اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
کلام در اموری بود که اون امور در مقذوف شرط بود. که اگر اون امور در مقذوف بوده باشد بر قاذف تعلق میگیرد حد القذف. اون امور را بلوغ فرمودند اسلام فرمودند عقل فرمودند حریت یکی هم عفت. محقق قدس الله نفسه شریف میفرماید این امور اگر در مقذوف جمع شد بالغ بود و عاقل بود و حر بود و مسلم بود و عفیف بود، اون وقت است که واجب میشود در ما نحن فیه حد القذف ثبوتش هم به نحو حق است کما سیأتی. و اما اگر این شرایط جمع نشود، فقط تعزیر ثابت میشود. که قاذف را تعزیر میکند. در جایی که مقذوف صغیر بوده باشد، یعنی بالغ نشده باشد، یا فرض بفرمایید عبد بوده باشد یا حتی مقذوف اگر مجنون بوده باشد در این ها عیب ندارد التزام بر تعزیر. حیث اونکه استفاده کردیم از روایات، اونی را که بله محرم است، در ارتکاب او تعزیر است، و در، از اون محرمات هم ایذا الناس است که اون روایت را خواندیم که احتملتُ به امّک که تعلیلی که اونجا بود. بدان جهت شخصی اگر بله، شخصیست صبی هست بالغ نیست، او را بگوید یا زانی بگوید، این یا دروغ است، چونکه دروغ است و افتراست، تعزیر دارد. یا اگر صحیح هم هست، یعنی بینه و بین ربّه کلام مطابق با واقع است، این تعریض و ایذا است. ولو نسبت به پدر و مادرش اینها تعریض و ایذا هست. بدان جهت در ما نحن فیه ملتزم شدن به تعریض، به تعزیر عیب ندارد. و هکذا در عبد هم که روایت صحیحه بود گذشت که اگر کس قذف کند عبد را یعزّر، تعزیر میشود. اونها اشکالی ندارد. و اون مجنون هم مثل صبی هست. و اما در جایی که کافر بوده باشد مقذوف، اون روایاتی را که بله در بحث گذشته خواندیم، مقتضای اونها این است که اگر انسان اطلاع داشته باشد و کافر را که مرتکب زنا شده است و نسبت زنا را به او بدهد، شیئی براش نیست، محذوری برای او ندارد. اون روایاتی که سابقاً خواندیم، که در بعض از اونها اینجور بود، که صحیحه ی حلبی بود، روایت دومی، انه نها عن قذف من کان علی غیر الاسلام، الا ان تکون بله قد اطلعت علی ذلک منه. مگر اون کسی که قذف میکند، اطلاع داشته باشد به این فعل از او. اطلاع داشته باشد عیب ندارد. بدان جهت در کافر ولو کلام محقق همینجور است تعزیر میشود، ولکن این معنا تعزیر نمیشود اثبات بشود. بله در یه موردی بوده باشد که در نظام خلل برساند، مثل اینکه کفاری هستند، تحت محافظت مسلمین هستند در امان مسلمین هستند تعریض به اونها به جهت نظم اجتماعی تعزیر بشود ولکن خود این معنا تعزیری ندارد ظاهرش این است. و اونی که در بعضی روایات ظاهر میشود تعزیر، علاوه بر اینکه من حیث السند ضعیف است و قابل اعتماد نیست در مقابل مثل صحیحه ، بله حمل میشود به اون موردی که مثل اون اخلال در نظم و اینها بوده باشد. که اونهم احتیاج به روایت ندارد چونکه حفظ نظم بر والی المسلمین واجب است، و بر جماعت هم واجب است واجب کفاییست بر اینکه حفظ نظم را بکند. رو اون اساس عیب ندارد. و الا خودش بما هو هو موجب تعزیر بشود نه این مطلب ثابت نمیشود. روایت، ظاهر روایات خلاف اینه. و اما در جایی که بله این شخص عفیف نبوده باشد چونکه احصانی که در باب قذف میگویند که قذف محصن، بله اون حد دارد، مراد از محصن اون احصان در زنا نیست. احصان یعنی عفیف، شخص عفیفی ست با عفت است. در مقابل اون کسی که متظاهر به زناست. … اونی که متظاهر، … عرض میکنم بر اینکه یخورده صبر کنید، عرض میکنم در ما نحن فیهی که هست مراد از احصانی که هست، در مقابل اون متظاهر بالزنا یا باللواط است. چه متظاهر به فعل بکند چه متظاهر به قول بکند که بله میگه من این کارها را میکنم که تظاهر میکند به فعل، یا به خود فعل تظاهر میکند که این قلیل است، تظاهر میکند، قلیل است یعنی مثل اون محلات فاحشه ها اینها اونها همه اش متظاهر هستند دیگر. اما تظاهر نوعاً در بلاد المسلمینی که هست اینجورها نبوده باشد رعایت بشود قوانین اسلامی، این تظاهرش بالقول است، میگه بله من زنا میکنم فلان کار را میکنم. بله کسی که اصلاً باک ندارد. این شخص را کسی بگوید یا زانی یا لائط، حد که ندارد تعزیر هم ندارد. ولو عبارت محقق این است که این هم تعزیر دارد. وجهی ندارد. برای تعزیر. بعد از اینکه شخص متظاهر به زنا شد، بله گفتند اینکه یا زانی، بدان جهت میگه اونی که به حسب خودش هم میگوید. بدان جهت در این موارد تعزیر دلیلی ندارد کما اینکه صاحب جواهر قدس الله نفسه شریف این اخیر را استثنا کرده است. اخیر یعنی متظاهر به زنا بوده باشد. این را استثنا کرده است که تعزیر هم ندارد. عرض کردیم اون کافر هم همینجور است اون هم باید استثنا بشود. خود در آیه ی مبارکه الذین یرمون المحصنات، خود محصنات یعنی عفیفات. اون معنای عفیف معنای احصان خودش در لغت به معنای عفت است. اینی که درباب زنا که زنای محصن، گفتیم احصان به این میشود که مرد زن داشته باشد زن مردی داشته باشد که مرد زنی داشته باشد و شب و روز در شبانه روز پیش اوست. این به جهت عفت خاص بود که در جریان حد الجلد و در جریان حد الجلد و هکذا حد الرجم شارع عفت خاص را معتبر کرده بود. و الا معنای لغویش عفت است و در ما نحن فیه هم در آیه هم به معنای لغویست، این عفت در مقابل این است که آدم بی حیاست، یعنی بی حیای در این فعل، که بله این فعل را علنی میکند یا علنی میگوید که میکند. بدان جهت خود آیه ی مبارکه تقیید دارد، حد ندارد این. تعزیر هم کما ذکرنا موجبی ندارد تعزیر، برای اینکه کلامی که این شخص گفته است کلام صادقیست و در ما نحن فیه ارزی هم ندارد. در ما نحن فیه که هتک کرده است ارز او را. خودش متظاهر به این عمل است. بلکه بعضی ها گفته اند بر اینکه کسی که نه متظاهر به زنا نیست ولکن متظاهر بالفسق است، اون فسقی که مسلم است، او هم عیب ندارد نه او را نمیگیم او کذب میشود. سابقاً گفتیم بر اینکه ، حتی افترا بر او هم جایز نیست چونکه کذب میشود. و در ما نحن فیهی که هست، اون کسی که متظاهر به زنا هست کذب نیست و حرمتی هم ندارد که بگوییم هتک حرمت شده است. تعزیر دارد. بعد محقق قدس الله نفسه شریف مسئله ای را متعرض میشود. که وجه تعرض به او بعد از اینکه گفتیم از شرایط مقذوف ، از شرایطش عبارت از این است که مسلم بوده باشد اسلام داشته باشد. و الا اگر اسلام نداشته باشد، حد القذف ندارد، تعزیر دارد که ما گفتیم تعزیر هم بله ثابت نمیشود. از این مسئله یه مسئله ای را شیخ در نهایه و من تبع الشیخ استثنا کرده اند. اونجایی که زن کافره ولد مسلمانی دارد. ولد مسلمان فرض بفرمایید صغیر یا کبیر فرق نمیکند. صغیر یا کبیر این در این جهت فرق نمیکند. ولدی دارد که اون ولد یا صغیر است یا کبیر. اون ولد مسلمان است. چونکه پدرش مسلمان است ولد تابع اشرف الاوبین است. یا خودش کبیر است خودش مثلا فرض بفرمایید پدرش مسلمان بود خودش هم فعلا مسلمان است. بدان جهت در ما نحن فیه شخصی به این ولد خطاب میکند یابن الزانیه. یابن الزانیه. این یابن الزانیه علی ما ذکرنا قذف ولد نیست، چونکه به ولد اسناد زنا نداد. قذف امّشه. یابن الزانیه قذف امّشه. و مفروض این است امّش هم فرض کنید کافر است نصرانیست یا یهودیست. این شخص قذف کرده است امّی را که کافر است. علی ما ذکرنا، خب این قذف حدّی ندارد چونکه اون کافر است. ولکن در ما نحن فیه شیخ قدس الله نفسه شریف و من تبع ملتزم شده اند که حد القذف بر او جاری میشود. این امّی که هست این امّ ولو کافر است، حد القذف دارد از قاذف، بلا فرقٍ مابین اینکه قاذف مسلمان بوده باشد یا کافر بوده باشد. وقتی که این صاحب ولد شد توجه کردید و به او گفت بر اینکه یابن الزانیه این اینجور است. بلکه میشود گفت اگر دلیلی که میگوییم تمام بشود مقتضاش این است که ولد هم نمیخواهد. ابتدائاً اگر به اون زن بگوید یا زانیه حد دارد. اون زن که بله زن مسلمانی هست، ولکن زن خودش کافره است. بنا براینکه تزویج کافره به ؟؟؟ جایز است عند المشهور او اگر به عقد دائم هم کسی گفت عیب ندارد اونوقت فرض کنید مسلمان شوهرش مسلمان است خودش کافره، او را قذف میکند ولو ولد هم نداشته باشد، این حد القذف دارد. چرا؟ در ما نحن فیه بله در ما نحن فیهی که هست، در ما نحن فیه یه روایتی هست که اون روایت مقتضاش عبارت از این است، جلد جلد 18 باب باب 17 از ابواب حد القذف، روایت روایت ششمیست. و عنه، یعنی عن الشیخ باسناده عن کتاب محمد بن علی بن محبوب، عن بنان بن محمد، این بنان بن محمد همون عبدالله بن محمد بن عیسی ست، که برادر احمد بن محمد بن عیسی ست، که بنان تعبیر میکنند. این بنان بن محمد بن عیسی نقل میکند از موسی بن القاسم البجعلی، و علی بن الحکم جمیعاً عن ابان بن عثمان عن عبدالرحمن بن ابی عبدالله. در این روایت اینجور است که عن ابی عبدالله علیه السلام قال النصرانیه و الیهودیه فکون تحت المسلمٍ، نصرانیه و یهودیه تحت المسلم میشود، فیقذف ابنها، ابن او قذف میشود، فیُقذف ابنها ابن این یهودیه و نصرانیه که زن مسلمان است، یا امه ی مسلمان است، حتی امه را هم میگیرد، فیقذف ابنها، ابن او را قذف میکنند، قال یضرب القاذف، قاذف حد، زده میشود، زده میشود لان المسلم قد حصنّها. برای اینکه مسلمان او را عفیفه کرده است. لان المسلم حصّن، احصان این بود که بله چیز بوده باشد، عفیفه بوده باشد و اینها، این مسلمان وقتیکه بله شوهر شد یا مالک شد، بله این را عفیفه کرده است. لأن، از اینجا معلوم میشود که اصلا کافره به حسب مدلول این روایت عفیفه نیست. بله بدان جهت لأن المسلم قد حصّنها. خب این تعلیل، بعضی ها این روایت را حمل کرده اند که این حمل میشود به تعزیر، کما اینکه صاحب جواهر هم دارد. این درست نیست، یضرب لأن المسلم قد حصّنها، ظاهرش این است که احصان که شرط حد القذف است در مقذوف او موجود شده است. ظاهر این اینه. و الا اگر مسلمان احصان هم نمیکرد، شما مشهور میگفتید که قذف کافر تعزیر دارد. این مسلمان بودن شوهر مدخلیتی ندارد پیش شما. پس اینکه میگویید، گفته میشود لأن المحصن قد حصّنها، این معناش عبارت از این است که نه حد القذف میخورد. این روایت دلالتش بر این معنا جای شک نیست. و مقتضی التعلیل این است که ابن لازم نیست. برای اینکه ابن باشد یا نباشد لأن المسلم قد حصّنها. مقتضاش این است. زوجیت هم لازم نیست امه بوده باشد توجه کردید اون هم همینجور است، الا انه، این روایت من حیث السند این بنان بن محمد را دارد، این بنان بن محمد بن عبدالله بن محمد بن عیسی ست، توثیق ندارد. و چونکه توثیق ندارد بدان جهت به این روایت نمیشود از ما تقدم، ما تقدم این بود که شرط تعلق حد القذف به قاذف این است که مقذوف اسلام داشته باشد. بله مقتضای اونها عبارت از این است که نه حد القذف متعلق نمیشود. بله؟ … اونجا معل بن محمد است معل بن محمد وحد تر است، چونکه معل بن محمد تضعیف دارد. ولکن معل بن محمد توثیق ندارد، ولکن بنان بن محمد، بله از اون مشاهیر بوده باشد اینجور نیست. بدان جهت در ما نحن فیه روایت من حیث السند ضعیف است بدان جهت نمیشود فتوا داد و نمیشود از اون حکم سابقی که گفته شده بود، کافر بله کافره به او یا زانیه گفتن محصوری ندارد اگر صادق باشد دروغ نگفته باشد، از او نمیشود رفع ید کرد. منتهی اگر دروغ بوده باشد، بله، نداند خودش میگه ندانستم اما، نمیدونم زنا کرده اما من گفتم یا زانیه، اون چیز میشود کذب چونکه بله مرتکب کذب شده است تعزیر کذبی را دارد. کذب را متعرض شده است. مرتکب شده است تعزیر دارد. بعد ایشان محقق قدس الله نفسه شریف یه مسئله ی دیگر را میگوید، تا حال گفتیم اگر قاذف این شرایط را داشته باشد، اون شرایط سابقه ی قاذف را، و مقذوف هم اون شرایط را داشته باشد، بر مقذوف، برای او حق القذف است علی القاذف، از این یه مسئله ای را استثنا میکند. اون وقتی که پدری که هست، پدر پسرش را قذف کند. پسر بالغ است و مسلمان است و پدر هم مسلمان است تمام شرایط موجود است حر استند و اینها هستند. عفیف است. به پسرش میگوید که یا زانی برو پی کارت. این حد القذف ندارد. حد القذف متعلق نمیشود به پدر در صورتی که ابنش را قذف کند. ولکن مادر اینجور نیست ها، مادر بگوید که یا زانی برو پی کارت، مادر حد قذف دارد. پدر فقط مستثنی ست. که اگر پدر قذف کند ولد را این حد القذف بر پسر، بله ندارد بر پدرش. بله این معنا ، مشهور مابین الاصحاب است. بله و من حیث الدلیل هم این معنا تمام است. دلیل بر این معنا تمام است. در اون بله روایتی که در ما نحن فیه هست، امام علیه السلام فرموده است اگر پدر پسرش را بکشد از پدر قصاص نمیگیرد. پدر، بله از او، قبَد و قصاص نمیشود در باره ی پسرش، ولو عمداً و متعمداً کشته است به قتل عمدی. الا انه پدر کشته نمیشود. امام علیه السلام فرموده است وقتی که بنا شد پدر به قتل پسرش کشته نشود، در قذفش هم همینجور است. اگر ابنش را قذف کند به او قذف نمیشود. اما اونجا تعزیر دارد. در همون مسئله ی قتل هم، تعزیر دارد پدر، و در ما نحن فیه هم همینجور تعزیر دارد پدر، مرتکب محرم شده است، قذف حرام است، الا انه حد القذف جاری نمیشود. دلیل بر این معنا که دلالت میکند روایتیست که در باب چهارده، … بله؟ … لست بولدی رمی امّش بود، لست بولدی یعنی مادر، … آقا رمی خودش را میگه، به پسر میگوید که یا زانی برو بیرون، جلو چشمم وانیایست. این ربطی به مادرش ندارد. اون لست بولدی رمی امّ بود که مادر تو یکار دیگر کرد تو آمدی به دنیا. بله در باب چهارده از ابواب حد القذف این است که محمد بن یعقوب عن علی بن ابراهیم عن ابن محبوب حسن بن محبوب عن علا بن رضین عن محمد بن مسلم، روایت پیش ما صحیحه است، پیش مشهور بله حسنه است بواسطه ی پدر علی بن ابراهیم. قال سألت ابا جعفرٍ علیه السلام عن رجلٍ قذف ابنه بالزنا. سؤال کردم امام باقر علیه السلام را از مردی که قذف ابنه بالزنا. ابنش را به زنا قذف کرده است. قال لو قتله ما قتل به. اگر پدر پسر را بکشد به واسطه ی او پدر کشته نمیشود. و ان قذفه لم یجلد له، اگر پدر پسر را قذف کند در منفعت ولد قذف نمیشود پدر. قلت فان قذف ابوه، امّه. خب اگر ولد را فهمیدیم که امّش را قذف کرده است، فان قذف ابوه امّه. این قذفش دو جور است، یه وقت میگوید که تو اصلا پسر من نیستی مادرت از جای دیگر آورده تو را. بله همون لست بولدی که در این مقام است ها که مادرت بله زنا کرده است. اینجور نفی ولد را به این نحو گفته است. یه وقت هست که میگوید نه پسر منی تو از نطفه ی منی ولکن مادرت زانیه است که رمی میکند مادر را که بدون نفی ولد. امام علیه السلام میفرماید قلتُ، سؤال بعد از سؤال، که سؤال، قلت فان قذف ابوه امّه، اگر پدر این شخص امّ این شخص را قذف کرد، قال ان قذف الامّ، و انتفی من ولدها، اگر او را قذف کرد که این زنا کرده و این تو را از زنا آورده است، این ولد من نیستی، تلائنا، در این صورت حکم لئان جاری میشود. و لم یلزم ذلک الولد الذی انتفاه، این ولدی که از او منتفی شده است بر این منضم نمیشود. و فُرّق بینهما. مابین مرد و زن جدایی انداخته میشود و تحلّ له ابدا که احکام لئام است. قال و ان قال لابنه و امّه حیَّ، به پسرش بگوید که مادر پسرم زنده است نمرده به دار آخرت نرفته است، یابن الزانیه، و لم ینتفی من ولدها، گفت تو پسر من هستی ولکن مادرت این کاره است. در این صورت جلد الحدّ لها، امّ حد القذف دارد بر شوهر. حد قذف زده میشود. و لم یفّرق بینهما. حد میخورد اما زوجیت بهم نمیخورد. و ان قال لابنه یابن الزانیه، و امّه میتتاً. بله امّش هم میتتاً امّش هم مرده بود. خب در این صورت این حدّ القذفی که هست حدّ القذف میرسد به چه چیز به پسر. امّ مرده است دیگر حد القذف راجع به پسرش میشود. خب پسر هم که نمیتواند پدر را حد قذف، بدان جهت حدّ قذف میمیرد از بین میرود. مگر اینکه امّ یه ولدی داشته باشد از غیر این پدر، از شوهر قبلی مثلاً یا از شوهر بعدیش توجه کردید، او حدّ القذف دارد. حدّ قذفی که مال امّش بود به او میرسد. این را در محقق هم میگوید . محقق هم در عبارتش دارد این را. میگوید و ان قال لانبه یابن الزانیه و امه میتتاً امّش هم مرده بود، و لم یکن لها من یأخذ بحقها منه، الا ولدها منه. کسی نداشت که حد القذف را استیفا کند از این شخص، مگر ولدها منه. ولدی که از همین قاذف دارد یه پسر بیشتر ندارد. فانه لا یقام علیه الحد. حد بر او جاری نمیشود. لأن حق الحد، قد صال لولده منها. حدّ القذف مال ولد شد، ولد هم که نمیتواند بر پدر حقی داشته باشد. اما فان کان لحال الامّ، ولدٌ من غیر القاذف فهو ولیها، او ولی الحد القذف است. او نه حد قذف را مطالبه میکند و به پدر جاری میشود. فهو ولیها یجلد له، و ان لم یکن لها ولدٌ من غیره، اگر ولدی برای او از غیر نبوده باشد و کان له غرامةٌ یقومٌ، غرامتی داشته باشد که اونها قائم میشوند یأخذ الحد، اونها حد را، و کان لها غرامةٌ یقومون به اخذ الحد، جلد لهم. اگر وارث دیگر دارد این مادر که اولیای دیگر دارد، غیر از ولد فرض کنید اونها بله مطالبه میکنند حد را جاری میشود. در صورتی که مال این ولد بوده باشد در این صورت ساقط میشود. بعد ایشان میفرماید بر اینکه، و اما عکس اینجور نیست که انسان فرض کنید که یعنی پدر مادرش را قذف کرده است که الان خواندیم، یا فرض کنید بر اینکه پسر پدر را قذف کرده است. که میشود دیگر، پسرهایی بله هستند که پدر را، حد القذف جاری میشود. بدان جهت و هکذا در سایر اقارب هم همینجور است. فقط از این یه مسئله استثنا شده است، که قذف کند اب ابن را. اب هم متیقنش اون أب بلاواسطه است. اما جد أبی که اونهم بله حیث اونکه در روایات و در موارد متعدده، علاوه بر اینکه به اون هم پدر اطلاق میشود که در ما نحن فیه هم أب است و به او ابن اطلاق میشود. ما نحن فیه هم مثل سایر موارد است. ظاهرش این است که أب شامل جدّ أبی میشود. ولکن جدّ امّی را شامل نمیشود، ولو در جدّ امی هم میگوید پسر من است، بله توجه کردید پدر مادرش به اون بچه ی دخترش میگوید پسر من است، الا انه منصرف است. أب اگر خیلی انسان بله زور بزند، همون جدّ أبی را میتواند بگوید که میگیرد. و اما غیر او را شامل بشود ولو استعمال میشود أب، ابن الا کلام در ظهور است، ظهور در اون معناست، هذا کله در اصل حد القذف، در خود حد القذف و شرایط القاذف و مقذوف. و اما محقق قدس الله نفسه شریف مسائلی را ذکر میکند که اون مسائل مربوط است به احکام القذف. که احکام القذف را در ضمن اون مسائل بیان میکند. مسئله ی اولی که مسئله ی اولی را که متعرض میشود. این است که تارةً شخص واحدی یه جمعی را قذف میکند. مثلا ده نفر نشسته اند به همه ی اونها خطاب میکند میگوید که، ای زانی ها، به همشون ای همتون زانی هستید. که همه را میگوید فرض بفرمایید قومی را به اونها نسبت زنا، یا نسبت لواط میدهد فرقی نمیکند. در این صورت یه حد القذف متعلق میشود بر قاذف یا اینکه نه حد القذف متعدد است. کلامی را محقق در ما نحن فیه ذکر کرده است. به حسب فهم ما ظاهر کلام محقق اینه. ولو صاحب جواهر قدس الله نفسه شریف یه جور دیگری قاطی کرده است، اونی که به حسب فهم ما هست اینه. محقق میگوید تارةً این قذف به کلام واحد است. یعنی اینها را که قذف کرده است به قذف واحد و به قذف مرةً همه ی اینها را قذف کرده است. و اخری قذفی را که اینها را کرده است، کل واحد را مستقلاً قذف کرده است. کل واحد را مستقلاً قذف کرده است، یکی بعد از دیگری. قذف یکی بعد از دیگریست. منتهی بعد از دیگری ست. مع الفاصله یا بلا فاصله فرقی نمیکند. اگر بگوید بر اینکه ده نفر نشسته اند، به حسب فهم ما از عبارت محقق، ده نفر نشسته اند، به اینها گفت که انتم یا جماعه، کلکم بله زانی هستید. در ما نحن فیه کلکم بله زنات، زانی هستید، در ما نحن فیه این یه حد بله مثلا یه قذف است، یعنی یه دفعه به یه کلام واحد قذف کرده است. یا میگوید زید، عمر بکر، ده نفر است نشسته اند، میگوید هریکی از شما زانی هستید. باز هم این به کلام واحد قذف کرده است. اگر به کلام واحد قذف بکند همه را، به نحوی که قذف همه به کلام واحد است، اون وقتی که میگوید یا زید عمر بکر همه تون زانی هستید قذف اون وقتی محقق میشود که محمول را بگوید. وقتیکه محمول را میگوید زنا محقق میشود. چه تصریح بکند به آحاد جماعت، مثل زید و عمر و بکر. یا بگوید کلکم یا جماعه، یا قاعدین بله یا بله، یا اون کسانی که زانی هستید. فرقی نمیکند اگر به یه کلام بله در ما نحن فیه قذف را موجود بکند در اینجا تفصیل میدهد. میگوید بر اینکه اینهایی که مقذوفٌ له هستند به یه کلام اونها قذف شده است، اینها اگر این شخص قاذف را پیش حاکم شرع مجتمعین آوردند، همه گرفتند یقه اش را کشیدند پیش حاکم شرع، در اون جا یه حد قذف متعلق میشود به این قاذف. و اما نه، متفرقاً آوردند این را، یکی آورد پیش حاکم شرع، یکی هم بعد، فردا یا بعد از مدتی یا بعد از زمانی برد. اگر متفرقین این را ببرند پیش حاکم شرع، ولو شکایتش را ببرند پیش حاکم شرع، هرکدام یه حد قذف مستقلی دارد. در جایی که قذف به کلام واحد باشد. و اما اگر قذف ها خودش یکی بعد از دیگریست. اولی را قذف کرده تمام کرده ثم دومی را قذف کرده، بلا فاصله یا مع الفاصله. در ما نحن فیه فرقی نمیکند این جماعت جمع بشود یه دفعه ببرند پیش حاکم شرع، یا متفرقاً ببرند این شخص را پیش حاکم شرع و متفرقاً مطالبه بکنند، هر قذفی یه حدی دارد. جایی که قذفها مستقل شد و متفرق شد، یکی پشت سر دیگری شد، این را مجتمعاً ببرند یا متفرقاً ببرند این یه حد قذف بله متفرقاً ببرند یا مجتمعاً ببرند هر قذفی یه حد خاصی دارد. این مجتمعاً بردن و متفرقاً بردن در جاییست که قذف به کلام واحد بوده باشد این همه را. بلا فرقٍ در اون کلام واحد کل واحد را اسم ببرد یا اسم نبرد. اسم بردن و اسم نبردن مدخلیتی ندارد. ما اون که میفهمیم اینه ولکن صاحب جواهر قدس الله نفسه شریف در این مسئله به روایاتی تمسک کرده است که متعرض خواهیم شد، اون روایات مدلولش خارج از این کلام است. بله، برای اینکه گفتیم اگر قذف به کلام واحد باشد فرق نمیکند که هرکدام را اسم ببرد یا زید یا عمر، یا اسم نبرد. ولکن نه در بعضی روایات این است که فرق است مابین اسم بردن هرکدام یا جملةً گفتن. این ها را بحث خواهیم کرد. اصل اینی که ما میفهمیدیم میگیم این مطلب مطلب صحیحی هست. بحسب روایات معتبره که در باب وارد است، شخص فقیه باید ملتزم به این تفصیل بشود. که اگر حد القذف به کلام واحد است مجتمعین آوردند یه حد دارد، متفرقین آوردند هرکدام که آورد مطالبه ی حد مستقل میتواند بکند، و اما اگر کل قذفٍ به کلامٍ است. متفرق است. و مستقل است قذف ها متعدد است، اونجا هر قذفی یه حدی دارد، سواءٌ مجتمعاً ببرند یا متفرقاً ببرند. دلیل بر این معنا در ما نحن فیه این روایاتیست که خدمت شما عرض میکنم. یه بابی دارد در وسائل در جلد 18، باب حکم من قذف جماعتاً. مثل اینکه خود صاحب وسائل هم مطلب را صاف ندانسته است چونکه روایات مختلف است علی ما نبیّن. تعبیر کرده است حکم من قذف جماعة. روایت اولی که صحیحه ی جمیل بن دراج است، محمد بن یعقوب عن علی بن ابراهیم عن ابن ابی عمیر عن جمیل بن دراج، روایت من حیث السند صحیحه است. این علی بن ابراهیم از ابن ابی عمیر اشتباه است. علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابن ابی عمیر. علی ابن ابراهیم از محمد بن ابی عمیر بلا واسطه نقلی ندارد. علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابن ابی عمیر عن جمیل بن دراج عن ابی عبدالله علیه السلام قال سألته عن رجلٍ افترا علی قومٍ جماعتاً. بله افترا گفت بر قومی جماعتاً، یعنی همه شون را دیگر جمعشون را افترا گفت. قال جمع، فقال ان اتو بهی مجتمعین ضرب حداً واحدا. اگر این را پیش حاکم شرع ببرند مجتمعین یه حد میخورد. و ان اتو بهی متفرقین، اونوقت ضرب لکل منهم حداً، برای هرکدام از این جماعت یه حدی زده میشود به اون شخص. این ظاهر اینکه افترا علی قومٍ جماعتاً یعنی همه اش را یه جا قذف کرد، ظاهرش اینه. بله افترا علی قومٍ جماعتاً، بله قومی را جماعتاً، جمعاً قذف کرد. این ظاهرش عبارت از این است. و الا اول زید را قذف کند بعد عمر را، این جماعتاً نیست. جمع قومی را قذف کرده است متفرقتاً. ظاهر جماعتاً همونیست که یه جا همه اش را قذف کرده است. امام علیه السلام میفرماید ان اتو بهی مجتمعین ضرب حداً واحداً و ان اتو به متفرقین ضرب لکل منهم حداً. … رجلٌ افترا علی قومٍ جماعتاً، جماعتاً بله افترا گفت به او، جماعتاً یعنی به جمعشون دیگر. این در معناش ظاهرش عبارت از این است که به یه قذف. اوضح از این صحیحه ی دومیست. و عن محمد بن یحیی کلینی نقل میکند عن محمد بن یحیی عن احمد بن محمد، احمد بن محمد بن عیسی ست، عن علی بن الحکم عن باری عن ابان بن عثمان عن حسن العطار. این حسن العطاری که هست حسن بن زیاد عطار است. از ثقات است که نجاشی قدس الله نفسه شریف توثیق کرده است حسن بن زیاد عطار. اینکه در جواهر تعبیر از این به خبر میکند، خبر حسن عطار خبر نیست این ضعیف است. مثل اون صحیحه ی جمیل بن دراج است. بلکه بهتر از اوست. چونکه اونجا علی بن ابراهیم عن ابیه بود این جا محمد بن یحیی عن احمد بن محمد است. قال قلت لابی عبدالله علیه السلام رجلٌ قذف قوماً، قومی را قذف کرد به کلمةً واحده، کلمه ی واحده یعنی کلام واحد ها، و کلامٌ بهی ؟؟؟ اون معناست که به کلمه به معنای کلام است. به یه کلام همه را قذف کرد. رجلٌ قذف قوماً، مردی قومی را قذف کرد، قال علیه السلام به کلمةٍ واحده؟ امام علیه السلام فرمود به یه کلمه قذف کرد؟ قلت نعم، بله به یه کلمه. قال یضرب حداً واحده. یه حد زده میشود. … رجلٌ، … وقت تمام شده است عزیز من بذار این روایت را تمام کنم. قلت لابی عبدالله علیه السلام … قلت لابی، طلب شما، بذارید وقتش تمام شده، این روایت را بخوانم طلب شما. بعد از درس من هستم بیا بگم… قلت لابی عبدالله علیه السلام ، امتحانش مجانیست. قلت لابی عبدالله علیه السلام رجلٌ قذف قوماً، مردی قومی را قذف کرد، قال به کلمةٍ واحده؟ امام علیه السلام فرمود به کلمه ی واحده؟ قلت نعم. قال یضرب حداً واحده. و ان فرّق بینهم فی القذف، که هرکدام قذف مستقلی دارد. قذف اول محقق شده بعد قذف ثانی محقق میشود، ضرب بالکل واحدٍ منهم حداً. این تفسیر است. منتهی اون کلمه ی واحده که شد کلمه ی واحده، او مطلق است آخه این صحیحه. کلمه ی واحده شد اون وقت یه حد میخورد. این حمل میشود به اون صورتی که مجتمعین می آورند پیش حاکم شرع. چونکه در صحیحه ی سابقه تفصیل داده بود که اگر مجتمعین آوردند یه حد میخورد، متفرقین آورند اونها هرکدام یه حدی دارند. اما اگر قذفش متفرق شد، هرکدام از اینها حدی دارد. این روایت دو تا روایت صحیحه است. باز روایات معتبره داریم که بر طبق اینهاست مخالف با اینها نیست. و دربین روایاتی هم هست که مخالف اینیست که ما از ظاهر کلام محقق معنا کردیم و اون روایات را انشاالله متعرض میشویم با مطلوبشون.

