صلاة – مدرس آیت الله العظمی میرزا جواد تبریزی ره http://portal.tabrizi.org Sun, 21 Dec 2014 09:23:13 +0000 fa-IR hourly 1 https://wordpress.org/?v=6.6.2 دروس خارج فقه / صلاة / درس ۱۳: فرق نماز جماعت و نماز جمعه http://portal.tabrizi.org/?p=6024 Sun, 14 Aug 2011 09:52:53 +0000 http://fa.tabrizi.org/?p=6024 دروس خارج فقه / صلاة / درس ۱۳: فرق نماز جماعت و نماز جمعه

اِجزای نماز جمعه از نماز ظهر
در کلمات اصحاب ذکر شده است که نماز جمعه دو رکعت است اگر این دو رکعت را شخص بنحو صحیح اتیان کرد، از نماز ظهر مجزی است، این که نماز جمعه دو رکعت است که «یتقدم علیهما خطبتان کما سیاتی» و این که اگر بطور صحیح از مکلف اتیان شد، از نماز ظهر مجزی است و فرقی نمی کند که بگوییم نماز جمعه وجوب تعیینی دارد یعنی آن وقت که امام (ع) یا نائب خاص امام آن را منعقد می کند؛ یا بگوییم وجوب تخییری دارد – که مراد از مشروعیت،بنا بر آنچه که گذشت، وجوب تخییری است- داشته باشد مجزی از نماز ظهر است. این دو حکم، متسالم علیه بین الاصحاب است، بلکه اتفاق علما و حتی مخالفین هم بر آن است، گوئی این از مسلمات است. روایاتی بر این دو حکم دلالت می کند که یقینا متواتر اجمالا هستند. و در آنها روایات معتبره و صحیحه هست.
بعضی از آن روایات را سابقا بیان کردیم و بعضی را در ضمن مباحث آتیه خواهیم آورد. چند تا از آنها را که دلالت بر هر دو حکم می کنند ذکر می کنیم یکی صحیحه ابی بصیر و محمد و بن مسلم که «محمد بن یعقوب عن محمد بن یحیی، عن احمد بن محمد، عن الحسین بن سعید، عن النضربن سوید،عن عاصم بن حمید، عن ابی بصیر و محمد بن مسلم، جمیعا عن ابی عبدالله (ع) «قال: ان الله عز وجل فرض فی کل سبعة ایام خمساً و ثلاثین صلاة، منها صلاة واجبة علی کل مسلم ان یشهدها الا خمسة» امام (ع) به صراحت در این روایت صلاة جمعه را در ۳۵ نماز داخل کرده است که در هر هفته مسلمان ۵ نماز در شبانه روز می خواند پنج ضرب در هفت می شود سی و پنج تا، در آن سی و پنج تا ، جمعه را هم شمرده است . این دلیل بر این است که با اتیان به نماز جمعه موردی برای نماز ظهر نمی ماند و مجزی است. همچنین صحیحه زرارة بن اعین « علی بن الحسین» که صدوق است «باسناده عن زرارة بن اعین» که سندش صحیح است در مشیخه من لایحضره الفقیه بیان فرموده است«عن ابی جعفر(ع)» یعنی سندش را به زراره ذکر کرده است «قال: انما فرض الله عزوجل علی الناس فی الجمعة الی الجمعة خمسا و ثلاثین صلاة، منها صلاة واحدة فرض الله عزوجل فی جماعة»آن وقت «و هی الجمعة و وضعها عن تسعة»‌معنایش این است که نماز جمعه از آن سی و پنج نماز است که اگر واقع بشود، مجزی می شود.این در مواردی است که وجوب عینی داشته باشد، صورت وجوب تخییری را هم می گیرد . یکی صحیحه محمد بن مسلم «محمد بن الحسن باسناده عن الحسین بن سعید، عن صفوان بن یحیی، عن العلاء عن محمد بن مسلم، عن احدهما (ع) قال: سألته عن اناس فی قریة هل یصلون الجمعة جماعة؟» نماز جمعه را به جماعت بخوانند؟ «قال : نعم و یصلون اربعا اذا لم یکن من یخطب» وقتی که بینشان امامی نبود که خطبه بخواند، آن وقت چهار رکعت می خوانند. مقتضای قضیه شرطیه این است که اگر «من یخطب» باشد و خطبه بخواند، دو رکعت می شود که همان فریضه یوم الجمعة است، نماز جمعه ادا می شود «اذا کان امام یخطب» و اگر امام یخطب نباشد، نماز ظهر خوانده می شود.

اختصاص یا عدم اختصاص نماز جمعه به شهر
نکته مهمی است که در بعضی روایات وارد است (این روایت صریح در این است) که شهر بودن در اقامه نماز جمعه مدخلیتی ندارد«عن الناس فی قریة» در خصوص قریه است. لذا در بعضی روایات که سندش هم معتبر است و یکی روایت موثقه طلحة بن زید است، وارد شده است که صلاة جمعه باید در شهر باشد و نماز جمعه در دهات اقامه نمی شود.«و باسناد الشیخ عن احمد بن محمد» که سندش صحیح است«عن احمد بن محمد، عن محمد بن یحیی» این محمد بن یحیی است که خزاز است و معتبر است« عن طلحه بن زید» که عامی است ولکن شیخ توثیق کرده است و فرموده است که “له کتاب معتمد”،«عن جعفر عن ابیه، عن علی(ع)، قال: لا جمعة الا فی مصر تقام فیه الحدود» نماز جمعه محقق نمی شود مگر در شهر، آن هم شهری که در آن اقامه حدود می شود یعنی در آنجا امیری و والی باشد که اقامه حدود کند. این روایت معارض است با آن روایت و روایت دیگری که صریح است به اینکه صلاة جمعه در قریه می شود. روی این اساس این روایت موافق با عامه است که در مصر یعنی شهر معتبر است و باید در شهر انعقاد پیدا کند، لذا حمل بر تقیه می شود. در خود روایت هم ، قرینه تقیه است چون طلحة بن زید عامی است. بدانجهت نقل می کند عن جعفر عن ابیه عن علی(ع) سند را به عامه می برد، امامت ائمه (ع) را که اینها قائل نیستند، اینها را به عنوان فقیه و محدث قبول دارند. آنهایی که مثل سکونی و طلحة بن زید خوب هستند، بدانجهت به عنوان حدیث نقل می کنند. این مقام، مقام تقیه است و این روایت اعتباری ندارد. لذا صاحب وسائل(ره) در ذیلش دارد که قال الشیخ :هذا محمول علی التقیه، لانه موافق لاکثر مذاهب العامه» یکی هم موثقه سماعه «و باسناده عن سماعه» این روایت را نقل می کند از سماعه عن ابی عبدالله(ع) «صلاة الجمعة مع الامام رکعتان فمن صلی وحده فهی اربع رکعات» آن چهار رکعت است. یکی هم صحیحه حلبی است«محمد بن یعقوب عن علی بن ابراهیم ، عن ابیه، عن ابی عمیر، عن حماد بن عثمان، عن الحلبی، قال: سالت: ابا عبدالله(ع) عمن لم یدرک الخطبة»‌ از آن کسی که روز جمعه خطبه امام را درک نکرد «قال: یصلی رکعتین» بدانجهت خواهیم گفت که اگر خود نماز را انسان درک بکند، کافی است و خواهیم گفت انشاء الله در نماز جمعه یک رکعت از امام هم در ک بکند، کافی است« قال : یصلی رکعتین فان فاتته الصلاة فلم یدرکها» اگر درک نکرد «فلیصل اربعا» باید نماز ظهر بخواند، نماز ظهر را قسیم قرار داده است که اگر جمعه را درک نکرد ظهر بخواند. مفهومش این است که اگر درک کرد دیگر موردی برای نماز ظهر نمی ماند، ذیلش هم دارد و «اذا ادرکت الامام قبل ان یرکع الرکعة الاخیرة فقد ادرکت» که با این ذیل صحیحه کار داریم و ان شاء الله بعد می آید.
این روایات مبارکه متضمن این است که نماز جمعه مَیز و تفاوتی باسایر نمازها دارد، این نماز جمعه باید به صورت جماعت منعقد بشود، به خلاف سایر فرائض یومیه که آنها را می تواند انسان فُرادی یا مع الجماعه موجود کند، جماعت زاید بر اصل نماز است . این جماعت در نماز جمعه باتفاق روایات و تسالم اصحاب معتبر است . بر این اعتبار نماز جمعه چه چیزی مترتب می شود؟

حکم نماز جمعه بعد از کشف عدم صحت آن به خاطر بطلان نماز امام
سه امر را در ما نحن فیه بیان می کنیم: امر اول این است که نماز جمعه قیاس به سایر نمازهای یومیه نمی شود، انسان پشت سر امام جمعه ای مدتی یک یا چند مرتبه نماز جمعه را اتیان کرد«ثم انکشفت بعد ذلک» که این امام جمعه عدالت نداشت. در این صورت این مکلف تمام آن نمازهای جمعه را که خوانده است، باید قضا کند، چرا؟ برای اینکه جماعت در نماز جمعه، شرط صحت است. و اگر در نماز جمعه، کشف بشود که امام جمعه عادل نبوده است،آن نماز جمعه شرط صحت نداشته است و چون شرط صحت نداشت، پس باید اعاده کند. چه در وقت اعاده کند و چه در خارج وقت قضا کند، اعاده اش به اربع رکعات است باید نماز ظهر را اتیان کند، به خلاف سایر نمازها، اگر مدتی با یک آقایی نماز جماعت خواند بعد معلوم شد که آن وقتی که نماز جماعت می خواند این امام جماعت کارش خراب بود و عدالت واقعی نداشت، تمام نمازهایی که خوانده است، محکوم به صحت است و تدارک نمی خواهد.
(سوال… و پاسخ استاد): فرقی نمی کند که وجوب عینی داشته باشد یا نه؟ وقتی که درک نکرد باید نماز ظهر را اعاده کند،مسأله آن خواهد آمد، ظهر را قضا کند، الان در صحیحه خواندم «من لم یدرک الجمعة» یعنی نماز جمعه صحیحه اتیان نکرد، «فلیصل اربعا» باید چهار رکت بخواند.
وجه مطلب این است که در سایر نمازها، جماعت شرط صحت نماز نیست بلکه نماز فی جماعة همان صلوة فُرادی است که با امام می خواند و از احکام با امام خواندن، سقوط قرائت از مأموم است. این از احکام جماعت است که یا سقوط است یا امام متحمل می شود، دو مسلک است. ان شاء الله عمر وفا کرد، می گویم، که آیا امام قرائت مأموم را متحمل می شود یا قرائت از مأموم ساقط می شود. اینها نتیجه عملی دارد. اگر انسان در نماز فرادی یک خللی را اتیان کرد که آن خلل با عذر بود نماز فُرادایش باطل نمی شود «لا تعاد الصلاة الا من خمس» کسی که با این امام ، نماز جماعت را خوانده بود – در سایر نمازها به غیر از نماز جمعه- جماعتش باطل است اگر امام عادل نبود، لکن اصل نماز موجود شده است که از او تعبیر به نماز فُرادی می شود. در آن نماز که قرائت نخوانده است؟ نخوانده باشد. چونکه اعتقاد داشته است که امام عادل است و او متحمل است و یا ساقط شده که بعد کشف خلاف شد« لا تعاد الصلاة الا من خمس» بیان می کند که از مستثنا منه یکی قرائت است، صلاتش صحیح است واعاده نمی خواهد، منصوص هم هست. ولکن به خلاف نماز جمعه، در نماز جمعه، جماعت شرط صحت است وقتی کشف شد که این شخص امام عادلی نبود نمازی را که خوانده است، باطل است. نماز فُرادایش هم چهار رکعت است، که بنابر فرض نخوانده است. آن «لا تعا الصلاة الا من خمس» آن رکوع و سجدتین از خمس است که نیاورده است و دو رکعت نماز جمعه محقق نشده است چون که شرط جماعت محقق نشده و وظیفه هم که نماز فُرادی بود، به او اخلال رسانده به خللی که موجب بطلان نماز است ولو اینکه با عذر باشد مثل « نقص الرکوع و السجدتین»، چون که اگر فُرادی بخواند باید چهار رکعت بخواند، که صحیحه حلبی و سایر روایات دلالت می کند. پس اگر امام جمعه نمازش صحیح نشد، یعنی جماعت باطل شد، مثل انجام نشدن است، پس وظیفه اش چهار رکعت است، باید آنها را اعاده کند.

شرطیت احراز عدالت واقعی امام در جماعت
این که در بعضی از السنه معروف است که در جماعت احراز عدالت واقعی امام شرط نیست؛ این کلامی است که اساسی ندارد، خطابات شرعیه همه شان این است که «لا تصل الا خلف من تثق بدینه» ظاهر و ثوق، طریقیت است در بعضی روایات هم چنین بود که امام عادل، عدالت را قید کرده بود. مقتضای خطابات این است که «لا تصل الا خلف» دو نفر، یکی به خاطر تقیه و یکی هم اگر امام عادل باشد و ثقه در دینش باشد، لذا نماز جمعه باطل است،فرق نمی کند، نتیجه اش این می شود.

مراد از جماعت در نماز جمعه و فرق آن با جماعت در نمازهای واجب دیگر
اما مسئله دوم ثانی فرق است بین جماعت در نماز جمعه که شرط است و ما بین جماعت در سایر نمازها که مستحب است، انسان اگر خودش را عادل نداند،( الانسان علی نفسه بصیرة) ، بخواهد در سایر نمازها امام جماعت بشود، مانعی ندارد. اگر مردم این را عادل می دانند برای او اشکالی ندارد، منتها قصد امامت نمی تواند بکند که من امام در نماز جماعت هستم، این تشریع می شود چون می داند این جماعت، جماعت فاسدی است، خودش عادل نیست ولکن در اینجا که خودش در مکانی بایستد، به قصد وظیفه خودش نماز را اتیان کند و می داند که مردم نماز جمعه می خوانند و به او اقتدا می کنند، چون به او عقیده دارند که عادل است، محذوری برایش نیست چرا؟ برای اینکه این شخص نماز خودش را خوانده است، و مردم هم چون او را عادل می دانند، اقتدا کردند. اینکه به او اقتدا کرده اند به خود این شخص مربوط نیست، تسبیب الی الحرام نیست الی ترک فریضة الناس نیست چون فریضه که مردم اتیان کرده اند، صحیح است، که مثل نماز فُرادی است و در نماز فُردای فقط قرائت کم است آن قرائت هم که ساقط است، مردم عذر دارند بر اینکه امام را عادل می دانستند، بدانجهت کسی که خودش را عادل نمی داند اگر بخواهد در سایر نمازها امامت کند، اگر قصد به امامت نداشته باشد، به قصد فریضه اتیان بکند ولو می داند که مردم به او اقتدا می کنند، اشکالی نیست.

فرق نماز جماعت و نماز جمعه از جهت امام
در اقتدا کردن مردم، قصدِ اقتدا شرط است ولی در امام جماعت بودن، قصد امامت شرط نیست، لذا اگر مردم به او اقتدا می کنند، عیب ندارد تسبیب الی حرام نکرده است منتها نماز جماعتشان، جماعت مستحب است که ترک کرده اند« انما الاعمال بالنّیّات» خداند متعال ثواب نماز جماعت را به آنها می دهد، نماز مردم صحیح است . به خلاف این که در نماز جمعه که شخص خودش را عادل نداند، نمی تواند امامت بکند، یعنی در جایی بایستد که می داند مردم به او اقتدا می کند، چون در نماز جمعه، جماعت معتبر است. چرا نماز آنها باطل است؟ چون او باعث می شود مردم این فریضه شان را ترک کنند، چون صلاتی را که با او اتیان کرده اند، شرطش که جماعت بود، موجود نیست، این امام خودش می داند که عادل نیست. پس در حقیقت مردم فریضه را در این روز ترک کرده اند، چون این نمازی که خوانده اند، نماز جمعه نیست به خاطر فقدان شرطش، و نماز ظهر را هم که اتیان نکرده اند. اینها به نماز جمعه اکتفا کرده اند این شخص چون اینجا ایستادنش با علم به این که مردم به او اقتدا می کنند و نماز جمعه اتیان می کنند، و خودش هم باید قصد امامت بکند یا اگر قصد امامت هم معتبر نباشد، می داند مردم قصد نماز جمعه را با او می کنند، نماز جمعه را باید قصد کند. مردم که فریضه را ترک کرده اند چون نماز جمعه محقق نشده است ظهر هم که محقق نشده و این تسبیب الی الحرام است .این تسبیب الی الحرام یا تسبیب الی ترک الواجب جوازی ندارد و حرام است .
لذا فقها می گویند اگر مساله گو، مساله ای را به مردم غلط بگوید، ولکن مساله مساله ای است که مردم را به مخالفت تکلیف واقعی نمی اندازد. مثلا فرض کنید چیزی که واجب نیست یا احتیاط واجب گفته است این علامش واجب نیست چرا؟ برای اینکه مردم را به مخالفت واقع نینداخته است مردم اتیان می کنند این امر را که مطابق احتیاط و یا مستحب است،اتیان می کنند و فقط قصد وجوب کرده اند، تشریع محرّم محقق نمی شود.به خلاف اینکه اگر حرامی را حلال بگوید. مثلاً بگوید اگر شخصی شخصی ذبیحه ای را ذبح کرد و عمدا و متعمدا بسم الله نگفت، می شود آن ذبیح را بخورند، با وجود اینکه این جور نیست اگر بدانند بسم الله را ترک کرده اند، از سوق بگیرد، عیب ندارد. روی این حساب به مردم باید بگوید یا ایها الناس، حکم اینجور است آن که قبلا گفته بودم در ست نیست چرا؟ چون گفتن واجب نیست. نماز زلزله واجب نیست، مردم نمی خوانند این تسبیب به ترک حرام است، پس باید این را بگوید. اینکه فقها در این موارد تفصیل می دهند سرّش این است مساله تسبیب الی الحرام یا ترک واجب جایز نیست این امام جمعه که خودش را عادل نمی داند اگر خودش متصدی بشود امامت را و می داند که مردم به او اقتدا می کنند، این تسبیب الی الحرام است و بدانجهت فعلش جایز نیست.

فرق پیدا شدن حدث برای امام در نماز جماعت و جمعه
یکی از آن امرهایی که مترتب بر این معنا است،این است که در مأمومین عدالت معتبر نیست. اگرمثلاً امام جماعت، نماز جماعت را شروع کرد در اثنا حدثی به او حادث شد که نمی تواند نماز را تمام کند، یا حدثی که مبطل طهارت است پیدا شد یا حالش به هم خورد، نتوانست نماز بخواند، پیر مرد بود، افتاد مردم در سایر فرائض یومیه مخیر هستند که نمازشان را فُرادی تمام کنند، در رکعت اول قرائت را ترک کرده اند با امام، نماز جماعت نشد، بخاطر عذر ترک کرده اند، موجب بطلان نیست نمازشان را به فُرادی تمام می کنند. یا اینکه در این صورت امام که حدث از او صادر شده است خودش یا مأمومین، کسی را جلو می کشند، بقیه نماز را با او تمام می کنند، یعنی او امام می شود و بقیه نماز را تمام می کند. آنجا نماز به حدوث حدث باطل نمی شود. به خلاف نماز جمعه اگر برای امام در نماز جمعه، احداث حدثی شد، نمی توانند فُرادی اتیان کنند، چون تمسک به «من ادرک من الصلاة برکعة فقد ادرکها»کرده اند که بعد نقل خواهیم کرد که این درست نیست، ادراک رکعت در جایی است که از آخر نماز درک کند، در آخر وقت نماز یا آخر رکعت امام را درک کند، بقیه اش را فرادی می خواند،اما اینکه اولش را با امام بخواند، بعد فرادی کند این در نماز جمعه مشروع نیست. بدانجهت در مانحن فیه اینها نمی توانند فصد فرادی کنند. اگر کسی را در نماز جمعه مقدم کنند که نماز جمعه را با او تمام کنند، مثل آن که در جماعت مشروع است یکی از مأمومین مقدم بشود، یا خود امام او را جلو بکشد، یا خود مأمومین اشاره کنند که برو جلو. مسائل شرعیه را مؤمنین زحمت می کشیدند، پشت سر امام جماعت کسی می ایستاد که عادل بود این احتیاط بود که اگر امام یک کاری برایش پیدا شد، این برود جای او و نماز جماعت مردم تمام بشود، خللی به او وارد نشود.

مقدم کردن یکی از مأمومین در صورت حدثِ امام جمعه و نظر استاد
آیا در نماز جمعه هم اینجور شخصی را مقدم کنند یا نه؟ توی ذهن ما در این اشکال بود،چرا؟ برای اینکه در شرایط نماز جمعه این است که امام یخطب باید امامت کند، وقتی که برای او حدثی حادث شد، این را که مقدم می کنند، امام یخطب نیست. بدانجهت در نماز جمعه یک کسی خطبه بخواند و امام جماعت کسی دیگر باشد، مشروع نیست باید آن کسی که امام می شود، خودش خطبه بخواند،اگر کس دیگری قبل از او خطبه بخواند و او تنها موعظه کند، عیب ندارد،اما کسی که می خواهد امامت کند باید خطبه های جمعه را خودش بخواند. ولکن مثل صاحب جواهر (ره) و دیگران فرموده اند بر اینکه عیب ندارد در این صورت اگر برای امام احداث حدث شد و یکی را مقدم کردند، محذوری ندارد ولو مقتضای قاعده اولیه این بود.
ولکن در مانحن فیه روایاتی است که آن روایات باطلاقها نماز جمعه را هم می گیرد، روایاتی است که «اذا حصلت للامام ضرورة او حدث» از مأمومین یکی جای آن امام مقدم می شود، بابی است در باب صلاة جمعه که ان شاء الله تفصیلش را می خوانیم آن روایات امام در جمعه را هم می گیرد.
(سوال… و پاسخ استاد): نصب، شرط صحت نیست، نصب لحفظ النظام است بعد از اینکه گفتیم امام (ع) که ولایت بر مسلمین دارد، اگر شخصی را نصب کرد، واجب الاتباع است(النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم) روی حفظ نظام است ،روی ولایت است،شرط صحت نیست، گفتیم اگر نبی(ص) یا امام(ع) کسی را نصب کرده است، دیگری بگوید من خودم می خوانم ،او فاسق می شود چون امر نبی(ص) و امر امام(ع) را مخالفت کرده است و با مخالفتش فاسق می شود. روی این حرف است که شیعه استدلال می کند بر مخالفین که اینهایی را که بعد از رسول اکرم (ص) مقدم کردید اینها محکوم به فسق و فاسق هستند، چون نبی اکرم (ص) امر کرده بود به خروج با جیش اسامه و این امر، امر ولایتی بود ولی آنها با این خروج مخالفت کردند، این از مسلمات است که خارج نشدند، این خودش موجب فسق است، اعتذار بر اینکه من نگران و مضطرب هستم اینها عذر نمی شود. این امر از طرف حضرت صادر شده بود و اینها مخالفت کردند عن عمد و متعمدا این از استدلالات شیعه است. بدانجهت اگر این نصب در امام الجماعة هم باشد و کسی بگوید نه من خودم می خوانم من از تو فضلم بیشتر است، او نمی شود امام الجماعة بشود چون به این ترتیب فاسق است. روی این حساب است و الا نصب، شرط صحت امامت نیست، عدل شرط است.
نتیجه اش این است اگر برای امام حدثی حادث شد توی ذهن ما این بود که امام یخطب باشد، ولکن فرمودند که این اطلاق در روایات، امام در نماز جمعه را هم می گیرد که اگر احداث حدث شد، منتها این حاکم است یعنی امامی که ولو امام یخطب باشد، جایش گذاشته می شود،این حرف را صاحب جواهر(ره) فرموده است و در روایات، روایتی است که آن روایت فقط به امام جمعه منطبق می شود. محمد بن الحسن، باسناده عن علی بن جعفر، «انه سئل اخاه موسی بن جعفر(ع) عن الامام احدث فانصرف» او رفت «و لم یقدم احدا» کسی را هم جایش نگذاشت «ما حال القوم» قوم چکار کنند؟ «قال: لا صلاة لهم الّا بامام» بدون امام نماز نمی شود« فلیقدم بعضهم» بعضیهایش که شخصی را مقدم کنند «فلیتم بهم ما بقی منها» آن که ما بقی است «و قد تمت صلاتهم» اگر اینجور کردند، صلاتشان تمام است. صاحب جواهر (ره) هم اینجور فرموده است، و همین جور هم هست که به این مضمون منطبق نمی شود، الا نماز جمعه چون در نماز جمعه است که «لا صلاة لهم» ، بعید نیست که گفته بشود روایاتی که در احداث حدث است این را می گیرد، و ملخص این می شود که نماز جمعه را فُرادی نمی تواند تمام کند، چون نماز جمعه باید با جماعت باشد، و اما در سایر نمازها می توانند فُرادی بخوانند.
آیا در نماز جمعه اگر امام دیگر پیدا نشد یا عادل دیگر پیدا نشد، می توانند این صلاة جمعه را اربع رکعات تمام کنند یا اینکه باید اربع رکعات را از سر استیناف کنند، بعید نیست که لازم باشد اربع رکعات را بیاورند چون آن فریضة الجمعة اگر جماعت شد دو رکعت است و خطبتین. اما اگر نشد کما اینکه در ما نحن فیه جماعت نشد، اربع رکعات است که اسمش همان نماز ظهر است.

]]>
دروس خارج فقه / صلاة / درس ۱۲: شرائط امام جمعه http://portal.tabrizi.org/?p=6021 Sun, 14 Aug 2011 09:50:47 +0000 http://fa.tabrizi.org/?p=6021 دروس خارج فقه / صلاة / درس ۱۲: شرائط امام جمعه

استدلال حاجی نوری(ره) به روایات بر لزوم عدالت امام جمعه
بعضی به وجوهی استدلال کرده اند که در زمانی که امام(ع) باسط الید، یا منصوب خاصی ندارد، مثل زمان غیبت ، نماز جمعه مشروعیتی ندارد، یا مشروعیت آن ثابت نیست. از یک قسم روایات استظهار می شود که شرط وجوب نماز جمعه بر مؤمنین و مسلمین، وجود امام عدل و منصوب خاص است. حاجی نوری(ره) در مستدرک الوسائل چنین عنوان کرده است«باب اشتراط وجوب الجمعة بحضور السلطان العادل او من نصبه وعدم وجوبها مع عدم وجود امام عدل یحسن الخطبتین و عدم الخوف» همان قیدی که در روایات بود. ایشان روایاتی را ذکر می کند یکی از کتاب جعفریات است، جعفریات واشعثیات در قرب الاسناد است. سندش چنین است «اخبرنا محمد،حدثنی موسی، حدثنا ابیه، عن جده جعفر بن محمد، عن ابیه، عن جده عن علی بن الحسین» معلوم است که جدشان جعفر بن محمد صادق (ع) است که نقل می کند از پدر بزر گوارش امام باقر(ع) و او هم از جدش که امام سجاد(ع) است،آن هم نقل می کند از حسین بن علی(ع) عن علی(ع)،آنجا دارد «قال: لا یصلح الحکم و لا الحدود» ذیل روایت اولی است. و بهذه الاسناد که روایت دومی می شود،«عن علی بن الحسین، عن ابیه عن علی(ع) قال: لا یصلح الحکم و لا الحدود و لا الجمعةد الا بامام» یعنی قضاوت و اقامه حدود و اقامه جمعه نمی شود،مگر به امام.
در روایت دیگر که روایت دعائم الاسلام است،روایت چهارمی است در این باب، دعائم الاسلام، عن جعفر بن محمد(ع) ، که امام صادق(ع) هست، عن ابیه ،«انه قال: لا جمعة الا مع امام عدل تقی،و عن علی(ع) ،لا یصلح الحکم و لا الحدود و لا الجمعة الا بامام عدل». در بعضی نسخ”امام” دارد و در بعضی نسخ هم “امام عدل”دارد.
باز یک روایت دیگری صاحب مستدرک (ره) نقل می کند، جعفر بن احمد القمی، فی کتاب العروس عن ابی جعفر(ع) روایت مرسله است« انه قال: صلاة یوم الجمعة فریضة و الاجتماع الیها فریضة مع الامام» که ظاهرش همان امام عدل گفته شده است.روایت ششمی را از سید علی بن الطاووس فی کتاب کشف الیقین نقل می کند، این علی بن طاووس برادر احمد بن موسی بن جعفر طاووس است،آن برادرش از اجلّا است،پسری هم دارد که او هم جلیل است، این را برادر او نقل می کند، علی بن طاووس فی کشف الیقین عن الثقة آن ثقه کیست؟ محمد بن العباس، که این محمد بن عباس صحاب تفسیر است، شخص جلیلی است از او نقل می کند، محمد بن عباس هم در تفسیرش، – تفسیرش راجع به فضایل ائمه(ع) است-«عن محمد بن همام بن سهیل» از اجلّا است« عن محمد بن اسماعیل العلوی، عن عیسی بن داوود النجار، عن موسی بن جعفر (ع) عن آبائه(ع) عن رسول الله (ص) فی حدیث المعراج قال: اوحی الله الیه» خداوند وحی کرد به رسول اکرم (ص) « هل تدری ما الدرجات» ، درجات را می دانی چیست؟ «قلت: انت اعلم یا سیدی ،قال: اسباغ الوضوء فی المکروهات» یکی وضو گفتن به نحو اسباغ است در جاهایی که به انسان سختی می رسد« والمشی علی الاقدام الی الجمعات معک و مع الائمة من ولدک»یکی هم رفتن به نماز جمعه ها است، جمعه هایی که با تو یا ائمه ای که از فرزندان تو باشد، یکی هم « انتظار الصلاة بعد الصلاة» که منتظر بشود که در وقت فضیلت نماز را بخواند.

نظر استاد در باره استدلال به روایات بر لزوم عدالت امام جمعه
این روایاتی را که ایشان نقل کرده است من حیث السند همه شان خلل دارد، جعفریات و اشعثیات را ان شاء الله یک وقت مناسبی مفصل بحث می کنیم که آنها خالی از خدشه نیست. روایات دیگر هم خالی از ارسال و ضعف سند نیست. لذا در ما نحن فیه این روایات از حیث سند و دلالت تمام نشدند تا عدم مشروعیت نماز جمعه را در زمان غیبت ثابت کنند. لکن از اینها استظهار شده است ؛ گفته شده در صحیفه سجادیه، در دعای روز جمعه و عید اضحی که امام (ع) این دعا را می خواندند که چنین است«اللهم ان هذا المقام »،که «هذا المقام» ظاهرش مقام در عید اضحی و در روز جمعه است. اگر این دعا را اینطور که می گویند ایشان در روز جمعه و هکذا عید اضحی می خواندند، اشاره به آن است. « اللهم ان هذا المقام لخلفائک واصفیائک و مواضع امنائک فی الدرجة الرفیعة التی خصصتهم بها» آن درجه رفیعه را که به اینها تخصیص داده ای ، این جمعه و اضحی مال آنها است« قد ابتزّوها» ، این را سلب کردند. بعد یک جمله دارد که در آن جمله باید تأمل کرد که چطور باید معنی بشود« و انت المقدر لذلک لا یغالب امرک و لا یجاوز المحتوم من تدبیرک کیف شئت وانّی شئت و لما انت اعلم و غیر متهم علی خلقک و لا لارادتک».
(سؤال …و پاسخ استاد): « قد ابتزّوها» یعنی سلب کردند این مقام را از ما« قد ابتزوها و انت المقدر لذلک» این انت المقدر باید معنایش خوب حلاجی شود که چیست. بعد می فرماید«حتی عاد صفوتک و خلفائک مغلوبین، مقهورین، مبتزّین یرون حکمک مبدّلا و کتابک منبوذا و فرائضک محرّفة عن جهات اشراعک و سنن نبیک متروکة». سنن نبی(ص) تو متروک است، به این دعا هم تمسک کردند. ما در سند این صحیفه سجادیه فعلا بحثی نداریم، تسالم می شود که این روایات همه اش از حیث سند صحیحه هستند. ولکن معظم این روایات مشتمل بر حکم است، حکم مختص به امام یا منصوب خاص از طرف امام نیست. حکم را حاکم شرع، و فقیه عادل اجرا می کند، قضاوت می کند، قضاوتش هم نافذ است، یکی هم قاضی تحکیم هست که حتی در زمان ائمه(ع) با بودن امام (ع) ،و با بودن قاضی منصوب از طرف امام، حکمش نافذ است، در کتاب قضا اینها از مسلمات است.

روایات دال بر نفوذ حکم قاضی در رفع خصومات
معذلک در حکم قاضی روایاتی که من حیث السند بعضی ها صحیح هستند. در کتاب قضا بحث کردیم آنجا روایت صحیحه ای بنا بر روایت صدوق است، به روایت شیخ و روایت کلینی در سند سهل بن زیاد دارد، ولکن بنا بر روایات صدوق، سهل بن زیاد در سند نیست، به سندش از سلیمان بن خالد نقل می کند، سلیمان بن خالد هم از امام(ع) نقل می کند که معنایش این است که «الحکم یعنی قضا لا یصلح الا لنبی او وصی نبی» و کذا روایات دیگر در کتاب قضا هست. این روایات منافات ندارد با روایاتی که وارد است که قضا و حکم قاضی تحکیم نافذ است، قضای فقیه نافذ است، حتی در زمان ائمه(ع) ،که می فرماید« انظروا الی من عرف احکامنا و نظر فی حلالنا و حرامنا» معنایش این است که بالاصالة منصب مال اینها است،این قضاوت به حکم ، بالاصالة،مال نبی(ص) و وصی نبی(ع) است ولکن منافات ندارد که این حکم بالعرض به دیگران داده شود تا اجتماع بچرخد، چون لا محاله بین مردم، منازعه ومرافعه واقع است، ولذا در ما نحن فیه قضا به معنای فصل خصومت است، باید قاضی باشد و این خصومات را فصل کند، روی این اساس خود ائمه(ع) در زمان خوشان قاضی تحکیم،یا رجوع به فقها را اجازه داده اند، و آن کسی که روی مدارک حکم می کند، قاضی جور نیست، شیعه و عارف به احکام است، قضایش روی میزان است.
(سؤال…و پاسخ استاد): اگر منازعه هم نبود ،روایت، قاضی تحکیم را نصب کرد. داعی بر تعمیم تارةً‌ حاجت مردم است، خوب حاجت ناس است که مردم باید در هفته ۳۵ نماز بخوانند، یکی از آنها نماز جمعه است. بدان جهت در روایات تجویز می شود یک قومی اگر در یک جایی پیدا شد« امّهم بعضهم» اقلش پنج نفر یا هفت نفر« امّهم بعضهم و خطبهم» چون نماز جمعه فرض الله است.
لذا معنای این روایات این است اگر امام(ع) باسط الید حاضر بود، کسی حق ندارد جلوی او برود و امامت کند، این منصب بالاصاله مال او است، کما اینکه در قضا هم همینطور است، در مرافعه ای اگر امام (ع) یا منصوب خاصش مداخله کرد، کس دیگری نمی تواند مداخله کند.این روایات، جمعه عرفی دارد، مثل روایات باب قضا و حدود می شود، در اقامة الحدود الان می بینیم آن کسی که باسط الید است و شرایط در او تمام است، اجرای حدود می کند و در باب قضا هم استدلال کردیم، دلیلش را هم بیان کردیم. با وجود اینکه اقامة الحدود « لا یصلح الا لامام العدل» مثلا«لنبی او وصی نبی» ولی اینها با هم تنافی ندارند. روی این حساب آنچه که در صحیفه سجادیه وارد شده است ، به آن نحو از مضمون ماملتزم هستیم، این مقام،بالاصاله مال آنها است، اگر آنها در جمعه یا در نماز عید حاضر شدند، کسی حق تقدم ندارد، این عقیده ما است، آنها ولیّ ما هستند، این منافات ندارد. در صورتی که حاضر نبودند، یا باسط الید نبودند، چند نفر از مومنین از اصحاب ائمه قومی باشند که «اَمَّهم بعضهم وخطبهم» این منافات ندارد. روی این اساس به وجوب نماز جمعه در زمان حضور نبی (ص) یا حضور امام (ع) که باسط الید است، با او کار نداریم، خود امام(ع) حکم را بیان می کند که وجوب تعیینی است واما در زمانی که امام باسط الید نیست و منصوب خاص ندارد و یا زمان غیبت است ، مقتضای ادله این است که نماز جمعه اگر امامی واجد شرایط باشد و بتواند خطبه بگوید، عیبی ندارد نماز جمعه را اقامه می کند، و بر دیگران هم حضور احتیاط است، فتوا ندادیم، احتیاط گفتیم، فرقی نمی کند آن وقتی که آنها اقامه جمعه می کنند، هفت نفر یا پنج نفر باشند، فرقی نمی کند و تفصیل بین هفت و پنج کماذکرنا وجهی که به نظر قاصر ما تمام بشود،ندارد. به هر حال اگر نماز جمعه اقامه شد ولو امام (ع) حضور ندارد، منصوب خاص ندارد، چنانچه با شرایط منعقد شد، مجزی از نماز ظهراست.

تعارض روایات؛ جمع عرفی و تکلیف فقیه
مدلول این روایات این است؛ بر فرض تسلیم، جمع عرفی دارد و شاهد در روایات دارد، اگر فرض کردیم معارض دارد، آیا این روایات با روایاتی که می گوید اگر قومی باشد« امهم بعضهم وخطبهم» با آن روایات معارضه دارد؟ نه، اینطور نیست. باید نماز جمعه را امام(ع) اقامه کند، اگر اینطور معارضه شد، وظیفه فقیه چیست؟ وقتی بین دو طائفه از اخبار به نفی و اثبات معارضه شد، و جمع عرفی نشد نوبت تعارض می رسد، اگر در تعارض، مرجحی نباشد، تساقط از طرفین است. آن وقت کدام طائفه ترجیح دارد؟
ممکن است کسی بگوید آن طائفه می گوید نه! اما اگر گروهی شدند که « امهم بعضهم و خطبهم» چرا؟نماز جمعه جائز نباشد؟ چون جواز مطابق با اطلاق آیه مبارکه است که (اذا نودی للصلاة من یوم الجمعة فاسعوا الی ذکر الله) اطلاق این آیه اقتضا می کند که در هر زمانی ندا برای نماز جمعه بشود،ولو آن قوم هفت نفر هستند نماز اقامه شود واین آیه به این معنا دلالت می کند، به آن تقریب سابق که مراد از (نودی) اذان است، (اذا نودی للصلاة) روز جمعه مثل سایر ایام وقتی که اذان گفته شد ( فاسعوا الی ذکر الله) به نماز جمعه روی بیاورید.
می گوییم(اذا نودی) آن هفت نفر یا کمتر، اذان گفتند که نماز جمعه اتیان کنند (فاسعوا الی ذکر الله) ، اینها موافق با کتاب است. اگر کسی گفت این آیه اطلاقی ندارد،
چون ناظر به نماز جمعه ای است که رسول اکرم(ص) اقامه می کرد، ذیل آیه هم شاهد است بر اینکه (و اذا رأو تجارة او لهواً انفضوا الیها و ترکوک قائما) این راجع به آن زمان است، اما ائمه(ع) ،علی (ع) و اولادش هم چون نفس النبی هستند در جهت زعامت، که عقیده ما است، و نصب از طرف اینها هم بلا اشکال بود، چون در زمان علی(ع)، منصوبین از طرف اینها هم بلا اشکال بود، چون در زمان علی(ع)، منصوبین از طرف حضرت علی(ع) اقامه نماز جمعه می کردند . این مطلب واضحی بود که این مقام مال منصوب از طرف او بود لذا آیه، اطلاق ندارد.
اگر کسی بگوید معنای نودی اذان نیست، نودی یعنی برای خصوص نماز جمعه ندا بشود، کی ندا می شود؟ این آیه در مقام بیان شرایط آن نیست، که بعضی از بزرگان فرموده اند، به نظر قاصر ما آن که معروف از ندا است، اذان است.اذانِ صلاتی است که هنگام دخول وقت گفته می شود ، ظاهرش این است. اگر نودی، نداء خاص است و این آیه در مقام بیان آن نیست، نتیجه این می شود که این آیه از این حیث اطلاقی ندارد. اگر آیه مختص به صلاة النبی باشد، دیگر متعرض شرایط ندا نیست، قضیه شرطیه است که اگر با آن شرایط، ندا شد( فاسعوا) و اما شرایط چیست؟ ممکن است یکی از شرائط ، حضور امام معصوم(ع) باشد. اگر کسی این حرف را گفت و آیه را از دست ما گرفت؛ نوبت به اصل عملی نمی رسد چرا؟ چون دلیل اجتهادی دیگری داریم، و آن روایات معتبره دیگری است که دارد آنچه بر عباد در عرض۲۴ ساعت واجب است ، هفده رکعت نماز فرض است.
این روایات یک قسمش در باب سیزده از ابواب اعداد الفرائض است صحیحه فضیل بن یسار
است. یک صحیحه دیگری دارد، عن ابی عبدالله(ع) «عن الفریضة و النافلة احدی و خمسون رکعة منها رکعتان بعدالعتمة جالساً تعدان برکعة و هو قائم، الفریضة منها سبعة عشر رکعة» هفده رکعت است. گفته اند رجوع به اطلاق این روایت می کنیم ،چرا؟ چون این روایت می گوید واجب هفده رکعت است، صلاة جمعه بخوانم پانزده رکعت می شود، چون نماز جمعه چهار رکعت نیست، این معنایش این است که همیشه باید چهار رکعت خواند، در شبانه روز ولو روز جمعه باشد؛ منتها در آن جاهایی که شخص مسافر باشد، دلیل داریم که هفده رکعت نیست، او نماز ظهر و عصر و عشا را قصر می کند، و اما در جایی که دلیل نداشتیم ( فرض این است که در ما نحن فیه دو طائفه به تعارض تساقط کردند) به اطلاق این روایت تمسک می کنیم که باید هفده رکعت خوانده بشود، ولو روز جمعه باشد. اگر کسی در این روایت هم اشکال کرد و گفت: این روایت در مقام این است که در شبانه روز تعداد نماز اینقدر است، اما دیگر این حدّ در هر شبانه روز ولو جمعه باشد یا شخص مسافر باشد، در مقام بیان نیست؛ مثل اینکه « الواجب من الغسل ستة» این دلیل نمی شود که این شش غسل در هر مورد واجب باشد، یکی مس میت است، میت را مس کردی واجب می شود، ولو شهید باشد، یا تازه جان داده و بدن او گرم است، در مقام بیان اینها نیست.
گفته می شود این روایات سبعة عشر، اگر اطلاق هم داشته باشند،اصلا نوبت نمی رسد،بلکه در ما نحن فهی بعد از تعارض روایتین باید به آن روایات رجوع کنیم که «الواجب من الصلوات علی کل مسلم فی کل اسبوع خمس و ثلاثون صلاة» سی و پنج نماز واجب است « احدها صلاة الجمعة یوم الجمعة» که می گوید ۳۵ نماز واجب است و از آن ۳۵ تا، نماز جمعه است، به او باید تمسک کنیم، بگوییم فرقی نمی کند،زمان حضور یا غیبت باشد؛ اگر این را کسی بگوید که به اینها رجوع می کنیم؛ حرفش درست نیست، چرا؟ چون خود این روایات مبتلا به معارض است. چرا؟چون مدلول اینها وجوب تعیینی است که مکلف باید روز جمعه نماز جمعه را اقامه کند. گفتیم بالاجماع و العلم که بعض اصحاب ائمه در زمان خود امام(ع) نماز ظهر را اتیان می کردند، اکتفا به نماز ظهر می کردند؛ نمی گوییم هیچ جمعه نمی خواندند، نفی نمی کنیم ولکن اکتفا به نماز ظهر می کردند.

احتمال حمل روایات وجوب نماز جمعه بر وجوب تخییری
این دلیل بر این است که این روایات وجوب تعیینی را که می گوید، در زمان غیبت، مراد نیست. علم داریم که اطلاق اینها مراد نیست؛ و حمل اینها به وجوب تخییری به قرینه روایاتی است که امام (ع) فرموده« اذا کان قوم امهم بعضهم و خطبهم» به واسطه آن روایات حمل بر وجوب تخییری کردن در زمان غیبت، این ممکن نیست، چون آن روایات مبتلا به معارض است با اخباری که می گوید باید با امام (ع) منعقد بشود. لذا اگر از اطلاقات، اینگونه رفع ید شد که این اطلاق تمام نیست و آیه شریفه نتوانست مرجح بشود؛ اینها را فرض می کنیم،نه اینکه دلالت آیه، یا اطلاق این روایات تمام نیست،نه! اگر فرض کردیم اینها از دست ما گرفته شد، نوبت به اصل عملی می رسد، چون دلیل اجتهادی نداریم، کلام در این واقع می شود که مقتضای اصل عملی چیست؟
(سؤال… و پاسخ استاد) : اگر اجماع هم باشد، اجماع چه می شود؟ دلیلش همین روایاتی است که مال امام(ع) است. وقتی که مدرک اجماع محتمل شد، هیچ قیمتی ندارد؛ لذا اجماع مدرکی می شود. اجماع تعبدی دلیل است. یک کلمه به شما وصیت می کنم هر حرفی را در هر کتابی دیدید قلبتان آن را زود نگیرد، اهتمام داشته باشید با آن میزانی که سالها تحصیل می کنید ، ببینید حق مطلب چیست؟ قائل آن حرف، معصوم هم که نیست، این حرفش درست است یا درست نیست؟ نوبت به اصل عملی می رسد.

وظیفه مکلف و فقیه در تعارض بین روایات وجوب نماز جمعه
این نکته را داشته باشید، در جایی که دلیلی گفت فلان فعل واجب است و دلیل دیگر گفت، فعل دیگری واجب است؛می دانیم که این دو فعل با هم واجب نیست، شارع در شبانه روز بیش از پنج نماز نخواست؛ می دانیم که این دو فعل با هم واجب نیست، شارع در شبانه روز بیش از پنج نماز نخواست؛ در این موارد اصل عملی دو جور می شود- درست دقت کنید اینها میزان در اجتهاد است- تارة فقیه احتمال می دهد که در ما نحن فیه حکم واقعی تخییر باشد، یعنی مکلف مخیر است هر کدام را که بخواهد اتیان کند؛ مثل اینکه در روایتی وارد شده است« اذا فطرت اطعم ستین مسکینا» در روایتی وارد شده است«صم ستین یوما» فرض کردیم روایت دیگری نبود، فقیه احتمال می دهد که وجوب تخییری در بین باشد، با صراحت مدلول مطابقی یکی، که می گوید این فعل مجزی است، از ظهور دیگری که می گوید مجزی نیست رفع ید می شود؛ و اما در جایی که دلیل اجتهادی نشد و جمع عرفی و ادله اجتهادیه نیست، باید به اصل عملی رجوع کنیم، وقتی که به اصل عملی رجوع کردیم، اگر کسی گفت من یقین دارم که نماز ظهر مجزی است و اصحاب ائمه اتیان می کردند، منتها نمی دانم جمعه هم مجزی است که عِدل واجب بشود، چون احتمال می دهیم که در واجب، بین تعیین و تخییر می شود، اگر مردد باشد که آیا در زمان ما واجب معین نماز ظهر است یا مخیر بین ظهر و نماز جمعه باشد؟ اجزا در ناحیه نماز ظهر محرز است ولکن احتمال می دهیم که معینا واجب باشد،یا مخییرا، که نماز جمعه هم مجزی بشود؛ آنچه در بحث اصول منقح است اگر در دوران امر واجب در مقام تعلق تکلیف ، مردد بین التعیین و التخییر شد اصل عملی مقتضایش تخییر است،چون با تعلق وجوب به خصوص این نماز ، در واجب تخییری امر روی جامع می رود،آن جامع هم منطبق است هم بر آن فعل و هم بر این فعل، ولو جامع اعتباری باشد، ولکن در واجب تعیینی به خصوص معین می رود،و چون تعلق وجوب به خصوص معین مجهول است، رجوع به برائت می شود«رفع عن امتی ما لا یعلمون» ولکن اگر وجوب روی جامع رفته باشد، تعلق پیدا نمی کند، اصل برائت جاری نمی شود چرا؟ چون علم داریم ترکِ جامع، عقاب دارد، روز جمعه انسان نه ظهر بخواند نه جمعه، این عقاب دارد؛ نسبت به آن جامع اصل جاری نیست، چون که حکمِ واحد، در ناحیه تنجز، تبعّض پیدا می کند.
این وجوب نسبت به آن اگر به ظهر معین هم متعلق بشود نسبت به جامع اصل نافی ندارد، بدان جهت جاری نمی شود اما در خصوص این جاری می شود. این در صورتی است که مجتهد احتمال تخییر واقعی بدهد، عکسش هم همینطور است، کسی بگوید من یقین دارم در غیبت جمعه مجزی است، نمی دانم نماز ظهر مشروع است یا نه؟ الکلام الکلام باز دوران امر واجب می شود که خصوص جمعه واجب است یا جامع بین ظهر و جمعه؟ مقتضای اصل برائت این است که خصوص جمعه واجب نیست؛ اما جامع چون که علم به ترتب عقوبت بر ترک او است، مورد اصل عملی نیست، اینجا جای اشتغال نیست، علم اجمالی منحل است ،و هر جایی که علم اجمالی منحل شد، جای قاعده اشتغال نمی شود. اینها در صورتی است که مجتهد احتمال تخییر بدهد. و اما اگر مجتهد احتمال تخییر نداد، به حسب ادله گفت یا آن روایات ومدلول آیه شریفه درست است که نماز جمعه را باید اتیان کرد، احتمال اینکه وجوب در واقع تخییر باشد نیست، اگر زمان غیبت مثل زمان حضور و بسط ید امام(ع) و مثل زمانی نبی(ص) است نماز جمعه واجب عینی است، اگر نیست فقط باید نماز ظهر را آورد، این اصلا مشروعیت ندارد، احتمال تخییر واقعی نشد، آن مثل چه می شود؟ مثل این است که مجتهد شک بکند بعد از آن که از ادله فحص کرد نفهمید مسافری که چهار فرسخ می رود بعد از نه روز، هشت روز، چهار فرسخ را برمی گردد و قصد اقامه نمی کند، این وظیفه اش قصر است یا تمام؟ و فرض این است که از ادله اجتهادیه چیزی نفهمید، این احتمال تخییر واقعی نیست، چون اگر مسافر است باید قصر بخواند و اگر مسافر نیست باید تمام بخواند. در این مواردی که مجتهد احتمال تخییر واقعی نمی دهد، امرش مردد است بین اینکه آن فعل واجب تعیینی است یا این فعل واجب تعیینی است، مورد، مورد قاعده اشتغال می شود.

]]>
دروس خارج فقه / صلاة / درس ۱۱: جمع نماز عید فطر یا قربان با جمعه http://portal.tabrizi.org/?p=5611 Mon, 06 Jun 2011 14:25:22 +0000 http://fa.tabrizi.org/?p=5611  دروس خارج فقه / صلاة / درس ۱۱: جمع نماز عید فطر یا قربان با جمعه

بررسی ادله اختصاص امامت جمعه به امام معصوم (ع) یا منصوب او
کلام در وجوه و روایاتی بود که بعض اصحابنا از آن روایات استظهار کرده بودند که امامت جمعه منصب است و این منصب مختص به امام معصوم (ع) و شخصی است که ایشان او را به نصب خاص، امام جمعه کرده اند. بنابر این در زمان غیبت و مثل آن زمان، که امام معصوم (ع) مبسوط الید نباشد و نصب خاص هم که نیست، صلاة الجمعه مشروعیتی ندارد. قهرا نتیجه این می شود اگر کسی در زمان غیبت بخواهد نماز جمعه بخواند، باید رجائا بخواند، چون بمقتضی الادلة که مشروعیت آن ثابت نشده است- اگر خلافش ثابت نشود!- و چون این ادله علم وجدانی نمی آورد و احتمال است که مشروع باشد، مکلفین می توانند به احتمال مشروعیت، صلاة الجمعه را اتیان کنند، ولکن این نماز جمعه مجزی از ظهر نمی شود، باید ظهر را اتیان کنند تا یقین پیدا کنند که تکلیف واقعی امتثال شده باشد، که اگر صلاة جمعه و یا ظهر بود، هر دو اتیان شده است. این که صلاة الجمعه در مانحن فیه مشروعیت ندارد، مقتضای ادله ای است که مفید علم نیستند و معارض هم دارند. یکی از این روایات،روایتی است که در اجتماع عید الفطر با روز جمعه یا عید الاضحی در یوم الجمعه می باشد.در آن وقت، دو صلاة جمع می شود: یکی صلاة العید و یکی هم صلاة الجمعه.
در روایات وارد شده است وقتی که عیدین جمع شدند، یعنی جمعه با یکی از آن عیدین جمع شد، صلاة العید وقتش قبل الظهر است، امام وقتی که صلاة العید را می خواند، چون خطبه اش بعد از صلاة العید است، می تواند آن خطبه را خطبه اول صلاة جمعه قرار بدهد، در آن خطبه یا در خطبه اول صلاة جمعه بگوید که اعلام کنند یا خودش در همان خطبه اعلام کند: ایهاالناس در این روز دو تا عید و دو تا فرض الله جمع شده است،- چون در زمان حضور واجب است بر امام معصوم (ع) ، اقامه صلاة العید کند- آنهایی که از راه دور آمده اند، چه از خارج بلد و چه از دو فرسخی، می توانند منتظر صلاة جمعه نشوند و به محلشان بر گردند و در این روز جمعه، صلاة ظهر بخوانند.
حتی در کتب مشهور اصحابنا این را برای امام الجمعه مستحب شمر ده اند که وقتی صلاة الجمعه اقامه بشود چنین بگوید. امام معصوم(ع) اذن می دهد که آن عده بر گردند.

نماز جمعه از قبیل حق یا حکم
به مقتضای ادله، حضور در صلاة الجمعه ای که خود امام معصوم(ع) اقامه می کند، واجب است. امام معصوم(ع) نمی تواند اذن بدهد که فرض الله را ترک کنید، یا بگوید: ایهاالناس امروز صلاة مغرب یا صلاة ظهر نخوانید. وقتی که فرض الله شد، امام نمی تواند در ترکش اذن بدهد . از این که بر امام این اذن، واجب یا مستحب است، معلوم می شود که اقامه صلاة جمعه از قبیل حق است نه از قبیل حکم شرعی، از قبیل حق امام معصوم(ع) است که برای مردم اقامه جماعت کند. و حقی است بر گردن مردم که باید حاضر بشوند، اگر امام معصوم(ع) حقش را رئفةً بر عباد اسقاط کند، مثل ترخیص در سایر فرائض نمی شود. کما اینکه نسبت به وجوب الخمس هم حق امام معصوم(ع) است که خمس بگیرد حتی سهم سادات را. بدانجهت امام(ع) در بعض زمان بخشیده بود یا قسمتی از خمس را در بعض اشیاء خفیف کرده بود، گفته بود در این سال لازم نیست بدهد چون حق است، مثل فرض الله که حکم باشد، نیست. صلاة الجمعه هم همینجور است امرش به ید امام معصوم(ع) است. بدانجهت اگر نه امام متصدی بشود،و نه منصوب امام، در آن صورت صلاة الجمعه مشروعیتی ندارد، چون حق امام است.
یکی از روایات صحیحه حلبی است، «محمد بن علی بن الحسین باسناده عن الحلبی، انه سأل اباعبدالله (ع) عن الفطر و الأضحی اذا اجتمعا فی یوم الجمعة» وقتی یکی از این دو ، با نماز جمعه جمع شد«فقال: اجتمعا فی زمان علیّ(ع)» امام فرمود در زمان حضرت علی(ع) جمع شد، شاید اینکه حلبی که از اصحاب خاص امام صادق(ع) است نفرمود که حکمش چیست؟ ایشان فعل حضرت علی (ع) را ذکر کرد، کأنّ بذهن می آید نکته ای دارد که می خواهد بفرماید امر در ید کیست «عن الفطر و الأضحی اذا اجتمعا فی یوم الجمعة فقال: اجتمعا فی زمان علیّ (ع) (در زمان خلافتش ) « اجتمعا فی زمان علیّ(ع) فقال: من شاء ان یأتی الی الجمعة فلیأت» کسی که می خواهد به جمعه بیاید، بیاید« و من قعد» و اگر به صلاة جمعه نیامد« فلا یضره ولیصل الظهر» در منزل صلاة ظهر بخواند، من شاء کسی است که حال ندارد منتظر صلاة الجمعه بشود. چون روایت بعدی توضیح می دهد.«و من قعد فلایضره» اشکالی ندارد «و لیصل الظهر، و خطب خطبتین» در آن روز هم امام(ع) دو خطبه خواند « جمع فیهما خطبة العید و خطبة الجمعة» جمع بین خطبه عید و خطبه جمعه کرد.

جواز یا عدم تقدیم خطبه بر ظهر
یک نکته اینجا عرض کنم: این که خطبه صلاة جمعه را می شود قبل از ظهر خواند یا نه؟ مسأله، اختلافی است که بعد خواهد آمد، آیا چون که دو خطبه بدل از رکعتین من الظهر است، باید بعد از وقت خوانده شود و قبل از ظهر اگر خوانده شد، آن صلاة الجمعه باطل است؟ انجور است یا می شود خطبه را قبل از ظهر هم خواند؟ این روایت بظاهره از آن روایاتی است که دلالت می کند به جواز تقدیم ، چونکه یک خطبه خواند«جمعه فیهما خطبة العید و خطبة الجمعة» یعنی اکتفا به دو خطبه کرد که هم خطبه عید و هم خطبه جمعه باشد. اگر ظاهر معنایش این باشد، که بعد بحث خواهیم کرد ان شاء الله این دلیل می شود که تقدیم خطبة الجمعه بر ظهر عیبی ندارد.
یک روایت دیگری هم در ما نحن فیه شیخ (ره) در تهذیب نقل کرده است « و باسناده عن محمد بن احمد بن یحیی» الاشعری« عن الحسن بن موسی الخشّاب» حسن بن الموسی الخشاب« عن غیاث بن کلوب، عن اسحاق بن عمار» سابقا گفتیم این سند اشکال چندانی ندارد، فقط اشکالش در غیاث بن کلوب است، که توثیق یا از معاریف بودنش هیچ کدام ثابت نشده است،« عن اسحاق بن عمار عن جعفر عن ابیه، ان علیّ بن ابی طالب (ع) کان یقول:» اینجور می گفت:« اذا اجتمع عیدان للناس فی یوم واحد» وقتی که عید فطر یا عید اضحی با جمعه جمع شد « فی یوم واحد فانه ینبغی للإمام» سزاوار است برای امام « ان یقول للناس فی خطبة الأولی» در خطبه اولی جمعه بگوید « انه قد اجتمع لکم عیدان » مردم برای شما دو عید جمع شده است «فانا اصلیهما جمیعا» هر دو را خواهم خواند« فمن کان مکانه قاصیا» کسی که منزلش در جای قاصی، یعنی بعید است« فاحب ان ینصرف عن الآخر» این شخص دوست داشته باشد از صلاة دیگری منصرف بشود یعنی آن را نخواند « قد أذنت له» به او اذن دادم برگردد و برود. کأن در مانحن فیه اینجور استظهار شده است که این از حقوق امام(ع) یا من نصبه است و نصبه را هم که که تعیین می کند چون حق امام است. در صحیحه علی بن مهزیار است که امام(ع) در خمس اینجور تخفیف داد و خمس در بعض اشیاء را عفو کرد، همانطوری که تخمیس واجب است ولکن وجوب حقی للامام(ع) است.لذا صلاة الجمعه هم وجوب اقامه اش تعیینا حق امام است که اگر اذن بدهد این نحو می شود، لازمه این قول این است که اگر امام و منصوبش نباشد، مشروع نیست. ولکن این استدلال به نظر قاصر ما درست نیست و صحیحه حلبی و این روایت دلیل بر این معنا نمی شود.
احکامی که شارع جعل کرده است کما اینکه سابقا گفتیم مبین آنها، ائمه(ع) بعد از رسول اکرم(ص) هستند، گفتیم همانجوری که رسول اکرم(ص) مبین احکام بود ائمه (ع) بعد از او هر کدام مبین احکام شریعت هستند و شریعت باید از آنها اخذ شود. این عقیده ماست که رسول اکرم (ص) فرموده است:« انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا» و نظیر حدیث ثقلین هم روایاتی هست، این حدیث متواتر بین الفریقین است. اما اینکه آنها چرا به آن اخذ نکردند؟ آن چرایش دیگر جای خودش می ماند. اوضح از حدیث ثقلین که متواتر بین الفریقین است، نمی شود پیدا کرد، بدانجهت شأن ائمه(ع) مبین احکام بودن است، ائمه(ع) مثل نبی اکرم(ص) احکام ولایتی دارند، او را منکر نیستیم،طاعت آنها مفروض علی الرعیة است، اگر امر عام بکنند که انجور بکنید، یا امر خاص بکنند که به عنوان ولایتی مصحلتی دیده اند، روی دو چشم گذاشته می شود«نحن قوم فرض الله طاعتنا علی العباد» و در این آیه شریفه ( اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم) هم رسول اکرم(ص) دارد و در مورد “الست اولی بانفسکم ” بیان کرده ایم که خداوند می فرماید( النبی اولی بالمؤمنین من أنفسهم) این ولایت نبی(ع)، ولایت امر و نهی است.
خداوند متعال واجبات و محرماتی دارد، احکامی دارد،آن جاهایی که خداوند متعال ولایت فعل و ترک را به خود مکلف داده است ومکلف را به حسب شرع مخیر در فعلی کرده است . در این افعالی که مکلفین اختیار دارند، خداوند متعال می گوید:(النبی أولی بالمؤمنین من أنفسهم) و در فعل مباح گفته عیب ندارد انجام بده، نفس من که در این موارد مباح ولایت دارد، خداوند متعال این فعل را واجب و حرام نکرده است در این فعل مباح نبی(ص) اولی از نفس انسان است یعنی اگر نبی (ص) بگوید این مباح است ولکن نکنید، دیگر نمی شود آن فعل را انجام داد. اگر بگوید بکنید (النبی أولی بالمؤمنین من أنفسهم) معنایش این است، در صورتی که انسان ولایت دارد، خود شخص به حسب حکم الهی یا حکمی ک رسول اکرم(ص) به عنوان شریعت جعل کرده است که همان سنن است ، نسبت به آنها ملکف، خودش ولایت دارد اما( النبی أولی بالمؤمنین من أنفسهم) چه امر عام بکند چه امر خاص بکند که مثلاً بفرماید زید برو زنت را طلاق بده. این طلاق دادن در اختیار او است« الطلاق بید من اخذ بالساق» ولکن طبق آیه (أولی بالمومنین من أنفسهم) نبی(ص) می تواند و اگر امرش بکند باید اطاعت کند. بدانجهت در آن قضیه دارد که شخصی به رسول الله (ص) عرض کرد:« أتأمرنی یا رسول الله» فرمود« بل انا أشافع» امر نیست. این ولایتی که نبی اکرم(ص) هم نسبت به اشخاص و هم نسبت به جامعه داشت، این مرتبه( الست أولی بالمومنین من أنفسهم) به علی بن ابی طالب(ع) و سایر الائمه(ع) إعطا شده است. این معنای ولایت معتقَد ما است.

لزوم حضور یا عدم حضور در نماز جمعه با خواندن نماز عید
ولکن در مانحن فیه مطلب دیگری هست، خطاب و خبری که از رسول اکرم(ص) می رسد یا آن را که امام (ع) بیان می کند ظاهر اولی این است که بما اینکه، هو مبین حکم الشریعة، شریعت را بیان می کند؛ حمل کردن این حکم، بر حکم ولایتی، کما ذکرنا، قرینه می خواهد، و الا اگر قرینه ای دال بر این معنا نباشد، می گوییم حکم شریعت را بیان می کند.
نماز جمعه وقتی که اقامه بشود و فرض بفرمایید حضور در آن تعیینا واجب است و باید مردم جمع بشوند و امام و منصوب خاص هم شرط نیست هر کسی که شرایط در او جمع است، می تواند اقامه کند. اگر به این صورت گفتیم که حضور واجب است، پس این حضور مطلق وعامی است که قابل تقیید و تخصیص است. ولی اگر صلاة الجمعه با یوم عید فطر، یا در عید اضحی یکی شود، نه! شک دارم بعد از وضو که فلان نقطه از دست یا سر یا صورتم را شسته ام ، می گوید: من می گویم نشور. این به جهت این است که حکم تحصیل بشودو ثابت بماند. بدانجهت اگر حق باشد مثل خمس می شود، اینجور نیست که امام بفرماید روز شنبه اذن دادم که نماز جمعه نخوانید و برگردید . پس معلوم می شود این حکم است، حکم صلاة الجمعه که با عیدین جمع شد این است که مردم مخیر هستند، آنهایی که از راه دور آمدند، یا بمانند، یا برگردند.
نکته ای را صاحب وسائل (ره) بعد از این که این روایت اخیره را از شیخ در تهذیب نقل می کند«باسناده عن محمد بن احمد بن یحیی، عن الحسن بن موسی الخشاب، عن غیاث بن کلوب، عن اسحاق بن عمار» در ذیلش گفته است «قال محمد بن احمد بن یحیی» که شیخ از او نقل کرده است« قال: واخذت هذا الحدیث من کتاب محمد بن حمزة بن الیسع» این حدیث را من از کتاب حمزة بن یسع هم این را از محمد بن فضیل نقل کرده است «و لم اسمع منه» من از حمزة بن یسع نشنیده ام، از کتابش اخذ کرده ام. بعضی از اعاظم(ره) در سند این روایتی که گذشت مناقشه کرده اند، نه به آن چه ما گفتیم که غیاث بن کلوب توثیقش ثابت نشده است، فرموده اند که پس این سند و این حدیث ضعیف است چون محمد بن احمد بن یحیی این را از کتاب محمد بن حمزة بن یسع اخذ کرده است. محمد بن حمزة بن یسع دو نفر به این نام هستند،مشترک بین ثقه و غیر ثقه. محمد بن فضیل هم مشترک است بین محمد بن قاسم بن فضیل که از ثقات و اجلای اصحاب امام رضا(ع) بود، یکی هم محمد بن فضیل که توثیق ندارد، مشترک بین اینها است.
عرض می کنم که این مطلب به سند حدیث سابق ضرر نمی رساند، در این« و اخذت هذا الحدیث» ، (واو) واو عطف است یعنی این حدیث را از کتاب حمزه بن یسع هم اخذ کرده ام ولکن از او نشنیدم، سماعی نیست، وجدانی است. فرض کنید اگر این هم معتبر نشد، ضرری به آن روایت نمی زند، چون این حدیث را از دو جا نقل می کند سند یکی را ذکر کرده و دیگری را هم از کتاب محمد بن حمزة بن یسع نقل کرده است.

استدلال به قرائن در خود نماز جمعه بر تعیین امام جمعه
از اموری که دلالت می کند بر اینکه این صلاة الجمعه منصب الامام و یا منصوب بنصب الخاص است، خود صلاة جمعه است. گفته اند که اگر کسی در آنچه در باره صلاة جمعه وارد شده است، تأمل کند می یابد که صلاة جمعه بید الامام و بید منصوب بنصب الخاص است چرا؟ چون غرض شارع و حدت و اتحاد المسلمین است که تفرقه و نزاع و مخاصمه بین اینها نباشد، غرض رسول اکرم(ص) هم این بود که تفرقه واقع نشود وامت علی وحدته باقی بماند، چه شد؟ به آنها کاری نداریم. این غرض اهم شارع است و صلاة الجمعه هم که قیاس به صلوات دیگر نمی شود. صلاة ظهر یا صلوات در روزهای دیگر را می شود در یک صحن پنج نماز جماعت خواند، اشکالی ندارد. اما در جایی که صلاة الجمعه منعقد شد تا یک فرسخی نمی شود صلاة الجمعه منعقد کرد. اگر صلاة جمعه منعقد شد آنها که در اطراف، علی فرسخین یا اقل من الفرسخین هستند، باید حاضر بشوند، شما حساب کنید چقدر جمعیت می شود؟ خصوصا در مثل زمان ما که ، وقتی اینجور جمع شوند، جماعت کثیره ای هستند.
در روایات جمعه باب دارد« من قتله زحام الجمعة» آن کسی که در ازدحام جمعه کشته شد، یا مثلاً محدث است نمی تواند بیرون بیاید که وضو بگیرد، نماز بخواند؛ در روایات وارد شده بود که تیمم کند، اینها شاهد قطعی است که صلاة الجمعه صلاتی است که جلالت و عزت مسلمین و وحدت کلمه آنها با آن مبیّن می شود. اگر شرائط امام در این صلاة الجمعه همان شرایط امام صلوات دیگر باشد، نمی شود. مردم که جمع می شوند، هر کدام منتسب به یک طایفه هستند، و یک عشیره ای دارند خصوصا عربها که عشیره شان را حمایت می کنند، می گوید خوب از عشیره ما امام الجمعه بشود، چرا از فلان عشیره بشود؟ آن خوب است و این هم خوب است و عادل است ولکن چرا ما نباشیم؟ حتی ما بین خود آن ائمه که صالح هستند، اگر بخواهند صلاة جمعه بخوانند، خود آنها هم می گویند آقا تو رفتی ! پس ما چه؟ روی این حساب چنین نماز جمعه ای ، موجب نزاع واختلاف و تفرقه می شود! صلاة جمعه به این جهت است که مسلمین واحد بشوند اگر در ید امام و منصوب به نصب او باشد، همه ساکت می شوند، چون امام معصوم(ع) گفته است، خودش می خواند و یا فلان کس را تعیین کرده است . ملاحظه صلاة الجمعه و کیفیت جمعه این اقتضا را می کند.
حالا چرا امام انتخاب کند؟ بلکه بگوید مردم اختیار کنند!! مردم خودشان رأی بدهند که چه کسی امام جمعه بشود!! یا اهل حلّ و بزرگان هو قومی جمع بشوند و امام جمعه را اختیار کنند!! این فایده ندارد، چون وقتی پای مردم آمد، نزاع شروع می شود، می گویند اینها خدعه و حیله کردند، مردم را گول زدند فلان شخص از طرف ما، بهتر از او است. کمااینکه در اهل حل و عقد هم همین جور استکه مردم می گویند: بی خود او را گفته اند، مردم را گول زده اند.اگر کسی روی این حساب به اختیار مردم در زمان بعد از نبی اکرم(ص) نگاه کند می فهمد که چطور می شود! ولکن اگر در ید امام معصوم(ع) باشد همه نفسها در سینه حبس می شود. کسی هم که عقیده دارد این امام معصوم(ع) است می گوید امام معصوم (ع) صلاح را در این دیده است.
روایت موید این مطلب چنین است«و فی العلل وعیون الأخبار» صدوق(ره) هم در علل الشرایع و هم در عیون الأخبار نقل کرده است«باسانید تأتی » اسانید آن را صاحب وسائل(ره) بعد خواهد گفت عمده اش محمد بن عبدوس، عبدالواحد بن محمد بن عبدوس است، او نقل می کند از علی بن محمد قیبه که شاگرد فضل بن شاذان است و فضل بن شاذان هم از امام رضا(ع) نقل می کند« عن الفضل بن شاذان، عن الرضا(ع) قال: انما جعلت الخطبة یوم الجمعة» چرا خطبه، یوم الجمعه قرار داده شد؟ « لان الجمعة مشهد عام فأراد أن یکون للأمیر سبب الی موعظتهم» شارع اراده کرده که برای امیر سببی باشد« الی موعظتهم وترغیبهم فی الطاعة و ترهیبهم من المعصیة»‌که همان امر به تقوا و نهی از نواهی است«و توقیفهم علی ما أراد من مصلحة دینهم و دنیاهم» آنها را نگهدارد در آن چیزی که مصلحت دین و دنیایشان هست« و یخبر هم بما ورد علیهم من الآفاق (و) من الأهوال التی فیها المضرة و المنفعة» که آن خبرهایی که از اطراف می رسد که کجا چطور شده است،فلان جا تعدی شده است، یا فلان جا اینجور فتنه شده است، از بلاد و آفاق خبر بدهد. چون در آنها منفعت و اجتناب از مضرة است« و لا لیکون الصابر فی الصلاة مطلقاً» تا آن کسی که در صلاة است، از این امور اطلاع داشته باشد« ولیس بفاعل غیره ممن یؤم الناس» آن امام جماعتهای سایر صلوات، خطبه نمی خوانند آنها تمام صلاة ظهر را چهار رکعت می خوانند، این اخبار در آنجا نیست. روی این اساس گفته شده است که این مال امام (ع) است.
این بیان ، مرکب از دو نکته بود: یک نکته قطع نظر از روایت بود، یک نکته هم با نظر به روایت بود.
اما آن نکته که اول گفتم ما هم ملتزم می شویم که امام معصوم(ع) خلیفه رسول الله(ص) است. امام (ع) وقتی متصدی خلافت و ولی المسلمین شد، باید اجتماع را نظم بدهد، نگذارد نزاع بشود، اجتماع را نظم دادن در مثل این جور صلاة جمعه ها می شود، در آن جاهایی که عادل کم پیدا می شود. یک طایفه هم بیشتر نیستند همه آنها او را دوست دارند، آنجا تعیین لازم نیست، خود او نماز جمعه را می خواند. اما در بلادی که چند مسأله در آنها مطرح باشد، در آنها امام(ع) به جهت حفظ نظم، شخصی را تعیین می کند، یا خودش می خواند و یا می گوید فلانی بخواند معیناً،یا یک جمعه فلانی و جمعه دیگر کس دیگر بخواند. تعیین می کند هر جوری که مصلحت داشت. در این موارد نزاع حاصل نمی شود چون همه می گویند که امام معصوم (ع) چنین گفته است. بدانجهت هم شرط نمی شود.

شرائط امام جمعه
کلام در شرایط امام الجمعه است یعنی چطور امام جمعه اگر عادل نشد، نماز باطل است، اگر منصوب هم نشد، باز باطل است. کلام در این است که این دلیلها وجه این را اثبات نمی کند، فقط این را اثبات می کند که بر امام تکلیفی است به جهت اینکه خللی در مجتمع و در مؤمنین وارد نشود، خودش تعیین کند یا خودش متصدی بشود، یا یک شخصی را تعیین می کند که دیگر حرفی در بین نباشد، اگر امام معصوم(ص) تعیین کرده است کسی به او اشکال نمی کند که چرا این را معیّن کرد؟ کسی دیگر تعیین نمی شود چون در این صورت نمازش باطل است چرا؟ چون این مخالفت نصب امام (ع) کرده است، این کسی که آمده امام جمعه بشود و نماز جمعه بخواند، در این بلدی که امام(ع) شخصی را نصب کرده است. این فاسق می شود چون(اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم)را زیر پا گذاشته است. به این نمی شود اقتدا کرد نه به خاطر اینکه امام او را نصب نکرده است ، بلکه به جهت اینکه او فاسق است، چون با امام(ع) مخالفت کرده است. روی این اساس نمی شود با او نماز خواند. امام در بلادی که اینجور نیست، یک طایفه هستند یا دهات و قُرایی که چند نفر هستند، امام(ع) فرمود هر گاه در قریه چند نفر باشند« أمّهم بعضهم و خطبهم» اینها منافاتی ندارد.اشتراط در خود صلاة الجمعه است که امامش اینجور باید باشد و الا امامتش اگر شرط عدالت نداشته باشد، درست نیست پس همان عدالت شرط است در جایی که مخالفت کن با نصب، عدالت می رود، و الا در امامت شرط دیگری نیست.
اما نسبت به آنچه در این روایت است اینها حکمت صلاة جمعه است، چون هر صلاة جمعه مشهد عام می شود، پس اگر امام جمعه در بعضی دهات وقتی نماز جمعه می خواند که صد نفر،دویست نفر نماز می خوانند، دیگر مشهد عام نیست، این از قبیل حکمت است. حکم برای تلکیف، دایر مدار حکمت نمی شود. مثلاً‌ درصوم، این قدر حکمتها ذکر شده است؛ اگر بعضی از آنها پیدا نشد مثلاً یک نفر روزه گرفت، اصلا قیامت یادش نیفتد که آنجا عطش است، آیا صومش باطل می شود؟ نه، پس اینها حکمت است. صاحب وسائل (ره) اینجا یک نکته دارد می گوید: این که در این روایت وارد شده است، حکم است. حکم یعنی مصالح و حکم دایر مدار حکمت نمی شود و الا لازمه اش این است که اگر یک جمعه ای برای آن امام الجمعه از آفاق خبری نرسد، یا مثلاً خبرهایش را باید قاصد به او خبر بدهد،باید چند جمعه قاصد نیامده، نماز جمعه نخواند،آیا اینجور بود؟ نه، پس اینها حکمت است، دلیل بر مطلب نمی شود، وجوه دیگری گفته اند چون مسأله، مسأله اهمی است ،ان شاء الله در بحث بعد.

]]>
دروس خارج فقه / صلاة / درس ۸: مراد از تعبیر «امام» در روایات نماز جمعه http://portal.tabrizi.org/?p=5603 Mon, 06 Jun 2011 13:44:33 +0000 http://fa.tabrizi.org/?p=5603 دروس خارج فقه / صلاة / درس ۸: مراد از تعبیر «امام» در روایات نماز جمعه

کلام در روایاتی بود که منضماً الی ظاهر الآیة المبارکة استظهار شده بود که صلاة الجمعه ولو در عصر غیبت برای مکلفین وجوب عینی دارد مثل وجوب عینی صلاة ظهر در سایر ایام، در بعضی از روایات که اخیرا ذکر کردیم کلمه امام واقع شده بود. که در آنجا امام (ع) فرموده بود: «صلاة الجمعة فریضة، و الاجتماع الیها فریضة مع الامام، فان ترک رجل من غیر علة ثلاث جمع فقد ترک ثلاث فرائض» گاهی ادعا می شود این کلام امام ظهور در امام معصوم (ع) دارد و به معنای امام جماعت و امام جمعه نیست، این معنا علی تقدیر اینکه محتمل باشد، غایتش این است که این روایت را مجمل می کند که مراد از امام، امام الجماعه است که جمعه را منعقد کند « واجدا للشرایط» یا امام المعصوم است. اگر خطاب به قید اجمالی، مجمل باشد و خطاب دیگری که مطلق است داشته باشیم اجمال آن قید به واسطه آن اطلاق رفع می شود.
در صحیحه ابی بصیر و محمد بن مسلم ،عن ابی جعفر (ع) دارد «من ترک الجمعة ثلاث جمع متوالیة طبع الله علی قلبه». آنجا در کلام حضرت، تعبیر امام نبود، مطلق است و شامل می شود آنجایی که صلاة الجمعه را غیر الامام و غیر المنصوب من قبله اقامه کند. بدان جهت دلالت این روایات بر وجوب تعیینی صلاة الجمعه حتی فی زمن الغیبة تمام است و اطلاق آن کل مکلف ولو در زمان غیبت را می گیرد.
کلام این است که اگر در مانحن فیه صلاة جمعه وجوب تعیینی داشته باشد حتی در صورتی که امام معصوم نباشد و نایب خاص او- منصوب به نصب الخاص این است که امام او را تعیین کند به امام جماعت یا به اموری که امام الجمعه بودن داخل اوست- هم صلاة الجمعه را اقامه نکرده باشد«کما فی زمان الغیبه» چنانچه صلاة الجمعه در زمان الغیبه علی کل مکلف وجوب تعیینی داشته باشد به شکلی که بر هر مکلفی واجب باشد صلاة الجمعه را روز جمعه مثل صلاة ظهر در سایر ایام اقامه کند، غیر از آنهایی که می گوییم در روایات استثنا شده اند، مثل مسافر ، مریض یا غیر ذلک.
این روایات که به این معنا دلالت می کردند، نمی شود ملتزم شد که در زمان غیبت وجوب تعیینی داشته باشد، ولو اینکه روایات تمام بشود لکن باید از اطلاق اینها نسبت به زمان غیبت رفع ید کرد، بلکه حتی در زمان حضور امام (ع) اگر امام بسط ید نداشته باشد، مثل مولانا علی ابن ابی طالب (ع) قبل از خلافتش و مثل سایر الائمه، مثل امام باقر(ع) و امام صادق (ع) ، در زمان حیاتشان که بسط ید نداشتند، ملتزم شدن بر اینکه صلاة الجمعه وجوب تعیینی عینی دارد و مؤمنین و مسلمین باید آن را در روز جمعه مثل صلاة ظهر فی سایر ایام اقامه کنند، از این رفع ید کرد. روایاتی که به دست ما رسیده است، در دست اصحاب ما هم بود، کسی سراغ ندارد که شخصی ملتزم بشود که صلاة الجمعه علی کل تقدیر، امام معصوم باشد، مأذونش باشد یا نباشد، امام بسط ید داشته باشد یا نداشته باشد، زمان غیبت یا زمان حضور باشد، که صلاة الجمعه مثل صلاة ظهر در سایر ایام باشد و همه باید آن را اقامه کنند، احدی از اصحابنا القدماء ملتزم نشده است. بلکه ظاهر کلمات آنها این است ک وجوب اقامه مشروط است بر اینکه منصوب من قبل الامام باشد یا نفس امام (ع) اقامه کند، بلکه کما ذکرنا این روایات از رواتی به دست ما رسیده است که آنها خودشان اقامه جمعه نمی کردند. یعنی آنها صلاة الجمعه را روز جمعه مثل صلاة ظهر در سایر ایام بدانند و مداومت بر صلاة جمعه داشته باشند، اینجور نبوده، بلکه بعضی از اصحاب در عمرشان صلاة جمعه نخواندند- البته در عصر ائمه ای که مبسوط الید نبودند- شاهد بر این معناست، اگر صلاة الجمعه مثل صلاة الظهر بود اینجور عمل نمی کردند. پس این، دلیل بر این است که از اطلاق آن روایات متقدمه رفع ید می شود،آن روایات مقید داشته اند به واسطه این مقید از آن اطلاقات رفع ید می کردند،آن مقید را خواهیم گفت، آن را می دانیم و به دست ما رسیده است.

استدلال به روایات بر عدم وجوب اقامه نماز جمعه
بعضی از روایاتی که دلالت می کند به این معنا که اصحاب الائمه (ع) با وجود اینکه این روایات را نقل کرده بودند، مغ ذلک خودشان مداومت به اقامه صلاة جمعه نداشته اند، یا اصلا اقامه نمی کردند، را می خوانیم.
یکی از این روایات ، صحیحه زراره است، اینجا مطالب دقیقی است، «محمد بن الحسن باسناده عن الحسین بن سعید عن ابن ابی عمیر عن هشام بن سالم عن زراره قال: حثّنا ابو عبدالله (ع)» زراره می گوید: امام صادق(ع) ما را ترغیب کرد« حثنا ابو عبدالله(ع) علی صلاة الجمعة» که صلاة جمعه بخوانید «حتی ظننت انه یرید أن نأتیه» یقین کردیم، اینجور خیال کردیم که می فرماید روز جمعه ، بیایید پیش من، صلاة جمعه بخوانید« حتی ظننت انه یرید أن نأتیه» که ما برویم پیش او «فقلت نغدو علیک؟» نه نبائید « انما عنیت عندکم» آنی را من قصد کردم که پیش شماست. این کلام حضرت « انما عنیت عندکم» در این صحیحه دو احتمال دارد: یک احتمالش این است که : امام (ع) مرادش این است که آنچه را که پیش شماست، که جماعت عامه صلاة الجمعه می خوانند بروید آنجا، این احتمال است که بعضیها ذکر کرده اند و گفته اند اینها به صلاة الجمعه عامه، حاضر نمی شدند امام(ع) ترغیب می کند که به صلاة جمعه آنها حاضر بشوید. احتمال دوم این است که خودتان اقامه کنید«حثنا» که پنج نفر یا هفت نفر که خواهیم گفت اقلش هست، خودتان جمعه را اتیان کنید. هر کدام از این دو احتمال را حساب می کنیم که مقتضایش چیست؟ اگر مراد این باشد که صلاة الجمعه ای که عامه اقامه می کنند، بروید آن صلاة جمعه را بخوانید، این احتمال دلیل می شود که روز جمعه صلاة ظهر واجب است، و صلاة الجمعه قصد وجوبی ندارد فضلا از اینکه وجوب تعیینی داشته باشد. اگر اصل وجوبش را هم نفی نکند، وجوب تعیینیش را قطعا نفی می کند چرا؟ چون از روایاتی که الان می خوانم پیش زراره و امثال زراره مسلّم بود، صلاة جمعه اشان صلاة باطلی است چون در امام، عدالت معتبر است. این امام جائری که خودش نماز جمعه را می خواند، یعنی منصوب من جائرٍ است، نماز جماعت در آنجا باطل است . شرط صحت صلاة جمعه، جماعت است چون اینها می دانستند که این صلاة باطل است امام (ع) در روایات دیگر این حضور در جماعت عامه را در صلاة جمعه بیان کرده است که مؤمن متدین به جهت تقیه ولو مداراتی باشد،چه جور به صلاة الجمعه آنها حاضر می شود.
یکی از این روایات، روایتی است که از خود علی بن ابیطالب (ع) در کتابش هست، که نقل می کند« محمد بن الحسن باسناده عن الحسین بن سعید عن صفوان عن ابن بکیر – عبدالله بن بکیر- عن زرارة عن حمران» که خود زراره راوی این روایت است که از حمران بن أعین ، نقل می کند « عن أبی عبدالله (ع)» روایت به واسطه ابن بکیر، موثقه است« (فی حدیث) قال فی کتاب علی (ع) اذا صلوا الجمعة فی وقت» وقتی که عامه صلاة جمعه را خواندند « فصلوا معهم» شما هم با آنها نماز بخوانید ولکن شما که با آنها نماز خواندید «و لا تقومن من مقعدک» در وقتی رکعت دومی جمعه تمام می شود، چون دو رکعت است، دو رکعت که شما با آنها بخوانید، بنشینید آنها تمام کنند، «فلا تقومن من مقعدک» از آن مصلای خودت فارغ نشو، مرو،« حتی تصلی رکعتین اخیرتین تا آن که دو رکعت دیگر بخوانید یعنی صلاة ظهر بشود چهار رکعت. حمران بن اعین (ره) فقیه بود می گوید«قلت: فأکون قد صلّیت اربعا لنفسی لم اقتدی به» حقیقتا اقتدا نکردم. بدان جهت می گوییم در صلاة عامه اقتدای حقیقی نیست ولو انسان به تقیه مداراتی، اقتدا کند که در این صورت باید حمد و سوره اش را بخواند، حتی حدیث النفس کافی است« فأکون قد صلیت اربعا لنفسی لم أقتد به، فقال : نعم» امام فرمود : درست فهمیده ای . پس معلوم می شود که اگر صلاة ظهر مکفی نبود و صلاة الجمعه وجوب تعیینی داشت، نمی فرمود: صلاة ظهر بخوان، شش نماز که واجب نیست گفت: آن نماز جمعه درست نیست، صلاة ظهر بخوان، پس معلوم می شود که صلاة ظهر مجزی است، صلاة جمعه وجوب تعیینی ندارد حتی در آن صورتی که می توانند در خانه شان بروند پنج نفر جمع بشوند صلاة جمعه بخوانند، وجوب تعیینی ندارد همان صلاة ظهر را بخوانید این روایت صریح در این معنا است که صلاة الجمعه در زمانی که امام بسط الید ندارد، وجوب عینی نیست. بلکه ظهر کافی است، منتها تخییری هست یا نه؟ خواهد آمد.
باز از روایاتی که دلالت به این معنا می کند معتبره ابی بکر حضرمی است که «و باسناده» شیخ به اسنادش نقل می کند« عن احمد بن محمد» محمد بن عیسی باشد، یا احمد بن ابی عبدالله هر دو سندش درست است « عن علی بن حکم عن سیف بن عمیره عن ابی بکر الحضرمی» که ممدوح است از معاریف است، در قضیه زید مدح شده است«قال قلت لابی جعفر (ع) : کیف تصنع یوم الجمعة؟» شما امام ما هستید، روز جمعه که صلاة الجمعه را واجب است شما چه کار می کنید؟ «قال: کیف تصنع أنت؟» امام فرمود: تو چه کار می کنی؟ تو که مقتدی هستی و مرا امام می دانی، تو چه کار می کنی؟«قلت: اصلی فی منزلی» خودم در منزلم نماز می خوانم « ثم أخرج فاصلی معهم» در جماعت آنها حاضر می شوم« قال: کذلک أصنع أنا» ما هم همین کار را می کنیم.
در صحیحه زراره دیگری است« محمد بن یعقوب عن علی بن ابراهیم عن ابیه عن حماد- بن عیسی- عن حریز عن زراره قال: قلت لابی جعفر (ع) ، ان اناساً رووا عن أمیر المومنین (ع) انه صلی اربع رکعات بعد الجمعه» از مولانا امیر المومنین نقل کرده اند در زمان خلافتی که آنها داشتند، مولانا امیر المومنین در صلاة جمعه آنها حاضر می شد و با آنها می خواند ولکن بعد از صلاة چهار رکعت می خواند «لم یفصل بینهن بتسلیم» می گوید: این اربع رکعات تسلیم نداشت می نشست که مشتبه بشود که اینها متصل هستند« فقال یا زرارة ان امیرالمومنین(ع) صلی خلف فاسق» پشت سر فاسق نماز می خواند«فلما سلّم و انصرف» وقتی که سلام می گفت و منصرف می شد آن صلاة را تمام می کرد« قام امیر المومنین(ع) فصلی اربع رکعات» چهار رکعت که همان صلاة ظهر است، می خواند،در زمانی که بسط ید ندارد و مغلولة الیدین است«فصلی اربع رکعات لم یفصل بینهن بتسلیم» امام می فرماید بین اربع رکعات سلام نمی گفت یعنی صلاة ظهر بود« فقال له رجل الی جنبه» شیطان خیلی گستاخ است، راوی گفت : کسی که جنب مولانا امیر المؤمنین (ع) بود گفت« فقال له رجل الی جنبه، یا ابا الحسن صلّیت اربع رکعات؟» چرا چهار رکعت می خوانی؟ چون می دانید نافله صلاة الجمعه کیفیت خاصه ای دارد« صلّیت اربع رکعات لم تفصل بینهنّ، فقال: انها اربع رکعات مشبّهات» این شبیه چهار رکعت است، یعنی چهار رکعت نیست کأن دو رکعت، دو رکعت است. «فسکت» آن شخص «فوالله ما عقل ما قال له» آنکه جنبش بود نفهمید مولانا امیر المومنی به او چه گفت یعنی حضرت چیزی گفت که آن شخص نفهمید چه می گوید. غرض این است که خود امام، خود اصحاب ائمه(ع) در زمانی که مبسوط الید نبودند صلاة ظهر می خواندند.
احتمال دوم را بگویم، اگر مراد این باشد که « عنیت ما عندکم» اگر عامه باشد معنایش صلاة ظهر خواندن است و صلاة جمعه نیست، اگر بروید پیش خودتان صلاة جمعه را در خلوت بخوانید، معلوم می شود این صلاة جمعه وجوب عینی ندارد چون لسان، لسان ترغیب است که می گفت پیش خودتان بخوانید، این دلالت می کند صلاة الجمعه مشروع است، افضل از ظهر است غایت دلالتش این است که می گوید« حثنا» ترغیب کرد، و الا می گفت فریضه خدا را ترک کردی، جایت در آتش است، اینکه ترغیب می کند معنایش این است که صلاة ظهر وجوب عینی ندارد مشروعیت دارد، هم نفی وجوب عینی را می کرد و هم وجوب تخییری را اثبات می کرد. نمی شود پیش خودتان دو صلاة بخوانید، هم ظهر بخوانید و هم جمعه، این محتمل نیست. صلاة جمعه پیش خودتان بخوانید یعنی وجوب تخییری است، مجزی از ظهر است که ما هم در زمان غیبت ملتزم هستیم اگر صلاة جمعه با شرایط موجود بشود، در زمان غیبت مجزی می شود.
روایت بعدی « وباسناده عن محمد بن علی بن محبوب عن العباس» عباس بن معروف یا عباس بن عامر است چون محمد بن محبوب از هر دو روایت دارد، هم عباس بن عامر و هم عباس ابن معروف هر دو جلیل القدر هستند«عن أبی جعفر(ع) قال: قال مثلک یهلک ولم یصل فریضة فرضها الله» امام (ع) به عبدالملک که برادر زراره است، می فرماید: مثل تو بمیرد در عمرش یک نماز جمعه نخواند« مثلک یهلک و لم یصل فریضة فرضها الله» مثل این است که بفرماید مثل تو آدم خوب بمیرد یک نماز شب نخواند،« فرضها الله» به حساب اصل است یا وجوب تخییری است، یک نمازی که « فرضها الله» است این لسان، لسان وجوب تعیینی نیست، این لسان، نفی وجوب تعیینی است، مشروعیت است می گوید« و مثلک» چه کسی احتمال می دهد که برادر زراره با آن جلالت قدرش، خلاف شرع می کرد؟ خودشان روایات را نقل کردند، برادرش روایات وجوب تعیینی را نقل کرده است . می گوید« مثلک یهلک و لم یصل فریضة فرضها الله، قال قلت: کیف اصنع؟» چکار کنم؟ «قال: صلوا جماعة» جماعتا بخوانید، لازم نیست در صلاة جماعت، جمعه را بخوانید. این دو معنا دارد: یک معنایش این است که بعضیها گفته اند« صلوا جماعة صلاة الجمعة» که روایت هم همینطور است« صلوا جماعة» یعنی جمعه، صلاة جمعه را خودتان با جماعت بخوانید، یعنی همان شرایطی که در صلاة جماعت معتبر است جمعه با آن شرایط خوانده بشود صحیح و مجزی است که ملتزم هستیم، همان شرایطی که امام جماعت دارد صلاة الجمعه با آن شرایط خوانده بشود مجزی است. یا« صلوا جماعة» بعضیها ادعا کرده اند که از روایات استفاده می شود که اصل صلاة الجمعه اسم صلاتی است که در روز جمعه با جماعت اتیان می شود، چه صلاة جمعه مصطلحاً باشد یا صلاة ظهری که با جماعت باشد، بدان جهت به جهت رفع الابهام راوی می گوید«صلوا جماعة یعنی صلاة الجمعة» این تفصیل اگر از خود عبدالملک یا از امام (ع) باشد چنین معنا می شود که صلاة الجمعه را با جماعت بخوانید، اگر آن معنایی باشد که بعضیها احتمال دادند که این تفسیر از خود امام نیست، از حمران نیست بلکه از بعضی روات هست که این تفسیر را از خودشان کردند، آن وقت محتمل است که آن معنا باشد که صلاة ظهر را با جماعت بخواند.
کلام ما در زمان غیبت است ولکن مستفاد از روایات در جایی که امام معصوم یا مأذون خاص نبوده باشد حتی زمان حضور امام(ع) باشد، این است که صلاة جمعه وجوب تعیینی ندارد. این معنا از خود شیعه در آن زمان هم متسالم علیه بود، ببینید حتی اگر در یکجایی در زمانی که امام دارای بسط الید است ومنصوب خاص هم دارد ولکن جماعتی در یک جایی هستند که پیششان مأذون من قبل الامام نیست، مثل بعضی قُراء، امام(ع) که دارای بسط الید است به هر قریه ای که امام جمعه نصب نمی کند، نسبت به شهرها نصب می کند یا یکجاهایی که مهم است حتی در آنجاهایی که امام (ع) در زمان بسط الیدش منصوب خاصی ندارد،صلاة الجمعه وجوب عینی ندارد آنهایی که از صلاة جمعه به فرسخین دور هستند، بر آنها وجوب عینی ندارد.

بیان صاحب جواهر (ره) در اثبات عدم وجوب تعیینی نماز جمعه
کلامی که صاحب جواهر (ره) و دیگران فرموده اند این است که اگر صلاة جمعه وجوب تعیینی داشت، تحدید نمی کرد که کسی که دو فرسخ بیشتر دور است، حاضر نشود بلکه می گفت آن کسی که دور است او صلاة جمعه را باید اقامه کند« اما بالحضور» یا خودش در آنجا باید اقامه کند، اگر مشروط نبود وجوب عینی به نصب خاص یا وجود امام (ع) ،امام می فرمود آن کسانی که به اندازه فرسخین دور هستند باید صلاة الجمعه را خودشان منعقد کنند. اینکه آن کسی که فرسخین دور است صلاة ظهر بخواند، اگر بگویید کسی که دور است در دورها صلاة جمعه ممکن نیست، چرا؟ چون خطبه می خواهد، نکته ای است که صاحب جواهر هم فرموده است ، صلاة جمعه را کسی که نمی تواند خظبه بخواند، با اینکه دورتر از فرسخین است، نباید بخواند،پس صلاة ظهر بخواند. حمل کردن و ملتزم شدن که وجوب عینی در صورتی ندارد که خطیب در بینشان نباشد، غیر ممکن است، چرا؟ چون خطبه صلاة جمعه آن خطبه ای که شرط صحت است مگر چه چیز است؟ حمد خداوند است، صلوات بر نبی و آل نبی است، امر مردم به تقوا است « یا ایها الناس اتقوا الله» امر به تقوا است و مقاومت در مقابل شیطان است، یک سوره مختصر خواندن است این مقدارش واجب است ، بقیه اجزای خطبه واجب نیست، این را همه می توانند، در هر دهی باشد، تعلمش هم اشکالی ندارد در عرض دو دقیقه کیفیت خطبه را یاد می گیرد، این را نمی شود حمل کرد به آنجایی که «امام یخطب بینهم» نباشد، امام یخطب یعنی چه؟ امامی که خطبه بلد باشد، این باید خطبه را یاد بگیرد چون صلاة جمعه وجوب عینی است و یاد گرفتن خطبه دو دقیقه طول می کشد و بر همه ممکن است. لذا شخصی مسلمان باشد یک سوره مختصر بخواند، امر به تقوا که آیه قرآن را شنیده است، خداوند متعال امر به تقوا کرده است ، همان را بگوید، یک صلواتی هم به نبی، و حمدی بر خداوند بکند این محتمل نیست؟ بلکه اینها صلاة ظهر می خواندند، روایات دارد، این را از اصول مسلمه می گویم. اینها شاهد قطعی است بر اینکه در جایی که امام معصوم یا منصوب خاص نبوده است، نماز جمعه وجوبش تعیینی نیست. بدان جهت غایت آن چیزی که در این مقام هست وجوب تخییری است که جماعت کثیره از فقهای ما ملتزم شده اند که جمعه مع عدم حضور امام و نایب خاص مشروع است، مشروعیت به طوری که مجزی باشد از روایات استفاده می شود که خواهیم گفت ان شاء الله، استفاده می شود.
مشروعیت عمل این است که عِدل واجب است، یعنی واجب تخییری است می توانیم صلاة جمعه یا صلاة ظهر اتیان کنیم. لذا در آن جایی که در زمان غیبت صلاة الجمعه به شرایط منعقد بشود ما جرأت انکه فتوا بدهیم بر همه واجب است که در نماز جمعه حاضر بشوند، نداریم، چون وجوب، وجوب تخییری است به حسب روایات، بدان جهت تعبیر به احتیاط می کنیم. ولی انعقادش تخییری است . مکلفین مخییر هستند صلاة جمعه اتیان نکنند صلاة ظهر اتیان بکنند، منتها اگر صلاة جمعه را با شرایط در زمان غیبت منعقد کردند، احتیاط این است که سایر مردم حاضر بشوند و صلاة جمعه بخوانند، این را به احتیاط این است که سایر مردم حاضر بشوند و صلاة جمعه بخوانند، این را به احتیاط گفتیم به حسب روایات که صریح به این معناست حتی در زمان خود امام (ع) آنجاهایی که بسط الید نداشته است، وجوب تعیینی نیست. غایة الامر مشروعیت است. بعضیها کما ذکرنا وجود اصل امام و منصوب خاص امام را شرط وجوب تعیینی و اصل مشروعیت دانسته اند و گفته اند مشروعیتش هم موقوف به وجود امام یانایب خاص است. لذا اگر کسی در زمان غیبت صلاة جمعه را به احتمال مشروعیت اتیان کند، عیب ندارد ولکن مجزی از صلاة ظهر نیست باید صلاة ظهر را اتیان کند.

کلام مرحوم بروجردی(ره) در عدم مشروعیت نماز جمعه در زمان غیبت
در این مسأله که ما در استفتائات می گوییم کسی به مسجدی وارد شده است، می بیند نماز جماعت است، بخواهد اقتدا کند امام را نمی شناسد، بخواهد فرادی بخواند، وهن بر آن صلاة امام می شود، گفتیم اقتدا کند، احتمال عدالت که می دهد اقتدا کند، صلاة جماعت را بخواند ولکن اکتفا به آن نمی شود چون به احتمال اینکه امام عادل است و صلاة جماعت مشروع است، در اینجا اقتدا کرده است پس باید خودش بعد آن صلاة ظهر را اعاده کند. بعضی در مانحن فیه اینجور ملتزم شده اند که امامِ مأذون، شرط وجوب تعیینی که هست، شرط مشروعیتش اوست و اما در زمان غیبت رجاءً می شود اتیان کرد. از بعضی بیانات مرحوم بروجردی (ره) همین معنا ظاهر می شد که مشروعیتش در زمان غیبت محرز نیست. می گوییم: نه ، مشروعیتش مثل آینه صاف است، چون در زمانی که امام حضور داشت ، صلاة الجمعه مجزی بود. لذا در مانحن فیه صلاة الجمعه مشروع است و مجزی از ظهر است اما وجوب تعیینی در این زمان نیست. اینکه گفتیم مشروع و مجزی است به این دو روایتی که خواندیم، اکتفا نمی کنیم روایاتی در مقام هست که آنها ظاهر هستند، بلکه دلالتشان در اجزاء صریح است، ان شاء الله می خوانیم.

]]>
دروس خارج فقه / صلاة / درس ۷: وجوب تعیینی نماز جمعه در غیبت، در صورت ثبوت آن در یک زمان http://portal.tabrizi.org/?p=5462 Sat, 07 May 2011 22:14:22 +0000 http://fa.tabrizi.org/?p=5462 دروس خارج فقه / صلاة / درس ۷: وجوب تعیینی نماز جمعه در غیبت، در صورت ثبوت آن در یک زمان

خلاصه و متحصل ما ذکرنا این بود که صلاة جمعه در وقتی که امام (ع) مبسوط الید نیست تا خودش یا مأذونش صلاة جمعه را اتیان کند وجوب صلاة جمعه، وجوب تعیینی بر مومنین نیست. مؤمنین یوم الجمعه می توانند صلاة ظهر را چه فُرادی و چه با جماعت اتیان کنند ولکن اگر صلاة جمعه با شرایطش منعقد شد، احتیاط این است که به آن حاضر بشوند.
نماز جمعه به اطلاق آیه «اذا نودی» که مقتضایش حاضر شدن در صلاة جمعه است، از صلاة ظهر مجزی است. ولکن این حرف را جماعتی قبول نکردند و فرموده اند اگر در زمانی وجوب عینی صلاة جمعه ثابت بشود در جمیع الأزمنه حتی در زمان غیبت و عدم بسط ید امام (ع) ثابت می شود، یعنی آن جمع که ما بین روایات کردیم و طایفه ثانیه را قرینه برای تصرف در طایفه اولی گرفتیم و گفتیم در زمان غیبت و عدم بسط ید امام(ع) انعقاد صلاة جمعه تخییری است و وجوب تعیینی ندارد، جماعتی گفته اند ما روایاتی داریم که منافات دارد با اینکه ملتزم به وجوب تخییری در زمان غیبت بشویم، پس اگر ثابت شد که در یک زمانی وجوب تعیینی دارد، زمان غیبت هم مثل آن می شود.

کلام صاحب مدارک(ره) در ظهور ادله در وجوب تعیینی نماز جمعه
آن اموری که منافات با جمع سابق دارد را ذکر می کنیم، ولکن قبل از آن، روایات طایفه اولی که سابقا گفتیم چنین بودند «صلاة الجمعة فریضة علی کل مسلم فی یوم الجمعة» صاحب مدارک(ره)آن روایات و آیه مبارکه را ذکر کرده و فرموده است که مفادشان وجوب تعیینی است. بعد هم صحیحه ای از زراره نقل کرده و فرموده است از روایات متقدمه خصوصا آن صحیحه ای که دارد «مَن تَرَکَ الجمعةَ ثَلاثَ جُمَعٍ متوالیةً طَبَعَ الله علی قَلبه» و این صحیحه ای است که امروز بیان خواهم کرد که فهمش صعوبت دارد. بعد فرموده است ظاهر این ادله ، وجوب تعیینی است و وجوب تخییری نیست، خصوصا به ملاحظه ذیل حدیث«طبع الله علی قلبه» و این صحیحه زراره که برای شما نقل می کنم. دیگران هم به این اشکال متعرض شده اند و گفته اند که این صحیحه با وجوب تخییری در زمان غیبت مناسبتی ندارد. بعد صاحب مدارک (ره) که شخص فقیهی است، در آخر کلامش ظاهراً از جد یا والدش کلامی نقل کرده و گفته است با این دعوای اجماع و تسالم که در زمان غیبت، صلاة جمعه، وجوب عینی ندارد، از این ادله متقدمه صافیه و دالّه، نمی شود رفع ید کرد.
پس ظاهر کلام ایشان وجوب تعیینی است ولکن قیدی هم اعتبار کرده که آن قید را متعرض می شوم.ایشان گفته اند: صحیحه زراره مناسبتی با وجوب تخییری در زمان غیبت و در زمان بسط ید امام (ع) ندارد، در این روایت چنین دارد:« و باسناده عن زراره» صدوق به سندش از زراره نقل می کند، در (من لا یحضره الفقیه) که گفتیم سند صدوق به زراره سند صحیحی است«قال قلت : لابی جعفر(ع) » به امام باقر (ع) عرض کردم «علی من تجب الجمعة؟» به کدام شخص نماز واجب می شود؟«قال: تجب علی سبعة نفرمن المسلمین» بر هفت نفر از مسلمین صلاة جمعه واجب می شود. «و لاجمعةَ لِأقَلَّ مِن خمسةٍ مِن المسلمین» اگر مسلمین کمتر از پنج نفر شدند، صلاة جمعه محقق نمی شود«احدهما الامام» یکی از آنها امام است، بعد امام(ع) (روحی له الفداء) تفریع کرده است«فاذا اجتَمَعَ سبعةٌ» وقتی که هفت نفر جمع شدند «و لم یَخافوا» خوفی هم نداشتند، این کلمه را داشته باشید که امام(ع) فرمود «و لم یخافوا» این هفت نفر هم نترسیدند «أَمَّهم بعضُهم» بعضی از آن هفت نفر، امام می شود «و خَطَبَهم» برای بقیه آن هفت نفر خطبه می خواند، یکی امام و شش نفر بقیه مأموم می شوند. این صحیحه یک دلالت واضح دارد و آن این است اینهایی که گفته اند در صلاة الجمعه باید امام جمعه، امام معصوم(ع) یا منصوب من قِبَل الامام باشد ظاهر این صحیحه این مطلب را ابطال می کند. چون می فرماید:« فاذا اجتمع سبعة» هفت نفر اگر جمع شدند « ولم یخافوا» نترسیدند «أَمَّهم بعضُهم » بعض از همین هفت نفر امام می شود «و خَطَبَهم» با آنها خطبه می خواند، دیگر تعیین نکرد که کدام یکی امام می شود، معلوم می شود در صورتی که امام الجمعه امام معصوم یا منصوب من قبل امام هم نباشد، صلاة جمعه صحیح است.

بیان حکم شرعی در خطاب امام
بعضیها ممکن است توهم کنند که خود امام با این بیان آن امام جمعه را نصب می کند، می فرماید وقتی هفت نفر شدند یکی را نصب کردم که امام بشود، این توهم، توهم بیجا است چرا؟ چون در حکم و خطابی که از امام(ع) صادر می شود، اصل اولی این است که امام(ع) مبیّن حکم شریعت است نه اینکه حکم مولوی را که ولایت او است، اعمال می کند،پس چنین است که خطاب امام(ع) بیان حکم شرعی می کند. علاوه بر این، در مانحن فیه قرینه است که در اینجا نصب نیست بلکه این حکم شرعی است ، چون تفریع فرموده است، می گوید:« تجب علی سبعة نفر من المسلین ولا جمعة لاقل من خمسة من المسلمین أحدهم الامام» احدی از آنها امام جمعه است، تفریع می کند «فاذا اجتمع سبعة» اگر هفت نفر جمع شدند «ولم یخافوا» خوف هم نداشتند«أمّهم بعضهم» بعض آن هفت نفر ، امام می شود ؛ تعیین نمی کند. بیان حکم شرعی می کند که تفریع است«فاذا اجتمع» بنابر این امتثالا للحکم، یکی امام می شود «و خطبهم» خطبه می خواند. دلالت این حدیث به این معنا پر واضح است. کسی که لسان این حکم شرعی وخطابی را که در آن جا قرینه است که امام ولایتش را اعمال می کند، اگر میزانش را بداند ،واگر قرینه ای هم در خطاب نباشد، می داند که اصل اولی و منصب امام(ع) بیان حکم شرعی است، چون ایشان گاه گاهی، حکم شرعی را بیان می کند، حکم مولوی قرینه می خواهد خصوصا در مثل این مقام که قرینه است، چون تفریع بر حکم شرعی است. این معلوم می شود که امام باقر(ع) کسی را نصب نمی کند، حکم شرعی را بیان می کند، نتیجه این می شود هفت نفر که جمع شدند، یکیشان امام می شود و خطبه می خواند؛ چون صلاة الجمعه خطبه می خواهد، هم امام می خواهد و هم خطبه می خواهد.
دلالت این صحیحه تمام است و لذا صاحب مدارک (ره) می گوید: اشتراط اینکه صلاة الجمعه وجوب تعیینی باشد، در جایی است که امام جمعه منصوب من قِبَل امام باشد، و الا وجوبش تخییری می شود، این صحیحه را با آن «طبع الله علی قلبه» که در ذیل است، در نظر گرفته و بعد می گوید: در این اخیره دلالتی بر این معنا ندارد که امام باید امام جمعه منصوب یا معصوم باشد ، پس این صحیح اخیری این را رد می کند، وجه رد کردنش را هم برای شما عرض کردم، لذا این کلام صحیح است.
(سوال … و پاسخ استاد): همین را گفتم که توهم نکنید، این تفریع بر بیان حکم شرعی است، می گوید وجوب دارد. لذا صاحب مدارک(ره) می فرماید: این روایت در این مقام دلالت بر وجوب تعیینی دارد. چرا این با ماتقدم منافات دارد؟ این روایت با وجوب تخییری که ما گفتیم ، که در زمان غیبت و «عدم بسط ید » می توانند صلاة ظهر را بخوانند، چه می فرماید؟ در این روایت اول می گوید:«تجب الجمعة علی سبعة نفر من المسلمین» بعد می فرماید: و «ولا جمعةَ لاقلّ من خمسة» در روایات دیگر هم دارد، که «ادنی ما تکون الجمعة سبعة او خمس» در بعضی روایات دارد« ادنی ما تکون الجمعة سبعةٌ و ادناه خمسة» همین روایات را صاحب الوسائل (ره) در باب دو ذکر کرده است، روایت اولی این است که «ادنی ما یُجزِی فی الجمعة سبعةٌ او خَمسةٌ اَدناه» خمسة کمتر از سبعه، ادناه است، تحدید بین اقل و اکثر ممکن نیست و لذا در این مساله که آیا در دو رکعت اخیر، یک تسبیحه و یا سه تسبیحه لازم است؟ گفتیم وجوب تخییری معقول نیست. چون یک دفعه که خواند، تسبیحه موجود شده و واجب امتثال شد. چونکه در موارد وجوب تخییری واجب، جامع است، دو تا تسبیح بعدی مستحب می شود. اینجا هم تحدید اینکه صلاة جمعه چه موقع واجب می شود؟ تحدیدش به سبعه یا خمسه درست نیست.

جمع میان روایات متعارض در تحدید تعداد افراد برای نماز جمعه
این روایات متعارض هستند، یک دسته روایات سبعه دارد، یک دسته روایات خمسه دارد، بلکه اکثر روایات جمع دارد ، منتها خمسةٌ اَدناه، جمع این روایات چطور می شود؟
دو جور جمع کرده اند: یکی این است که گفته اند اینها متعارضین هستند، تساقط می کنند که صاحب مدارک(ره) هم همین را می گوید، به اطلاق آیه مبارکه رجوع می شود و اطلاق آیه مبارکه این است که اکتفا به یقین است. ( اذا نودی للصلاة من یوم الجمعة) اگر به صلاة دعوت شد، نمی دانم چهار نفر آمد یا نه؟ یا می دانم که بیشتر از چهار نفر نیامد، یقینا چنین نمازی نماز جمعه نمی شود،چون که فریقین از روایات دلالت می کند که جمعه کمتر از ۵ نفر نمی شود. و اما وقتی که ۵ نفر آمدند، اطلاق آیه می گوید: نماز جمعه را اقامه کنید، محقق (ره) هم در عبارت شرایع – چونکه شرایع متنِ مدارک است- در متن می گوید: در انعقاد جمعه خمسه یا سبعه معتبر است، محقق (ره) می گوید:« الاشبه الاول» که همان خمسه معتبر است . در توجیه اینکه چرا اشبه شد؟ صاحب مدارک(ره) می گوید: متعارضین هستند و هر دو طرح می شوند و رجوع به اطلاق آیه می شود که مقتضایش این است که ۵ نفر کافی است.
لکن این حرف درست نیست، چون در خود این روایت هم خمسه دارد، در این صحیحه مبارکه دارد« تجب علی سبعة نفر من المسلمین، و لا جمعة لاقل من خمسة من المسلمین» می گوید: هفت تا واجب است، بعد می گوید: بر ۵ نفر هم واجب است چون صلاة جمعه است. شیخ طوسی(ره) و متاخرین از متاخرین، که قریب به عصر ما بودند، حتی بعضی که در عصر ما بودند، اینجور جمع کردند و نظرشان موافق نظر شیخ (ره)است، اینها از اجلّا هستند، اینجور جمع کردند که اگر هفت نفر شد،وجوب تعیینی است «تجب علی سبعة من المسلمین» و اقامه صلاة جمعه واجب می شود و اما اگر ۵ نفر شد دیگر این اقامه جمعه وجوب تعیینی ندارد، بلکه مشروع است که نتیجه اش وجوب تخییری می شود، جمع کردند بر اینکه «تجب علی سبعة نفر من المسلمین » به هفت نفر از مسلمین واجب می شود « ولا جمعة لاقل من خمسة» ،«لا جمعة» یعنی جمعه دیگر کمتر از پنج نفر نمی شود و اگر پنج نفر شدند وجوب تخییری می شود.
ما گفتیم در زمان غیبت اگر هفت نفر یا هفتاد نفر یا هفتصد هزار نفر هم شد، اقامه اش تخییری است، می توانند اقامه ظهر کنند. این صحیحه بنابر این حملی که صاحب مدارک (ره) و صاحب شرایع (ره) کرده است، بعد از آنکه این حمل، باطل شد در خود این روایت، امام (ع) جمع کرده است و باید سبعه را حمل بر وجوب تعیینی و خمسه را حمل به تخییری کنیم، این سبعه، چه در زمان حضور باشد یا در زمان غیبت باشد بلکه ظاهر قول امام باقر (ره) این است که می فرماید: «فاذا اجتمع» وقتی که هفت نفر جمع شد، آنها اقامه صلاة جمعه می کنند، بدانجهت این صحیحه با آن تفصیل که تا بحث قبل گفتیم منافات دارد،چون مقتضای این صحیحه حتی در زمانی که می گوید پنج نفر باشد، می گوید اگر هفت نفر باشد وجوب تعیینی می شود، لذا ما گفتیم پنج نفر بشود یا هفتاد نفر ،وجوب تخییری است با او منافات دارد.
بعضی از اصحاب ما فرموده است این حرف درست نیست، چون دو مقام داریم ،که این صحیحه در مقام بیان شرایط وجوب انعقاد جمعه نیست که بگوییم بین پنج نفر و هفت نفر تفصیل داده است . این صحیحه مبارکه نه در مقام بیان شرط صحت صلاة جمعه است نه در مقام بیان شرط وجوب صلاة جمعه است . اما این که در مقام بیان شرط صحت نیست چون لسان روایت«تجب» است ربطی به شرایط صحت ندارد، پس در مقام بیان وجوب است.
در نماز جمعه بحث در دو مقام است: اول؛ عقد و انعقاد صلاة جمعه. دوم؛ حضور سایر مردم به صلاة جمعه. ایشان فرموده است که این صحیحه در مقام بیان شرط انعقاد نیست،بلکه این صحیحه در مقام بیان شرط حضور است که اگر هفت نفر اقامه کرد، به دیگران واجب می شود حاضر بشوند، و اما اگر پنج نفر اقامه کردند حضور دیگران واجب نیست، چه در زمان حضور و چه در زمان غیبت. چه در زمان بسط الید یا عدم بسط الید . پس اگر هفت نفر انعقاد صلاة جمعه کردند، بر دیگران حضور واجب می شود و اما اگر پنج نفر منعقد کردند بر دیگران حاضر شدن واجب نمی شود ،آیا این صحیحه را باید به این صورت حمل کنیم. چرا؟ برای اینکه کدام مکان است که هفت نفر پیدا نشود؟ هر بلد و قریه ای از بلاد مسلمین را حساب کنید هفت نفر مرد بالغ پیدا می شود، بدانجهت باید صلاة جمعه را انعقاد کنند. وقتی انعقاد کردند، بر دیگران حضور واجب می شود . و اما اگر در قریه ای یا بلد ی پنج نفر جمع شدند ، مخیر هستند که ظهر یا جمعه بخوانند، کجا هست که پنج نفر پیدا می شود ولی هفت نفر پیدا نمی شود. پس این تفصیل امام(ع) لغو می شود. که اگر هفت نفر شدند واجب می شود اقامه کنند، اما اگر هفت نفر نشدند،مخیّر هستند، کجا است که هفت نفر موجود نیست؟ مگر شخصی سر کوه رفته باشد و روز جمعه هم جمعیت کم باشد که باید صلاة جماعت خوانده بشود، لذا فرموده اند اگر این شرط برای رعایت وجوب انعقاد باشد، تفصیل در این روایت و در سایر روایات لغو می شود.
(سوال… و پاسخ استاد): من کلام غیر را نقل می کنم ، در این روایت حتی در روایات دیگری که «لم یخافوا» ندارد، ایشان تفصیل بین پنج نفر و هفت نفر داده است، چون این تفصیل لغو می شود ما مجبور هستیم این روایت را حمل به شرط حضور در صلاة جمعه بکنیم. که اگر هفت نفر انعقادش کردند نه اینکه هفت نفر موجود است، هفتصد هزار نفر موجود است ولکن هفت نفر صلاة جمعه را اقامه کردند.
لذا این هفتصد نفر بالغین غیر از آن طوایف مخصوصه که استثناء شده اند ، باید حاضر بشوند. و اما اگر اقامه کنندگان که بخواهند اقامه کنند ،پنج نفر شدند، دیگران به خودشان زحمت ندهند، می توانند حاضر نشوند، و هیچ تکلیفی هم بر آنها نیست این روایت در مقام بیان این است. می فرماید:«تجب علی سبعة» صلاة جمعه بر هفت نفر واجب می شود. «و لا جمعة لاقل من خمسة من المسلمین» این، شرط انعقاد را می گوید، نه شرط حضور را چونکه دارد بر همین هفت نفر باید یکی امام بشود« و خَطَبَهم » خطبه بخواند. این روایت وظیفه خود هفت نفر را می گوید،یعنی هفت نفر اگر روز جمعه یک جا جمع شدند، باید صلاة جمعه بخوانند، و اما « او خمسة من المسلمین، و لا جمعة لاقل من خمسة» کمتر از پنج هم باشد نماز جمعه نمی شود باید صلاة ظهر را بخوانند. آن وقت می گوید:« فاذا اجتمع خمسة امّهم بعضهم» آنها بعضشان امام می شوند«و خطبهم» اما بر دیگران چه جور است؟ ربطی به اینها ندارد. لسان این صحیحه به این معنی که ایشان حمل فرموده اند، و کذا روایات دیگر ،آبی از این حمل است بلکه تکلیف آن هفت نفر را می گوید .

نظر استاد در جمع روایات متعارض در تعداد افراد برای نماز جمعه
نظر ما این است که صلاة جمعه باید با جماعت خوانده بشود و در صلاة جماعت اقلش اثنین است صلاة ظهر را امروز اگر شما بخواهید جماعت بخوانید، یکی خود شما یکی هم آقازاده شما، صلاة جماعت دو نفر می خوانید. انعقاد جماعت شرطی ندارد الا اینکه دو نفر اقلّش است. کلام در این است جماعتی که در جمعه معتبر است به چه چیزی محقق می شود؟ ممکن است وقتی که صلاة جماعت را شروع می کند دو نفر اقتدا می کند، ولکن امام وقتی که تمام می کند صلاة ظهر را، نصف مسجد پر شده است در وسط نماز، لاحق می شوند او که شروع به صلاة جماعت می کند و دو نفر هستند ، کافی است. در صلاتهای جماعت، انعقاد جماعت به همان دو نفر می شود، سوال در این صحیحه و در سایر روایات این است جماعتی که در صلاة جمعه معتبر است، جماعتی که ابتداء معتبر است تا خطیب شروع به خطبه بکند،چند نفر است؟ این روایت در مقام بیان این است ، «تجب» بمعنای لغوی است یعنی تَثبُتُ، صلاةُ جمعة، ثبوت پیدا می کند، یعنی دخول در او مشروع می شود، در جایی که هفت نفر باشد« او خمسة» و ادنایش از او هم کمتر باشد، اگر فرض کنید اگر چهار نفر غیر از خودش بود می تواند شروع کند؟ لذا این روایت در مقام بیان شرط جماعتی است که در صلاة جمعه معتبر است، اما صلاة جمعه که با این شرطش موجود شد ، منعقد می شود، آیا وجوب عینی دارد یا تخییری ؟ این روایات در مقام بیان آن نیست. شما اگر بخواهید قرینه ای بر این معنا پیدا کنید، همین عبارت به همین صورت در صلاة العید هم وارد است، زیرا صلاة العید هم به جماعت خوانده می شود، جماعت آنجا هم همین جور است ، شرطش این است که پنج نفر باشد.
صحیحه حلبی « محمد بن علی بن الحسین باسناده عن الحلبی» سند صدوق به روایات حلبی صحیح است، حلبی هم عبید الله بن علی الحلبی است که روایاتی را از او نقل می کند «عن ابی عبدالله(ع)» مرحوم صدوق از محمد حلبی هم روایت دارد لکن در الفقیه تقیید می کند، اگر حلبی، محمد بن علی الحلبی باشد. اگر مطلق بگوید، مراد، عبید الله بن علی الحلبی است، می گوید:« قال فی صلاة العیدین اذا کان القوم خمسةً او سبعةً فانهم یُجَمِّعون الصلاة» صلاة عید را جماعةً اتیان می کنند« کما یَصنَعُون یومَ الجمعة» کما اینکه روز جمعه هم این کار را می کنند.
این روایات در مقام بیان تحقق جماعتی است که در صلاة الجمعه شرط است. آن جماعت به چه چیز موجود می شود؟ آن با هفت نفر یا پنج نفر، چون اقل و اکثر هم که نیست، می گویم«او خمسة» أدنی ما یُجزی است، ادنی است « ولاتکون جمعةً» که کمتر از آن مقدار باشد. لکن بهتر از او این است که هفت نفر بشود . لذا در بعضی روایات دارد – که صحیحه منصور بن حازم است« محمد بن الحسن باسناده عن الحسین بن سعید» عنه، یعنی الحسین بن سعید« عن صفوان، (یعنی ابن یحیی) ، عن منصور (یعنی ابن حازم) اینها تفسیر از خود صاحب وسائل (ره) است که تعیین می کند«عن ابی عبدالله (ع) قال: یجِّمع القومُ یومَ الجمعة اذا کانوا خمسةً فما زادوا»،«فما زادوا» شش تا یا هشت تا هم بشود، کافی است ، این خمسه اقل آن است. اگر این معنا مراد باشد «تجب علی سبعة» یعنی تَثبُتُ، صلاة جمعه ثابت می شود و تحقق پیدا می کند به بودن اجتماع هفت نفره که یکی امام بشود- و یا پنج نفر که یکی امام بشود و خطبه بخواند- اما آیا این وجوب تعیینی یا تخییری است که بشود ظهر راخواند؟ این روایات منافاتی با آن ندارد. این کلام بعد از تامل تامّ که در این روایات کرده ایم ، در نزد ما مثل وضوح شمس است که این روایات به شرایط بدءِ صلاة جمعه ناظر هستند. به این معنا که امام چه موقع می تواند صلاة جمعه را بدء کند؟ و آن این است که پنج نفر و یا بیش از آن باشد، که اولای از او ، هفت نفر است که می تواند نماز را شروع کند. بعد هم اگر مردم آمدند که آمده اند، به تکلیف عمل کرده اند و به نماز لاحق نشدند، خودش نمازش را می خواند ولو اینکه در وسط نماز لاحق بشوند و یا نشوند.اما این وجوب، تعیینی است، یا تخییری در زمان الغیبه، این روایت حتی در زمان حضور هم ، در مقام بیان این معنا نیست.

مراد امام (ع) از تعبیر «و لم یخافوا» در اقامه نماز جمعه
در ما نحن فیه یک کلمه مهمه ای مانده و آن اینکه امام(ع) فرمود که «و لم یخافوا» نترسیدند! خوب از چه بترسند،هفت نفر شدند و نترسیدند! این معلوم است که امام(ع) نظرشان در مورد مؤمنین است . این مؤمنین اگر نترسیدند، عیب ندارد. خوب اینها از چه چیزی بترسند؟از گرگ بترسند؟ از چه بترسند؟ این کلمه، در روایت دیگری هم هست، آنجا موثقه عبدالله بن بکیر است. اینها را می گویم تا روایات را ملاحظه بفرماید و ببینید که این روایات نتیجه اش چه می شود. آنجا در نام باب، دارد: جواز الجماعة فی الظهر مع تعذر الجمعة. اگر روز جمعه انسان نتوانست جمعه را اتیان کند، صلاة ظهر را اتیان می کند. آنجا اینجور دارد. «محمد بن الحسن، باسناده عن الحسین بن سعید، عن صفوان، عن عبدالله بن بکیر، قال: سألت اباعبدالله (ع) عن قومٍ فی قریةٍ» قریه فرض کرده است« عن قوم فی قریة،لیس لهم من یجمِّع بهم» کسی ندارند که با آنها نماز جمعه را بخواند«أیصلُّون الظهرَ یومَ الجمعة فی جماعةٍ؟» آیا صلاة ظهر را در روز جمعه با جماعت بخوانند؟ «قال نعم اذا لم یخافوا» اگر نترسیدند بخوانند. اینها از چه می ترسند؟ عرض می کنم، جماعتی از عامه ملتزم هستند که انسان اگر صلاة جمعه را فوت کرد و درک نکرد،نماز ظهر را که می خواند باید فُرادی بخواند،نماز جماعت نمی شود، لذا صاحب وسائل(ره) در این باب، روایاتی را که دلالت می کند که کسی که صلاة جمعه را نخوانده ، می تواند صلاة ظهر را به جماعت بخواند، ذکر کرده است . بنابر این «اذا لم یخافوا» معلوم است، چون احتمال دارد که یک وقت سنی ها برسند و بگویند شما چرا اینجور جمع می خوانید؟! نماز جمعه باید می خواندید، حالا که نخوانده اید چرا نماز جماعت می خوانید؟! این«لم یخافوا» به خاطر ترس از آن است. اما آن «لم یخافوا» در صحیحه زراره چه می شود؟ که در صحیحه زراره، امام (ع) فرمود:« تجب علی سبعة نفر من المسلمین ولا جمعة لاقل من المسلمین احدهما الامام» این معلوم است که مراد از آن عامه، جماعت عامه است. چون وقتی که دیدند که هفت نفر و یا بیشتر از آن در اینجا جمع شده اند و صلاة جمعه می خوانند، می گویند چرا به صلاة جمعه حاضر نمی شوید؟خصوصا بنابر مذهب جماعتشان در مورد فصل، که جماعتی از آنها ملتزم هستند به اینکه فصل بفرسخین در صلاة معتبر نیست. در یک شهر می شود که در هفتاد جا مثلا صلاة جمعه خواند؛ مذهبشان این است. شاید لعل کثیر هم همین جور است. ولکن بعضی ها گفته اند نه، باید فاصله بشود. خوب مؤمنین اینجا جمع شده اند که نماز بخوانند- بنابر اینکه صلاة عامه هیچ است- نماز جمعه اینها که در صد متری آنها جمع شده اند و صلاة جمعه می خوانند عیب ندارد، ولی مساله در این است که اگر بترسند از اینکه آنها بگویند که چرا اینجا صلاة جمعه اقامه کرده اید؟ و چرا در آن نماز جمعه حاضر نمی شوید؟! یعنی اگر از این مساله نترسیدندکه اقامه صلاة جمعه کنند.
ببینید ائمه (علیهم السلام) چه نکاتی را رعایت فرموده اند. والحمد لله رب العالمین.

پرسش
۱- استدلال مستدلین به وجوب تعیینی نماز جمعه در زمان حضور وغیبت را تقریر کنید.
۲- کلام صاحب مدارک(ره) در ظهور ادله در وجوب تعیینی نماز جمعه چیست؟
۳- مراد از این جمله-خطاب امام(ع) بیان حکم شرعی می کند- چیست؟
۴-آیا در تحدید افراد می توان گفت خمسه یا سبعة؟ چرا؟
۵- مقتضای جمع میان روایات متعارض در تحدید تعداد معتبر در نماز جمعه چیست؟
۶- مراد امام(ع) از تعبیر « ولم یخافوا» در اقامه نماز جمعه چیست؟

]]>
دروس خارج فقه / صلاة / درس ۳: اوقات نمازهای واجب http://portal.tabrizi.org/?p=5409 Thu, 21 Apr 2011 19:25:41 +0000 http://fa.tabrizi.org/?p=5409 دروس خارج فقه/ صلاة / درس ۳: ابحث در نوافل یومیه و اوقات آنها

صاحب عروه (ره) بعد از بیان فرائض یومیه که هفده رکعت است، فرمود:«اما نوافل الیومیة» به این ترتیب است که هشت رکعت قبل از صلاة ظهر و هشت رکعت قبل از صلاة عصر خوانده می شود. بعد می فرماید: این در غیر روز جمعه است واما در روز جمعه«تزاد علی النوافل اربع رکعات» که در حقیقت بیست رکعت می شود. در کلماتِ جمله ای از اصحاب ما چنین است:« تزاد اربع رکعات قبل الصلاة» یعنی این چهار رکعت، قبل از نماز واجبِ ظهر اتیان می شود.
مقتضای روایات معتبره این است که باید نافله ظهر را بعد از زوال شمس و قبل از صلاة ظهر اتیان کند، این متعین است، یعنی اگر شخص بخواهد قبل از ظهر، نافله صلاة ظهر را بخواهند، مشروع نیست، وقتی مشروع است که قبل از صلاة ظهر و«بعد دخول الظهر» نافله ظهر را اتیان کند. نافله عصر را هم که قبل از صلاة عصر اتیان می کند. چنانچه شخصی بخواهد نافله ظهر یا نافله عصر را قبل از ظهر بخواند که فارغ شود و در وقتِ ظهر، خود فریضه را بخواند، کلام مشهور و مقتضای بعضی از روایات معتبره این است که چنین کاری مشروع نیست. اما تقدیم نافله ظهر قبل از زوال شمس،در بعض روایات ضعیفه وارد شده است. لکن ان شاء الله بیان خواهیم کرد که این نوافل را قبل از ظهر به عنوان رجاء می شود خواند، کما اینکه نافله ظهر را بعد از صلاة ظهر به عنوان رجاء می شود خواند، ولکن آنچه به حسب ادله مشروعیت دارد، این است که نافله ظهر بعد از دخول وقت ظهر و قبل از صلاة ظهر باشد.

نوافل روز جمعه وخصوصیات آنها
در روز جمعه به مقتضای روایات معتبره، خصوصیتی هست، که در این روز تقدیم نوافل بر ظهر جایز است حتی شش رکعت نافله عصر جمعه، بلکه همه نافله عصر را می تواند مقدم کندو قبل از ظهر بخواند،این مشروع است وعیبی ندارد. درتقدیم نوافل، فرقی نمی کند-کما سنذکر-که صلاة الجمعه بخواند یا صلاة ظهر بخواند. بلکه شیخ الطایفه (ره) فتوا داده است- (تهذیب پیش من نبود- وقتی که در استبصار ، نگاه کردم،) می گوید:آنچه من فتوا می دهم این است که در روز جمعه چه نماز ظهر یا نماز جمعه بخواند، مقدم کردن نوافل جمعه، افضل است و بعد هم ایشان شاهدش را نقل می کند. این یک خصوصیتی است که شارع به یوم الجمعه داده است .یک خصوصیت دیگری هم که شارع به یوم الجمعه به حسب روایات داده، این است که نوافل را زیاد کرده است،مشهور این است که آن نوافلی که زیاد شده است، اربع رکعات است و بدان جهت جماعتی بلکه نظر اکثر کلمات بزرگان این است که قبل از ظهر و قبل از اینکه خود صلاة اتیان شود، این اربع رکعات را هم می تواند اتیان کند. لکن مستفاد از بعض از روایات که آنها هم معتبر هستند، این است که شارع شش رکعت نافله جمعه را نسبت به نوافل سایر الایام ، اضافه کرده است، بنا بر مشهور و بناء بر نظر صاحب عروه نافله روز جمعه، بیست رکعت می شود،نافله ظهرین ۱۶ رکعت که با ۴ رکعت اضافه در جمع ۲۰ رکعت می شود. ولی بنابر این روایات، مجموع نافله ظهر وعصر ۲۲ رکعت می شود. چون روایات معتبر است هم در چهار و هم در شش رکعت، ما در مقام جمع بین روایات می گوییم: هر دو این زیادی به نوافل اضافه شده است، اقلش چهار رکعت زاید شده است و تا شش رکعت هم می تواند انسان زیاد کند، چون هر دو مستحب هستند.
اما نسبت به اوقات این نوافل جمعه که بعد هم ان شاء الله بحث خواهیم کرد، اجمالش این است که روایات معتبر هستند و مقتضایشان این است که جایز است و می شود همه نوافل را قبل از صلاة ظهر بخواند. چه صلاة جمعه بخواند و چه صلاة ظهر بخواند و جایز است که بعض نوافل صلاة ظهر و بعض نوافل صلاة العصر را قبل بخواند و بعضش را برای بعد بگذارد به آن نحوی که در رویات وارد شده است.
این جهتِ روایات،هم ناظر است بر آن مقدار از عددی که بر نافله ظهر زیاد شده است و هم به اینکه در وقت اتیان آنها توسعه است. یکی از روایاتی که دلالت می کند که بر نوافل جمعه چهار رکعت اضافه شده است. صحیحه بزنطی است« و عنه یعنی محمد بن الحسن باسناده عن احمد بن محمد، احمد بن محمدبن (عیسی) یا احمد بن محمد بن (خالد) فرق نمی کند. سندش به هر دوی آنها صحیح است، هر دو از احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی روایت دارند« عن احمد بن محمد بن ابی نصر قال: سالت ابا الحسن(ع)» سؤال کردم از اباالحسن(ع) «عن التطوع یوم الجمعة» از صلاة تطوع و نافله در یوم الجمعه «قال:ستُّ رکعات فی صَدر النهار» شش رکعت نافله یعنی سه نماز دو رکعتی در اول روز می خوانی و ستُّ رکعات قبل ازوال و رکعتان اذا زالت شش و شش می شود دوازده، این دو تا را هم ه عندالزوال می خوانی ، چهارده رکعت می شود«وست رکعات بعد الجمعة» شش رکعت را هم بعد صلاة الجمعه اتیان می کنی « فذلک عشرون رکعة سوی الفریضة» در این صورت غیر از فریضه، بیست رکعت نافله صلاة، در یوم الجمعه می شود. این دلالت می کند که عدد زاید بر نافلة الظهرین چهار رکعت است . کیفیتش هم اینجور است یعنی چون کیفیت دیگر هم به طریق معتبر بیان شده است که الان خواهیم خواند، این نحو مشروع است. اما روایت فضل بن الشاذان «محمد بن علی بن الحسین فی العلل و عیون الاخبار باسناده عن الفضل بن الشاذان عن الرضا(ع) » که در سندش کلامی هست که ان شاءالله بخث خواهیم کرد«قال: انّما زیدَ فی صلاة السُنَّة یومَ الجمعة اربعُ رکعاتٍ» چهار رکعت زیاد شده است« تعظیماً لذلک الیوم» این چهار رکعت ، تعظیم یوم جمعه است چه صلاة ظهر بخواند و چه صلاة جمعه بخواند. «و تَفرقةً بینَه و بینَ سائر الایام» که در نافله ما بین روز جمعه و سایر الایام فرقی باشد. می گوییم: این چهار رکعت که زیاد شده است، جمعاً بین الروایات و اقلّش است. اما این چهار رکعت را چطور باید اتیان کند؟ این روایت ساکت از آن معناست. اما در صحیحه سعد بن سعد الاشعری می گوید:«و باسناده عنه یعنی عن احمد بن محمدبن- عیسی یا خالد؟-عن البرقی» یعنی محمد بن خالد. ظاهر روایت که برقی (ره) گفته است، معلوم می شود که احمد بن محمد بن عیسی است که از برقی(ره) که محمد بن خالد است،نقل می کند،«عن سعد بن سعد الاشعری قمی(ره)»نقل می کند که از اصحاب امام رضا(ع) بود، در شیخان هم مدفون است«قال: سالته عن الصلاة یوم الجمعة» از صلاة یوم الجمعة سؤال کردم«کَم رکعةً هی قَبلَ الزوال؟» قبل از ظهر چند رکعت است؟ «قال: ستُّ رکعاتٍ بکرة» طرف صبح شش رکعت بخوان«وست رکعات بعد ذلک» شش رکعت هم بعد صبح بخوان، در این صورت«اثنتا عشرة رکعةً» دوازده رکعت می شود «و ستُّ رکعات بعد ذلک» شش رکعت هم بعد از این بخوان که مجموعش می شود هیجده رکعت «و رکعتان بعد الزوال» بعد از زوال یعنی بعد از اینکه ظهر شد دو رکعت بخوان« فهذه عشرون رکعة» این بیست رکعت شد« و رکعتان بعد صلاة العصر» بعد از عصر هم دو رکعت بخوان، «فهذه ثِنتانِ و عشرون رکعةً»بیست و دو رکعت نماز می شود. در روایت دیگر هم هست که روز جمعه ده رکعت قبل از زوال بخوان، ده رکعت هم بعد صلاة العصر بخوان .

وقت نافله روز جمعه و نظر شیخ الطایفه (ره)
مجموع رکعات روز جمعه با توجه به این روایات معتبره،افضلش بیست و دو رکعت و اقلّش رکعت است و در کیفیت اتیان که در نافله صلاة الجمعه مذکور است، هر کدام از آنها جایز است و اشکالی هم ندارد. لکن شیخ الطایفه(ع) که ملتزم شده است و بعید هم نیست که بگوئیم اتیان تمام نوافل یوم الجمعه قبل از صلاة در یوم جمعه، افضل است، دلیلش صحیحه علی بن یقطین است« و عنه یعنی محمد بن الحسن باسناده عن محمد بن احمد بن یحیی» صاحب نوادر الحکمة «عن احمد بن محمد بن عیسی «عن حسن بن علی بن یقطین » پسر کوچک علی بن یقطین است،« عن اخیه حسین بن علی بن یقطین» از برادر بزرگش نقل می کند و آن هم «عن ابیه» نقل می کند که علی بن یقطین است، دو پسر، هر دو جلیل بودند و پدر که اجلّ شاناً بود«قال: سالت ابا الحسن(ع) عن النافلة التی تُصلَّی یومَ الجمعة وقتَ الفریضة، قبلَ الجمعة اَفضلُ او بَعدَها» هم نافله عصر را می گیرد و هم نافله صلاة ظهر و صلاة جمعه را می گیرد، این نوافل قبل صلاة جمعه افضل است یا بعد از صلاة جمعه؟قال: قَبلَ الصلاةِ امام(ع) فرمود که قبل از صلاة، افضل است. مقتضای اطلاق این است که چه نماز جمعه بخوانی یا چه نماز ظهر بخوانی، این نوافل را قبل از صلاة بخوانید افضل است. بدان جهت شیخ (ره) فرموده است: با استفاده از این روایات آنچه که فتوا می دهم افضلیتِِ نوافل قبل از صلاة است. عرض می کنیم که بعید هم نیست چون روایتِ معارض ندارد. امام(ع) فرمود: افضل است، نه اینکه آنها فضلیت ندارند و مستحب نیستند. پس جمع بین الروایات این می شود.
نافله مغرب را هم گفتیم که چهار رکعت بود، امام(ع) فرمود: این نافله چهار رکعت را در سفر و حضر ترک نکن،چون نماز مغرب تقصیر نمی شود و نافله اش هم ساقط نمی شود. بعد نافله عشا می رسیم ،نافله عشا دو رکعت عن جلوسٍ است.

نافله نماز عشاء
در نافله عشا کما ذکرنا در سه جهت محل کلام است:آیا این دو رکعت، نافله صلاة العشا است یا دو رکعت، نافله صلاة العشا نیست؟ چون نافله، ضِعف الفریضة است،فریضه ای که بر ما واجب است، هفده رکعت است و نوافل هم که ضعف الفریضه است، سی وچهار رکعت می شود و سی و چهار با هفده می شود پنجاه و یک و اگر ما وتیره را بخوانیم، می شود پنجاه و دو رکعت، دو رکعت عن جلوسٍ است. ائمه هدی(ع) به مقتضای ظاهر بعض از روایات،فرموده اند: شارع این دو رکعت را جای یک رکعت گذاشته است که فریضه ای که هفده رکعت است، سی وچهار نافله داشته باشد، چون اگر این دو تا را حساب کنی، پنجاه و دو می شود، در روایت هم دارد که این « رکعتین عن جلوسٍ تُعَدَّانِ برکعةٍ عن قیام» یک رکعت عن قیامٍ حساب می شود. بعضی فرموده اند: اصل این دو رکعت نشسته،نافله نیست، بلکه جای نافله هم نیست، چون مجموع نوافل با فرائض پنجاه رکعت است ، هفده رکعت نماز واجب است، سیزده رکعت نماز شب و نافله صبح است ، بعد هم هشت رکعت مال ظهر و هشت رکعت عصر و چهار رکعت مال مغرب است و نماز عشا نافله ندارد. این دو رکعتی که اتیان می شود، نماز مستحبی است ونافله نمازها نیست، دو رکعت عن جلوسٍ را شارع تشریع فرموده است تا این دو رکعت یک رکعت حساب شود و نوافل «من حیث العدد ضِعف الفریضة» شود، نوافل یعنی مستحبات ،نه اینکه این دو رکعت، نافله عشا حساب شود، نمازهای مستحبی که انسان اتیان می کند، ضعف الفریضه بشوند، مثل صلاة اللیلی که صلاة نوافل یومیه نیست، این هم همینجور است، پس نافله صلاة عشا حساب نیست.
جهت دیگر؛ علی کل تقدیر که این صلاة مستحب است و هر جوری که باشد آیا متعین است که«عن جلوس» خوانده شود یا «عن قیام» هم می شود این دو رکعت را اتیان کرد؟

حکم دو رکعت وتیره در سفر و حضر و نظر صاحب عروه(ره)
مطلب سوم که محل بحث است، این است که آیا این دو رکعت وتیره صلاة العشاء، در سفر که خود صلاة عشا قصر می شود و دو رکعت خوانده می شود، در سفر ساقط می شود یا نه؟ در این سه جهت صاحب عروه(ره) فتوا دارند، ایشان این دو رکعت وتیره را نافله عشا قرار داده و در مقام ثانی گفته: افضل در نافله عشا این است که «عن قیام» بخواند ودو رکعت را دو رکعت«عن قیام» بخواند ولکن احوط خواندن«عن جلوس» است که در بحث قبل گفتم و وجهش هم معلوم می شود چرا که احوط است؟ و در مطلب سوم فرمود: «علی الاقوی» ساقط می شود، چون این دو رکعت، نافله صلاتی است که خود آن صلاة تقصیر می شود و بدان جهت نافله اش هم عند السفر ساقط می شود. این سه مرحله را باید بحث کنیم.
اما نسبت به روایات، در بعض روایات، صلوات واجبه و مندوبه را پنجاه رکعت شمرده اند، مثل صحیحه معاویة بن عمار که آمده است:«محمد بن یعقوب عن محمد بن یحیی عن احمد بن محمد بن عیسی عن علی بن نعمان عن معاویة بن عمار» روایت صحیحه است«قال: سمعت ابا عبدالله(ع) یقول: کان فی وصیة النبی(ص) لعلیّ(ع) الی اَن قال: یا علی! اُوصیک فی نفسک بخصالٍ فاحفَظها عَنِّی ثم قال: اللهم اَعِنه» خدایا علی را کمک کن، خیلی چیزها به سرش خواهد آمد «الی ان قال: و السادسةُ الاَخذُ بسُنّتی فی صلاتی» به سنت من در صلاة من اخذ کن«و صَومی و صدقتی» .
در بحث قبل چیزی را وعده داده بودم که بیان آن اهم است، اینکه رسول الله(ص) در صلاة، رکعاتی را اضافه کرد، آن اضافه، تشریع است، کما اینکه در سایر روایات هم بیان شده است که فی الجمله این روایات معتبره را خواهیم خواند، خدواند متعال تکریما للنبی(ص) به ایشان اختیار تشریع داده بود که می توانی این ده رکعتی که گفتم به این اضافه کنی یا می توانی از شریعت حکمی را جعل کنی، بدان جهت به نبی اکرم(ص) وصف شارع را اطلاق می کنند کما اینکه به خداوند متعال شارع اطلاق می شود«شَرَعَ رسولُ الله(ص) » یعنی جزو شریعتش قرار داده است. این لفظ سنت در روایات که می فرماید:« و الاخذ بسنتی فی صلاتی و صومی» یعنی آنهایی که در صلاة و صوم، مجعول من هست، چه واجب و چه مستحب باشد، اخذ به سنت من کن. این تشریع است یعنی شیئی را جزو شرع قرار دادن، چون خداوند این اجازه را فرموده بود و امر هم کرده است بر اینکه( ولکم فی رسول الله اسوة حسنة) یعنی هر چیزی که رسول الله(ص) جعل فرمود، او برای شما اسوه حسنه است که واجب است این معنا مُتّبع شود. رسول اکرم(ص) اوامری دارد که آنها را جزو شرع قرار نداده است، آنها را بما هو رئیس القوم و زعیم الامّه امر می کرد، آن امر، امر ولایتی است.

بیان مناصب رسول اکرم(ص)
رسول اکرم(ص) سه منصب داشت: یک منصبش این بود که وحی بر او می شد و لو اینکه بعضی از احکام ، جعل خودش باشد و وحی نباشد ولی مبیِّن وحی و شرع است، این وحیی که به او می شد،یک منصب است، که شرع را بعد از جعل خداوندی یا بعد از جعل خودش بیان می کرد،این هم که مبین احکام شریعت بود، منصب دوم او بود و این احکام باید از او اخذ شود. منصب سومی که رسول الله(ص) داشت، اینکه زعیم المسلمین و المؤمنین بود، ولایت امر داشت، ولیّ امر بود و بدان جهت هر چیزی را که امر می کرد که مثلاً فرمود امروز برای جهاد خارج شوید، لازم الإتباع بود. تشریع اصل وجوب جهاد، من الله است ولکن تعیینش که ای فلان و فلان خارج شوید،( کما اینکه گفته اند،)
اینها امر ولایتی و زعامتی بود،زعیم الأُمّه بوده است و قولشان مسموع بود. در مورد کارهای رسول الله (ص) در روایات دارد:« وَضَعَ رسولُ الله(ص) الزکاةَ علی تسعةٍ» تشریع است،امر مولوی نیستند، همانگونه که در باب صلاة به رسول الله(ص) تفویض شده بود که مقدار نماز ها را خودش تعیین کند، در باب زکات هم تفویض شده بود بر او ، چون در آیه فقط(ایتاء الزکاة) آمده بود و تعیین نشده بود. به رسول اکرم (ص) تفویض شده بود که مقدار زکات را به آنهایی که متعلق است، تشریع کند. بدان جهت رسول الله(ص) « وَضَعَ علی تسعة» بر نُه تا، این زکات تشریعی است، شرع و حکم شرعی است، حکم مولوی نیست،این به خاطر آن منصب اول بود که به او وحی می شد و بعضاً تفویض شده بود که خصوصیات شرع را خودش تکمیل کند. بدان جهت از امام (ع) که سؤال کردند: چرا در برنج زکات نباشد؟ امام (ع) فرمود: در زمان جدّم هم ارز یعنی برنج بود ولکن جدّم وضع نکرد یعنی تشریع در برنج نیست، تشریع زکاتی نیست. بدان جهت فقیه باید ملتفت شود، آن مواردی که جَعَلَ رسولُ الله(ص)،تفویض من الله است، می خواهد از شرع قراد بدهد،این را قاطی نکند به اوامری که از رسول الله(ص) بعضاً به عنوان ولی الامر صادر می شد، چون ولی امر بود، واجب الإتباع بود ولکن آنها مال شرع نبود. وجوب اطاعت نبیّ خدا در اوامر زعیمیّه اش حکم خداست، اما امری که رسول لله(ص) به جهت رعایت نظم می کرد، که فرمود: ای فلان کس! موقع مردن من بلند شو، بروبه جیش و لشکر فلانی متصل شو، اینها امر ولایی است و ربطی به حکم شریعت ندارد. بدان جهت ائمه هدای (علیهم السلام) ما هم منصب اول را که جعل احکام کنند و در احکام ، وحی به آنها شود، ندارند. رسول الله(ص) احکامی را که در شرع بود، بیان می کرد و احکام شریعت از او اخذ می شد.امام (ع) دو تا منصب دیگر دارد. یکی اینکه مبیِّن احکام است مانند پیامبر(ص) عقیده شیعه این است که این احکامی که هست، بعد النبی(ص) از اوصیاء النبی(علیهم السلام) اخذ می شود لحدیث المتواتر:« انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی لم تمسکتم بهما لن تضلو ابدا ان یفترقا حتی یردا علیّ الحوض» حدیث متواتر بین الفریقین است که اگر کسی تتبع کند، ادنی شکی در او نمی ماند که احکام شریعت از چه کسی باید اخذ شود. بدان جهت مرحوم سید بروجردی(ره) فقیه عظیم الشأن در مباحثه می فرمود: ما اگر قضیه ولایت و زعامت بر مسلمین را گذشتیم و اغماض کردیم و از آن حرفی نزدیم، شما درباره اینکه احکام شرع را باید از اهل بیت(علیهم السلام) گرفت:« انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی» در این چه بهانه ای دارید؟ این منصب اخیری که اینها مبین احکام هستند، این را چرا طرد کردید؟ معلوم است کسی که در بیان احکام مرجع باشد، خودش هم زعامت پیدا می کند، آنها می دانستند چه می کردند. تمام اسبابِ رو آمدن اهل بیت(علیهم السلام) را می خواستند از بین ببرند«ولکن کیف یطفأ نور الله؟».
( سؤال… و پاسخ استاد:) می گوید:« یا علی! اوصیک فی نفسک بخصال فاحفظها عنّی ثم قال اللهم اَعِهه و السادسة الأخذ بسنتی فی صلاتی و صومی » این حکم مولوی نیست، این الحاق به شریعت است« و صدقتی» زکات من ، سنت من در زکات، آنچه رسول الله(ص) در زکات وضع کرده است، سنت است.«اما الصلاة فخمسون رکعة» یا علی صلاة پنجاه رکعت است،پنجاه رکعت چه موقع می شود؟ پنجاه رکعت آن وقتی می شود که در ما نحن فیه نافله عشا حذف شود، هشت رکعت ظهر ،هشت رکعت عصر ، (شانزده رکعت می شود) و چهار رکعت مغرب ، (که بیست رکعت می شود). (سیزده رکعت می ماند،) صلاة نافله شب و نافله فجر، این می شود سی و سه ، هفده رکعت هم که فریضه است و مجموعش می شود خمسین.عَتَمه، حذف شد.
روایت دیگری که در مانحن فیه می خوانم، صحیحه حنّان بن سدیر است. بنابر قرائنی که در روایت موجود است، این روایتِ حنّان بن سدیر، صحیحه می شود. « عن محمد بن یحیی عن محمد بن الحسین عن محمد بن اسماعیل بن بزیع عن حنّان قال: سأل عَمرُو بن الحُرَیثٍ ابا عبدالله (ع)»حنان می گوید: عمرو بن حریث سؤال کرد از امام صادق(ع) «و انا جالس» من هم خدمت ایشان نشسته بودم«فقال له: جعلت فداک اَخبِرنی عن صلاةِ رسولِ الله(ص) » از اینجا معلوم می شود که عامه در نوافل با شیعه اختلاف دارند، به واسطه اینهاست که اصحاب از ائمه(علیهم السلام) اینجور سؤال می کنندکه نافله رسول الله(ص) چگونه است؟ «اخبرنی عن صلاة رسول الله(ص) فقال : کان النبیُّ یصلِّی ثمانَ رکعاتِ: الزوالِ» وقتی که ظهر شد، هشت رکعت می خواند « و اربعا للاولی» چهار رکعت هم صلاة ظهر می خواند و ثمانیَ بعدها بعد صلاة ظهر،هشت رکعت می خواند. «و اربعاً العَصرَ» چهار رکعت هم که صلاة عصر را می خواند «و ثلاثاً المغربَ» سه رکعت هم نماز مغرب می خواند « و اربعا بعد المغرب» بعد از مغرب می خواند «و العشاءَ الآخرةَ اربعاً» عشای آخره را می خواند « و ثمانی صلاةِ اللیل» ثمان رکعات، صلاة لیل را می خواند« ثلاثاً الوَتَرَ»،صلاة وتر را هم سه رکعت می خواند، شفع و وتر که ما می گوییم، در روایات به عنوان صلاة الوتر است. بدان جهت این سه رکعت در روایات ما هم هست که ان شاء الله خواهد آمد که باید بینشان فصل شود،یعنی یک رکعت را جدا بخواند و بعضی از اصحاب گفته اند: متصل عیب ندارد کما اینکه عامه هم متصل می خوانند. پس یازده رکعت شد«و رکعتی الفجرِ» دو رکعت نافله فجر را می خواند« صلاة غداة را رکعتین» ، صلاة الغداده رکعتین می خواند. « قلت: جعلت فداک و ان کنتُ اَقوی علی اکثر مِن هذا یعذِّ بُنی الله علی کثرة الصلاة؟» بعد می پرسد: اگر من بیشتر بخوانم ، ضرری دارد؟ فرمود: « فقال: لا» به بیشتر خواندن عذاب نمی کنند، اینها هم که بیشتر می خوانند ضرری برای آنها ندارد « ولکن یعذِّب علی ترک السنة» چون معنای این زیاد کردن، تشریع است، در حالی که سنت همان اولی است، سنت رسول الله(ص) را رها کردن و ملتزم شدن با اینکه اینجور صلاة، مطلوب است، بر این عذاب می شود یعنی عذاب تشریع، منتها بیشتر از این نمی شد که حضرت آشکار بگوید، امام(ع) آن زمان بیشتر از این، این مطلب را نمی توانست باز کند که خداوند متعال بر ترک سنت که شخص سنت را رها کند و بر خلاف او فتوا دهد، عذاب می کند.
(سؤال …و پاسخ استاد:) تشریع امر قصدی است اولا خواهیم گفت که صلوات نافله در وقت اگرفریضه خوانده نشده است، یا مشروع نیست، یا کراهت دارد. بدان جهت وقت آن بعد اتیان الفریضه است.
کلام در تشریع با قصد می شود، بعضی گفته اند که حرمت تشریع به فعل خارجی سرایت نمی کند، بعضی اینجور ادعا کرده اند که تشریع، امر قلبی است، بنا می گذارد که اینجور است، این بنای قلبی است و حرام است و افترای علی الله است، فعل چرا حرام باشد؟! آن بحث دیگری دارد که قبح تشریع، سرایت بر فعل می کند. فعلی که «یشرّع به» قبیح است، افترای علی الله و افترای عملی است. بدان جهت در ما نحن فیه حرام است. غرض این است که دو رکعت بودن نافله صلاة العشا در این روایت ذکر نشده است. این معنا در خاطرتان باشد تا ببینیم در بحث بعد به کجا می رسیم؟ ان شاء الله.

پرسش
۱- نوافل یومیه و اوقات آنها را بیان کنید.
۲- نوافل یوم الجمعة و خصوصیت آنها چیست؟
۳- وقت نافله یوم الجمعة و نظر شیخ الطائفة(ره) در آن را توضیح دهید.
۴- حکم دو رکعت وتیره در سفر و حضر چگونه است؟
۵- مناصب رسول اکرم(ص) کدامند؟ ارتباط این مسأله با بحث ما در چیست؟

]]>
دروس خارج فقه / صلاة / درس ۲: اوقات نمازهای واجب http://portal.tabrizi.org/?p=5224 Sat, 26 Mar 2011 19:47:41 +0000 http://fa.tabrizi.org/?p=5224 دروس خارج فقه/ صلاة / درس ۲: بیان صاحب عروه (ره) در نمازهای واجب و اوقات آنها
صاحب عروه(ره) می فرماید: نمازهای واجب برای مکلف در شبانه روز، پنج تاست: صلاة الظهرین و العشائین و صلاة الفجر. صلاة صبح دو رکعت، صلاة الظهر و العصر هر کدام چهار رکعت، مغرب سه رکعت وعشا هم چهار رکعت است. بعد می فرماید: این رباعیات یعنی نمازهایی که چهار رکعت هستند، صلاة ظهر،عصر و عشاء در سفر قصر می شوند. امام بقیه ، یعنی صلاة مغرب و صبح و صلاة جمعه در سفر و در حضر فرقی نمی کنند. البته بنابر این که صلاة جمعه در سَفَر، مشروع باشد. ایشان می فرماید: صلوات نافله زیاد است، اما نوافلی که مال فرائض یومیه است، ضِعف فرائض هستند که در مجموع، این نوافل سی و چهار رکعت هستند. هشت رکعت مال صلاة ظهر که قبل از ظهر است، هشت رکعت مال صلاة العصر که قبل از عصر است،و چهار رکعت برای صلاة مغرب بعد از مغرب دو رکعت برای صلاة الصبح که سی و سه تا می شود و شارع ، رکعتین مِن جلوسٍ را برای صلاة عشاء ، نافله قرار داده است که این رکعتین عن جلوسٍ در ما نحن فیه، یک رکعت عن قیامٍ حساب می شود. لذا این سی و سه با یک رکعت عن قیامٍ ، سی و چهار رکعت می شود که ضِعف الفریضه است. این حکم که صلوات یومیه ، خَمس صلوات است، بین علمای مسملین از ضروریات است.
اما آنچه جای کلام است ، اوقات اینها است که اوقات صلوات الخمس در « فصل فی اوقات الصلوات »، بحث خواهد شد.درمقام، کلام در اعداد صلوات خمس است.
اما در صلوات الخمس، در دو جهت حث می کنیم: یک جهت راجع به فرائض است که از اول، چطور پنج نماز شده است؟ جهت ثانیه در عدد نوافل است، پنجاه ویک رکعت است، یا کمتر است؟ بعد از حلّ این مطلب، کلام در دو جهت واقع می شود: یک جهت در نافله عشاء است که آیا نافله عشا از نوافل صلوات یومیه است؟و اگر از صلوات یومیه باشد، باید جالساً خوانده شود یا قیاماً هم جایز است؟ صاحب عروه(ره) آن را از نوافل یومیه قرار داده و فرموده: احوط این است که عن جلوسِ خوانده شود، ولکن اگر قیاماً بخواند، افضل است. شبیه آنچه بعضی فقها در مسافر که در امکنه اربعه ، مخیرٌ بین قصر و تمام است می گویند: تمام افضل است ولکن احتیاط قصر است. در ما نحن فیه هم قیام افضل است ولکن احتیاط، در جلوس است. اگر این مساله اینجا حل شد، معنای عبارت فقها در آنجا هم معلوم می شود. داستان فرائض را ائمه: در روایات معتبره بیان فرموده اند.

استدلال به روایات در اوقات صلوات یومیه
داستان فرائض در روایات معتبره از طریق ائمه(علیهم السلام) بیان شده است. یکی صحیحه زراره است« محمد بن یعقوب، عن علی بن ابراهیم عن ابیه» این سند اول. « محمد بن یحیی العطار، عن احمد بن محمد» این هم سند دوم «وعن محمد بن اسماعیل ، یعنی کلینی عن محمد بن اسماعیل ، عن الفضل بن شاذان » سند سوم «جمیعا عن حماد بن عیسی، عن حریز، عن زرارة» روایت به این سه سند معتبر، نقل شده است از حماد بن عیسی عن حریز عن زراره ، زراره هم که معلوم است که از فقها است،نکاتِ دقیق اَحکام را از امام(ع) می پرسد. «قال: سالتُ ابا جعفر(ع) عَمّا فَرَضَ اللهُ عَزَّوجَلّ مِن الصلاة » از آن صلواتی که خدا فرض کرده است، پرسیدم. «فقال: خَمسُ صلواتٍ فی اللیل و النهار » درشب و روز پنج نماز است« فُقلتُ هل سَمّا هُنَّ اللهُ و بَیَّّنَهُنَّ فی کتابه» زراره می گویند: پرسیدم آیا خداوند اینها را در قرآنش اسم برده و بیان کرده است؟« قال: نَعَم» امام(ع) جواب دادند بله « قال الله تعالی» امام باقر(ع) توضیح می دهد که چطور خدا بیان کرده است« قال اللهُ لنبیِّه اَقِمِ الصلاةَ لدلوک الشمس الی غَسَقِ اللیل و دلوکُها زوالُها» از دلوک شمس تا غَسَق اللیل نماز خوانده می شود، تو هم در این زمان اقامه نماز بکن، امام(ع) می فرماید: دلوک یعنی زوال الشمس، زوال شمس از دایره نصف النهار که ظهر می شود« و فیما بَینَ دلوکِ الشمس الی غَسَق اللیل اربعُ صلواتٍ» ما بین « دلوک الشمس الی غَسَق اللیل» یعنی نصف اللیل که خواهد آمد «اربعُ صلواتٍ سَمّاهُنَّ اللهُ و بَیَّنَهُنَّ و وقَّتَهُنَّ و غَسَقُ اللیلِ هو انتصافُه » غَسَقُ اللیل، انتصافُ اللیل است که آخر وقت صلاة مغرب و عشا است، « ثم قال الله تبارک و تعالی و قرآن الفجر اِنّ قرآنَ الفجر کان مشهودا » قرآن فجر ، مشهود می شود. یعنی به نزول ملائکه که حاضر می شوند، رسول الله (ص) که صلاة صبح را می خواند، هم مؤمنین، هم ملائکه در جماعت حاضر می شدند که در روایات است «فهذه الخامسةُ» قرآن فجر که صلاة صبح است، صلاة پنجمی است.
این که پنج نماز باید خوانده شود ، از این آیه استفاده می شود، و اینکه چه زمانی خوانده بشوند؟ بعضی ما بین دلوک الشمس الی غسق اللیل و یکی هم بعد الفجر «و قال تبارک و تعالی فی ذلک اَقِمِ الصلاةَ طَرَفَیِ النهارِ » نماز را در دو طرف روز اقامه کن، «و طَرَفا ها المغربُ و الغَداةُ » دو طرفش یک مغرب است، که طرف خارج از نهار می شود. و دیگری هم غَداة است آیا طرف خارج از نهار است، یا طرف داخل نهار است؟ ببینید این از بقیه حدیث چطور استفاده می شود.

شروع روز؛ طلوع شمس یا طلوع فجر
در مبدأ نهار بین علما خلاف است که آیا مبدأش، طلوع شمس است، همین که می گوییم« اذا طَلَعَت الشمسُ فالنهارُ موجودةٌ» که ملاک، طلوع شمس است، نهار، آن وقت موجود می شود، یا نهار به طلوع فجر است که از طلوع فجر، نهار شروع می شود، و تا مغرب، روز است؟ در بعضی جاها مسلَّم است که مراد شارع از شب، تا طلوع فجر است، یکی مثل باب صوم؛ معلوم است که ( کلوا و اشربوا) را خود خداوند متعال فرموده است که(حتّی یَتَبَیَّنَ الخیطُ الابیضُ من الخیط الاسود) اکل و شرب عند طلوع الفجر تمام می شود. مقارناً لطلوع الفجر باید روزه بگیرد . و یکی مبیت در منی است« فی لَیالی الرَمی» که مبیت در منی واجب است ،آن شبی که باید مبیت کند، تا طلوع الفجر است، ولکن کلام این است که اینها تخصیص در لیل است، یا تخصُّص هستند؟ آنجاها که حکم معلوم است اثری ندارد. انما الکلام در این است که مبدأ در نهار و در یوم ، طلوع الشمس است(یومی که مقابل لیل است، که به معنی النهار می شود) آیا مبدأ آن، طلوع الشمس یا طلوع الفجر است؟ این اثر عملی دارد. در باب حیض که دم حیض، سه روز مستمر باید باشد، از طلوع شمس حساب می شود بنابر این که یوم من طلوع الشمس است، اگر بنا بشود از طلوع الفجر حساب بشود ، باید سه روز از طلوع الفجر باشد. و هکذا برمسافر که اقامه عشره ایام واجب است، آیا این عشره ایام من طلوع الشمس است، که ده روز بماند یا من طلوع الفجر حساب است؟ و معنای عرفی نهار ( یوم در مقابل لیل ) ظاهراً همان طلوع الشمس است. لذا مادامی که شمس طالع نشده، آن را جزء شب می دانند، عرفاً هم اینطور است. لذا گفته اند« اذا طلعت الشمس فالنهار موجودة» ولکن ما بین فقها محل خلاف است که مبدأ یوم و نهار، مِن طلوع الفجر است یا من طلوع الشمس؟ اگر مراد از نهار ، طلوع الشمس باشد، طَرَفَیِ النهار که صلاة صبح و صلاة المغرب است، هر دو از نهار خارج می شوند، چون بعد از طلوع الفجر تا طلوع الشمس باید نماز صبح را بخواند، آن در طرف خارج می افتد. کما اینکه مغرب را بعد از مغرب شدن باید خواند، و اما اگر نهار از طلوع الفجر حساب بشود صلاة الغداة در طرف داخل نهار واقع می شود و مغرب در طرف خارج نهار حساب می شود.
ببینید از این روایت صحیحه معتبره مبارکه، کدام یک از اینها استفاده می شود؟ آیا نهار من طلوع الفجر است او من طلوع الشمس ؟امام (ع) می فرماید: «و قال تبارک و تعالی فی ذلک اقم الصلاة طرفی النهار و طرفها المغرب و الغداة» دو طرفش مغرب و صلاة صبح است« و زلفا من اللیل و هی صلاةُ العشا الآخِرة »و خداوند( زلفاً من اللیل ) گفته است، آن هم صلاة العشاء الاخرة است نه مغرب . صلاة ظهر می ماند« و قال تعالی (حافظوا علی الصلوات والصلاة الوسطی) وهی صلاة الظهر » آن صلاة وسطی، صلاة ظهر است« وهی اوّلُ صلاةٍ صَلّاها رسولُ الله(ص) » اول صلاتی است که رسول الله (ص) ( یعنی بعد از نزول آیه اَقِم،) آنرا خوانده است« اوّلُ صلاةٍ صَلّاها رسولُ الله (ص) و هی وَسَطُ النهار» صلاة ظهر وسط النهار است« و وسطُ الصلاتین بالنهار» و وسط دو نمازی است که در روز واقع می شوند. در این عبارت، طلوع فجر را داخل نهار کرده است چون نهار از طلوع الفجر است، می گوید: « فهی » یعنی صلاة ظهر« وسط النهار » است« و وسطُی الصلاتین بالنهار » است . دو نمازی که در نهار خوانده می شود صلاة الغداة و صلاة العصر، هر دو در روز خوانده می شود، مغرب که قطعا خارج است، آیا صبج خارج از نهار است یا نه ؟ « و زلفا من اللیل و طرفاه المغرب و الغداة و زلفا من اللیل هی صلاة العشا الاخرة و قال» این چهار نماز شد، مغرب ، عشا و زلفا من اللیل که صلاة العشا می باشد، یکی هم قرآن الفجر، تا اینجا چهار نماز می شود، صلاة ظهر ماند لذا می فر می فرماید: « وقال الله تعالی (حافظوا علی الصلوات والصلاة الوسطی ) و هی صلاة الظهر و هی اول صلاة صلاها رسول الله (ص) و هی وسط النهار و وسط صلاتین بالنهار».

دلیل محسبه روز از طلوع شمس
آنهایی که روز را از طلوع شمس حساب می کنند و نماز صبح را خارج از آن می دانند، چنین می گویند: همانطوری که نماز مغرب خارج بود، در اینجا هم همینطور است، اینکه قرآن می فرماید: صلاة ظهر در وسط روز است، دلیل است بر اینکه صلاة صبح خارج از روز است . چرا؟ چون وسط، آن وقت می شود که شمس از دائره نصف النهار زائل بشود. دائره نصف النهار از طلوع شمس حساب می شود . پس خود این وسط النهار قرینه است که مراد در ما نحن فیه آن طرف، طرف خارج از نهار است.
ولکن این حرف قابل خدشه است، چون فرمود:«و هی وسط النهار و وسط الصلاتین بالنهار» فرض کنید مثلا عده ای دور این مسجد نشسته اند، یک کسی هم در آن وسط نشسته است، به این شخص می گویند که از این وسط برخیز، او وسط حقیقی که نیست، وسط حقیقی این است که این شخص در جایی بنشیند که نسبتش به همه اطراف ، علی حدّ سواء باشد. این وسط به معنای میانه است ، میانه دو نماز است. وسط النهار ، دائره نصف النهار نیست. لذا در ما نحن فیه تقیید کرد« وهی وسط النهار و وسط صلاتین بالنهار» دو صلاة یعنی همانطور که صلاة عصر در نهار است، صلاة الغداة هم در نهار است. ما می گفتیم مستفاد از این صحیحه این است که مبدأ روز عند الشارع طلوع فجر است، لذا در آنجاهایی که در کلام شارع ،نهار موضوع حکم باشد، باید از طلوع فجر شمرده بشود و دلیلمان هم این روایت مبارکه بود که شارع مبدأ نهار را از طلوع فجر حساب کرده است بنابر این وسط النهار قرینه بر خلاف نمی شود. چرا؟ چون « و وسط الصلاتین بالنهار» به معنای میانه می شود، نه وَسَطی که نسبتش به این طرف و آن طرف علی حدّ سواء باشد.
(سؤال…و پاسخ استاد): و « و وسطُ الصلاتین بالنهار» صلاتین است« و هی وسطُ النهار و وسطُ الصلاتین بالنهار، صلاة الغداة و صلاة العصر» تصریح است. یعنی صلاة بین وسط این دو تا صلاة است . در این روایت مبارکه امام (ع) به صلاة وُسطی متعرض شد، صلاة وُسطی را هم در صلاة ظهر تعیین کرد و صاحب عروه (ره)هم در آخر اعداد الفرائض فرموده که صلاة الوُسطی ، صلاة ظهر است.

مراد از صلاه وسطی و اقوال در آن
بنابر این صلاة الوسطی (چه صلاة ظهر باشد یا صلاة دیگر) واجب است. وجوب صلوات یومیه از ضروریات است و باید اتیان بشود و مشهور بین الاصحاب این است که صلاة وُسطی همان ظهر است. از اصحاب ما سید مرتضی(ره) گفته است که مراد صلاة عصر است، ما دلیلی هم بر این معنا نداریم . ائمه(علیهم السلام) صلاة وُسطی را خلافاً للعامّه در صلاة ظهر تعیین کردند، عامّه، صلاة وُسطی را صلاة عصر می دانند. اثر جایی ظاهر می شو که مثلاً شخصی بگویید:« لله علیّ» که صلاة وسطی را همیشه یا امروز در مسجد بخوانم. بنابر قول صاحب عروه (ره) که در آخر این فصل تصریح دارد، اگر ناذر فقط صلاة ظهر را در مسجد بخواند، وفای به نذر کرده و اگر نخواند، مخالفت نذر کرده است . ایشان صلاة وسطی را صلاة ظهر تعیین می کند ، خلافا للمشهور بین عامه ولو مابین عامّه، خلاف است، ولکن اکثر شان ملتزم هستند که صلاة الوسطی ، صلاة العصراست.
منشأ این اختلاف ، بعضی روایات آنها است که یکی از آن روایات از عایشه است. عایشه به یک مولایی گفته که برایش مصحفی بنویسد و به او گفت : هر وقت به آیه ( حافظوا علی الصلوات) رسیدی به من خبر بده، آن که من خودم از رسول الله(ص) شنیده ام، آنطور بنویسی. وقتی به او خبر داد، عایشه گفت: بنویس« حافِظُوا علی الصلواتِ و صلاةِ الوُسطی ، صلاةِ العصر» بدون واو که صلاة العصر، بیان صلاة الوسطی می شود. بعضی از حَفَظه هم نقل کردند . وقتی مصحف را می نوشت، گفت به این آیه که رسیدید به من بگویید تا بگویم رسول الله(ص) چطور خوانده، آنطور بنویسد او اینطور گفت: «حافِظُوا علی الصلوات و الصلاةِ الوسطی و صلاةِ العصر» واو آورده که صلاة وسطی، صلاة ظهر می شود، اگر بدون واو باشد، عصر می شود، این را عامه نقل کرده اند.
این قرائت هست و از ائمه (علیهم السلام) ما هم نقل شده است ، یکی از آن مواردی که نقل شده ، این است، می فرماید:« حافظوا علی الصلوات و الصلاةِ الوسطی وهی صلاةُ الظهر و هی اوّل صلاةٍ صَلّاها رسولُ الله (ص) و هی وسطُ النهار و وسطُ صلاتَین بالنهار صلاةِ الغداة و صلاةِ العصر و فی بعض القرائة حافظوا علی الصلوات و الصلاة الوسطی، صلاة العصر» بعضیها گفتند این کلام راوی است، می گوییم: نه ؛بقیه هم کلام امام (ع) است، معنا ندارد در وسط، روای چیزی بگوید. امام(ع) می گوید: در بعضی قرائتها اینطور است. این اشاره است که صلاة ظهر است و آن قرائت ها اعتباری ندارد اگر روایت مخالف با این کلام از اصحاب ما برسد، حمل بر تقیه می شود. چون امام (ع) جزماً صلاة ظهر را تعیین کرده است، فرمود:« هی اوّلُ صلاةٍ صلّاها رسول الله(ص) » بعد که می گوید :«وفی بعض القرائة» این اشاره است و این را می گویند:« حکومةُ هذه الروایه علی بقیّةِ الروایات».
آن بقیه روایات، صاحب حدائق(ره)از تفسیر علی بن ابراهیم دو روایت نقل کرده است: یک روایت همین طور است( حافظوا علی الصلوات و الصلاة الوسطی) آنجا هم « صلاة العصر» نقل شده است اما با واو نقل شده یا بدون واو ، نمی دانم کدام یکی است؟ آنها حمل بر تقیه می شود. امام(ع) می فرماید: صلاة الوسطی این است، که بعض قرائت است.
بعد به عامه اشکال کردند که امر دائر بین الامرین است، یا آن زن دروغ گفته است ،یا اگر راست گفته، پس چرا در قرآن صلاة العصرنیست ، عذر آورده اند که این نسخ در تلاوت است. چون عامه به نسخ در تلاوت ملتزم هستند، یعنی می گویند بعض آیات در قرآن بود که مردم آنها را نخواندند. از جمله در باب حد الزنا بحث کردیم که عامه ملتزم شدند « الشیخ و الشیخة» آیه بود، ولکن تلاوتش نسخ شده است! ولی اصل این ادعا، هم تحریف در قرائتش و هم اصلش ، باطل است. امام (ع) می فرماید که صلاة وسطی این است و او را نفی می کند.
لذا سید مرتضی(ره) که ملتزم شده است، صلاة الوسطی صلاة العصر است، اگر مستندش روایت علی بن ابراهیم از پدرش باشد که در تفسیر علی بن ابراهیم نقل شده است یا روایت از فقه الرضا باشد که آنجا هم صلاة العصر نقل شده است ، آنها اگر روایت صحیحه معتبره بودند، این روایت حاکم بر آنها است و معلوم می شود که آن روایات للتقیه است.
(سؤال… و پاسخ استاد): ائمه(علیهم السلام) در مجلس در مقام افتاء تقیه می کردند، لذا اگر از امام سؤال می کرد ، امام تقیةً فتوای عامه را نقل می کرد.
وقتی شخصی می پرسید که این آیه چطور است؟ امام(ع) می فرمود که« حافظوا علی الصلوات و صلاةِ الوسطی صلاةِ العصر» ائمه (ع) بتلا بودند. امام (ع) فتوایی را که قبول ندارد و می داند حکم الله نیست، « رعایةً لحقن دماء الشیعة و المومنین» و اینکه ضرر به اینها نرسد، فتوای عامه را می گفت . امام معصوم(ع) به وظیفه اش آشنا بود. بعد امام (ع) فرمود:« و فی بعض القرائة حافظوا علی الصلوات و صلاةِ الوسطی صلاةِ العصر و (قوموا لله قانتین) »، «قال و اُنزلت هذه الایةُ یومَ الجمعة و رسولُ الله (ص) فی سَفَره فقَنَتَ فیها رسولُ الله(ص) و تَرَکَها علی حالها فی السفر و الحضر» این هم یکی از ادله ای است که صلاة الجماعة درسفر مشروع است. در این صورت رسول الله(ص) قنوت گرفت«وتَرَکَها علی حالها فی السفر و الحضر» در سفر و حضر آن را به حال خودش گذاشت ، صلاة جمعه در سفر و حضر،دو رکعت است یک مشکله ای در صلاة جمعه است که به این بیان امام(ع) حلّ می شود. « و اضاف للمقیم رکعة» و رسول الله (ص) برای شخصی که مسافر نیست دو رکعت دیگر را اضافه کرد که چهار رکعت می شود«و انما وُضِعَت الرکعتانِ اللتان اضافهما النبیّ یومَ الجمعة للمقیم» یوم جمعه برای کسی که مسافر نیست اضافه کرد« لمکان الخطبتین مع الإمام»، چون در صلاة جمعه با امام دو جطبه خوانده می شود« و من صلَّی یومَ الجمعة فی غیر جماعة» کسی که صلاة را در یوم جمعه بغیر جماعةٍ بخواند، از این روایت استفاده می شود که صلاة ظهر و صلاة جمعه یک صلاة است، هر دو، صلاة جمعه است. منتها شخصی که با امام خطبه بخواند دو خطبه به جای، دو رکعت است و اما اگر امام ٌ یَخطُبُ، نباشد ، چهار رکعت می شود، می گوید:« فَمن صَلَّی یومَ الجمعة فی غیر جماعة فلیصلّها اربعاً» همان صلاة جمعه را چهار رکعت بخواند« کصلاة الظهر فی سائر الایام» مثل صلاة ظهر در سائر الایام، از این روایت صحیحه معلوم می شود، نماز را که خدا فرض کرده است ، تعداد رکعات آن را رسول الله(ص) تعیین کرده است. هم عامه وهم خاصه این را قبول دارند.

استدلال به روایات درتعداد رکعات
دلیل ین مطلب ، روایاتی است که یکی از آنها، صحیحه فُضَیل بن یسار است که از آن معلوم می شود که صلاة چطور بوده و چطور اعتبار شده است«عن علی بن ابراهیم، عن ابیه، عن ابن ابی عمیر، عن عمر بن اذینه، عن فضیل بن یسار» روایت صحیحه است. «قال:سمعت ابا عبدالله(ع) یقول فی حدیث ان الله عزوجل فَرَضَ الصلاةَ رکعتَین رکعتین عَشرَ رکعاتٍ»خداوند متعال در ابتدا که امر به صلاة کرده و حتی رسول الله (ص) به همان صورت نمازش را مدتی می خواند، ده رکعت بود. صلاة صبح دو رکعت ، ظهر دو رکعت ، عصر دو رکعت،مغرب دو رکعت ، عشا دو رکعت ، در مجموع ده رکعت بود. این را خدا فرض کرده بود.
«فأَضافَ رسولُ الله(ص) الی الرکعتین، رکعتین»، رسول الله(ص) به دو رکعت، دو رکعت دیگر اضافه کرده است«و الی المغرب رکعة» به مغرب هم یک رکعت اضافه کرده است« فصارت» در این صورت « عدیل الفریضة» این را که رسول الله(ص) اضافه کرده ،عِدل فریضه است، یعنی با فریضه هیچ فرقی ندارد و اتیانش واجب است«لایجوز تَرکُهنّ الّا فی سَفَر» ترک آن مقداری را که رسول الله (ص) اضافه کرده است ، جایز نیست مگر در سفر « و اَفرَدَ الرکعةَ فی المغرب » در مغرب یک رکعت اضافه کرده است«فَتَرکَها قائمةً فی السَفَر و الحضر» و مغرب را در سفر و حضر به حال خودش گذاشت « فاَ جاز اللهُ له ذلک کلَّه» این اختیار را خود خداوند به رسول الله(ص) داده بود. این مقدار زیادی را رسول الله (ص) اضافه کرد« فصارت الفریضةُ سبعةَ عشرَ رکعةً» صلوات فرائض هفده رکعت شدند.
داستان این هم در روایات چنین است که رسول الله(ص) لیلة المعراج خیلی تضرع به خداوند کرده است که نسبت به امت من تخفیف قائل بشو تا مثل انبیا سابق نشوند. لذا خداوند فرموده بود ، در پنج وقت نماز، ده رکعت واجب است، شما هر قدر می خواهی اضافه کن .
لذا حضرت رسول(ص) آنجا آنقدر اضافه کرد. «ثم رسول الله (ص) سَنَّ النوافلَ اربعاً و ثلاثین رکعةً مِثلَیِ الفریضةِ» دو مقابل نوافل را تشریع کرد« فاجاز الله له ذلک» هم نوافل و هم فرائض را خداوند اجازه فرمود« والفریضة و النافلة احدی و خمسون رکعةً» فریضه و نافله پنجاه ویک رکعت است« منها رکعتان بعد العتمة» در نوافل که اختلاف هست، این یکی اشاره به آن است. بعد العَتَمة یعنی بعد العشاء « منها رکعتان بعد العَتَمة جالساً » آن را جالسا می خوانند «تُعَدُّ برکعةٍ مکانَ الوَتر» می شود.
« الی ان قال و لم یرخِّص رسولُ الله(ص) لاحدٍ تقصیرَ الرکعتین اللَّتین ضَمَّهما علی ما فَرَضَ اللهُ عزوجل بل اَلزَمَهم ذلک» یعنی مستحب قرار نداد. نمی شود این را که رسول الله(ص) زیاد کرد کسی ترک کند« و اَلزَمَهم ذلک الزاماً واجباً فلم یرخِّص لاحدٍ فی شیٍ مِن ذلک الّا للمسافر و لیس لاحدٍ اَن یرخِّص ما لم یرخِّص رسولُ الله(ص) » . در بحث بعد توضیح می دهم مواردی که تشریع با امر حکومتی اشتباه می شود ومیزانش چیست؟ ان شاء الله.

پرسش
۱- صاحب عروه(ره) در صلوات یومیه و اوقات آنها چه بیانی دارند؟
۲- استدلال به روایات در اوقات صلوات خمسه را به طور خلاصه ذکر کنید.
۳- توضیح دهید آیا مبدأ نهار، طلوع شمس است یا طلوع فجر؟
۴- دلیل قائلین به محاسبه نهار از طلوع الشمس و ردّ استاد را شرح دهید.
۵- مراد از صلاة وسطی در کلام اصحاب و اقوال مختلف در آن را نقل کنید.

]]>
دروس خارج فقه / صلاة / درس ۱: اعداد فرائض http://portal.tabrizi.org/?p=5176 Tue, 15 Mar 2011 07:59:53 +0000 http://fa.tabrizi.org/?p=5176 دروس خارج فقه/ صلاة / درس ۱: اعداد فرائض
نمازهای فریضه و اقوال در تعداد آنها
صاحب عروه(ره) اعداد صلوات فرائض را در مقابل اعداد صلوات نوافل ذکر کرده است،در اینجا مراد از فرائض،نمازهای واجب است. فرض در اینجا به معنای وجوب است،چون گاهی فرض به آن واجبی که خداوند متعال در قرآن عزیز ذکر فرموده است،اطلاق می شود. اما صلوات الفرائض به این معنا نیست،بلکه در کلمات فقها نمازهای فرائض درمقابل نوافل است،یعنی نمازهای مستحب . ایشان برای صلوات فرائض،آن نمازهایی را که در قرآن مجید اسمی از آنها نیست ،مثل صلاة علی المیت و صلاة الایات را ذکر می کند. پس مراد از صلاة فرائض، به معنای صلاة واجبات است.
در عروه و در کلمات بعض اصحاب،نمازهای واجب را شش تا ذکر کرده اند،ولی در کلمات بعض دیگر،هفت یا نُه تا به اختلاف ذکر شده است . این اختلاف نه به جهت اختلاف در اصل وجوب صلوات واجبه،بلکه به خاطر این است که بعض اصحاب،بعضی از صلوات واجبه را داخل در عنوان صلاة دیگر کرده اند؛ مثل صاحب عروه(ره) که می فرماید: نمازهای واجب شش تا است، ابتدا صلوات یومیه را و بعد صلاة آیات وصلاة طواف واجب را ذکر می کند.
توضیحی برای طواف واجب عرض کنم : انسان که طواف می کند، گاهی طوافش، جزء حج است گاهی جزء عمره و گاهی جزء طواف النساء است، گر چه طوافی که برای حجِّ مستحب، یا برای عمره مفرده باشد، به آن طوافِ واجب گفته می شود؛ چون حج یا عمره مفرده ولو در ابتدا مستحب است،اما به مجرد شروع،اتمامش واجب می شود. طواف النساء هم در عمره وهم در حج تمتع واجب است- در ما نحن فیه طواف واجب یعنی طوافی که جزء عمره، جزء حج و جزء طواف النساء باشد.

نماز واجب برای طواف و نذر
همانطوری که صلاة مستحب است، خود طواف دور بیت الله سبحانه، استحباب نفسی دارد،ولو شخص، حج و عمره اش را تمام کرده است ، اما همین که سبعة اشواط دور کعبه طواف کند، مستحب نفسی است و مثل صلاة مستحبی می باشد. برای این طواف مستحبی،صلاة مشروع است که انسان بعد از اتیان طواف، صلاة بخواند ولی صلاتش مقید به خَلفَ المقام نیست،به خلاف صلاة طواف واجب یعنی طوافی که جزء عمره و جزء حج است یا طواف النساء هر جای مسجد این صلاة و طواف مستتحب را می تواند اتیان کند،چون حکمة الله اقتضاء کرد که المقام، شامل صلاة مستحبی نشود ولذا درحال اختیاری،می توان هر جای مسجد،این صلاة را اتیان کنید. اصل صلاة هم واجب نیست،اگر کسی فقط طواف مندوب کرد و صلاتش را اتیان نکرد ،طوافش صحیح است. بدان جهت در عبارت عروه مقید می کند که صلاة طواف،صلاتی است که برای طوافِ واجب باشد؛ یعنی جزء حج یا عمره یا طواف النساء باشد.
بعد ایشان صلاة چهارمی را ذکر می کند و آن صلاتی است که به واسطه نذر، عهد الله یا یمین یا به واسطه اجاره که مثلاً برای میت نماز بخواند،واجب می شود. منتها ایشان فقط اجاره را ذکر کرده است ،ولی منحصر به آن نیست،ممکن است شرط در ضمن معامله باشد ،کسی خانه ای به کسی به ده میلیون فروخته،به شرط اینکه ده سال هم برای پدر فروشنده نماز قضا بخواند. بر مشتری واجب می شود این ده سال صلاة را بخواند. در این مورد چهارم که شخص ملتزم به نذر او عهد او اجاره و نحوها بشود،صلاة به عنوان اولی واجب نمی شود،ولکن به عنوان وفاء به نذر واجب می شود. چون که اگر صلاة فریضه را نذر کند،صلاة به عنوان نذر هم واجب می شود، در حالی که به عنوان اولی خودش هم واجب بود.
تذکر یک نکته لازم است که یک فعل،دو حکم بر نمی دارد،در ما نحن فیه اجتماع الملاکین است. به قول بعضی از علما و جوبین،مندک می شوند، یا اندکاک هم نیست،بلکه واجب است که به ملاکین ملزمین عمل کند، یکی خود صلاة ظهر که ملاک ملزم دارد، یکی هم که نذر یا عهد کرده است، لذا اگر شخصی در این صورت نمازش را نخواند،دو عقاب دارد: یک مخالفت تکلیف خدایی بعدم اتیان صلاته بعنوانه الاولی،دیگری هم بمخالفة النذر.و گفتیم تفویت ملاک ملزم ، موجب استحقاق عقوبت است.
لذا اگر بگویید آنهایی که می گویند یک وجوب است،چرا دو عقاب می گویند؟ جواب می دهند که ملاکِ ملزم دو تا است و لذا در ما نحن فیه مستحق عقابین می شود.تارةً متعلق نذر یا عهد یا یمین یا متعلق اجاره ، صلاة مستحبی می شود، که اشکالی ندارد. لذا در این موارد صلاة به عنوان ثانوی وجوب دارد اما به عنوان اولی ممکن است وجوب داشته و ممکن است وجوب نداشته باشد.
وجوب قضای نماز والدین بر ولد اکبر
پنجمین مورد،صلاة الوالدین علی الولد الاکبر است، که از پدر و مادر شخص فوت شده است،صاحب عروه(ره) می فرماید: بر ولد اکبر واجب است که قضای آن صلاة واجب را اتیان کند. ایشان می گوید: قضای صلوات از پدر،متسالم علیه است که اگر صلواتی از پدر فوت بشود، قضایش فی الجمله بر ولد اکبر واجب است. فی الجمله در مقابل بالجمله است،چون اختلاف است که آیا فقط قضای آن صلواتی که از پدر لعذرٍ فوت شده است ،بر ولد اکبر واجب است،یا نه ، حتی اگر متعمداً نماز نمی خواند، بر ولد اکبر واجب است آنها را هم قضا کند؟ اگر ما گفتیم مطلق نمازهایی که از پدر فوت شده است، قضایش بر ولد اکبر واجب است؛ این وجوب مثل سائر واجبات شرعی است، همانطوری که در سایر واجبات شرعیه داریم «ما جُعِلَ علیکم فی الدین من حَرَج» اگر امتثال تکلیفی، حرجی شد،آن تکلیف منتفی می شود؛ نسبت به «قضاء الصلوات عن الوالد» هم همین طور است. پسر زن و بچه دارد،باید به آنها برسد، نفقه آنها را تحصیل کند. اگر نخواهد سی سال نماز پدرش را که نخوانده است،قضا کند، از کارش می ماند، نمی تواند. لذا آن مقداری که حرجی است، قضایش بر او واجب نیست. آن مقداری که حرج ندارد، واجب است. به عبارت دیگر،تکلیف قضای فوائت،انحلالی است،یعنی هر صلاتی که از انسان فوت می شود،وجوبِ قضایش مستقل است. مثل صلوات ادائیه، لذا قضای ما فات عن ابیه، هر کدامش وجوب مستقل دارد. آن مقدار از این واجبات که امتثالش حرجی نیست ،مثلا بتواند در یک روز ، نماز قضای یک روز برای پدرش بخواند، در این حرج نیست . این واجبات هم که انحلالی است واقل و اکثر استقلالی است. مثل وفای دین، چون هر صلاة،دَینی در ذمه پدرش است، هر مقداری که حرجی نیست بر او واجب می شود . و اما اگر مثلاً بخواهد روز دوم را هم امروز قضا کند، خسته می شود دیگر نمی تواند کار کند، در این صورت وجوبی ندارد. آنهایی که گفتند: «لعذر او لغیر عذر»، باید قضا کند،مرادشان همین است.
بله چنانچه ولد اکبری باشد که صاحب مال و ثروت است،می تواند اجیر بگیرد،بر او حرجی نیست؛ می تواند بالتسبیب اتیان کند،باید همین کار را انجام دهد؛لذا در مواردی که حرج شد که باید در آن موارد، استیجار کند ،استیجار احوط است. چون استیجار بر او ضرر دارد، چون باید پول بدهد و اگر هم خودش بخواهد اتیان کند،حرجی است؛ حدیث«لا حرج» و «نفی الضرر»هر دو را رفع می کند. آنهایی که گفتند این طور است، قدر مسلّمش آنجایی است که حرجی و ضرری نباشد. و اما مقداری که حرجی است و یا بر او ضرری است،آن مقدار دلیل ندارد.
(سؤال…و پاسخ استاد): پس خود قضا ملازم با ضرر نیست. اصل وجوب قضا ضرری نیست. لذا مقداری که در ما نحن فیه واجب می شود،این مقدارش است. ولکن بیشتر از این مقدار که حرجی یا ضرری است دلیلی بر وجوب قضا در آن صورت نداریم.

عدم وجوب قضای صلاه امّ بر ولد اکبر
اما اصل قضا از طرف مادر محل خلاف است که بر ولد اکبر واجب باشد. صاحب عروه(ره) فتوا می دهد، صلوات الوالدین یعنی پدر و مادر، علی الولد الاکبر. هر دو را می گوید. چرا این حکم در ما نحن فیه محل خلاف است؟ چون روایاتی که وارد شده است،«اولی الناس الی المیت یا من المیت بمیراثه»، یعنی بر این ولد اکبر است که آن صلاة را قضا کند،در همه روایات یا در سوال یا در جواب، رجل وارد است . رجلی است که «فات عنه صومه و صلاته» امام(ع) در جوابش فرموده است :«اولی الناس بمیراثه» ،باید او قضا کند. بعد در روایاتی سوال شده است ،«یابن رسولِ الله اَولی الناس بمیراثه » از اِناث است. فرمود: «الّا الرجال» لذا گفتند:ولد الاکبر ،یعنی اگر کسی بمیرد،فقط دختر داشته باشد،صلاة القضای او بر دختر بزرگش واجب نمی شود . در روایات«الْا الذکور» است. اما بعضی ها از رجل تعدی به مرأه کردند،گفته اند فرقی ندارد رجل یا مراه باشد ،در این روایات رجل مثل سایر روایات است که مثلا شخصی سوال کرده«رجلٌ اَفطَرَ فی شهر رمضان» امام (ع) فرمود:« یکفِّر» در اینجا اگر إمرأة هم افطار کند،همینطور است. در روایات نوعا عنوان رجل را ذکر می کنند،لذا فرقی بین رجل و مراة نیست. بخصوص در بعضی روایات دارد که زنی است که در ذّمه او صلاة یا صوم است،باید آن صلاة و صوم قضا می شود، روی این اساس از رجل به مراه تعدی کرده اند و آن روایاتی را هم که از مرأه ،صوم وصلاة قضا می شود، منضم کرده اند. به این تعدّی.
ولکن بعضی ها (قده)که حق هم آنهاست فرموده اند: که این مورد به سایر موارد قیاس نمی شود. چون این صلاة از پدر فوت شده، شارع که قضای نمازها را به گردن ولد اکبر گذاشته است، شاید به جهت این است که شارع«حَبوة» را به او داده است و این «حبوه» هم مختص به ولد اکبر است، «اَولی الناس بمیراثه» هم به این اعتبار است که به او گفته می شود، چون که حبوه را بر می دارد . پس شارع چون به ولد اکبر امتیاز ی در ارث داده است، در گردن او هم قضای میت گذاشته است،این احتمال خصوصیت در ما نحن فیه است. این حرف، دیگر در امّ نیست ولد اکبر از ناحیه اُمّ حبوة ندارد . آن که در باب الارث معنون و منصوص است مصحف مختص به پدر ، سلاحی که مختص به پدر است ،مرکبی که خود پدر او را سوار می شد. این ماشینهایی که فعلا خانواده سوار می شوند،اینها را نمی گیرد؛ مرکبی که مختص به پدر بود، موتوری که پدر فقط سوار می شد،شاید او را بگیرد، و بعید نیست. روی این اساس نمی شود تعدّی کرد. لذا اصل هم این است که قضای صلوات امّ بر ولد الاکبر واجب نیست، چون وجوب قضا احتیاج به دلیل دارد.
وقتی که دلیل نداشتیم، استصحاب عدم جعل وجوب قضا بر ولد اکبر نسبت به صلوات اُمّ جاری است و معارضی هم ندارد. اگر شبهه حکمیه هم باشد، جاری است، چون در این مورد، استصحاب وجودی ، معارضه با استصحاب عدم جعل نمی کند. چون استصحاب مجعول، نیست از اول شک داریم در شریعت مقدسه که یک تکلیف زائدی بر ولد اکبر جعل شده است یا نه ؟استصحاب عدم جعل می گوید: جعل نشده است. وجوب احتیاج به دلیل دارد . آن مواردی که ملتزم شدیم استصحاب در شبهات حکمیه جاری نمی شود، موارد معارضه استصحاب عدم جعل با بقای مجعول است. و اما در آن مواردی که مجعول حالت سابقه وجودی ندارد، جای معارضه نیست. مثلاً عصیر عنبی وقتی جوشید می گوئیم دو ثلث آن برود ویک ثلث آن بماند پاک می شود به نظر آنهایی که نجس می دانستند و حلال می شود به نظر آنهایی که فقط حرام می دانستند، و نجس نمی دانستند. می گویند: این عصیر عنبی قبل از اینکه دو ثلثش برود، شیره شد. نمی دانیم وقتی که عنوان دیگر پیدا کرد که دبس است، حلال می شود، ولو دو ثلثش نرفته باشد یا نه؟ در جواب می گویند: دبس بودن فایده ندارد. چرا؟ جون بقای حرمت را استصحاب می کنیم یعنی می گوییم: قبل از اینکه دبس بشود، خوردنش حرام بود یا اگر بنا بر آن قول، نجس بود، بعد از دبس شدن بقا آن را ، استصحاب می کنیم. اینجا استصحاب عدم جعل نجاست و عدم جعل حرمت نسبت به حال دِبس جاری نیست،چرا؟ چون با استصحاب بقای مجعول، معارضه می کند، هر دو به زمین می خورند بنا بر کلامی که در جای خودش بحث است. لذا استصحاب در شبهات حکمیه جاری نمی شود، چون همیشه در این موارد مبتلا به معارض است.
اما در مواردی که حکم مجعول ، حالت سابقه ندارد، مثل این مقام که ولد اکبر از اول شک می کند وقتی پدرش مرد، قضای صلاتش واجب شد، نمی داند آنها را هم خواند یا نخواند؟ الان مادرش مرده، نمی داند قضای صلاة مادر برایش واجب است یا نه ؟ استصحاب عدم جعل وجوب می کند و معارض هم ندارد. لذا در آن مواردی که استصحاب عدم جعل ، معارضی نداشته باشد، بلا خلافٍ جاری می شو.د. اَخذاً بقوله ۷ « لا تَنقُضُ الیقینَ بالشک» روی این اساس می گوییم که در مورد پدر، احتمال خصوصیت می دهیم لذا قضای صلوات مادر بر ولد واجب نیست.

استدلال قائلین به وجوب قضای امّ بر ولد اکبر
بعضی گفته اند در این مقام دو روایت هست کأنّه از آن روایات استفاده کرده اند که قضای مادر هم بر ولد اکبر واجب است، دو روایت است که یکی من حیث السند اشکال دارد، علی بن ابی حمزه بطائنی در سند آن است، او را نمی گویم چون روایت دیگری به عین مضمون آن هست و من حیث السند موثقه است. موثقه محمد بن مسلم است، و باسناد الشیخ عن علی بن الحسن بن الفضال ، عن علی بن اسباط، عن علاء بن رزین، عن محمد بن مسلم روایت من حیث السند موثقه است به واسطه علی بن حسن فضال، عن ابی عبدالله (ع) فی امراةٍ مَرِضَت فی شهر رمضان ( درماه رمضان ، زنی ناخوش شد) او طَمِثَت او سافَرَت فما تَت قبلَ اَن یَخرُجَ رمضانُ ( قبل از خروج ماه رمضان وقبل از وجوب قضاء ، مرده است) ل یُقضی عنها اَمّا الطَمثُ و المرضُ فلا طمث یعنی حیض، و اَمّا السَفَرُ فنَعَم ( اگر سفر کرده باشد قضاء دارد) «هل یقضی عنها» از این زن، صلات و صومش را قضا می کنند؟ آنجا دارد که «اما الطمث و المرض فلا» اما طمث و مرض یعنی در زمانی که حیض و یا مریض بود،قضا نمی شود«و اما السفر فنعم» و اما اگر سفر کرده است،باید قضاء کنند.نمی دانم اینها چگونه به این روایت استدلال کرده اند؟
این اولا در باب صوم است، ربطی به صلاة ندارد. و ثانیا اگر بگوییم که بین صلاة و صوم در قضا فرقی نیست، غایت مدلولش این است که «یُقضی عنها» در حالی که زن سفر کند، قضای آن صوم از او مشروع است که آن صوم از او قضا بشود زنی یا مردی در ماه رمضان سفر برود و قبل از آنکه ماه رمضان خارج بشود بمیرد،مشروع است که صومش قضاء شود .پس کلام در مشروعیت قضا نیست . در قضای صلوات خواهد آمد که برای مومن مشروع است،«ما فات عن اخیه المومن » را «من الصوم و الصوم و الصلاة» قضا کند. برای همه مستحب است، ولو کسی در هند مرحوم شده است، می دانیم که مثلا صلاة و صومی در ذمه اش بود. مستحب است شما اینجا نماز و صوم او را قضا کنید. حتی در بعض بلاد مثل لبنان عزیز که «صانه الله مِن الحَدَثان» اراضی را وقف می کنند که از عواید موقوفات برای اموات، قضای صلاة میت بخوانند. قضای صلوات از مؤمنین، مشروع است.
در این روایت راوی از امام (ع) سوال می کند: مرد باشد یا زن باشد، فرق نمی کند محمد بن مسلم که از فقها است، سوال می کند: این صلاة و صوم را که در این زن به واسطه حیض و سفر، رمضان خارج شده، قضا بشود یا نه؟می فرماید : مرض و حیض نه، ولکن سفر قضا بشود . این روایت اگر در مانحن فیه معارضی نسبت به سفر نداشته باشد که در جایش بحث خواهد شد،دلالت به مشروعیت می کند. اما در اینجا ولد اکبر فرض نشده، کلام ما در آن دلیلی است که قضا را بر ولد اکبر واجب می کند، «یَقضی عنه، الاولی بمیراثه» کلام در این است که این روایات مال پدر است. د رزن این معنا نیست. اگر بگویید که «یُقضَی عنها » در این روایت چون جمله خبریه است دلالت می کند که واجب است قضا بشود. می گوییم اگر واجب است که آن نمازها قضا بشود، چرا بر ولد اکبر واجب بشود، بر همه واجب است. چون در روایت که ولد اکبر فرض نشده است. اگر «یُقضی عنها» وجوب داشته باشد بر همه واجب کفایی می شود. اگر زنی که در سفر روزه نگر فته، فوت کرد، قضای صلوات او را بگیرند. ولی این معنا در روزه محتمل نیست و قضای آن هم وجوب ندارد .
وجوب بر ولد اکبر دلیل خاص دارد که مختص به پدر است. لذا این که صاحب عروة فرموده «صلاة الوالدین » ما موافق نیستیم. صلاة الاب بر اکبر است، و اما« صلاةُ ما فات عن اُمّه» بر ولد اکبر واجب نیست، حتی اگر صلاة امّ، عن عُذرٍ فوت شود، قضا واجب نیست. ( سوال… و پاسخ استاد): احتمال دارد این در مقابل حبوه باشد، که عداوت ما بین سایر ورثه نیفتد که بگویند چطور مَرکب پدر را او برداشت؟ در مقابل آن، شارع به گردن او تکلیف گذاشته است.
(سوال…و پاسخ استاد): احتیاط واجب نیست. می دانید که احتیاط حسن است علی کل حال، کلام در وجوب احتیاط است.«رفع عن امتی ما لا یعلمون» است بلکه به رفع هم نوبت نمی رسد. استصحاب عدم جعل وجوب،که استصحاب اصل حاکم است و معارض ندارد،جاری است، لذا در ما نحن فیه و امن از عقاب می شود. و احتیاط وجوبی مرتفع می شود.
بعد ایشان در عروه می گوید: صلاة علی المیت آخرین صلاة از شش صلوات واجبه است در عروه می گوید:صلاة علی المیت آخرین صلاة از شش صلوات واجبه است که در باب طهارت مفصل خواندیم، واجب کفایی است.

قضای صلوات غیر متفّق علیها
گفتیم در عروه، صلاة العیدین را در ضمن صلوات واجبه ذکر نمی کند، لعل ایشان عروه را برای زمان غیبت نوشته است، در زمان غیبت صلاة العیدین وجوب ندارد . چون در ما نحن فیه صاحب عروه شش تا و بعضی نُه تا و بعضی هفت تا شمرده اند، این اختلاف نه به جهت آن است که اصل وجوب این واجبات، محل کلام است،اختلاف در اطلاق و عمومش بوده است لذا در ما نحن فیه بعضی که تعداد را کم ذکر کرده اند، بعضی را داخل در دیگری کرده اند ،مثل صاحب عروه(ع) که صلاة الجمعه را داخل درصلاة یومیه کرده است؛ می گوید و «منها» یعنی از آن صلاة واجبه «الیومیةُ و منها الجمعة» . بعضی ها قضای صلوات را در اینجا ذکر کرده اند،چون قضا واجب است در صورتی که آن قضا مثلا وصیت شده باشد ، از ثلثش و یا انسان مادام که زنده است، قضای نمازهایش بر خودش واجب است، آن قضا را کالأداء داخل یومیه کرده اند،یومیه اعم از ادائیه و قضائیه می شود. یا مثلاً انسان در صلاة ما بین سه و چهار شک کرد، باید صلاة احتیاط اتیان کند. صلاة احتیاط را داخل یومیه کرده اند. کلام این است که چون اصل وجوب اینها متفق علیه است، اولی این بود که ایشان صلاة العیدین را ذکر کند. چون عیدین هم اصل وجوبش متسالم علیه و از واجبات است منتها مشروط به وجود الامام(ع) است کما اینکه صلاة الجمعه هم اینطور است، صلاة الجمعه پیش اکثر فقها مشروط به حضور امام(ع) است. در زمان غیبت وجوبی ندارد. لا تعییناً و لاتخییراً، این را که ذکر کرده،آنها را هم باید ذکر می کرد.
اول بحثی که شروع می کنیم ، إن شاء الله چون می خواستم صلاة الجمعه را وفاقا لسیدنا الاستاد(ره) اول ذکر کنم ولکن دیدم وقت کم است، بماند بعد از رمضان، مطالب مختصر و مفیدی هست که برای شما در باب صلاة موجب بصیرت است. مثلاً صلاة، اول چطور بوده است؟ و جوبش چطور بوده، کمّیتش چطور بوده است؟ باید به حسب روایات بیان کنیم تا إن شاءَ الله معلوم بشود.

پرسش
۱- مراد از صلوات الفریضة و علت اختلاف اقوال فقها در تعداد آنها را بیان کنید.
۲- آیا قضای صلوات والدین بر ولد اکبر واجب است؟
۳- دلیل استاد بر عدم وجوب ام بر ولد اکبر چیست؟
۴- استدلال قائلین به وجوب قضای امّ بر ولد اکبر چیست؟
۵- قضا در صلوات غیر متفق علیها را توضیح دهید.

.

]]>
الأسئلة والأجوبة فی الأدعية والزيارات ۳ http://portal.tabrizi.org/?p=1612 http://portal.tabrizi.org/?p=1612#respond Sat, 06 Mar 2010 12:27:01 +0000 http://tabrizi.org/ar/?p=1612 – ما هي الأعمال والدعوات التي تعجل في قضاء الحوائج واستجابة الدعاء بدون صوم؟

بسمه تعالى؛ هي الإتيان بصلاةالحاجة والدعاء بعدها بما ورد في الكتب المعتبرة، والتوسّل بالأئمة الأطهار وبالنذورات لإقامة مجلس التعزية لهم، واللّه العالم.

– وجدنا ورقة تتداول بين أيدي الناس تحتوي على صلاة ينسبونها إلى صاحب الأمر عجل اللّه فرجه: من لديه حاجة يصلي ركعتين، يقرأ في كل ركعة سورة الحمد، وعند الوصول إلى آية: (إياك نعبد وإياك نستعين) يكررها ۱۰۰ مرة، ثم يكمل. وبعدها يقرأ دعاء الفرج والحمد ثم التوحيد، فهل يصح عمل ذلك؟

بسمه تعالى؛ لا بأس بالإتيان بها رجاءً، وحصول المراد من اللّه سبحانه تفضل على العبد وهو الواسع الكريم، واللّه العالم.

– ما هي أهم الأذكار والأوراد والأدعية والسور التي ينبغي أن نقرأها في كل يوم؟

بسمه تعالى؛ يستحب الإكثار من الصلاة على النبي (صلى الله عليه وآله) وآله الطاهرين وكثرة الذكر والاستغفار، ويمكنه أن يقرأ كل يوم سورة يس والمواظبة على تعقيبات الصلوات المذكورة في كتب الأدعية، كما في كتاب «الإقبال» لابن طاووس، واللّه العالم.

– ورد فى زيارة الناحية المقدسة المروية عن الإمام الحجة عجل اللّه تعالى فرجه الشريف: فلما رأين النساء جوادك مخزياً، ونظرن سرجك عليه ملوياً برزن من الخدور، ناشرات الشعور، على الخدود لاطمات، الوجوه سافرات، وبالعويل داعيات، وبعد العز مذللات، وإلى مصرعك مبادرات. فما هو تفسير قوله (عليه السلام): ناشرات الشعور؟ وشكراً لكم.

بسمه تعالى؛ هذه العبارة مذكورة في الزيارة المنسوبة للإمام الحجة سلام اللّه عليه، ولعل المراد منها خروج بعض الإماء اللاتي كنّ مع الإمام الحسين (عليه السلام) في سفره إلى العراق، أو نساء بعض أصحاب الإمام (عليه السلام) وهن كثيرات، لانساء الإمام (عليه السلام)، واللّه العالم.

]]>
http://portal.tabrizi.org/?feed=rss2&p=1612 0