سلسله دروس حدود – جلسه شصتم

دروس حدود

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

کلام در این مسئله بود شخصی که زنا از او ثابت شده است، و حد بر او جاری شده است، بعد از جریان الحد شخصی به او نسبت میدهد زنا را. محقق در عبارتش اینجور فرمود اگر این قبل از توبه بوده باشد حدی ندارد. و اما اگر بعد توبه ی اون زانی یا زانیه بوده باشد حد فریه دارد. یعنی حد القذف دارد. اون زانیه یا زانی که به او خطاب میکند یابن الزانی یا یا زانیه، یا الزانی،. به یکی از خطاباتی که خطاب قذف حساب میشود. دلیل این معنا یه روایتی بود که اون روایت من حیث السند ضعف داشت. رو این جهت اگر قمض از اون روایت بشود، چونکه من حیث السند ضعیف است، مقتضی القاعده این است که اگر شخصی بر او حد جاری شد، که زنائش ثابت شده است، به او خطاب کردن یا من کنت زانیاً یا من کنت زانیتاً، اینجور خطابات که ظهور در زنای جدید ندارد، که همون زنای سابق است، اگر قبل التوبه بوده باشد این حدی ندارد تعزیر هم ندارد چونکه افترا نیست. و اما اگر بعد التوبه بوده باشد تعزیر دارد حد قذف ندارد. چونکه یا من کنت زانیتاً، یا من کنت زانیاً، افترا نیست فریه نیست. ثابت شده است و حد جاری شده است. بما انه توبه کرده است و توبه مکفّر سیئات است، شخصیست که ایذا او و اهانت بر او فعلا جایز نیست چونکه توبه کرده است. این خطاب ولو صدق است ولکن ایذاء اوست. مثل اون خطابی که به اون شخص گفت بر اینکه یا من مثلا بله احتلمتُ به امّها، اون که خطاب به او کرد او افترا نبود، خواب دیده بود خوابش را نقل کرد. و لکن بما انه ایذاء المواجه بود، اگر امّش حی بود ایذا او هم بود، مولانا علی ابن ابیطالب فرمود حد نمیزنیم ولکن ضرب وجیعی میزنیم، حتی اینکه ایذاء مسلمین نکنی. بدان جهت از اون روایت مبارکه و سایر روایاتی که امروز بحث خواهیم کرد، ایذاء شخصی که ایذاء مؤمنی که مستور است، یعنی متظاهر به فسق نیست، ایذاء مؤمنی که مستور است ایذاء او و اهانت به او فجاء به او و سبّ به او تعریز به او جایز نیست. همه ی اینها تعزیر دارد. بدان جهت شخص اگر بعد از زنا توبه بکند و توبه از او معلوم بشود شخصی ست که ایذائش جایز نیست و اینجور خطاب ولو صدق است، یا من کنت زانیاً یا من کنت زانیة، ولو این خطاب صدق است ولکن ایذا حساب میشود به او. به اون شخص مؤمنی که حرمت دارد فعلاً، بله ساتر است، بدان جهت این تعزیر دارد. بله اگر کسی بوده باشد که خطاب بکند به این شخص به خطابی که ظهور در زنای آخر دارد، یا من بله، کنت زانیتاً حتی الی هذا الیوم، که مثلا یه جوری بشود که از او فهمیده بشود که زنای تازه ای نسبت میدهد. این فرقی نمیکند توبه بکند یا نکند، فریه است . زنای جدید فریه است، عموماتی که بله دلالت میکند بر اینکه رجلٌ قذف رجلاً آخر، او قذف بله مثل میرا حری را. که شامل زن و مرد میشود اطلاق دارد، اطلاقات شاملش میشود. قذف کرده است رمی کرده است و اثبات هم نتوانسته است بکند زنای جدید را، بله او حد قذف دارد. … بله؟ … عرض کردم قبل از ، بله قبل از اینکه شخص توبه بکند به او زنای جدید نسبت میدهد این افتراست، فرقی نمیکند در زنای جدید و افترا مابین اون کسی بوده باشد که مستور بوده باشد یا نه مستور نبوده باشد، فریه فرقی نمیکند فقط عفت عفت بوده باشد اگر زن است، که مشهوره ی به زنا نبوده باشد. بدان جهت در ما نحن فیهی که اگر اسناد بدهد برای شخصی زنا را یا زنای جدید را نسبت بدهد به او بله این فریه است داخل اطلاقات است و شامل میشود. بله کسی که مشهوره بوده باشد به زنا، یا مشهور بوده باشد به زنا اون عیب ندارد اون عفت ندارد. و اما در جایی که عفت دارد توبه شرطش نیست. عفیف است از او زنای دیگری غیر از او معلوم نشده است، بدان جهت نسبت داد زنای دیگر را اون هم رمی میشود و باید اثبات بکند. این راجع به این مسئله بود بعد محقق قدس الله نفسه شریف اموری را متعرض میشود. یکی از اون امور این است که مردی به زنش بگوید که انا زنیتُ بکِ. مرد، شوهر میگوید به زنش، میگوید انا زنیت بکِ، ایشان میفرماید ابتدائاً که این انا زنیتُ بکِ یعنی تو زانیه هستی، یعنی یه وقتی بود که من، عقدی نبود مابین من و تو و من و تو هم زانیه بوده من با تو زنا کردم، من زانی تو زانیه. بعد این را رد میکند که نه این دلالتی ندارد انا زنیت بکِ دلالت نمیکند که از طرف تو هم زنا بود یعنی تو هم زانیه بودی. این قدر دلالت میکند بر اینکه انا زنیت بکِ اینقدر دلالت میکند که من زانی هستم. بدان جهت در ما نحن فیه این کلام هیچ اثری ندارد. نه حد دارد، نسبت به، حد قذف نسبت به زن ثابت میشود. چونکه رمی نکرده است او را به زنا که زانیه تو بودی. اسنادش را به خودش داده. انا زنیت بکِ. نه هم برای خودش حد ثابت میشود مگر اینکه چهار مرتبه اقرار کند. اگر چهار مرتبه اقرار کرد حد الزنا ثابت میشود. و این معنا بله از اون صحیحه ای که وارد شده است که این کلام اثری ندارد از اون صحیحه ای که وارد شده است، شخصی به زنش خطاب بکند و بگوید بر اینکه یا زانیه انا زنیت بکِ، اونجا امام علیه السلام فرمود برای زن حد القذف ثابت میشود به جهت یا زانیه بودن. ولکن در ما نحن فیه یا زانیه نگفته بود، گفته انا زنیت بک. ولکن امام فرمود و اما قولش در این که بله انا زنیت بک امام علیه السلام فرمود این لیس بشیءٍ، این اثری ندارد. اون روایت، روایت صحیحه ی محمد بن مسلم بود در باب 13 از ابواب حد القذف، روایت اولیست. محمد بن یعقوب عن محمد بن یحیی عن احمد بن محمد بن عیسی عن ابن محبوب، حسن بن محبوب است عن علا بن رضین، و ابی ایوب عن محمد بن مسلم، یعنی ابن محبوب عن علا ابن رضین و ابی ایوب نقل کرده است که این علا و ابی ایوب هردو از محمد بن مسلم نقل کرده اند. حسن بن محبوب روایاتی دارد از علا ابن رضین، و روایاتی دارد از ابی ایوب خذاذ. که هردو اجلا هستند. عن محمد بن مسلم عن ابی جعفرٍ علیه السلام فی رجلٍ قال لإمرئته یا زانیه ، انا زنیت بکِ. قال علیه حدٌ واحد. بر این مرد یه حد واحدی دارد. لقذفه ایاها، چونکه زنش را قذف کرده است، یا زانیه. و اما قوله انا زنیتُ بکِ، فلا حدّ فیه. این قول اثری ندارد حد آور نیست. الا ان یشهد علی نفسه اربع شهادات بالزنا عند الامام. که بله یعنی اقرار کند یعنی پیش حاکم شرع ثابت بشود که چهار دفعه اقرار کرد. پس علی هذا استفاده میشود از این کلام که انا زنیت بک تنهایی اثری ندارد. اون … بله، حد را میگوییم عزیز من ما حد قذف را میگوییم حد قذف ثابت نمیشود. اگر زن بوده باشد که مثلا فرض بفرمایید با این گفتن با او یه اهانتی بر او شد اون مطلب دیگر است اون مسئله ی تعزیر است. کلام در حد القذف است که حد القذف در ما نحن فیه ثابت نمیشود این کلام بلا اثر است و اما تعزیر بعضی ها مشهور گفته اند که خودش گفت انا زنیت بهی تعزیر بر خودش هم دارد که اقرار به زنا کرده، زنا ثابت نمیشود اما فسقش ثابت میشود. قد تقدم کلام فی سابقاً. کلام در این است که و اما قوله انا زنیت بکِ، فلا حدّ فیه. یعنی حد قذف در این نیست. و مفروض این است در ما نحن فیه هم فقط به زنش گفته است انا زنیت بکِ، یا زانیه نگفته است که نسبت زنا و رمی او بکند زنش را به زنا. امر دیگری که محقق قدس الله نفسه شریف میفرماید درست توجه کنید تارةً لفظی را قائل میگوید برای طرف، کلامی را میگوید و این کلام در عرف قائلی که هست اون کسی که قائل است، رمی آخر به زناست. رمی آخر به زناست. مثلا اینجور است که در بعض عرفها کسی که لا سمع الله زنش مثلا زنا بدهد به شوهرش دیوس اطلاق میکنند که یا دیوس، به شوهرش، ولو شوهر بیچاره اطلاع هم ندارد ها، اطلاق میکنند به او یا دیوس. چونکه زنش زنا داده است. یا ربما اون وقتی که اینجور میگویند که وقتی که شخصی بوده باشد خواهری داشته باشد که زنا داده است به او اطلاق میکنند بر اینکه یا قرنان. یا کسی مادری داشته باشد لا سمع الله انما لا تدفع ید لامسٍ که در اون روایت صحیحه هم بود، اون میداند که امّش زنا داده است مثلاً، به او خطاب میکنند یا کشخان، به اونی که امّش اونجور است. این اگر اینجور در عرف ثابت بشود که در عرف قائل اینجور است، زنا که ثابت به امّ شد یا به اخت شد، یعنی زنا وقتی که امّ کرد، یا اخت شخصی کرد، اینجور گفته میشود یا رمی به زنای امّ است. ولو افترا میبندند زنا نکرده است ولکن رمی به زناست. که معناش این است که امّ تو زنا داده خواهرت زنا داده یا زنت زنا داده است. این اگر بوده باشد خب اون قذف است دیگر، حد القذف ثابت میشود. و اما اگر این محرز نشد که در عرف همینجور است، در عرف قائل، یا در عرف سامع که عرف قائل با عرف سامع حرف میزند. اگر این معنا ثابت نشد فقط تعزیر دارد. حد القذف ثابت نمیشود. چونکه نسبت زنا ثابت نشده است و بدان جهت در ما نحن فیه حد القذف ثابت نمیشود تعزیر ثابت میشود که همون ایذا است، ایذاء المواجه است اونی را که مواجهه ی با کلام با او خطاب کرده است یا دیوس، یا مثلا فرض کنید یا کشخان، یا قرنان، به جهت ایذاء مواجه تعزیر ثابت میشود. این تعزیر ثابت میشود در صورتی که محقق قید میکند در عبارتش این مواجه مستحق نبوده باشد اهانت را. و ایذا را. این مواجه مستحق نبوده باشد. مثل اینکه شخصیست مثلا فرض بفرمایید، آدمیست مثلا فرض کنید، بله متظاهر به فسق نیست. شخصی نیست که فسقی که مسلم است فسق او متظاهر به او بوده باشد که اون کسی که متظاهر به فسق بوده باشد در اون صورت او را مثلا توهین کردن یا او را فرض کنید سَب کردن ، او را هجا کردن متظاهر به فسق میگویند من البا جلباب الحیاة فلا حرمت له. او احترامی ندارد. بله روایاتی هم وارد شده است در اون ذیل مسائل غیبت که مستثنی شده است اون از حرمت الغیبه اون کسی که متظاهر به فسق است متظاهر به فسق غیبتش غایب است این عده ی روایات اونجا هستند. اینکه … صبر کن، یه خورده صبر کنید. یخورده صبر کنید عرض کنم. عرض میکنم این را به عنوان قاعده ی کلیه بحث میکنیم که اختصاص به این الفاظ و نظیر الفاظ ندارد. کما اینکه خود محقق هم اون ها را لاحق میکند. چیزی که قذف نیست ولکن فحش حساب میشود، یا کلب یا خنزیر، بله مثلا همینجور است دیگر اینها فحش هستند. یا فرض کنید هجا حساب میشود بله هجو میکند او را اهانت میکند، یا فرض کنید کلامی میگوید که اون کلام بله فرض بفرمایید هتک اوست و ایذا اوست. در تمامی اینها اگر شخص مستور بوده باشد قائل اون کسی که این کار را کرده است و این قول را گفته است تعزیر دارد. و اما در صورتی که مستور نبوده باشد، نه اونجا تعزیری ندارد. این کلام کلام محقق است. مستور نبودن تارةً بر این است که شخصیست مبدع بدعت گزار است در دین بدعت میگذارد او هیچ جای شبهه و بله خدشه ای نیست که حتی افترا بستن به او هم جایز است. انسان عمداً افترا ببندد به او که مبدع در دین است، اون مبدع در دین حسابش بله جداست، و او را هتک کردن و او را از انظار مردم انداختن ولو به افترا گفتن به او این امریست بله جایز، بلکه ربما واجب میشود لتحفظ از نشر و نموَش بله عنوان پیدا کردن در جامعه ی مسلمین. به این معنا دلالت میکند که این بله، اشکالی ندارد در مبدع در دین دلالت میکند به این معنا بله صحیحه ی داوود بن سرحان که در باب 39 جلد یازده است، باب 39 از ابواب امر به معروف و نهی عن المنکر، بله بابی هست، روایت اولش این است، محمد بن یعقوب بله عن محمد بن یحیی، محمد بن یحیی العطار است، عن محمد بن الحسین، محمد بن الحسین ابی الخطاب اشعریست. عن احمد بن محمد بن ابی نصر، بزنطی قدس الله سره است، عن داوود بن سرحان، عن ابی عبدالله علیه السلام قال رسول الله صل الله علیه و آله اذا رأیت اهل الریب و البدعه من بعد، اگر اهل ریب را دیدی که مردم را به وسوسه می اندازد در دینشون، یا بدعت میگذارد اهل ریب و البدعه است من بعده، فاظهروه البداعة منهم ، براعت از اونها را ظاهر بکنید، بگویید ما بریء از اونها هستیم. و اکثروا من سبّهم. از سبّ اونها فحش یعنی لعن و سبّ اونها زیاد بکنید. و القول فیهم. در عیب گذاشتن به اونها که چه کارها کرده چه کارها هست، ولو خلاف واقع باشد، عیب ندارد. و القول و الودیعة فیهم و باهتوهم، باهتوهم یعنی بهتان است همون بهت یعنی بهتان افترا زد. و باهتوهم کی لا یطمع بالفساد بالاسلام. تا اینکه اینها عنوانی پیدا نکنند که طمع پیدا کنند که در اسلام فساد بکنند. و یحزرهم الناس، از ناس هم بله تحزیر بکنید از اینها که دور وبر اینها نگردند. خب اون همینجور است، کسی که مردم را در دینشون به وسوسه می اندازد، یا بدعتی را بین مردم نشر میدهد، این حکمش این است این اشکالی ندارد. انما الکلام در جاییست که شخصی متظاهر به فسق بوده باشد. در اون صحیحه ی ابی یعفور اگر یادتون بوده باشد که در باب عدالت وارد است، امام علیه السلام میفرماید، وقتی که مضمون روایت، مضمون صحیحه این است که در، وارد شده است در طریق بیان، طریق بیان العداله، شخصی که حسن ظاهر داشته باشد، یعنی مابین اون قومی که زندگی میکند از اونها بپرسید میگن که ما از او بدی ندیده ایم، غیر از خوبی که نماز میاد مثلاً یه چیزی، غیر از خوبی ما از او بدی ندیده ایم، اگر اینجور بوده باشد کملت مروته و حَرُم غیبته. معلق کرده است امام علیه السلام بر حرمت غیبت را به این معنا که طریق عدالت داشته باشد. این دلالت نمیکند این صحیحه که عدالتش محرز نشد غیبتش جایز میشود، نه متظاهر به فسق غیبتش جایز است. صحیحه دلالت میکند، چرا؟ چونکه انسان را وقتی که از اون قومی که مابینشون اعاشه میکند پرسیدند، اون قوم میگوید که یا ما فقط خوبی دیده ایم فقط از او چیز بدی ندیده ایم، میگه بابا اینجا خیلی اذیت میکند، اونجا دیگر مجهول الحال نمیشود پیش اون مردم. چونکه مجهول الحال نمیشود اگر گفتند غیر از خوبی ندیدیم مقابلش اون میشود که غیر از بدی، چیزی دیگر ندیدیم از او. اینجور میشود که متظاهر به فسق میشود، یعنی بله ضد حسن الظاهر در او پیدا میشود. در اونجا مجهول فرض نمیشود در فرض صحیحه ی عبدالله بن ابی یعفور. اونجا مقتضاش این است که غیبت این شخص جایز است. وقتی که غیبتش جایز شد، بله توجه کردید غیبت خودش اکل لحم است، اهانت است دیگر. حرمت، شخص را از حرمت می اندازد. احترامی که پیش ناس است میاندازد. وقتی که همینجور شد این معنا جایز شد، بدان جهت در ما نحن فیه برای این شخص اهانت کردن مثلا احتلمت به امّک، گفتند به اون که اهانت است این معنا که متظاهر به فسق است، نه این هیچ چیزی ندارد. و منهنا میگوید شخصی که مستور است محقق هم میگوید نه معناش این است که مستور بودنش احراز بکنید، این ظاهراً ناظر است به همون صحیحه ی عبدالله بن ابی یعفور که اگر اینجور نشد، بله بارز میشود فسقش، مستور نشد بارز میشود. یعنی اگر بارز بوده باشد فسقش و متظاهر به فسق هم بوده باشد اون عیب ندارد هیچ، مستحق است تعزیر نیست. به اون روایات دیگری که وارد شده است، روایات دیگری که وارد شده است من القا جلباب الحیا فلا حرمت له، دیگر مناقشه ی اینکه سندهای این ها ضعیف است، احتیاج بله این ضرری ندارد جای مناقشه نیست. چونکه صحیحه ی عبدالله بن یعفور که در طریق عدالت وارد است، خودش کافیست در این معنا. بدان جهت اون روایات دیگر مؤید میشود. روایات متعدده ایست، ولو من حیث السند اونها کلامی در اونها هست در سندشون، ولکن اصل المطلب ثابت میشود. بدان جهت ملخص الکلام این است، کسی که متظاهر به فسق است اهانت او عیب ندارد. اما باید عنوان کذب نداشته باشد. عنوان کذب نداشته باشد و الا کذب و افترا حرام است. فقط در اون کسی که ریب می اندازد مردم را یا مبدع در دین است، صحیحه هم میگفت که عیب ندارد هرچه افترا داری بگو. بله خود صحیحه گفت خیلی خب دیگر، اون کسی که افترا کذب را حرام کرده خودش همینجور فرموده. و اما در جایی که فرض کنید، مثل سایر مواردی که حرمت کذب اونجا از بین میرود، بله رو عناوین دیگر، بله و اما در جایی که نه متظاهر به فسق است فقط، این مبدع نیست مریب نیست. انسان دروغ بگوید به او افترا ببندد، اینها حرمتش جایی نمیرود. اهانت را میگوییم. کلامی میگوید سابق، کلامی میگوید که داخل عنوان افترا نیست و داخل عنوان کذب نیست، او توهین میشود میگوید که مثلا با مادرت شب اینجور بود در خواب، توجه کردید او مادرش هم فرض کنید مرده است ها، اون مادرش اینجور نیست فقط اهانت بر خودشه، خودش متظاهر به فسق است. اون عیب ندارد. این تعزیر ندارد. بدان جهت در ما نحن فیه یه وقت مثلاً چیزی که هست حکومت از باب اینکه اینجور بی نظمی در جامعه نشود یه چیز دیگری بگوید که شاید مولانا علی بن ابی طالب هم نظرش این بوده باشد که حفظ نظام بشود و نظام بهم نخورد اون یه مطلب دیگریست اون عنوان دیگریست. و اما بینه و بین ربه به نظام مدخلیتی ندارد در بیابان دید، توجه کردید از او هم نمیترسد چونکه زورش از او بیشتر است. بله یه توهینی کرد به متظاهر به فسق، بله افترا نبود دروغ نبود این عیب ندارد ، نه تأثیری دارد نه چیزی دارد نه حدی دارد. ولکن به خلاف شخصی که مستور است. اون شخصی که مستور است یا عدالت و فسقش معلوم نیست. مثل مجهول الحال است، نداریم که بریم مثلا از محله اش بپرسیم که چجور است این آدم، نمیدانیم او را نمیشود. … عرض کردم اگر ایذا بشود مثل احتلمت به امّک است، آخه یه وقت این است که توجه بکنید، بله مثلا کسی به کسی بگوید که مثلاً من فلان کار بکنم با تو، نمیگه کردی نسبت نمیدهد، میگه بکنم با تو. توجه کردید این حد قذف ندارد ولکن اهانت است. اما به زنش بگوید، به زن خودش بگوید فلان کار بکنم با تو این که اشکالی ندارد. ولی ، بگوید یا نگوید اشکالی ندارد. کلام اینجور است که اگر این کلام را که به زن گفت این اهانتی توهینی به او شد، بله اهانتی به او شد، بله همون تعزیر دارد، و الا تعزیری ندارد. بعد میرسیم به اون، … ظاهر به حدها بهتان است. مراجعه به لغت بکنید. بدان جهت هم کذب در موارد صلاح که بین اصلاح بین الناس، این اصلاح دین است که فساد در دین نشود، بدان جهت در ما نحن فیه اون معنا اشکالی ندارد. بعد میرسیم بر شرایطی که ایشان در ما نحن فیه محقق قدس الله نفسه شریف برای قاذف میگوید. که اگر اون شرایط را داشته باشد حد قذف به او متعلق میشود. یکی از شرایطش بلوغ است که باید بالغ بوده باشد. صبی اگر به کسی گفت به یه مردی گفت یا زانی، خیلی مرد محترمی هم بوده باشد ها، که به او گفت یا زانی، یا به زن محترمه ای عفیفه ای گفت یا زانیه، حد قذف ندارد این صبی. ولو ممیز هم بوده باشد حد قذف ندارد. اون تعزیری که گفتیم، عنوان تأدیب که سبی را ادب بدهد حاکم، یا ادب بدهد که اینجور بار نیاید و جلوگیری بشود اون عیب ندارد او را ملتزم هستند. خود محقق هم ذکر میفرمایدچونکه در مواردی مثل شرب الخمر، شرب مسکر و هکذا سرقت صبی وارد شده است این تعزیر تأدیبی که تأدیب بشود اینجور بار نیاید، او هست و لکن حد القذف که ثمانین جلده است او متعلق به صبی نمیشود ولو ممیز بوده باشد. ولو به یه شخص حری که مسلم است و ما بالاتر از او عرض کردیم که هم مسلم است و هم شخص محترمیست. نه حد پیدا نمیکند. مجنون هم همینجور است، عکسش هم همینجور است. کسی خود صبی را رمی بکند به زنا، صبی ای را رمی بکند به زنا نه امّش را ها، خودش را. رمی بکند، به صبی ای بگوید یا زانی، مثلا به یه صبیه ای بگوید یا زانیه. حد ندارد. کما اینکه صبی و صبیه و مجنون و مجنونه اینها غیر را رمی بکنند، خودشون حد ندارند، غیری که واجد شرایط است، اونها هم اگر اینها را رمی بکنند حد ندارند، عرض کردم تعزیر و اینها و تأدیب مطلب آخری هست. روایاتی به این معنا دلالت میکند که بلوغ و عقلی که هست اینها شرط هستند، اگر بلوغ و عقل نبوده باشد اینها ، بله چیزی ندارند حدی ندارند. یکی از اون روایاتی که تمسک در مقام میشود، صحیحه ی فضیل بن یسار است. در جلد 18 درباب 19 از ابواب مقدمات الحدود، بله اونجا همینجور است، محمد بن یعقوب عن علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابن محبوب، عن ابی ایوب، عن فضیل بن یسار، قال سمعت اباعبدالله علیه السلام یقول، لا حدّ لمن لا حدّ علیه. لا حدّ لمن حدی نیست بر له کسی که لا حدّ علیه، بر علیه او حدی نیست. کسی که بر علیهش حد نیست بر له اش هم نیست. این معناش این است که کس بالغی مجنون را یا صبی را قذف کرد، نه بر له صبی دیگر حدی نیست. لا حدّ لمن، لا حد علیه. کبرای کلیست. کسی که بر علیه او حدی نیست بر له ش هم حدی نیست. یعنی لو انّ مجنوناً من باب مثال است، لو انّ مجنوناً قذف رجلاً، قذف کند مردی را، بله لم أر علیه شیئاً، بر مرد علیه مجنون حدی نمیشود. ولو قذفه رجلٌ، اگر کس عاقلی مجنون را قذف کند بگوید یا زانی، لم یکن علیه حدٌ، حدی هم بر علیه اون شخص نمیشد. بدان جهت کسی که بر لهش حدی نیست بر علیهش هم حدی نیست. این کبرای کلی ست که ایشان فرموده است. این صبی را هم میگیرد. علاوه بر اینکه صبی و مجنون مرفوع القلم است حدودات و عقوبات هستند و قدر متیقن از رفع القلم عقوباتیست، از اونها مرتفع هستند علاوه بر این این صحیحه ی فضیل و هکذا بعض روایات دیگری که اون روایات دیگر هم همین معنا را افاده میکند، که بله اگر فرض بفرمایید صبی ای قذف بکند شخصی را، صبی دیگری را قذف بکند، روایات دیگری هم یه دو روایت دیگری هم هست، اون روایت هم بله، به این معنا دلالت میکند که اگر صغیر قذف کرد غیر را در این صورت برای او حد ثابت نمیشود. عکسش هم همینجور است. در مجنون همینجور است. انما الکلام کل الکلام در عبد است. عبد اگر قذف بکند دیگری را حری را مسلمانی را قذف بکند صدوق علیه الرحمه قدس الله نفسه شریف و شیخ در نهایه و مبسوطش گفته اند بر اینکه برای این صبی ای که، برای این شخصی که عبد است، اونی که بر او جاری میشود نصف الحد است، یعنی نصف الحد یعنی ثمانین که حد القذف است، نصف اوست. این اربعین جاری میشود. اونها به این ملتزم شده اند. در مقابل قول مشهور است که اونها ملتزم شده اند در حد القذف، یعنی حد کامل که ثمانین است، بین الحر و العبد نیست، قاذف حر باشد یا عبد باشد، حدش هشتاد تازیانه است که حد القذف است. محقق در عبارتش هیچکدام از اینها را ترجیح نمیدهد، فقط میگوید که قیل، در حد کامل حریّت شرط است و اگر حریت نباشد حد کامل یعنی ثابت نمیشود تنصیف میشود. و قیل نه حریت اعتباری ندارد. حر بشود یا نشود حد کامل جاری میشود. منشأ خلاف در مسئله منشأ اختلاف الاقوال است. منشأ اختلاف در اقوال منشأ روایات است. حیث اونکه از بعضی روایات ظاهر میشود اگر قاذف عبد بوده باشد یا امه بوده باشد حدش همون اربعین است. بلکه خواسته اند استفاده کنند این معنا را از خود کتاب مجید. و فان اتین به فاحشةٍ فعلیهن نصف ما علی المحصنات. فان اتین آما هستند امه ها هستند، اگر این ها فاحشه ای را بیاورند فعلیهن نصف ما علی المحصنات، گفته اند فاحشه بله اسم بر زنا نیست، فاحشه یعنی عمل بد. این دلالت میکند بر اینکه امه هر عمل قبیحی که موجب الحد است، حد دارد شرعاً، اگر حر بشود حره بشود اون کار را بکند، اگر امه او را موجود بکند اون نصف میشود. گفته اند دیگر فرقی هم مابین احتمال فرق مابین امه و عبد نیست. اگر بنا شد حد القذف به حکم الآیه در امه تنصیف شد در عبد هم تنصیف میشود. در ما نحن فیه یه روایتی هست که اون روایت هم روایت سلیمان بن قاسم است، اون روایت سلیمان بن قاسم هم من حیث السند معتبر است، او دلالت میکند بر اینکه اون روایت سلیمان بن قاسم اون هم دلالت میکند بر اینکه تنصیف میشود یعنی اربعین میشود. بله اون روایت روایتش همین است بخوانم خدمت شما اون روایت را که دلالت میکند بر اینکه تنصیف میشود. روایت در باب 4 از ابواب حد القذف است در جلد 18. روایت روایت 15 است، و باسناد الشیخ که سند شیخ عن محمد بن علی بن محبوب سندش شیخ به کتاب محمد بن علی بن محبوب صحیح است. محمد بن علی بن محبوب نقل میکند عن احمد بن محمد بن عیسی عن الحسین بن سعید، عن النذر بن سوید، عن قاسم بن سلیمان، قاسم بن سلیمان توثیق خاصی ندارد. ولکن از معاریفیست که ظنی در باره ی او نرسیده است بدان جهت تعبیر به معتبره کردیم. قال سألت، قاسم بن سلیمان، قال سألت ابا عبدالله علیه السلام عن العبد، اذا افترا علی الحر، وقتی که بر حر افترا گفت، افترا همون فریه ی قذفیست، مراد اوست کنایه از اوست، کم یجلد؟ چقدر زده میشود؟ قال اربعین. این چهل تا. و قال اذا اتا به فاحشةٍ، وقتی که اتیان بکند این عبد به فاحشه ای را، فعلیه نصف العذاب، بر اون نصف العذاب میشود نصف الحد میشود. در ما نحن فیه هم اربعین میشود. این یه روایت است در مقابلش روایاتی دارد که اونها دلالت میکنند فرقی مابین حر و عبد نیست که حد ثمانین است، این روایات، این دوتا روایت متعارضین اند، و بعد از تعارض چه گفته میشود انشاالله بماند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شرح کتاب القصاص

تنقيح مباني الشرايع كتاب القصاص استاد الفقهاء والمجتهدین آیة العظمی المیرزا جواد التبریزی ره

شرح کتاب المکاسب(جلد الاول)

ارشاد الطالب فی شرح المکاسب ( جلد الاول) استاد الفقهاء والمجتهدین آیة العظمی المیرزا جواد التبریزی ره

َشرح کتاب الحدود

تنقيح مباني الشرايع كتاب الحدود  استاد الفقهاء والمجتهدین آیة العظمی المیرزا جواد التبریزی ره

شرح کتاب الصوم

تنقيح مباني الشرايع كتاب الصوم  استاد الفقهاء والمجتهدین آیة العظمی المیرزا جواد التبریزی ره

صورة الدروة الصیفیة – سوريه

صور من اختتام الدروة الصیفیة فی حسینیه و مکتبه ایت الله العظمی میرزا جواد التبریزی– سوریه – السیدة زینب (س)

شهر الرمضان

السبت اول یوم من شهر رمضان المبارک مطابق  August 23, 2009 ( السنة المیلادیة )

مجلس توسل و عزاء (صور)

مجلس توسل وعزاء ( بیت  الفقیه المقدس المیرزا جواد التبریزی (ره) ) دار الصدیقة (س)

نصائح دينية (1)

1 . ما هي نصيحتكم حول الحث والاهتمام بالقرآن الكريم؟
2 . ما هو نظركم حول حقيقة الحب والتولي للنبي .. ؟

كتاب الصلاة

المبحث الأول: في احكام القراءة.   المبحث الثاني: في الاجزاء والشرائط المبحث الثالث: في صلاة الجمعة والنوافل.