط کرده است او حقی ندارد. هرکدام میتوانند استیفا بکنند. هم این روایتی که هست دلالت میکند بر اینکه حد ارث میرسد، منتهی بله به دلالت الالتزامیه. و هم کیفیت ارث را بیان میکند. و از این بیانی که گفتیم معلوم میشود در اون معتبره ی سکونی که روایت سوم است در این باب و باسناده عن علی بن ابراهیم عن ابیه عن النوفلی عن السکونی عن ابی عبدالله علیه السلام قال الحد لا یورث، حد به ارث نمیرسد. اون روایت معارضه ای با این روایت و روایت محمد بن مسلم ندارد. چرا؟ برای اینکه این الحد لا یورث مطلق است. حدی باشد که از حقوق الله است یا حدی باشد که از حقوق الناس است. قذف از حقوق الناس است. خب این روایتها، محمد بن مسلم و این موثقه ی اسحاق بن عمار میگوید حدی که از حقوق الناس است که قذف است، یکی هم اگر بوده باشد بله حد السرقة است اگر بوده باشد اگر برسیم ببینیم میشود او را از حقوق الناس گرفت یا نه، بله این دوتا را که حقوق الناس است تخصیص میزند. مقید است مخصص است رفع ید میشود. و این روایت محتمل است که این الحد لا یورث تقیید بشود که لایورث کارث المال و الدیه که در موثقه ی اسحاق بن عمار بود که ان الحد لا یورث کما لا تورث الدیه، یه جمعش این است که جمع مابین این معتبره و اون موثقه ی اسحاق این است که اینها کیفیت الارث است که مثل ارث المال ارث نمیرسد. ولکن حد را در حقوق الله ما ملتزم نیستیم کسی هم ملتزم نیست که اونها ارث میرسد. اصلا حق کسی نیست ما ترک صدق نمیکند به اونها. این حد القذف که حق آدمی بود و ما ترک به او صدق میکند این را میگوییم که به ارث میرسد مثل حق الخیار که به ارث میرسد. که، ما ترک صدق میکند. بله اونجا در خیار ماترک صدق میکند اون جای خودش بحث میشود. اینجا احتیاج به صدق ما ترک هم نداریم چونکه نص دارد که حد القذف ارث میرسد. منتهی کیفیت الارث را هم روایت بیان کرده، اخذ میکنیم اینها را. و اما مسئله ی بعدی انشاالله.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شرح کتاب القصاص

تنقيح مباني الشرايع كتاب القصاص استاد الفقهاء والمجتهدین آیة العظمی المیرزا جواد التبریزی ره

شرح کتاب المکاسب(جلد الاول)

ارشاد الطالب فی شرح المکاسب ( جلد الاول) استاد الفقهاء والمجتهدین آیة العظمی المیرزا جواد التبریزی ره

َشرح کتاب الحدود

تنقيح مباني الشرايع كتاب الحدود  استاد الفقهاء والمجتهدین آیة العظمی المیرزا جواد التبریزی ره

شرح کتاب الصوم

تنقيح مباني الشرايع كتاب الصوم  استاد الفقهاء والمجتهدین آیة العظمی المیرزا جواد التبریزی ره

صورة الدروة الصیفیة – سوريه

صور من اختتام الدروة الصیفیة فی حسینیه و مکتبه ایت الله العظمی میرزا جواد التبریزی– سوریه – السیدة زینب (س)

شهر الرمضان

السبت اول یوم من شهر رمضان المبارک مطابق  August 23, 2009 ( السنة المیلادیة )

مجلس توسل و عزاء (صور)

مجلس توسل وعزاء ( بیت  الفقیه المقدس المیرزا جواد التبریزی (ره) ) دار الصدیقة (س)

نصائح دينية (1)

1 . ما هي نصيحتكم حول الحث والاهتمام بالقرآن الكريم؟
2 . ما هو نظركم حول حقيقة الحب والتولي للنبي .. ؟

كتاب الصلاة

المبحث الأول: في احكام القراءة.   المبحث الثاني: في الاجزاء والشرائط المبحث الثالث: في صلاة الجمعة والنوافل.